واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پيشينه آشنايي و تاثيرات متقابل ايران و اسپانيا(1) نويسنده:دکتر اکبر اسماعيل پور چکيده: ايران و اسپانيا به عنوان دو کشور داراي پيشينه تمدني پر مايه و اثرگذار در تاريخ جهان، مناسبات فرهنگي، سياسي کهن و قدرتمندي با يکديگر داشته ند. تاريخ روابط سياسي و ديپلماتيک دو کشور به ششصد سال پيش، يعني زمان سفر کلاويخو، سفير پادشاه اسپانيا، به دربار تيمور لنگ، پادشاه ايران، باز مي گردد. پيشينه حضور ايرانيان در اسپانيا را به دوره پيش و پس از اسلام مي توان تقسيم کرد. تاثيرات فرهنگي ايران بر اسپانيا در دوره هاي پيش از اسلام و حتي دوره پس از حضور مسلمانان در اندلس، چنان قوي و پربار بوده است که هنوز پس از گذشت چندين سده، همچنان در بخش هايي از تاريخ، فرهنگ، ادب و هنر اسپانيا ديده مي شوند. کليد واژه: ايران، اسپانيا، روابط ديپلماتيک، تاثيرات فرهنگي، مانويت، ميترائيسم. مقدمه « يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ... » قرآن کريم، حجرات، 13 در گذر عمر بشر و گذار سده ها و دوره هاي تاريخي، بي ترديد هيچ گاه ملت ها و اقوام به اندازه امروز نيازمند شناخت متقابل، تعامل و تکامل فرهنگي و تمدني نبوده اند. چنان که آيه شريفه بالا به زيبايي اشاره دارد، همه انسان ها از يک زن و يک مرد به وجود آمده و به اقوام و ملت هاي مختلف با زبان و فرهنگ هاي متفاوت و گوناگون تقسيم شده اند تا همديگر را شناخته و به تکامل برسند. از آنجا که اسپانيا و ايران از تمدن هاي غني، پر مايه و برخوردار دنيا بوده و در حقيقت هر دو به مثابه پلي ميان تمدن ها و فرهنگ هاي شرق و غرب، به ويژه اسلام و مسيحيت، و نمود بارز همزيستي، مدارا و محل برخورد افکار و آراء مختلف بوده اند، بر هر پژوهشگر متعهد ايراني و اسپانيايي لازم است که در مسير بالا بردن کيفي گفتگوي فرهنگي و تمدني و تفاهم و تعامل ميان اين دو ملت بزرگ که در طول تاريخ اثرگذاري هاي سازنده فراوان بر يکديگر و نيز بر تمدن و فرهنگ بشري داشته اند، گام بردارد. در واقع بايد اذعان کرد که دو ملت ايران و اسپانيا، اگر چه از نظر جغرافيايي دور از يکديگرند، اما به لحاظ خلق و خوي و ويژگي هاي فرهنگي آن چنان به همديگر نزديک اند که نمي توان جداگانه به بررسي تاريخي هر يک از اين دو پرداخت.(shafa,pp.39-45) گوته، حافظ شناس آلماني، در ديوان شرقي در تأييد اين ادعا چنين مي گويد: شرق با شکوه مديترانه را پيمود هر که بخواند شعر حافظ را بيند هر آنچه کالدرون* سرود دريابد شرق چگونه غرب گشود اگر چه زمان آغاز روابط سياسي و ديپلماتيک ايران و اسپانيا به حدود ششصد سال پيش، يعني 1403 ميلادي، و حضور نخستين سفير اسپانيا، روي گونزالس کلاويخو (Ruy Gonzalez Clavijo)، در دربار تيمور لنگ ( لنگ آهنين )، پاشاه ايران، از سوي انريک سوم، پادشاه اسپانيا و يا شايد به هفتصد سال پيش، يعني زمان ارسال نامه خاکومو دوم (Jacomo II)، پادشاه آراگون، براي غازان خان، شاه ايران، به مثابه نخستين مکاتبه رسمي ميان دو کشور، باز مي گردد، اما مايکل مک کلين (McClain)، تاريخ نويس ايرلندي، در کتاب ايران و اسپانيا مي نويسد: هنگامي که از روابط ميان ايران و اسپانيا و يا تاثير ايران بر اسپانيا سخن گفته مي شود، خيلي ها بي درنگ به فکر عناصر و عواملي مي افتند که در دوران سيادت و استيلاي مسلمانان به شبه جزيره ايبري آورده شدند؛ در صورتي که واقعيت نشان از اين دارد که اين روابط سده ها پيش از فتح اسپانيا به دست مسلمانان وجود داشته و پس از محو هلال (اسلامي) از اين سرزمين، نيز ادامه داشته است. اسپانيا که نخست ايبري، سپس هيسپانيا ناميده مي شد، پيش از تبديل شدن به آندلس از يک سو، و ايران که در آغاز سرزمين مادها، سپس پارس هخامنشي و به ترتيب قلمرو پارت ها و پارس ساسانيان بود، پيش از مبدل شدن به ولايات عربي – اسلامي خراسان، فارس و عراق از ديگر سو، همواره داراي روابط بازرگاني – اجتماعي و فرهنگي مستقيم بوده اند.( نسخه خطي مک کلين ) پيشينه حضور ايرانيان در اسپانيا الف) پيش از اسلام 1.دوره اساطيري چنانکه در کتاب ها آمده است، پيشينه آشنايي و ارتباط ميان ايرانيان و اسپانيايي ها به دوران اساطيري و افسانه اي باز مي گردد. اگر نگاهي به حکايت ها و نوشته هاي Plinio el Viejo در تاريخ طبيعي (Naturalis Historia)، کتاب سوم، صفحه 24 و کتاب پنجم، صفحه 21 بيندازيم، درمي يابيم که هرکول، قهرمان اساطيري يونان باستان، در سفرهاي خود به شبه جزيره ايبري و پيکارهايش در باغ Hesperides، دوستي ايراني به نام فاروسي (Pharusi) داشته و يا Salustio Crispus در اثر خود به نام دسيسه کاتالينا و نبرد يوگورتا نوشته است: هرکول در اين سفرها و حماسه آفريني ها در شبه جزيره، مادها و پارسيان آرين نژاد را همواره با خود همراه داشته است.(See Crispus) 2.دوره هخامنشي در بخش ديگري از تاريخ طبيعي Plinio، کتاب سوم، صفحه هاي 1، 7 و 8 به نقل از مورخان رومي از جمله مارکوس ترنتينو وارو ( Marcus Terentino Varro) به حضور مهم و گسترده ايرانيان در شبه جزيره ايبري در دوران هخامنشي اشاره شده است. آنتونيو بايستروس اي باره تا ( Antonio Ballesteros y Baretta) به نقل از فيتا (Fita)، پژوهشگر نامي اسپانيا، حضور گسترده ايرانيان را در واقع به دوران پس از تصرف فنيقيه از سوي کورش کبير نسبت داده که در عمل ايرانيان به سروران کارتاژ که زير فرمان فنيقيه بود، تبديل شده بودند. تا زماني که فنيقيه استقلال خود را به دست نياورده بود، همچنان اين برتري ادامه داشت.(Barctta,vol.1,p.191) سيليوس ايتاليکوس، ديگر تاريخ نويس رومي، نيز در اشاره به اسناد مربوط به جنگ هاي پونيک ميان کارتاژها و رومي ها، از حضور گسترده مادها و پارس ها در اسپانيا سخن گفته است. ( See Italicus) تأثيرهاي فرهنگي ايراني بر اسپانيا 1.آئين مهرپرستي ( يا ميترائيسم ايراني ) در اسپانيا چنانکه فرانز کومنت نوشته است: يک سده پيش از ميلاد مسيح، آيين مهرپرستي ايراني با همه توان در قلمرو امپراتوري روم، از جمله اسپانيا، نفوذ کرد و به سرعت گسترش يافت و در جاي جاي اين امپراتوري تا سده چهارم ميلادي، يعني به مدت پانصد سال، ادامه يافت و در سده سوم ميلادي به اوج شکوفايي خود رسيد.( Cumont,p.14) پس از چيرگي مسيحيت بر ميترائيسم اين آيين در مسيحيت باقي ماند و به جاي مبارزه و دفع آن، برخي از مراسم مهرپرستي از جمله بزرگداشت روز 25 دسامبر ( از سال 274م ) در رم « سالروز تولد ميتراي شکست ناپذير » با نام Natalis Solis Invicti و همين طور « روز خدا»، يعني يکشنبه از ديرباز به عنوان روز مهر ( El dia del Sol) به شمار مي رفت، جشن گرفته مي شد.( Lease ,p. 34) آگاهي دقيق درباره تاريخ ورود ميترائيسم به اسپانيا در دست نيست، اما قديم ترين معبد ميترايي در اين کشور، معبد آئوگوستو امريتا (Augusta Emerita) در شهر مريدا است که زماني مرکز ناحيه لوسيتانياي رم ( پرتغال کنوني ) بوده و به سده دوم ميلادي بر مي گردد. اين آيين از ميانه سده دوم تا اواخر سده چهارم در سراسر اسپانيا گسترش يافت. 2.مانيگري ايراني در اسپانيا مانيگري فصل ديگري از تاريخ مناسبات ايران و اسپانيا را رقم مي زند که در نوع ويژه اش با نام پريسيلياليزم شناخته مي شود و در حقيقت زمان پيدايش آن به منزله نقطه آغاز تفتيش عقايد با پيامدهاي ناگوار آن در اسپانيا بود. تا اوايل سده نوزده مانيگري در مغرب بيشتر با « اعترافات » سن آگوستين شناخته مي شد تا روايت واقعي و اسناد تاريخي ؛ در حالي که در شرق اين متون به زبان هاي فارسي، سيريليک و عربي که هنوز بر روي آنها به اندازه کافي کار نشده، موجود است.( Shafa ,p. 61-2) اين آيين در حقيقت از افريقاي شمالي و مغرب وارد اسپانيا گرديد. گفته مي شود که در پايان سده چهارم شمار پيروان آن بسيار زياد بود. در اين باره San Jeronimo اذعان نمود که در ناحيه غربي شبه جزيره ايبري زنان نام آوري را با چشم خود مي ديده که به خواندن « گنجينه » يا کتاب ماني مبادرت مي کرده اند.(Huart,p. 149) مانيگري اسپانيايي همانند ميترائيسم، در شهر مريدا به عنوان مرکز اصلي تبليغ شد و گسترش يافت. پريس سيليانو مکتب پريس سيلينانيسم را در اسپانيا بنيان نهاد که تا پايان سده چهارم ميلادي باقي بود و نقشي مهم در اسپانياي رومي – ويزيگوتي ايفا نمود. در سال 380 م . اين آيين به وسيله شوراي کليساي ساراگوسا تکفير شد. پريس سيليانو به ايتاليا گريخت و زير حمايت پاپ داماسوِ اول درآمد، اما سرانجام در سال 385م. در سن 45 سالگي به مرگ محکوم گرديد و زنده زنده در آتش سوزانده شد. البته با ورود ويزيگوت ها در سده پنجم ميلادي نهضت مذهبي مانيگري بار ديگر به ويژه در شمال غربي شبه جزيره زنده شد، اما زير فشار کليساي کاتوليک، بيش از يک سده دوام نياورد.( Pelayo ,p.233-72) 3.هنر و معماري ايراني – ساساني در اسپانيا در اواخر سده ششم ميلادي اسپانياي ويزيگوت به گسترش سبک معماري خود مبادرت نمود که در اصل چيزي جز نقش و نگارهاي تزئيني ساساني، از جمله برگ هاي چهار پر درخت نبود که در عمل در همه بناهاي ويزيگوتي باقي مانده از آن دوران، به ويژه در نواحي مورسيا و کردوبا ديده مي شود. مارسل ديولافوآ، صاحب کتاب پنج جلدي « هنر باستاني ايران » نوشته است: « شايد تعجب آور باشد که در تاريخ هنر اسپانيا و پرتغال، من براي نخستين بار در کتابي که در سرزمين ايران نگاشتم، معماري مساجد اوليه در اين سرزمين را زير بناي معماري کليساهاي غرب به شمار آورده ام، اما در واقع بر اين باورم که معماري ايراني نه تنها زير بناي معماري اسلامي و آنچه که به سبک « مدجن » در اسپانيا شهرت دارد، بوده، بلکه اين سرزمين بر معماري مذهبي در بخش مسيحي اسپانيا مانند: آستورياس، کاستيا و کاتالونيا، حتي پس از اخراج مسلمانان از اسپانيا، نيز تاثير داشته و نقش بسيار مهمي ايفا نموده است .» (Dieulafoy ,p. IX) منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25 ادامه دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 777]