تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):در راه خدا از ملامت و نكوهش ملامتگران نترس.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836678714




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گروگان چند دقيقه‌اي


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گروگان چند دقيقه‌اي
گروه دستمال‌‌سرخ‌ها براي سركوب ضدانقلاب به مهاباد مي‌روند. از آنجا كه عبدالله نوري‌پور راوي اين ستون دير به اين شهر مي‌رسد، وقايع ايام غيبتش را از زبان مريم كاظم‌زاده همسر شهيد وصالي مي‌خوانيم كه همراه يك محلي به نام بهاره به بازار اين شهر مي‌رود. سادگي و صداقت بهاره در لو دادن شغل خبرچيني‌اش باعث شده بود به او اعتماد كنم. در چشمان اين دختر احساسات متضادي چون غم و اندوه و در عين حال زندگي، توأمان موج مي‌زد و دل آدم را رام مي‌كرد. آشنايي‌مان كه به دوستي منتهي شد، قرار گذاشتيم براي عوض كردن حال و هوايمان به بازار شهر برويم. مدت‌ها مي‌شد كه جز براي پوشش جلسات هيئت حسن‌نيت و سران دموكرات، از مقر سپاه خارج نشده بودم و فرصتي پيش آمده بود به عنوان يك زن در بازار شهر چرخي بزنم و ساعتي براي خودم باشم. از خيابان‌هاي منتهي به پادگان ارتش و مقر سپاه كه عبور كرديم، شهر پوست انداخت و چهره ديگري به خود گرفت. ديدن شلوغي بازار و مردمي كه جنب‌و‌جوش مي‌كردند، صحنه‌هايي بودند كه بعد از آمدن به مهاباد كمتر ديده بودم و دلم برايشان تنگ شده بود. در اين بازار مكاره اما خريد و فروش انواع سلاح گرم خيلي عادي و بديهي بود و اين در نظر غريبه‌اي مثل من، غيرعادي بود. اغلب كالاها عراقي بودند. از سيگار گرفته تا چاي و ساير مواد خوراكي‌ نام و نشاني از بغداد يا عراق بعثي داشتند. كمي بعد مقابل مقر دموكرات رسيديم. بهاره گفت اينجا مقر ماست. حين گفت‌و‌گو بوديم كه ناگهان اتومبيل استيشن بزرگي پشت سر ما ترمز زد و يك نفر با لباس كرد محلي از آن پياده شد. مرد كه كارت سفيد ساده‌اي در دست داشت بي‌مقدمه پرسيد: با اجازه كي آمديد بيرون؟ گفتم: شما؟ گفت: كومله. من هم گفتم: به شما چه ربطي دارد با اجازه كي بيرون آمديم؟ مرد عصباني شد و گفت: آمده‌اي براي شناسايي! حرفش را رد كردم و در اين حال بهاره هم جلو آمد و به زبان كردي به آنها توپيد. كار داشت بالا مي‌گرفت كه يك اتومبيل لندرور متعلق به دموكرات‌ها از راه رسيد و شروع به بحث و جدل با كومله‌ها كرد. دموكرات در آن زمان مسلط بر شهر بود  و خود آنها هم با هيئت حسن‌نيت مشغول مذاكره بودند، بنابراين وقتي كه اصغر وصالي متوجه مشكل ما مي‌شود و ضد انقلاب را به كوبيدن شهر با خمپاره تهديد مي‌كند، دموكرات‌ها براي اينكه فرصت مذاكره را از دست ندهند، به كمك ما آمده و با كومله‌ها وارد بحث و جدل شده بودند. پيروز اين مناظره و شايد دعواي خياباني، دموكرات‌ها بودند كه ما را سوار لندرور كردند تا به مقر سپاه برسانند. چون فكر مي‌كردم اصغر و بچه‌هاي سپاه متوجه مشكل من نشده‌اند، از راننده خواستم سر خيابان نگه دارد تا خيلي خونسرد به مقر بروم و موضوع را مخفي نگه دارم. اما همين كه به در مقر رسيدم، اصغر گفت: گروگانتون گرفته بودند؟!

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن