واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: معضل حاشیه نشینی نخبگان سردبیر روزنامه عصر مردم چاپ شیراز معتقد است: به کارگیری نخبگان، خواسته ای است که جامعه تحقق آن را می طلبد و باید زمینه ای برای تحقق آن فراهم شود.
اسماعیل عسلی درمقاله ای با عنوان معضل حاشیه نشینی نخبگان که در شماره 5544 این روزنامه چاپ شد نوشت: واگذاری مدیریت امور به نخبگان دلبسته به سرنوشت کشور، تجویزی حکیمانه و نشأت گرفته از تشخیصی مبتنی بر درک واقع بینانه روند امور و نشانه ی نگاهی ژرف و از سر درد به ریشه ی آشفتگی های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. زمانی که از نخبگان سخن به میان می آید معمولاً چهره ی مخترعان و ابداع کنندگان به ذهن خطور می کند در حالی که کشف و اختراع تنها یکی از نشانه ها و دستاوردهای نخبگی است و نخبگی به معنای متمایز و سرآمد بودن یک شخص نسبت به دیگران برای پیشرفت امور است. طبیعی است که دانش و آگاهی یک پای نخبگی است و برخورداری از شم و تشخیص بالا برای انجام کارها با کمترین هزینه و بیشترین بازخورد کامل کننده این امتیاز است. هنگامی که پایبندی به ارزش های انسانی و علاقه به سرنوشت کشور نیز در کنار این دو ویژگی قرار می گیرد مثلثی را شکل می دهد که روی قاعده اش ایستاده و تعادل دارد. چنین افراد متعادلی باید در لایه های گوناگون مدیریتی کشور قرار گیرند اما این که چرا در اغلب موارد چنین نشد به عواملی بازمی گردد که بیان آن خالی از لطف نیست!هنگامی که در جامعه ای جابجایی قدرت رخ می دهد و مبنای آن آرمانخواهی معطوف به مطالبات فراگیری است که به عنوان پشتوانه ایدئولوژیکی انقلاب مطرح گردیده و نهایتاً به پیروزی رسیده، تراکم مطالبات همراه با شور انقلابی از یک سو و نیاز انقلاب به پاسخگویی سریع از سوی دیگر، تصمیم گیری برای انتخاب مدیران نخبه در گرماگرم انتقال مسئولیت ها را بسیار دشوار می سازد، زیرا اذهان عمدتاً متوجه شعارها و آرمان هاست و در غوغای جابجایی ها، کسانی بیشتر به چشم می آیند که با حلاوت و التهاب خاصی از شعارها و آرمان ها سخن می گویند و چنین افرادی در برخورد اول خصوصاً برای مدیریت های خرد و میانی مطمح نظر قرار می گیرند و این اتفاقی است که در بسیاری از انقلاب ها رخ داده است و در بیشتر موارد نتوانسته هدف غایی انقلابیون را تأمین کند. زیرا آرمانخواهی شرط لازم برای مدیریت است نه شرط کافی، ضمن این که برخورداری از تعادل شخصیتی شاخص ترین نیاز مدیریت در شرایط بحرانی است چرا که شور انقلابی اگر با واقع بینی مهار نشود، رغبت زیادی به سرعت بخشی به تغییرات صرف نظر از بسترها و زمینه های موجود دارد.طبیعی است که آدمی به هر میزان هم که آرمانجو و مخلص باشد، به دلیل انسان بودن اشتباه می کند، وقتی یک مدیر که صرفاً انقلابی بودن و آرمانخواهی علت گزینش او برای مدیریت بوده مرتکب اشتباه اجتناب ناپذیری می شود، مردم اشتباه او را به حساب ناکارآمدی آرمانش می گذارند. اینکه تأکید بر متعهد و انقلابی بودن برای واگذاری مناصب به اشخاص در ابتدای انقلاب، بعدها جای خود را به تعهد و تخصص داد، ریشه در کشف این واقعیت داشت. اینجاست که می توان به راز و رمز تأکید بر واگذاری مدیریت کشور به نخبگان متعهد پی برد.هر چند در مقام عمل به توصیه دلسوزان کشور در این زمینه شاهد کم نگری ها و کج فهمی هایی بودیم و بعضاً به دلیل برداشت غلطی که از تخصص داشتند تصور کردند که برخورداری از مدرک تحصیلی تأمین کننده ی این شرط است و از آن پس مدرک گرایی باب شد!تفاوت متخصص به گواه مدرک تحصیلی و نخبه در این است که برای این که کسی قانوناً متخصص قلمداد شود، ارائه مدرک دانشگاهی کفایت می کند و به همین دلیل بسیاری از مدیران که به دلیل عدم تخصص در رشته ی کاری خویش در تیررس بی اعتمادی زیردستان خود بودند، توانستند با آموزش های ضمن خدمت که اغلب صوری و فرمالیته بود و کسب مدرک علمی از دانشگاه های درجه چندم، مشکل مدرک خود را حل کنند و در این راستا به مدرک کارشناسی هم اکتفا نکرده و ارشد و دکترای خود را هم با این شیوه گرفتند ولی چون نخبه نبودند، در، همچنان بر همان پاشنه می چرخید. تنها حاصل و نتیجه ی کسب مدارک دانشگاهی بخشنامه ای با این شیوه ها، تشدید افت کیفی روند امور به دلیل اشتغال مدیران به تحصیل و مسافرت های ناگزیر و همچنین تحمیل بار مالی فزاینده به دولت به دلیل تغییر اشل حقوقی ناشی از ارتقای تحصیلی و نهایتاً واگذاری مسئولیت های مهم تر به مدیران دارای مدارک بالا بود. اتفاق بد دیگری که در این جریان افتاد کم ارجی مدارک بالای دانشگاهی خصوصاً در حوزه های علوم انسانی و مدیریت بود که حاصلی جز اعتماد به نفس کاذب و پرادعایی نداشت!تفحص پیرامون افزایش ضریب خطای مدیران در بازه های زمانی گوناگون نشان می دهد که بیشترین انحراف از معیارها در زمان اوج گیری مدرک گرایی و مدرک افزایی ها اتفاق افتاده و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد.ما مدیر و نماینده مجلسی سراغ داریم که توفیق در گرفتن مجوز حفر چاه عمیق در مناطق جنوبی کشور را با افتخار جزو بیلان کاری خود محسوب می کرد. در حالی که اکنون همه به دنبال پر کردن چاه هایی هستند که آب کشی بی رویه از آنها منجر به تغییر دادن جغرافیای طبیعی کشور گردیده تا آنجا که دبیرکل خانه کشاورز در اظهار نظری عنوان کرده که “ما نسلی بودیم که بیشترین خیانت را به نسل های آینده خود در طول 7000 سال قدمت این سرزمین کرده ایم”. از همین قماش کارهای فله ای در حوزه کشاورزی می توان به زیر کشت بردن مناطق کم آب و افتخارهای موهوم به افزایش تولید محصولات کشاورزی اشاره کرد و احداث برخی سدها و… این ها همه نتیجه ی مدیریت های غیرمتعادل خصوصاً در لایه های میانی است که درجه ی تبعیت آنها از قانون پایین بود و به دلیل همان اعتماد به نفس کاذب و خاطرجمعی از ثبات موقعیت که ریشه در وابستگی های جناحی داشت از بازجست ها هم ترسی به دل راه نمی دادند!اکنون که اعطای مدارک فله ای برای وجاهت بخشیدن به برخی مدیران، کیفیت افزایی را به دنبال نداشته، دلسوزان کشور روی گزینش نخبگان متعهد تأکید می کنند و البته در صورت تحقق این امر با یک تیر سه نشان زده می شود اول اینکه گامی ارزنده در جهت شایسته سالاری برداشته خواهد شد و دوم این که از خروج نخبگان به خارج جلوگیری می گردد. و سوم این که از لوث شدن و مورد تمسخر قرار گرفتن مدارک و درجات و عناوین جلوگیری می شود. بالاخره هر عنوان و مدرک و درجه ای شأنی دارد که توسط صاحب عنوان و مدرک و درجه باید صیانت شود.این همه پایان نامه های خریداری شده و مدارک بی ارزش که برخی اساتید راهنما به دلیل مشغله های فراتر از حد استاندارد در دانشگاه ها حتی فرصت مرور آن را ندارند چه مشکلی از این کشور حل کرده و می کند و چه تأثیری بر ارتقای جایگاه دانشگاه های کشور در جهان داشته است؟ متأسفانه اغلب این مدارک هم در رشته های علوم انسانی است که بی سر و صاحب است و بازجستی هم به دنبال ندارد. البته ناگفته پیداست که مدرک قلابی بیشتر به درد کسانی می خورد که اهل رانت بازی و ارتباطات و پارتی بازی هستند و جایگاهی رزرو شده دارند و تنها مشکلشان مدرک است که آن را سرهم بندی می کنند وگرنه اغلب فارغ التحصیلان از دانشگاه های دولتی و معتبر با بالاترین مدارک هم راهی به بازار کار مورد علاقه و مرتبط با تخصص خودشان ندارند و اگر واقعاً نخبه و کاری باشند کشورهای توسعه یافته برای آنها تور پهن کرده اند و شکارشان می کنند و می برند و حاصل سال ها خون دل خوردن پدران و مادران و هزینه های دولتی نصیب همان کسانی می شود که ما بر علیه آنها شعار می دهیم!اگر بنا باشد یک ارزیابی درست و حسابی از خسارت های وارد شده به کشور در بازه های زمانی بحرانی صورت گیرد، بیشترین آمار ضرر و زیان ملی مربوط به از دست رفتن نیروهای انسانی نخبه و خلاق است که حتی از خسارت تحریم ها هم بیشتر بوده استهمواره این سئوال پیش می آید که چه مشکلی در بکارگیری نخبگان وجود دارد؟ شاید پاسخ این باشد که سطح مطالبات نخبگان بالاتر از افراد معمولی است و آنها ترجیح می دهند که مدیر بالادست آنها از خودشان فهیم تر باشد و زیر بار پذیرش هر طرح و پروژه ای نمی روند و هر حرفی را نمی پذیرند!درجه ی بالای واقع بینی نخبگان با شعارهای غیرقابل تحقق و پرهزینه میانه ای ندارد و چه دلیلی بالاتر از این برای حاشیه نشینی اغلب آنها؟اما اکنون که توجه به نخبگان از سوی عالی ترین مقام ترسیم کننده خط مشی امور اجرایی کشور در نشست های صمیمی مورد تأکید قرار گرفته، دیگر هیچ عذری در این خصوص پذیرفته نیست و انتظار می رود که برنامه ریزی ها در راستای تحقق منویاتی که سال ها به عنوان دغدغه ی اصلی مجامع علمی و دانشگاهی مطرح بوده، مطمح نظر قرار گرفته و جامه ی عمل بپوشاند.ک/11876/ 5054
25/05/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]