واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: به اینجا میگویند خانه پدری...
من و 185 دختر هم سن و سال خودم یا خانم هایی هم سن و سال مادرهایمان دست هایمان خالی و دل هایمان پر از آرزوست...
کد خبر: ۵۴۲۹۵۲
تاریخ انتشار: ۰۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۷ - 28 October 2015
راستش را بخواهيد به نظرم درطول زندگی دوجاست که آدم می تواند هر وقت دلش خواست، هر وقت دلش گرفت و هروقت اراده کرد بدون دعوت و هماهنگی قبلی به آنجا برود، یکی خانه پدری و دیگری موسسه خیریه «روزبه» استان زنجان...
يکي از خانمهاي جوان موسسه اين را مي گويد ...
من و 185 دخترهم سن و سال خودم یا خانم هایی هم سن و سال مادرهایمان دست هایمان خالی و دل هایمان پر از آرزوست...
دست های خالی مان اما به همت خانم دکترجمالی مدیرموسسه پر شده اند...
ما اينجا به جای پول کار یاد می گیریم و با درآمدی مختصر روزگار می گذرانیم ...
بيانيه ماموريت موسسه هم همين را مي گويد هرگونه حمایت مالی از فرد مددجو در ازاء کار انجام میگیرد. زیرا هدف حفظ حرمت انسانی، پرورش و شکوفایی استعدادهاست...
دست های خالی ما اينجا مربا، شیرینی خانگی انواع ترشی، سبزی خشک و آماده آشپزی و روزی 800-700مدل غذای فوری آماده می کنند...
ساختمان موسسه سه بخش دارد. یک بخش محصولات سبز است . سبزی خشک ، آماده ، سرخ شده و بسته بندی شده ...
وام دار عطر زمین های پربرکت شهر شور و شعورحسینی(ع) ...
ورودی بعدي بخش آماده سازی غذا و قسمت خمیرگیری ، شیرینی و غذا پزی است . این جا از بقیه قسمت ها بزرگتر است.
فرفره هایشان در باد سرد می چرخند . اینجا بخش فروش محصولات است . امروزسرشان شلوغ تر است به لطف خدا...
بوی سبزی های تازه تمام فضای خانه پدری را پرکرده است که مردی از راه مي رسد . مردي که بوی پدر می دهد ، بوی مهربانی...
درچهره ای که هم غم دارد و هم لبخند ...
با تک تکشان سلام و احوالپرسی مي کند و خسته نباشید وخدا قوت می گوید...
همه روپوش های یک دست سبزآبی به تن دارند با تکه های مستطیلی مشکی دوخته شده برسردست...
مرد مهربان با لبخند ادامه دارش می گوید : من را می شناسید. دستش را به نشانه اجازه بالا می برد و می گوید : شما علی ربیعی وزیرکار هستید.
گويي از آمدنش به خانه پدری خوشحالند اين را از درخشش چمانشان مي توان فهميد...
شب قبل رسیده و نرسیده به مرکز شبانه روزی و مراقبتی سالمندان نرگس خرم دره رفته است. بی فاصله و بی استراحت دراستانداری جلسه ای دو ونیم ساعته درشورای اداری اشتغال استان داشته وصبح خیلی زود و وقتی روشنایی های شهردرمه غلیظ و نقره فام هاله ای مبهم سایه گسترانده بود گزارش کاردقیق مدیران سازمان های تابعه وزارتخانه اش را طی صبحانه کاري شنید. قبل از اینکه به موسسه خیریه "روزبه" و يا بهتر بگويم خانه پدري بیاید خط تولید کره کانتینیوز وخط بسته بندی شرکت شیرپاستوریزه پگاه استان زنجان را افتتاح کرده است .
حالا اینجا نه خبرنگاری هست و ... ، دل اما هست...
می گوید : حس خوب می دانید یعنی چه ؟ و خودش جواب می دهد حس خوب حسی است که از لحظه آمدنم به خانه پدری شما درتک تک سلول های وجودم حس می کنم .
می نشیند ... هم به عنوان وزیر، هم به عنوان دوست همراه و هم به عنوان یک کنشگر اجتماعی سخن مي گويد...
بچه ها برایش از شیرینی هایی که دست پخت خودشان است می آورند...
می گوید: خوشحالم که در جمع شما هستم . از روزی که به وزارت تعاون،کارورفاه اجتماعی آمدم خیرگفتمان را سرلوحه کارخودم قرارداده ام، نه به عنوان وظیفه اداری چرا که فهم عمومی جامعه ایرانی خیرجمعی را در وجود خود نهادینه دارند از سالیان خیلی دور...
من معتقدم گسترش خیرجمعی داروی بی همتای جلوگیری از گسترش فقر در کشورمان است.
و ادامه می دهد درچند سال گذشته نهادهای اجتماعی در جامعه ما دستکاری شدند. آثار این دست کاری ها قابل اندازه گیری نیست اما در روزگاری که مفاهیم خانواده تغییر کرده است. آدم ها با تنهایی و فرد گرایی پا به جامعه می گذارند. آسیب های اجتماعی طبقه بندی نمی شناسند و بنابراین امروزه به خیر جمعی بیش از هر دوره ای نیازمندیم . خوشحالم از اينکه مردم شهرشما-زنجان-و خیلی از شهرهای کشور عزیز ما به ارزش های اخلاقی پایبندند.
ما باید به سمت حوزه های خیرجمعی حرکت کنیم و آن را گسترش دهیم و این یک اعتقاد و یک ایدئولوژی است. ما برای این اتفاق بزرگ آمادگی سازمانی داریم . معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعي نظریه جدید رفاه را در سازمان های حمایتی احیاء کرده است . ما با روش های خاص خودمان را با جریان اجتماعی خیرتطبیق می دهیم . سعی می کنیم در دوسال باقی مانده دولت نهادهای مناسبی برای خیر جمعی راه بیندازیم و دراین مورد تسهیل گری کنیم.
او شکل کار را در موسسه خیریه روزبه ، مدل موفق توانمندسازی افرادي که دست تنگ هستند موفق می داند و می گوید امروز دراینجا تصویرکاملی ازکاردیدم . الگوی راه اندازی این موسسات می تواند الگوی کشوری شود و ما نیز هرچه درتوان داریم دراختیار شما قرارمی دهیم.
دکترربیعی وقتی می بیند این موسسه را خانه پدری می نامند دست نوشته اش را برایشان می خواند . دست نوشته ای که هنوز تمام نشده و اسمش خانه پدری است...
سکوت عصرباران خورده جمع من و مرورخاطرات کودکی...
غوغای طعم کتلت های سرخ شده که بوی دستان مادر را می دهند، گل دوزی های مادر...
به هر جمله ای که می رسد کمی مکث می کند و از خاطرات کودکی اش بيشتر مي گويد. او همزبان آنان است...
هم زبان و هم دل...
وزیرکار و وزیر بیکاران درددل های خانم جمالی مدير موسسه خیریه "روزبه" را هم می شنود...
خانم جمالی می گوید زنان سرپرست خانواری دراین جا بوده اند که راه زندگی خود را پیدا کرده اند و بعد از اینجا برای خود کلاس آشپزی و ...راه انداخته اند و ما حمایتشان کرده ایم ، برایشان سفارش گرفته ایم و این یعنی طعم زنده بودن...
طعم زندگی در طعم باد سرد گره می خورد . روزهشتم عاشوراست... روز يوم العباس ...
همه مردم شهر دارند خود را برای مراسم حسینیه اعظم معروف زنجان آماده می کنند...
ربیعی هم می رودکه در اين مراسم شرکت کند...
دعایش می کنیم و دعایمان می کند...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]