تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس حقيقت را از طريق قرآن نشناسد، از فتنه ها بركنار نمى ماند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836183241




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وقتی کودک بودیم!


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : وقتی کودک بودیم! sepide 196th October 2008, 04:22 PMیادش به خیر چه روزایی بود خیلی دوست دارم تو این تایپیک درباره روزایه بچگی و خاطراتمون صحبت کنیم. یادتونه مدرسه موشها .خونه مادربزرگه. علی کوچولو. چاق و لاغر ...... خدایه من چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود وای که من چقدر از اون آدم آهنیه تو چاق و لاغر میترسیدم اون ژیانه که بدونه راننده هم حرکت میکرد. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند آقایه حکایتی رو یادتون میاد :آقایه حکایتی قصه گویه خوب ماست.... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند فوتبالیست ها همین الان که دارم این پست رو مینویسم یاد آهنگش افتادم که اولش میزد خاطرتون هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟پنج دقیقه طول میکشید توپی که سوباسا زده از رو خط دروازه رد بشه بره تو گل چه هیجانی هم داشت. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند خونه مادربزرگه و هاپوکومار و نوک طلا و.... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند اون وقت ها هم غم بود ولی کم بود..... sepide 199th October 2008, 09:55 PMآرم برنامه كودك يادتان هست . يك صفحه سفيد بود كه يك بچه مي آمد قدم مي زد . بعد كه آرم برنامه كودك را مي ديد شروع مي كرد به بالا و پايين پريدن .آهنگش هم اینجوری بود فکر کنم :بید بید بید ... ای داد بیداد عمر چه زود میگذره. وقتی کودک بودیم ساده ساده بر لب پله های حیاط مینشستیم و به هم نان و پنیر تعارف میکردیم یکی چشم می گذاشت و دیگران تا پیدا کردن جایی نهای می دویدند کودک که بودیم لبهایمان بی ریا به خنده باز میشد بادبادک هامان دورترین نقطه اسمان بودند خواب شبانه مارا صدای هیچ وسوسه ای مکدر نمیکرد نمی دانستیم دروغ چیست دستهای کوچکمان جز برای بازی به گل نمی رفت...... rtech10th October 2008, 03:36 AMیادش بخیر ، چه کارتونایی پخش میشد اون موقع ها ، واقعا دوران خوبی داشتیم ، به نظر من بچه های الان کاملا تفریحاتشون فرق کرده ، بیشتر وقتشون رو پای کامپیوتر و کنسولهای بازی میگذرونند . اون موقع هم این کنسولها بود ولی همیشه کارتون ها رو به بازی ترجیح میدادیم . گذر زمان همه چیز رو تغییر میده دیگه نسل الان که اینجوریه وای به حال نسل بعدی ! MAAAH10th October 2008, 04:02 AMآخییییییییییییی یادش به خیر:-< منکه هرچی زنگ میزنم میگم کارتونای کودکیه مارو پخش کنین محل نمیدن![-( کارتونای الان همش بزن بزن و جنگ و این چیزای خشونت آوره! الان همه بچه ها پرخاشگر شدن دیگه!! واقعا" که... sepide 1910th October 2008, 03:24 PMاون موقع ها وسیله پیشرفته بازیمون آتاری بود بعدش سگا اومد یادش به خیر ماله من که هی خراب میشد باید اون نوار بازی رو انقدر فشار میدادم که درست بشه.بچه های الان به کمتر از پلی استیشن 2 راضی نمیشن. به جز این بحث کارتون ها و بازی ها و این حرفا اون وقت ها بچه ها تا دبیرستان بلد نبودندحرف بد بزنن تازه وقتی هم یاد میگرفتن شرمشون میشد به کار ببرند. ولی الان تو کوچه خیابون که راه بری میبینی پسر بچه هایه 10 یا 11 ساله یه حرفایی میزنن که آدم میخواد شاخ در بیاره.نسله بعد چی میخواد بشه خدا میدونه MAAAH10th October 2008, 03:41 PMوای من انقدر آتاری بازی میکردم.>:w<هروقت خاله ام میومد خونمون همش پای آتاری بودیم:d دزد و پلیس و اون هواپیما سفید سیاهه>:w<:-< آخی...یادش به خیر:-< چه دوران خوبی بود.تو کوچه هم با بچه ها بازی میکردیم.7سنگ و وسطی و شبم که تاریک میشد قایم باشک... حالا الان دیگه انقدر خود بچه ها و جامعه خراب و بد شدن که امنیت نیست بچه رو بفرستی تو کوچه![-( الان همه یکی یه گوشی موبایل دستشونه و یه سره در حاله بلوتوث و عکس گرفتن و فیلم و این چیزان!:shame:[-( خیلی بد شده. واقعا" اگه همینطوری بخواد ادامه پیدا کنه من یکی میزارم میرم:( sepide 1910th October 2008, 03:42 PMیه چند تا عکس از کارتون های قدیمی میزارم فکر کنم مثله من براتون خیلی خاطره انگیز باشن: خاله ریزه و قاشق سحر آمیز کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند ممل(memol)وای که چقدر ناز بود: کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند دوقلو های افسانه ای جولز و جولی: کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند چه کیفی میکردم من وقتی دستشونو میدادن به هم و نیرو میگرفتن. sepide 1910th October 2008, 03:50 PMوروجک و آقایه نجار: کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند بچه ها کسی میدونه دوبلری که به جایه آقایه نجار صحبت میکرد اسمش بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ sepide 1910th October 2008, 04:02 PMوااااااااااااااااای بازی کومبات یادش به خیر زمانه خودش چه بازی بوددددددددددددد.البته اون موقع تازه کومبات 1 اومده بود الان فکر کنم 4 هم اومده. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند این فکر کنم اسمش سونیا بود. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند اینم غولش بود.چقدر هم سخت میمرد.:mad: sepide 1912th October 2008, 08:43 PMکودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقشها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خوابهایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود sepide 1912th October 2008, 08:51 PMخاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند درس پند اموز روباه وخروس روبه مکارو دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند تا درون نیمکت جا میشدیم ما پر از تصمیم کبری میشدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید همکلاسیهای دردورنج کار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچه اما مَرد مَرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بودو تفریقی نبود کاش میشد باز کوچک میشدیم لا اقل یک روز کودک میشدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش ای معلم نام وهم یادت بخیر یاد درس آب بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشقها را خط بزن . گلوریا13th October 2008, 11:41 AMهنوز هم اول مهر که می شه بوی پاک کن تو مشامم می آد، زنگ تفریح که می شد بستنی یخی و آب نبات گردا که مثل دکمه بود:-< وقتی می پرید تو گلو چه حالی می شدیم تا این آب نباته بره پائین !!!!!! چه حال و هوایی داشت اون موقع ها. زمان ما که حتی آتاری هم نبود یه تی وی گیم بود که برادرم خودش درست کرده بوده ولی با اون هم اجازه نداشتم بازی کنم بیشتر وقتم تو حیاط بزرگ خونه با بازی لی لی، یا کش بازی ، یا درست کردن کاردستی می گذشت. کیهان بچه ها که اون موقع روزنامه فروش دوره گرد محلمون می آورد تنها چیزی بود که گاه گاهی اونو می خریدم. shosho13th October 2008, 04:58 PMواي كه چه روزهايي بود نه غم داشتيم نه غصه تنها فكرمون بازي بازي بازي گلوريا جان منم همينطورم هنوز بوي اون پاك كن بو دار ها رو يادمه خيلي دوست داشتم چقدر خوشحال شدم وقتي مامانم واسه كلاس دوم دبستانم مداد رنگي دو طبقه خريد چقدر خوب بود Anahita va Mehr14th October 2008, 08:36 AMاااااااااااا خیلی زوود گذشت من اوون رووزا از زندگیم راضی بوودم ولی حالا نه وقتی بچه بوودم یا با خواهر برادم بازی می کردم یا با پسرعموم میرفتیم مارو قورباغه و لاک پشت می گرفتیم:d:eek: 1 سال زوودتر از بچه های دیگه درس و توو خوونه شروع کردم:D YAGHOT SEFID14th October 2008, 09:49 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند YAGHOT SEFID14th October 2008, 09:51 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند Anahita va Mehr15th October 2008, 08:51 AMای کاش می شد فقط برایه یه رووز کوودک شد:eek: sepide 1915th October 2008, 03:44 PMیادش به خیر چقدر تو مدرسه کش بازی میکردیم. وای وای موقع درس پرسیدن که میشد بعضی از این معلم ها جونه آدم رو میگرفتن تا اسم ها رو بخونن.بعضی ها هم که شماره میگفتن یادش به خیر چه روزایی داشتیم. هرچقدر که بزرگ شدیم فکر و خیالمونم بزرگتر شد. وقتی به دنيا اومدم صدايی تو گوشم طنين انداخت و گفت تا آخرين لحظه عمرت با تو میمونم گفتم تو کی هستی؟؟؟ گفت : غم!! خيال کردم غم عروسکیه که میتونم با اون بازی کنم ولی وقتی بزرگ شدم دیدم اون منو بازیچه خودش کرد. sepide 1916th October 2008, 07:44 PMآن موقع که ما بچه بودیم، خاله سارا و خاله نرگس که نبودند، یک "خانم رضایی" داشتیم که برایمان برنامه اجرا می کرد. عمو پورنگ و عم اکبری هم نداشتیم! "قلقلی" داشتیم که آخر هم نفهمیدم لال بود یا خودش را به لالی زده بود! آن موقع مثل بچه های امروزی دنبال فوتبال بارسلونا و یوونتوس نبودیم، چلسی و رئال را هم نمی شمناختیم، فقط استقلال و پرسپولیس می شناختیم! و غیر از سوباسا و کاکرو کسی را نمی شناختیم! آن وقتها این قدر پیام بازرگانی نبود که حرص مان بدهد، اما همین که گوینده فوتبالیست ها می گفت (ادامه داستان در برنامه آینده) خودش از صد تا پیام بازرگانی ضدحال تر بود! تازه! اون موقع حمید تبرک هم نداشتیم؛ (مینو کیه؟) را داشتیم و "مامان جون بستنی اش خوشمزه تره" را. تازه هنوز هم این سئوال برایم لاینحل مانده که بچه گاوه که پول نداشت، چه جوری رفت بستنی خرید؟!؟! بچگی هایمان یادش بخیر! هفت سنگ و وسطی و قایم موشک! قایق و موشک کاغذی ساختن هایمان یادش بخیر! اسم فامیل بازی کردنمان... تاب تاب خمیر... . یادش بخیر از مدرسه برگشتن هایمان، بیسکویت باغ وحشی و هانی اسمک و ویفر موزی و ... بادش بخیر... بچگی های خودمان خیلی قشنگ بود! خیلی! قشنگ و دوست داشتنی! گاهی وقتا فکر میکنم بچه های امروز بچگی نمیکنند!!!!!!!!!! با تشکر از مریم sepide 1916th October 2008, 07:54 PMمامور مخصوص حاکم بزرگ میتی کوماننننننننننننننننننننن . وای من چه کیفی میکردم وقتی اینو میگفت.یادش به خیر چه صدایی هم داشت. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند sepide 1920th October 2008, 09:46 PMیادش به خیر کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند rtech20th October 2008, 09:50 PMآره واقعا یادش بخیر دوران خوبی داشتیم ............... :-< sepide 1920th October 2008, 10:18 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند زمانی که بچه بودیم دنيا چقدر زيبا بود. چقدر همه چی رنگ و بوی اميد داشت و همه چی سرشار از اميد و عشق به آينده . عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن. خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی. پاییز زیبا بود و امید دیدار دوباره دوستان. این سال دیگه میریم راهنمایی. دو سال دیگه دبیرستان.دارم دیپلم میگیرم. مدام این جمله رو زبونمون بود وقتی بزرگ شدم.......... وقتی بزرگ شدم....... بزرگ شدیم ولی هیچی نشد... حالا دیگه از مهر تا خرداد همش شده مثله هم.هرسال کم هیجان تر از سال قبل. روزها تکراری تر همش کار و کار و کار.... خیلی از آرزوهامون حسرت شد و موند.فهمیدیم زندگی چیزی نیست جز همون چیزی که بزرگترهامون داشتن. همیشه میترسیدیم مثل اونا دچار روزمرگی بشیم و شدیم. بزرگ شدن آخرین بزنگاه بود. دیگه خودمون میتونستیم از خیابون رد بشیم چندین بار این کار رو کردیم بدون پناه بدونه اینکه کسی دستمونو بگیره.خوشا روزایی که دستمون تو دسته گرم پدر بود و از خیابون رد میشدیم. بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت خوشا شب هایی که به بهانه مریضی و ترس کنار پدر و مادر بودیم. بزرگ شدیم و رفتیم جلو عابر بانک تو صف واستادن برای پول گرفتن.خوشا همون پول تو جیبی گرفتن از پدرمون چه کیفی داشت. تا بچه هستیم بزرگ شدن چه امید شیرینیه.وقتی بزرگ شدیم کودکیمون میشه بزرگترین حسرت زندگی.... sepide 1924th October 2008, 05:14 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند وقتی بچه های کوچیک را می بینم که از ته دل می خندن ٬ واقعا بهشون حسودی می کنم.با خودم می گم : آخه این چیه که این بچه از دیدن یا شنیدنش انقدر ذوق می کنه و با تمام وجودش می خنده. واقعا چی می شد آدم بزرگ ها هم می تونستند مثل بچگی شون ٬ گریه کنند ٬ بخندند٬ راحت بگن تو را ۱۰۰تا دوست دارم٬ دروغ نگن٬ خنده های تصنعی تو کارشون نبود٬ چاپلوس نباشندو... . یادم به یک جمله از کتاب شازده کوچولو افتاد که میگه: آدمها در قطار یا می خوابند یا خمیازه می کشند٬ فقط بچه ها هستند که بینی خود را به شیشه می فشارند. فقط بچه ها می دانند به دنبال چه می روند. sepide 1924th October 2008, 05:15 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند یادش بخیر خاطره ها اون بازی های بچگی دوباره باز تنگه دلم کاشکی از اون روزا بگی شاپرک دلم منو به شهر قصه می بره بازم به یاد اون روزا که یادشون قشنگتره sepide 1930th October 2009, 03:52 PMیادش به خیر بچگیها صفایی داشت..... یادش به خیر بچگیها مرامی داشت..... یادم میاد بچگیها هر وقت که دلتنگ می شدیم فریاد می زدیم.... اینقدر اشک می ریختیم تا یکی بیاد به دستمون یه شکلات بده.... یادم میاد روزها رو نمی شمردیم روزها خودشون تند تند می گذشتن..... اصلا حالیمون نبود کجاییم چه کار می کنیم چی می خوریم نیازمون چیه.... صبح که میشد صورتو شسته نشسته...صبحونه خورده نخورده....دوچرخه رو بر می داشتیم زنگ خونه همسایه ها رو می زدیم...لیلا بدو... زهرا بدو.... عقب می مونینا.... مسابقه شروع شده.... یا چادرامونو بر می داشتیمو یه قالیچه و یه خورده خوراکی می اومدیم تو کوچه و خاله بازی.... یادش به خیر.... کجا غمی بود...کجا غصه ای بود...کجا فشار خونی بود.... ولی حیف و هزار حیف.... ولی خودمونیما دیگه بچه ها هم مثل بچه های قدیمی نیستند.... صفا شون فرق کرده....خنده هاشون فرق کرده....بازیاشون یه جور دیگه است.... قربون همون بچگیهامون....که از همه چیز دنیا قشنگتر بود..... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 879]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن