واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
نقدی بر فیلم «گینس»؛
زندگی قشر ضعیف خوراک سرگرمی برای خنده قشر مرفه!
او میخندد و میرود و در سایتها و شبکههای اجتماعی در ذکر لذت و حظی که برده است از همان ادبیاتی بهره میبرد که با تماشای یک تئاتر آزاد بیان میکند: عااااااااااالی بود، پوکیدم از خنده، دمت گرم تنابنده اما ... .
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، منتقدان هنری براین باورند که هنرمند شخصیتی یکه و جدا افتاده در بدنه جامعه نیست و از برکت نوعی نبوغ یگانه به این جایگاه دست نیافته است؛ بلکه هنرمند یکی از اعضای جامعه معین است. آنان در گام بعد بدین اعتقاد پافشاری میورزند که آثار هنری توسط عوامل و نهادهای اجتماعی، با پول یا صور دیگری تامین هزینه و خریداری میشود؛ لیکن اثر هنری مستلزم نظامهای اجتماعی است که ساختارهای اجتماعی زمان خود را در قالبهای زیباشناختی منعکس و رمزگشایی میکند. منتقد اجتماعی این مساله را نیز مطرح میکند اثر هنری ممکن است صرفاً برای گروههای خاصی که آنها را در موقعیتهای اجتماعی ویژه مصرف میکند، ارزش و اعتبار پیدا کند. در رهگذر توانایی تولید اثر هنری در یک جامعه، ارزشگذاری و امتیازگیری اثر هنری در اختیار طبقه حاکم بر آن جامعه است. در اینجا متفکر با تفکیک جامعه به سه طبقه حاکم، متوسط و کارگر (کشاورز) در ساختار تولید هنر و نقش هر یک در این پروسه تولیدی، به این باور میرسد که طبقه حاکم برای تولید آثار هنری لازم است از امکانات طبقه استثمار شده بهره بگیرد. در نتیجه ارزش هنر در گرو لذت گروه حاکم است که آن را از ارزشهای معیشتی توده برمیگیرد. چنین خوانشی از چگونگی تولید اثر هنری، نقد را به این رهیافت هدایت میکند که اثر هنری بازتاب آن دسته از روابط طبقاتی اجتماعی است که قالبها و محتوای زیباشناختیش را احاطه میکند. «گینس» نام نخستین اثر محسن تنابنده است که پیش از این موفقیتهایش را در حوزه بازیگری و نویسندگی کسب کرده است و از این رهگذر حتی به سیمرغ بلورین فجر نیز دست یافته است. «گینس» داستان سه برادر است که شغل شترمرغداریشان را از دست میدهند و با پیشنهاد روکوردزنی با شترمرغ روبرو میشوند، پس در این موقعیت بیکاری و بیپولی شرایط کارفرما را میپذیرند و وارد بازی میشوند. «گینس» از فیلمنامه ساده و در عین حال منسجمی برخوردار است. تنابنده از یک الگوی کلاسیک در نوشتن فیلمنامه بهره برده است که میتوانید در کتابهای آموزش فیلمنامهنویسی آمریکایی بیابید. البته فیلمنامه برای مخاطب امر خارقالعادهای تدارک ندیده است و قرار است مستقیم و بدون هر گونه بار کنایی و استعاری داستانی سرراست نقل کند. از همین رو تنابنده در کارگردانی «گینس» نیز به دنبال خلق نماهای شگفتانگیز نیست. اگرچه نماهای تراولینگ و کرین فیلم برای یک اثر کمدی ایرانی بدیع به نظر میرسد؛ ولی تا حدودی پیرو همان سنت فیلمسازی عطاران در فیلمی چون «خوابم میآد» است. پس جستجوی فرمی ناب یا حرکتی خلاقانه در کارگردانی «گینس» به نظر امری نامعقول میآید. به جز اینکه فیلم سعی کرده است برخلاف سلف خود به اسلپ استیک روی آورد؛ اما در این مورد نیز بر آفرینش موقعیتهای فیزیکی کمیک بدیع اصرار ندارد و مثل دیگر آثار کمدی ایرانی درگیر مسائلی چون قضای حاجت و تکهپرانیهای نسبتاً رکیک میشود.
اما «گینس» به حکم پذیرش جامعه در مقام یک اثر هنری، منعکس کننده نگاهی زیباشناسانه از جامعه است. این مساله زمانی اهمیت بیشتری مییابد که فیلم به شدت درگیر واقعی جلوه دادن طبقهای از اجتماع است. رفتارهای شخصیتها - که همگی از طبقه کارگرند - برپایه همان چیزی است که همگی در جامعه از این قشر میبینیم. رفتار کمیک این شخصیتها همگی براساس موقعیتهای واقعی، طرز تفکر و تلقی این قشر از مناسبات اجتماعی است. خواستها و امیال دو برادر از جهان پیرامون خود نیز همان چیزهایی است که یک کارگر ساده ایرانی طلب میکند: کمی پول بیشتر. از یک سو تنابنده موضوع نابی برای داستان خود یافته است. مجموعهای از آدمها که اگر در دنیای واقعی نیز به آنان برخوریم، احتمالاً همانند تماشای «گینس» لبخندی بزنیم و شاید هم قهقهه سردهیم. بدون شک طبقات فرودست جامعه ایرانی به سبب بیعدالتی فرهنگی از رشد پایینتری نسبت به جامعه میانی و بالایی دست یافته است و البته این معیار نیز محصول نگاه جامعه بالادستی به مقوله فرهنگ اجتماعی است. اما در سوی دیگر با همان نگرش نقد اجتماعی اگر به «گینس» نگاه کنیم میتوان به این نتیجه رسید که «گینس» فیلمی در مدح یا نقد جامعه کارگری نیست. «گینس» محصولی برای مصرف جامعه بالادستی ایران است که توانایی هزینه کردن تماشای آن را دارد و از این رهگذر خوراک سرگرمی خود را از میان جامعهای انتخاب کرده است که در روزمرهاش نیز اسباب خندهاش را فراهم میکند. پس این طبقه - بورژواها و ثروتمندان - با دیدن «گینس» درگیر این اندیشه نمیشوند که جامعه طبقاتی چه بر سر مردمش آورده است. او میخندد و میرود و در سایتها و شبکههای اجتماعی در ذکر لذت و حظی که برده است از همان ادبیاتی بهره میبرد که با تماشای یک تئاتر آزاد بیان میکند: عااااااااااالی بود، پوکیدم از خنده، دمت گرم تنابنده و ... . یک طبقه اجتماعی بواسطه فاصلهای که محصول رفتار طبقه مصرفکننده اثر هنری است، خود تبدیل به کالایی برای مصرف طبقه حاکم میشود و این کالاشدگی هیچ ثمرهای برای او نخواهد داشت و مشکلی از مشکلاتش نیز حل نمیکند. همانطور که در بالا اشاره شد معیشت او - همانطور که در فیلم «گینس» نمایش داده میشود و شامل کار در شترمرغداری، اخراج و کار در سیرک و رکوردزنی در سیرک است - در گرو لذت طبقه حاکم ،ارزشی هنری پیدا میکند و از قضا به سبب فروش بالای قابل تصور «گینس» در آینده دستمایه آثار زیادی میشود. از این منظر فیلمی چون «نهنگ عنبر» در جایگاه والاتری قرار دارد؛ چرا که او دستمایه طبقاتی خود را از همان طبقه تماشاگر خود انتخاب کرده است و این طبقه به خودش میخندد؛ ولو شاکله «نهنگ عنبر» فانتاستیک است. اما «گینس» یک واقعیت را نمایش میدهد و آن هم فاصله طبقاتی حاکم بر ایران است و این فاصله زمانی درک میشود که شخصیت حاجی - به عنوان نماد طبقه حاکم هم از منظر ارزشگذاری مالی و هم دینی - هیچگاه در فیلم حضور پیدا نمیکند و فاصله حفظ میشود. بدون شک جامعه از تنابنده همدردی یا یافتن راه حل طلب نمیکند؛ بلکه از تنابنده این تضمین را میخواهد که ضعیفترین طبقه جامعه تبدیل به کالای مصرفی همچون یک بطری آب معدنی نشود. وضعیت سینمای ایران بسیار شبیه به جامعه مصرفی است که بودریار آن را ترسیم میکند؛ جامعهای که در آن فرهنگ در سطحیترین و مبتذلترین شکل برای مصرف کردن تولید میشود./تسنیم
۲۳/۰۴/۱۳۹۴ - ۱۰:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]