تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840334987




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اختصاصی فارس/ گفت‌وگو با تنها بازمانده‌ حادثه مزار شریف که پیکر شهید ریگی نجاتش داد-1


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اختصاصی فارس/
گفت‌وگو با تنها بازمانده‌ حادثه مزار شریف که پیکر شهید ریگی نجاتش داد-1
تنها بازمانده حادثه مزار شریف می‌گوید در کنسولگری به محض تیراندازی به حالتی که تیر خورده‌ام، خود را روی زمین انداختم، در همین لحظات پیکر یکی از بچه‌ها روی من افتاد و مرا پوشش داد و طالبان بعد از حدود 50 تا 60 شلیک اتاق را ترک کردند.

خبرگزاری فارس: گفت‌وگو با تنها بازمانده‌ حادثه مزار شریف که پیکر شهید ریگی نجاتش داد-1



به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، 17 مرداد ماه سال 1377، 8 تن از دیپلمات‌های جمهوری اسلامی ایران به همراه خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف افغانستان توسط طالبان به شهادت رسیدند. در این این حادثه تأسف‌بار «ناصر ریگی» سرپرست کنسولگری، «محمدناصر ناصری» کارشناس امور فرهنگی، «نورالله نوروزی» کارشناس امور کنسولی، «رشید فلاح» کارشناس امور کنسولی، «حیدرعلی باقری» مدیر تدارکات و مدیر داخلی، «مجید نوری نیارکی» حسابدار، «کریم حیدریان» کارشناس امور کنسولی، «محمدعلی قیاسی» کارشناس امور کنسولی و «محمود صارمی»‌ خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی‌ به شهادت رسیدند. «الله‌مدد شاهسون» یکی از دیپلمات‌هایی است که در لحظه وقوع این حادثه در محل کنسولگری حاضر بوده و به طرز معجزه آسایی از این حادثه نجات پیدا کرد و پس از حدود 19روز خود را به ایران رساند. این دیپلمات نجات یافته به شرح آنچه در آن روز تاریخی در محل کنسولگری جمهوری اسلامی ایران روی داد، پرداخت.  فارس: در ابتدا بفرمایید که صبح روز حادثه در محل کنسولگری کشورمان در مزار شریف چه حادثه‌ای اتفاق افتاد؟ شاهسون: صبح روز 17 مرداد سال 1377 متوجه شدیم شهر مزار شریف سقوط کرده و طالبان از منطقه «کود برق» وارد شهر شده‌اند. وضعیت خیلی بحرانی بود و برای ما احتمال خطر وجود داشت، این نکته را به مسئولان وقت وزارت خارجه اطلاع دادیم ولی تأکید آنها بر این بود که بمانیم. به هر حال طبق دستور مسئولان در کنسولگری ماندیم و تصور بر این بود که با توجه به مصونیت سیاسی‌مان چندان مشکلی بوجود نیاید. صبح روز حادثه اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف، به سرپرستی شهید ریگی که در نبود «حدادی» (سفیر ایران که چندی قبل از این حادثه شهر مزارشریف را ترک کرده و به ایران رفته بود)، سرپرست سرکنسولگری بود، دور هم جمع شدیم و احتمالات پس از سقوط شهر را مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم. جلسه را تازه شروع کرده بودیم که متوجه شدیم در کنسولگری را می‌کوبند؛ بلافاصله شهید فلاح رفت و در را باز کرد و حدود 10 تا 12 مرد مسلح به زور وارد کنسولگری شدند. رفتار و کردارشان بسیار خشن بود، آنان در ابتدای ورودشان به دنبال اسلحه‌های ما بودند، در حالی که ما اسلحه‌ای نداشتیم. سپس ما را به قسمت زیر زمین منتقل کرده و خودشان دوباره مشغول بازرسی کنسولگری شدند و شهید حیدریان را که هنوز در محل کارش بود به زیر زمین منتقل کردند. پس از دقایقی ما را به اتاقی در طبقه همکف منتقل کردند با تعارف میوه سعی داشتیم فضا را دوستانه‌ کنیم و من که تا حدودی با زبان پشتو آشنایی داشتم با یکی از نگهبانان صحبت کردم اما گوششان بدهکار نبود و آنان با هدف قبلی وارد کنسولگری شده بودند. فارس: قبلاً از قول شما نقل شده بود که گویا فرمانده مهاجمان، از تلفن دفتر برای تماس با پاکستان استفاده کرده بود، در این مورد کمی توضیحات بدهید؟ شاهسون: پس از جمع کردن همه ما آنان به تلفن موجود در دفتر اشاره کرده و گفتند که می‌شود با پاکستان تماس برقرار کرد. در این بین فرمانده آنها تماس گرفت و بعد از این مکالمه همه ما را دوباره به زیر زمین منتقل کردند. هر چه تلاش کردیم که مصونیت سیاسی خود را به آنها بفهمانیم، گوششان بدهکار نبود و فقط برای کشتن ما آمده بودند. فارس: بعد چه اتفاقی افتاد؟ شاهسون: وقتی به زیر زمین منتقل شدیم همه ما را به زور کنار دیوار قرار دادند؛ من در آن لحظات اول به یاد خدا و سپس به یاد مادرم افتادم. چون کمی هم با مسائل نظامی‌آشنایی داشتم، خود را در کنار میز قرار دادم و به محض بلند شدن صدای تیراندازی به حالتی که تیر خورده‌ام، خود را روی زمین انداخته و به سمت جلو قرار دادم، در همین لحظات پیکر یکی از بچه‌ها که بعد فهمیدم شهید ریگی بوده روی من افتاد و مرا پوشش داد و طالبان بعد از حدود 50 تا 60 شلیک اتاق را ترک کردند. پس از اینکه اطمینان حاصل کردم کسی در اتاق نیست و در حالی که پایم تیر خورده بود پیکر شهید ریگی را که روی من افتاده بود، کنار زدم و از جایم به سختی بلند شدم. داخل حیات را نگاه کردم و از اطمینان از امنیت کنسولگری، در حال رفتن به حیات بودم که متوجه صدای ناله شدم؛ شهید نوروزی که از ناحیه شکم تیر خورده بود، زنده بود، اما به شدت خونریزی داشت، در همین زمان متوجه شهید نوری شدم که او هم زنده بود. وقتی متوجه شدم که 2 نفر زنده هستند و دیگران به شهادت رسیده‌اند برای کمک از ساختمان بیرون آمدم. فارس: بعد از اینکه از محل کنسولگری خارج شدید چه اتفاقی افتاد؟ شاهسون: بعد از بررسی‌های لازم از کنسولگری خارج شدم و با کمک «سید جعفر» راننده محلی سفارت که به طور اتفاقی او را دیدم و خانه وی در حسینیه نزدیک کنسولگری قرار داشت، به حسینیه پناه بردم و در حالی که گریه می‌کردم شرح ماجرا را برای او بازگو کرده و از وی کمک خواستم. به سید جعفر گفتم که هر طور شده به کنسولگری برود ولی او گفت: با توجه به اینکه افراد محلی با طالبان همکاری می‌کنند، جرأت رفتن ندارد اما قرار شد با تاریک شدن هوا یکی از دوستانش به کنسولگری برود. من همزمان از خواهرزاده سید خواستم که مخفیانه از بالای پشت بام حسینیه، کنسولگری را تحت نظر داشته باشد و هنوز چند دقیقه نگذشته بود که خبر آورد که یک گروه دیگر از طالبان با چند ماشین وارد کنسولگری شده‌اند. نزدیکی‌های غروب طالبان پیکر پاک شهدا را از کنسولگری بیرون بردند و من مطمئن شدم که همه بچه‌ها به شهادت رسیده‌اند. فارس: شما برای معالجه خود چه اقداماتی انجام دادید؟ زخم شما سطحی بود؟ شاهسون: من فقط پایم تیر خورده بود و خوشبختانه آسیب جدی به پاهایم وارد نشده بود، ابتدا با نخ و سوزن می‌خواستم آن را بدوزم ولی موفق نشدم. سید خواست دکتر بیاورد ولی من در آن شرایط مصلحت ندانستم و با وسایل کمک‌های اولیه‌ای که در همان جا بود زخم را پانسمان کردم. فارس: در مورد مسیر طولانی که از شمال تا غرب افغانستان طی کردید و سرانجام خود را از مزار به هرات رساندید مقداری توضیح بدهید. برای یک مسافر عادی طی کردن این همه مسافت کار بسیار دشواری است، شما چگونه این مسیر را پشت سر گذاشتید؟ شاهسون: من 19 روز در راه بودم و این 19روز دائم خطر مرا تهدید می‌کرد ولی من یک ویژگی‌هایی داشتم که این ویژگی‌ها به من کمک کرد. اول اینکه لطف خدا در تمام مراحل پشتیبان من بود و خدای بزرگ تقدیرش بر این بود که من شاهد زنده این حادثه باشم. نکته دیگر اینکه من به زبان پشتو تسلط داشتم و از همه مهم‌تر اینکه من بچه روستا بودم و با کوه و دشت و خطر و حیوان آشنا بودم و اینها چیزی نبود که مرا بترساند. مورد دیگری که به من خیلی کمک توان بدنی من بود، من تا حدودی ورزشکار بودم و این مسئله خیلی به من کمک کرد که تحمل شرایط سخت را داشته باشم. حتی در دیدار با خانواده‌های شهدای این حادثه، به من می‌گفتند اگر فرزندانشان جان سالم هم به در می‌بردند امکانش کم بوده که از این حادثه جان سالم به در ببرند. فارس: بعد از خروج و اقامت در حسینیه در مراحل بعد چه اقداماتی انجام دادید؟ شاهسون: 2-3 روزی در همان حسینیه بودیم، آنجا همه راه‌ها را بررسی کردم و در نهایت تصمیم گرفتم که همراه سید از منطقه خارج شویم. ابتدا به خانه خواهر وی رفتیم و از آنجا شبانه به کوه و به سمت نیروهای «حزب وحدت» رفتیم ولی آنجا به اتفاق سید جعفر اسیر شدیم و ما را به حضور قاضی القضات طالبانی بردند. وی پس از پرسش و پاسخ، سید را آزاد کرد و مرا هم که شاید قیافه‌ام مقداری به طالبان می‌خورد و چشم و ابروی من شبیه آنها بود، گفتند که تو هم بلند شو برو. در آنجا چهل و پنجا نفر اسیر بودند و بیشتر تمرکز طالبان روی نیروهای حزب وحدت بود و روی همین اصل ما آزاد شدیم. مجدداً به حسینیه برگشتیم و راه‌های دیگر را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم با اتوبوسی که آزاد شده بود و مسافر به طرف «شبرغان» می‌برد به طرف شبرغان حرکت کنیم. در مسیر مزار تا شبرغان خانواده سیدجعفر و خانواده دکتر که شوهر خواهر سید بودند، مرا پوشش دادند و من هم با لباس کاملاً افغانی و با توجه به آشنایی به زبان پشتو طی مسیر می‌کردم. این پوشش را حفظ کردیم و از ایستگاه‌های بازرسی عبور کرده و من تصمیم گرفتم، نقش لال را داشته باشم و با بچه دکتر که در بغلم بود با این پوشش خود را به شبرغان رساندیم. فارس: بعد از شبرغان به کجا رفتید؟ شاهسون: از شبرغان تصمیم گرفتیم به سمت مناطق مرکزی افغانستان برویم، در «سرپل» به خانه یکی از فامیل‌های سید رفتیم و از آنجا با الاغ به سمت بامیان حرکت کردیم، وقتی راه افتادیم متوجه شدیم که طالبان پیش از ما برای تصرف منطقه حرکت کرده بودند. احساس خطر کردیم و مجدداً به سر پل برگشتیم و از سر پل به شبرغان و از شبرغان به طرف شهر «میمنه» حرکت کردیم. این مسیر را با کامیون‌هایی که برای ارسال مواد غذایی برای طالبان به شهر میمنه می‌رفتند، پیمودیم. در ادامه مسیر با خانواده سید تحت همین پوشش سوار ماشین شدیم و با تعداد دیگری از جمله طالبان مسلح که سوار ماشین بودند راه افتاده به «اندخوی» و از اندخوی به «دولت آباد» و بعد به میمنه رفته و همانجا خوابیدیم. البته یک شب هم در اندخوی ماندیم و از میمنه با ماشین به «قیصار» آمده و از قیصار با خودرو دیگری به «بالامرغاب» رفته و در آنجا خوابیدیم و سپس به «بند سوزک» و از آنجا به طرف هرات حرکت کردیم. فارس: آیا خانواده سید خودشان تمایل داشتند با شما بیایند و شما را همراهی دهند یا شما از آنها خواستید؟ شاهسون: وقتی که سید بررسی کرده بود که اتوبوس‌های شبرغان آزاد شده است و این خبر را به من داد، من از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و صورت سید را بوسیدم و گفتم تو بهترین خبر را به من دادی. در این زمان به سید پیشنهاد کردم تا شبرغان مرا همراهی کند و وی هنگامی که با خانواده خود مشورت کرد، آنان هم معتقد بودند جانشان در خطر است و همراه من می‌آیند، در مجموع این خانواده مرا همراهی کردند و با پوشش آنان بازرسی‌های زیادی را گذراندیم و موفق شدیم به هرات برسیم. ادامه دارد... انتهای پیام

94/05/17 - 13:53





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن