تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836158226




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شوخي با داستانهاي كتاب فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: .sefid.5th July 2007, 11:36 AMگاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي!:eek: شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند. موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند. ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود(هی !؟ سرطان انگشت نگیری!).او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند. اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. او در خانه کمی نان دارد اما گوشت ندارد! او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد... او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد. god_girl6th July 2007, 07:18 PMکدو کدو قل قله زن کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) ( (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) بزرگمهر حسين پور (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) lvleri6th July 2007, 07:51 PMداستان شنل قرمزي يکي بود يکي نبود . غير از خداي مهربون هيچ کس نبود . يه روز مادر شنل قرمزي رو به دخترش کرد و گفت : عزيزم چند روزه مادربزرگت موبايلش و جواب نميده هرچي SMS هم براش ميزنم باز جواب نميده، online هم نشده چند روزه ، نگرانشم . چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر،ببين حالش چطوره . شنل قرمزي گفت : مامي امروز نميتونم قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکي . مادرش گفت : يا با زبون خوش ميري ، يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوري لهت کنه . شنل قرمزي گفت : حيف که بهشت زير پاتونه ، باشه ميرم فقظ خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين . مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان، مي خوان ازت خاستگاري کنن واسه پسرشون . شنل قرمزي گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد ، يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و مي خوام . شنل قرمزي با پژوي ??? آلبالوئي که تازه خريده از خونه خارج ميشه . بين راه حنا دختري در مزرعه رو ميبينه . شنل‌: حنا کجا ميري ؟؟؟حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگي و دوستان پارتي دعوتم کردن . شنل : اي نا کس حالا تنها ميپري ديگه !! حنا : تو پارتي قبلي که بچه هاي مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازي درآوردي بهت گفتن شب بمون گفتي مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکي شدن دعوتت نکردن . شنل : حتما اون دختره ايکبري سيندرلا هم هست ؟؟؟حنا : آره با لوک خوش شانس ميان . شنل : برو دختره .... ( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود ) شنل قرمزي يه Take Off ميکنه و به راهش ادامه ميده . پشت چراغ قرمز چشمش به نل مي خوره !!!!! ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمي رسيدن و مي رفتن ،ميره جلو سوارش ميکنه . شنل : تو که دختر خوبي بودي نل !!!!! نل : اي خواهر . دست رو دلم نذار که خونه با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون . شنل : اون که هاج زنبور عسل بود . نل : حالا گير نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش . اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون زندگي هم که خرج داره . نميشه گشنه موند . شنل قرمزي : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد . نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتي ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپي . جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن . شنل قرمزي : عجب !!!!!!!!!!!! !! نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک مي کنن . دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائيني داره آدامس ميفروشه . شنل قرمزي : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقاي پتيول شد .بچه مايه دار شدي . بقيه همه بد بخت شدن .بچه هاي اين دوره و زمونه نمي فهمن کارتون چيه .شخصيتهاي محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگي و ....خانواده دکتر ارنست حال نمي کنن . ما هم مجبوريم واسه گذران زندگي اين کارا رو بکنيم اخه اين چه زندگي شده god_girl6th July 2007, 08:21 PMليلي و مجنون گله می کرد ز مجنون لیلی که شده رابطه مان ایمیلی حیف از آن رابطه انسانی که چنین شد که خودت میدانی عشق وقتی بشود دات کامی حاصلش نیست بجز نا کامی نازنین خورده مگه گرگ تو را؟ برده یا دات کام و دات ارگ تو را؟ بهرت ایمیل زدم پیشترک جای سابجکت نوشتم به درک به درک گر دل من غمگین است به درک گر غم من سنگین است به درک رابطه گر خورده ترک قطع آنهم به جهنم به درک آنقدر دلخور از این ایمیلم که به این رابطه هم بی میلم مرگ لیلی،نت و مت را ول کن همه را جای ok کنسل کن off کن کامپیوتر را جانم یاز من باش و ببین من on ام اگرت حرفی و پیغامی هست روی کاغذ بنویس با دست نامه یک حالت دیگر دارد خط تو لطف مکرر دارد خسته از Font و ز Format شده ام کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کرد رپلای به لیلی مجنون که دلم هست از این سابجکت خون باشه فردا تلفن خواهم کرد هرچه گفنی مه بکن خواهم کرد زودتر پیش تو خواهم آمد هی مرتب به تو سر خواهم زد راست گفتی تو عزیزم لیلی دیگر از من نرسد ایمیلی نامه ای پست نمودم بهرت به امیدی که سر آید قهرت... دانه کولانه6th July 2007, 08:59 PMجناب سفیدچیان عزیز مدیر گرامی پست اولت اصلا هم شوخی نیست جدی جدیه و باید بر اون گریست من قبلا این موضوع را در کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) زده بودم اما مهم نیست مطمئنم شما هم با دیدی غیر از تفریح و سر گرمی به این متن استادانه نگاه کردین اما فکر کنم برای پست اول چیز دیگه ای بهتر بود بذارید به هر حال : 1. کتاب فارسی مدارس بومی می شود تهران : آن مرد آمد. مشهد: آن مرد با شمع آمد اصفهان: آن مرد پول دارد آبادان: آن مرد آن شب با عینک ریین آمد شیراز: آن مرد حال نداشت و نیامد سنندج: آن مرد سبیل دارد زاهدان: آن مرد را کشتند اردبیل: آن مرد بار برد قزوین: آن مرد (معذورم!) رشت: آن مرد (معذورم)! بوشهر: آن مرد با اورانیوم آمد دانه کولانه6th July 2007, 09:02 PMروزي رستم و اسفنديار به هم مي رسند، اسفنديار ديسكتي به رستم مي دهد... كنون رزم ويروس و رستم شنو...............دگرها شنيدستي اين هم شنو كه اسفنديارش يكي ديسك داد ............. بگفتا به رستم كه اي نيكزاد در اين ديسك باشد يكي فايل ناب .............. كه بگرفتم از سايت افراسياب چنين گفت رستم به اسفنديار................. كه من گشنمه نون سنگك بيار جوابش چنين داد خندان طرف ................ كه من نون سنگك ندارم به كف برو حال مي كن بدين ديسك ، هان............... كه هم نون و هم آب باشد در آن تهمتن روان شد سوي خانه اش............ شتابان به ديدار رايانه اش چو آمد به نزد ميني tower اش .............. بزد ضربه بر دكمه ي پاورش دگر صبر و آرام و طاقت نداشت ............... مر آن ديسك را در درايوش نهاد نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت ................ يكي ليست از root ديسكت گرفت در آن ديسك ديدش يكي فايل بود ............. بزد Enter آنجا و اجرا نمود كز آن يك demo شد پس از آن عيان .......... ابا فيلم و موزيك و شرح و بيان به ناگه چنان سيستمش كرد هنگ ............... كه رستم در آن مانده مبهوت و منگ چو رستم دگر باره ريست نمود ............... همي كرد هنگ و همان شد كه بود تهمتن كلافه شد و داد زد ....................... ز بخت بد خويش فرياد زد چو تهمينه فرياد رستم شنود ..................بيامد كه ليسانس رايانه بود بدو گفت رستم همه مشكلش ............... وز آن ديسك و از مشكلش چو رستم بدو داد قيچي و ريش ................ يكي ديسك Bootable آورد پيش يكي toolkit اندر آن ديسك بود ............... بر آورد آن را و اجرا نمود همي گشت toolkit ، hard اندرش ................ چو كودك كه گردد پي مادرش به ناگه يكي رمز ويروس يافت ........................ پي حذف امضاي ايشان شتافت چو ويروس را نيك بشناختش ................مر از Boot Sector بر انداختش يكي ضربه زد بر سرش toolkit ............. كه هر بايت آن گشت يك بيت به خاك اندر افكند ويروس را ................... تهمتن به رايانه زد بوس را چنين گفت تهمينه با شوهرش ................. كه اين بار بگذشت از پل خرش دگر باره اما خريت نكن ..................... ز رايانه اصلا تو صحبت نكن قسم خورد رستم به پروردگار .................. نگيرد دگر ديسك از اسفنديار .sefid.7th July 2007, 12:06 AM[quote=دانه کولانه;191718]جناب سفیدچیان عزیز مدیر گرامی پست اولت اصلا هم شوخی نیست جدی جدیه و باید بر اون گریست من قبلا این موضوع را در کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) زده بودم عزیزم از اینکه قبلا این مطلبو زدی، صادقانه خدمتتون عرض میکنم که اطلاعی نداشتم. وامامن به حس و حال طنز تلخ ، بیشتر از طنز نزدیکم(ضمن احترام به نطر همه دوستان). معتقدم که بزرگترین طنز پردازان دنیا( نه باطل و اراجیف گویان امروز!) در درون طنز و خنده خود، در جستجوی معنایی عمیق و رها شدن از غمی جانکاه بودند و زبانی زیباتر از این نیافتند... سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن