تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835683883




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دام شیطانی پشت در خانه دانشجویی


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
خانه مجردی دام شیطانی پشت در خانه دانشجویی

دختردانشجو؛
دام شیطانی پشت در خانه دانشجویی
قرار ملاقات های میترا و حامد در حالی ادامه داشت که من بیشتر اوقات را در خانه دانشجویی به تنهایی سپری می کردم و دیگر با او بیرون نمی رفتم...



به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، اگر پدر و مادرم بفهمند چه بلایی بر سر من آمده است نمی دانم چه اتفاقی رخ می دهد آن ها با هزار امید و آرزو مرا از روستا به شهری غریب فرستادند تا در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم و موجب سرافرازی خانواده ام شوم، اما اکنون به خاطر اعتماد بی جا و بیش از حد به یکی از همکلاسی هایم دچار وضعیتی شرم آور شده ام که ...   دختر 25 ساله درحالی که مانند ابربهاری اشک می ریخت به بیان تلخ ترین حادثه زندگی اش پرداخت و به مشاور کلانتری سناباد مشهد گفت: در یکی از روستاهای تربت حیدریه و در یک خانواده  کشاورز به دنیا آمدم با آن که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، اما همه تلاشش را برای رفاه و آسایش من و 6 خواهر و برادر دیگرم به کار می گرفت و معتقد بود ما باید در هر شرایطی ادامه تحصیل بدهیم تا فرد مفیدی برای جامعه باشیم.   پدر و مادرم همواره مرا به عنوان یک فرد درس خوان در میان فامیل مطرح می کردند و هر سال که کارنامه قبولی ام را با نمرات خوب نشانشان می دادم  برق شادی و افتخار را در چهره آفتاب سوخته شان مشاهده می کردم تا این که پس از گذراندن مقطع دبیرستان در دانشگاه پذیرفته شدم. با آن که باید برای ادامه تحصیل راهی شهری بزرگ و غریب می شدم اما خوشحالی خانواده ام از این موضوع وصف ناپذیر بود.   چند روز بعد به همراه خواهرم راهی مشهد شدیم تا من در دانشگاه ثبت نام کنم. آن روز هنگام ثبت نام با دختری به نام میترا که ظاهری موجه داشت آشنا شدم که اتفاقا همکلاسی ام از آب درآمد. در همان برخورد اول با او صمیمی شدم و احساس کردم می توانم به عنوان یک دوست در شهری غریب به او تکیه کنم.   کلاس های درس که شروع شد با یکدیگر اتاقی را اجاره کردیم و به زندگی دانشجویی ادامه دادیم تا این که روزی به پیشنهاد میترا به یکی از پارک های شهر رفتیم دقایقی بعد پسر جوانی نزد ما آمد و خیلی عادی با میترا احوال پرسی کرد و ساعتی را در پارک قدم زدند این درحالی بود که من روی صندلی پارک منتظر آن ها نشسته بودم.   در مسیر برگشت وقتی میترا تعجب مرا دید عنوان کرد حامد نامزدش است و قرار شده، پس از پایان تحصیلات با یکدیگر ازدواج کنند. از آن روز به بعد قرار ملاقات های میترا و حامد در حالی ادامه داشت که من بیشتر اوقات را در خانه دانشجویی به تنهایی سپری می کردم و دیگر با او بیرون نمی رفتم.   تا این که روزی میترا با اصرار و خواهش از من خواست برای ملاقات با حامد او را همراهی کنم، اما او این بار مرا به خانه ای برد که حامد و دوستش در آن جا زندگی می کردند. وقتی میترا و حامد به بهانه قدم زدن در حیاط خلوت بیرون از اتاق رفتند من به ماجرا مشکوک شدم و در حالی که ترسیده بودم خواستم از آن خانه بیرون بروم که ناگهان دوست حامد از پشت سر جلوی دهانم را گرفت و با دست دیگرش در اتاق را قفل کرد و ...حالا با این بلایی که به سرم آمده است خواستار مجازات آن جوان شیطان صفت هستم ولی نمی خواهم پدر و مادرم از این ماجرا مطلع شوند چرا که می ترسم ...   خراسان/ 2009



۰۱/۰۸/۱۳۹۴ - ۱۸:۵۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن