تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836158226
شوخي با داستانهاي كتاب فارسي
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: .sefid.5th July 2007, 11:36 AMگاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي!:eek: شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند. موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند. ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود(هی !؟ سرطان انگشت نگیری!).او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند. اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. او در خانه کمی نان دارد اما گوشت ندارد! او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد... او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد. god_girl6th July 2007, 07:18 PMکدو کدو قل قله زن کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) ( (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) بزرگمهر حسين پور (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) lvleri6th July 2007, 07:51 PMداستان شنل قرمزي يکي بود يکي نبود . غير از خداي مهربون هيچ کس نبود . يه روز مادر شنل قرمزي رو به دخترش کرد و گفت : عزيزم چند روزه مادربزرگت موبايلش و جواب نميده هرچي SMS هم براش ميزنم باز جواب نميده، online هم نشده چند روزه ، نگرانشم . چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر،ببين حالش چطوره . شنل قرمزي گفت : مامي امروز نميتونم قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکي . مادرش گفت : يا با زبون خوش ميري ، يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوري لهت کنه . شنل قرمزي گفت : حيف که بهشت زير پاتونه ، باشه ميرم فقظ خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين . مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان، مي خوان ازت خاستگاري کنن واسه پسرشون . شنل قرمزي گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد ، يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و مي خوام . شنل قرمزي با پژوي ??? آلبالوئي که تازه خريده از خونه خارج ميشه . بين راه حنا دختري در مزرعه رو ميبينه . شنل: حنا کجا ميري ؟؟؟حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگي و دوستان پارتي دعوتم کردن . شنل : اي نا کس حالا تنها ميپري ديگه !! حنا : تو پارتي قبلي که بچه هاي مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازي درآوردي بهت گفتن شب بمون گفتي مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکي شدن دعوتت نکردن . شنل : حتما اون دختره ايکبري سيندرلا هم هست ؟؟؟حنا : آره با لوک خوش شانس ميان . شنل : برو دختره .... ( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود ) شنل قرمزي يه Take Off ميکنه و به راهش ادامه ميده . پشت چراغ قرمز چشمش به نل مي خوره !!!!! ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمي رسيدن و مي رفتن ،ميره جلو سوارش ميکنه . شنل : تو که دختر خوبي بودي نل !!!!! نل : اي خواهر . دست رو دلم نذار که خونه با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون . شنل : اون که هاج زنبور عسل بود . نل : حالا گير نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش . اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون زندگي هم که خرج داره . نميشه گشنه موند . شنل قرمزي : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد . نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتي ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپي . جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن . شنل قرمزي : عجب !!!!!!!!!!!! !! نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک مي کنن . دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائيني داره آدامس ميفروشه . شنل قرمزي : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ؟؟؟؟نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقاي پتيول شد .بچه مايه دار شدي . بقيه همه بد بخت شدن .بچه هاي اين دوره و زمونه نمي فهمن کارتون چيه .شخصيتهاي محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگي و ....خانواده دکتر ارنست حال نمي کنن . ما هم مجبوريم واسه گذران زندگي اين کارا رو بکنيم اخه اين چه زندگي شده god_girl6th July 2007, 08:21 PMليلي و مجنون گله می کرد ز مجنون لیلی که شده رابطه مان ایمیلی حیف از آن رابطه انسانی که چنین شد که خودت میدانی عشق وقتی بشود دات کامی حاصلش نیست بجز نا کامی نازنین خورده مگه گرگ تو را؟ برده یا دات کام و دات ارگ تو را؟ بهرت ایمیل زدم پیشترک جای سابجکت نوشتم به درک به درک گر دل من غمگین است به درک گر غم من سنگین است به درک رابطه گر خورده ترک قطع آنهم به جهنم به درک آنقدر دلخور از این ایمیلم که به این رابطه هم بی میلم مرگ لیلی،نت و مت را ول کن همه را جای ok کنسل کن off کن کامپیوتر را جانم یاز من باش و ببین من on ام اگرت حرفی و پیغامی هست روی کاغذ بنویس با دست نامه یک حالت دیگر دارد خط تو لطف مکرر دارد خسته از Font و ز Format شده ام کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کرد رپلای به لیلی مجنون که دلم هست از این سابجکت خون باشه فردا تلفن خواهم کرد هرچه گفنی مه بکن خواهم کرد زودتر پیش تو خواهم آمد هی مرتب به تو سر خواهم زد راست گفتی تو عزیزم لیلی دیگر از من نرسد ایمیلی نامه ای پست نمودم بهرت به امیدی که سر آید قهرت... دانه کولانه6th July 2007, 08:59 PMجناب سفیدچیان عزیز مدیر گرامی پست اولت اصلا هم شوخی نیست جدی جدیه و باید بر اون گریست من قبلا این موضوع را در کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) زده بودم اما مهم نیست مطمئنم شما هم با دیدی غیر از تفریح و سر گرمی به این متن استادانه نگاه کردین اما فکر کنم برای پست اول چیز دیگه ای بهتر بود بذارید به هر حال : 1. کتاب فارسی مدارس بومی می شود تهران : آن مرد آمد. مشهد: آن مرد با شمع آمد اصفهان: آن مرد پول دارد آبادان: آن مرد آن شب با عینک ریین آمد شیراز: آن مرد حال نداشت و نیامد سنندج: آن مرد سبیل دارد زاهدان: آن مرد را کشتند اردبیل: آن مرد بار برد قزوین: آن مرد (معذورم!) رشت: آن مرد (معذورم)! بوشهر: آن مرد با اورانیوم آمد دانه کولانه6th July 2007, 09:02 PMروزي رستم و اسفنديار به هم مي رسند، اسفنديار ديسكتي به رستم مي دهد... كنون رزم ويروس و رستم شنو...............دگرها شنيدستي اين هم شنو كه اسفنديارش يكي ديسك داد ............. بگفتا به رستم كه اي نيكزاد در اين ديسك باشد يكي فايل ناب .............. كه بگرفتم از سايت افراسياب چنين گفت رستم به اسفنديار................. كه من گشنمه نون سنگك بيار جوابش چنين داد خندان طرف ................ كه من نون سنگك ندارم به كف برو حال مي كن بدين ديسك ، هان............... كه هم نون و هم آب باشد در آن تهمتن روان شد سوي خانه اش............ شتابان به ديدار رايانه اش چو آمد به نزد ميني tower اش .............. بزد ضربه بر دكمه ي پاورش دگر صبر و آرام و طاقت نداشت ............... مر آن ديسك را در درايوش نهاد نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت ................ يكي ليست از root ديسكت گرفت در آن ديسك ديدش يكي فايل بود ............. بزد Enter آنجا و اجرا نمود كز آن يك demo شد پس از آن عيان .......... ابا فيلم و موزيك و شرح و بيان به ناگه چنان سيستمش كرد هنگ ............... كه رستم در آن مانده مبهوت و منگ چو رستم دگر باره ريست نمود ............... همي كرد هنگ و همان شد كه بود تهمتن كلافه شد و داد زد ....................... ز بخت بد خويش فرياد زد چو تهمينه فرياد رستم شنود ..................بيامد كه ليسانس رايانه بود بدو گفت رستم همه مشكلش ............... وز آن ديسك و از مشكلش چو رستم بدو داد قيچي و ريش ................ يكي ديسك Bootable آورد پيش يكي toolkit اندر آن ديسك بود ............... بر آورد آن را و اجرا نمود همي گشت toolkit ، hard اندرش ................ چو كودك كه گردد پي مادرش به ناگه يكي رمز ويروس يافت ........................ پي حذف امضاي ايشان شتافت چو ويروس را نيك بشناختش ................مر از Boot Sector بر انداختش يكي ضربه زد بر سرش toolkit ............. كه هر بايت آن گشت يك بيت به خاك اندر افكند ويروس را ................... تهمتن به رايانه زد بوس را چنين گفت تهمينه با شوهرش ................. كه اين بار بگذشت از پل خرش دگر باره اما خريت نكن ..................... ز رايانه اصلا تو صحبت نكن قسم خورد رستم به پروردگار .................. نگيرد دگر ديسك از اسفنديار .sefid.7th July 2007, 12:06 AM[quote=دانه کولانه;191718]جناب سفیدچیان عزیز مدیر گرامی پست اولت اصلا هم شوخی نیست جدی جدیه و باید بر اون گریست من قبلا این موضوع را در کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) زده بودم عزیزم از اینکه قبلا این مطلبو زدی، صادقانه خدمتتون عرض میکنم که اطلاعی نداشتم. وامامن به حس و حال طنز تلخ ، بیشتر از طنز نزدیکم(ضمن احترام به نطر همه دوستان). معتقدم که بزرگترین طنز پردازان دنیا( نه باطل و اراجیف گویان امروز!) در درون طنز و خنده خود، در جستجوی معنایی عمیق و رها شدن از غمی جانکاه بودند و زبانی زیباتر از این نیافتند... سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]
صفحات پیشنهادی
شوخی با داستانهای کتاب فارسی ....
شوخی با داستانهای کتاب فارسی ....-شوخی با داستانهای کتاب فارسی..... گاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي ...
شوخی با داستانهای کتاب فارسی ....-شوخی با داستانهای کتاب فارسی..... گاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي ...
شوخي با داستانهاي كتاب فارسي
شوخي با داستانهاي كتاب فارسي-.sefid.5th July 2007, 11:36 AMگاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي!:eek: شب ...
شوخي با داستانهاي كتاب فارسي-.sefid.5th July 2007, 11:36 AMگاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي!:eek: شب ...
همه داستانهای زنی که شوخی شوخی داستانویس شد
همه داستانهای زنی که شوخی شوخی داستانویس شد-کتاب - یاسمن شکرگزار در مجموعه ... از زندگی را پیش روی مخاطب قرار میدهد که با روایتهای رایج داستان امروز متفاوت است. ... فرهنگ نفيسي ، ( لغتنامه دهخدا ) گپ : ( گالته ) : شوخي ( فارسي ) گپ : ( گنگل ) .
همه داستانهای زنی که شوخی شوخی داستانویس شد-کتاب - یاسمن شکرگزار در مجموعه ... از زندگی را پیش روی مخاطب قرار میدهد که با روایتهای رایج داستان امروز متفاوت است. ... فرهنگ نفيسي ، ( لغتنامه دهخدا ) گپ : ( گالته ) : شوخي ( فارسي ) گپ : ( گنگل ) .
ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» در شبكهي اي بي سي
ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» در شبكهي اي بي سي خبرگزاري دانشجويان ايران ... آمريكا با ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» داستان زندگي دختري كه در ايران به ... كه در اين كتاب خاطرات زندگي واقعي خود را به رشته تحرير درآورده در زمره مهاجراني ...
ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» در شبكهي اي بي سي خبرگزاري دانشجويان ايران ... آمريكا با ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» داستان زندگي دختري كه در ايران به ... كه در اين كتاب خاطرات زندگي واقعي خود را به رشته تحرير درآورده در زمره مهاجراني ...
حكايتهاي تلخ و شيرين از ببرهاي بنگالي
حكايتهاي تلخ و شيرين از ببرهاي بنگالي-كتاب «قصههاي ببر» شامل يازده حكايت شيرين و ... داستان در ايران او را به عنوان يك داستان نويس مي شناسند، از زواياي مختلف قابل توجه است. ... كه بسياري از ايرانيان و فارسي زبانان همواره خاطره هاي فراواني از شنيدن قصه هاي شنيدني با ... بعضي آميخته با شوخي و خوشمزگي اند، و برخي غم انگيز.
حكايتهاي تلخ و شيرين از ببرهاي بنگالي-كتاب «قصههاي ببر» شامل يازده حكايت شيرين و ... داستان در ايران او را به عنوان يك داستان نويس مي شناسند، از زواياي مختلف قابل توجه است. ... كه بسياري از ايرانيان و فارسي زبانان همواره خاطره هاي فراواني از شنيدن قصه هاي شنيدني با ... بعضي آميخته با شوخي و خوشمزگي اند، و برخي غم انگيز.
شوخی خرمایی پیامبر(ص) با امیرالمومنین(ع)
شوخی خرمایی پیامبر(ص) با امیرالمومنین(ع)-کتاب - نشسته بودند دور هم خرما می ... به مناسبت میلاد فرخنده حضرت خاتمالانبیاء(ص) برخی از داستانهای این کتاب را برای ...
شوخی خرمایی پیامبر(ص) با امیرالمومنین(ع)-کتاب - نشسته بودند دور هم خرما می ... به مناسبت میلاد فرخنده حضرت خاتمالانبیاء(ص) برخی از داستانهای این کتاب را برای ...
sms : روز اول شوخي شوخي
چت کردن با ایرانسل به وسیله SMS Chat Zone! خسارت 105میلیارد تومانی به کاربران همراه اول - · شوخي با داستانهاي كتاب فارسي. . سرگرمی. صورتک های جالبی که با ...
چت کردن با ایرانسل به وسیله SMS Chat Zone! خسارت 105میلیارد تومانی به کاربران همراه اول - · شوخي با داستانهاي كتاب فارسي. . سرگرمی. صورتک های جالبی که با ...
شوخي بزرگ زندگي
شوخي بزرگ زندگي نويسنده: ماهور نبوي نژاد کم تر کسي است که ته ته ذهن اش ... يكي از شبكههاي تلويزيوني آمريكا با ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» داستان ... مهارت های زندگی اجتماعی : مشکلات بزرگ در عین حال کوچک-سلام دوستان کتابی خریدم به ...
شوخي بزرگ زندگي نويسنده: ماهور نبوي نژاد کم تر کسي است که ته ته ذهن اش ... يكي از شبكههاي تلويزيوني آمريكا با ساخت سريال «شوخي به زبان فارسي» داستان ... مهارت های زندگی اجتماعی : مشکلات بزرگ در عین حال کوچک-سلام دوستان کتابی خریدم به ...
مدیر مدرسه | جلال آل احمد | دانلود کتاب
مدیر مدرسه | جلال آل احمد نام کتاب : مدیر مدرسه نویسنده : جلال آل احمد حجم کتاب : ۱۳۴ کیلوبایت دسته » موبایل » داستان و رمان قالب کتاب : JAR پسورد ... مـدرسه نوشته جلال آل احمد نویسنده: جلال آل احمد نوع فايل: pdf زبان: فارسي دريافت فايل : دانلود. ... شوخی جلال با امام خمینی (ره)مدیر موسسه اطلاعات در ادامه گفت: شمس هیچگاه از برادر جدا نبود.
مدیر مدرسه | جلال آل احمد نام کتاب : مدیر مدرسه نویسنده : جلال آل احمد حجم کتاب : ۱۳۴ کیلوبایت دسته » موبایل » داستان و رمان قالب کتاب : JAR پسورد ... مـدرسه نوشته جلال آل احمد نویسنده: جلال آل احمد نوع فايل: pdf زبان: فارسي دريافت فايل : دانلود. ... شوخی جلال با امام خمینی (ره)مدیر موسسه اطلاعات در ادامه گفت: شمس هیچگاه از برادر جدا نبود.
به بهانه انتشار مجموعه كتاب «داستانهاي خيلي قشنگ»خلق اثر ...
به بهانه انتشار مجموعه كتاب «داستانهاي خيلي قشنگ»خلق اثر ماندگار قرآني، حاصل ... مهرباني با كودكان، عيادت بيماران، محبت به غير مسلمانان، شوخي، انصاف و عدالت و ارزش ... در زبان فارسي و عربي است كه به نگاهي كه ما را به نگاهي رساند كه مد نظر داشتيم.
به بهانه انتشار مجموعه كتاب «داستانهاي خيلي قشنگ»خلق اثر ماندگار قرآني، حاصل ... مهرباني با كودكان، عيادت بيماران، محبت به غير مسلمانان، شوخي، انصاف و عدالت و ارزش ... در زبان فارسي و عربي است كه به نگاهي كه ما را به نگاهي رساند كه مد نظر داشتيم.
-
گوناگون
پربازدیدترینها