واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ایسکانیوز: عوامل فیلم "فرزند خاک" ، برگزیده بخش تجلی اراده ملی بیست و ششمین جشنواره بین المللی فیلم فجر به ایسکانیوز آمدند و با هم به گپ و گفت وگو پرداختیم. محمدعلی آهنگر در این نشست از بازیگرانش( مقدمی، نصیر پور و ابراهیمی) که چرا در جشنواره فجر نادیده گرفته شدند حرف زد ، از سینمای دفاع مقدس گفت و اینکه چه می شود . جوانان با فرماندهان جنگ ارتباط برقرار می کنند اما در مواقعی نمی توانیم تصویر درستی از شهیدان و دفاع مقدس ارائه دهیم و از سه بزرگ مرد گفت و برایشان گریست که در راه ساخت این فیلم به او کمک کردند و هرسه شهید شدند. صحبت های محمدعلی آهنگر کارگردان فرزند خاک را که به تازگی جایزه اش را در جشنواره فجر( پلاک طلای سیمرغ) به موزه شهدا اهدا کرد به صورت موضوعی در زیر می خوانید: با درک تقابل آتش و خاک، نام فیلم را "فزند خاک" گذاشتیم من معمولا وقتی می خواهم به یک فیلم فکر کنم نخست به نامش توجه می کنم و البته دلیل آنرا هم نمی دانم. همیشه وقتی چهره های مردم را می دیدم که چهار هزار جنازه را توی تابوت دست به دست دارند تشییع می کنند در سرتاسر کشور یک نوع غم عجیب و دوست داشتنی توی چهره مردم بود و هیچ کس را نمی دیدم که نسبت به این اتفاق بی تفاوت باشد. فضای تقدیس شده جنگ یک جاهایی برای من خیلی شیرین بود ولی یک عده ممکن است به آن به عنوان یک فضای تلخ نگاه کنند که چرا جنگ؟ جنگ همه چیز را از ما گرفت. جنگ ما را نابود کرد ، جنگ ما را از بین برد و عقب انداخت، این ها ممکن است بخشی اش در ظاهر درست باشد ولی در باطن یک حس دیگری وجود دارد، یک حسی که ما بالاخره از شرافت این کشور یک جوری دفاع باید بکنیم از ناموس، دین، خاک و از هر چیز و حتی یک بوته خار بی اهمیت، ما باید دفاع می کردیم چون متعلق به خودمان بود ، ایران ما بود. به همین خاطر ابتدا اسم فیلم را "تلخ عین عسل" گذاشتیم ، اما هیات انتخاب جشنواره گفتند که این اسم را اگر عوض کنید بهتر است، برای اسم بعدی شاید در حدود 300 اسم انتخاب کردیم و حتی آقای میرعلایی جایزه گذاشت و در نهایت احساس کردم اسمی باید انتخاب شود که یک ارتباطی با این داستان داشته باشد. این خاک و این تربت و این اسکلت که از خاک است، این آدم خاکی است، اینکه شیطان می آید، می گوید من که از آتش آفریده شده ام بر این آدمیزاد که خاک، از گل، درست شده سجده کنم. در این تقابل آتش و خاک. دیدم که این خاک می تواند خیلی مقدس باشد، حالا که ما از این خاک هستیم، به این خاک بر می گردیم و همه این ها جمع شد، با مشورت با خیلی از دوستانم مخصوصا خود آقای عبداللهی و آقای گوهری و دوستان دیگر رسیدیم به "فرزند خاک" و احساس می کنم "فرزند خاک" انتخاب خوبی است. هیچ بازیگری به جز شبنم مقدمی نمی توانست نقش "مینا" را بازی کند یک شب خانم مقدمی آمد و خیلی ناراحت بود بعد یکدفعه زد زیر گریه که نقش خیلی سخته و من فکر می کنم شما دارید اذیت می شوید اما من گفتم اصلا این طوری نیست و در انتخابم شک ندارم. خیلی دل شیر می خواهد،که یک نقشی را به عنوان همسر شهید بگیری ، درتمام فیلم ها بازیگر را گریم می کنند که بخشی از آن آرایش است ، خیلی وقت ها این آرایش رو بیشتر می کنند اما خانم مقدمی با نقشی روبه رو بود که نمی توانستیم آرایشش کنیم و نمی توانستیم به گریمی که به آن فضای سینمایی ارتباط دارد دست بزنیم، از طرفی "مینا" در فیلم خیلی کم حرف می زند و بازیش بیشتر حسی است. واقعا دل شیر می خواهد بازیگری بیاید یک نقشی را بگیرد و در مقابل نقشی به نام "گوانا" که برونگرا است بازی کند، نقشی که خانم نصیر پور بسیارزیبا بازی کرد و برای آن خیلی زحمت کشید. مینا در مقابل چنین نقشی پا به پای "گوانا" می آید، کمتر حرف می زند، کمتر دیده می شد. گاهی در یک "بک گراند" قرار می گیرد . گاهی فقط نگاه می کند. واقا تعجب کردم آنهایی که بهترین بازیگران را انتخاب می کنند به چه چیزی رای داده اند .من یک سوال دارم، آیا "مینا" به عنوان یک همسر شهید پذیرفته شد؟ موقعی که "مین"ا بچه را به بغل می گیرد و نوازش می کند، همه احساساتش تغییر می کند و این یعنی اوج یک فصل بازیگری. خانم مقدمی تنها کاندیدای این نقش نبوده مثل همه نقش های دیگر ولی باور کنید هر کسی که این نقش را می خواند می گفت من از پس این نقش بر نمی آیم. به شرافت هر چی زن در سینمای ایران قسم که ، حاضر نبودند این نقش را بازی کنند چراکه از پسش بر نمی آمدند و ایشان دل شیر داشت که وارد میدان شد. خانم مقدمی خیلی زحمت کشید برای این نقش وخیلی تلاش کرد ، نقش بسیار مشکلی بود چراکه نمی توانست خیلی گریه کند. چون که می گفتند زن شهید و باز هم گریه و گریه . تو مگر به شهادت اعتقاد نداری، پس چرا برای همسرت گریه می کنی. نمی توانست زیاد بشکند و نمی توانست خیلی هم محکم باشد. ایشان تمام این ها را انجام داده و من ایجا واقعا از ایشان ممنونم، نقش خیلی سختی بود . از اینکه ابراهیمی حتی برای نقش دوم هم کاندید نشد تعجب کردم در مورد نقش مریوان همه می گفتند این کیست و برای کدام بخش از کردستان است و هیچ کس نگفت این حمید ابراهیمی است که کردی هم بلد نیست. بازی کردن با آن گریم سنگین و عینکی که در اوایل کارهیچ جا را نمی توانست با آن ببیند و در همان حال صحبت با لهجه کردی بسیار سخت است اما ایشان پذیرفت که این نقش را بازی کند و در آن شرایط بعضی وقت ها یادش می رفت که چه دیالوگی دارد می گوید ، در سکانسی که " مریوان" و گوانا" سوار ماشین هستند ، بازی با آن عینک ته استکانی و رانندگی با آن و آجیل ها را گذاشتن و دادن به گوانا، عشق ورزیدن به "گوانا" وخواندن یک رباعی کردی همه اینها درهم تنیده شده ، و در این شرایط تماشاگر باورمی کند که این مریوان هم یک عاشق کرد است و هم قاچاقچی اما حلال خوراست و آدم خوبی است که اتفاقا برای ما این موضوع بسیارمهم بود و واقعا جای تعجب داشت که حمید ابراهیمی با آن بازی زیبا که خیلی ها اصلا اورا نشناختند حتی کاندید نقش دوم هم در جشنواره فجر نشد. امیدورام روزی برسد که نام ها ما را فریب ندهند من فرزند خاک را کاری متفاوت می دانم و به آن اعتقاد دارم، بسیاری از مسوولین در دوره های مختلف می گفتند عجب فیلم نامه ای نوشتید ولی مجوز ساخت به ما نمی دادند. امیدوارم روزی برسد که نام ها ما رافریب ندهند، ما درگیر یکسری نام هستیم و قرار نیست که ما فقط با این تعداد نام پیش برویم، به نظرمن این کشور منبع استعدادهای ناب است چرا ما باید دریغ کنیم؟ ما خیلی جوانان داریم که انرژی فوق العاده دارند که اگر به آنها نپردازیم سرخورده می شوند به دلیل این تفکر، شاید علتش هم این باشد که سینما یک هنر پر هزینه و گران است بعضی وقتها افراد نمی توانند ریسک کنند و روی آهنگر شرط ببندند این بخش را من حق می دهم چون قبلا روی آهنگر های دیگر شرط بستند و اتفاق خوبی نیفتاد ولی به نظرم اینکه چرا در این سینما افراد جوان و با استعداد را نمی شناسد برای من مهم است، من معتقدم اگر کسی سینما را بشناسد با یک سکانس از یک کارگردان می فهمد که آیا این کارگردان هست یا نیست، شناخت یک هنرمند خیلی ساده است و اصلا لحن آن سکانس می تواند بگوید این آدم توانایی دارد یا ندارد ولی اینکه چرا دیر متوجه می شوند برای من مهم است.ساخت "فرزند خاک" هشت سال طور کشید ،البته فکر می کنم آن هایی که مخالف ساخت آن بودند ضرر کردند چراکه می توانست زودتر اتفاق بیافتد و شاید بین دو تا فیلم دیگر جلوتر می افتادیم. من با فیلم اول خود دنبال یک جریان فیلم سازی درباره معلولین بودم ولی هیچ کس نیامد بگوید این آهنگر این همه از خودش هزینه کرد ما هم بیایم بخشی از هزینه ها را تقبل کنیم و از این فیلم به عنوان یک جریان فیلم سازی در مورد معلولین حمایت کنیم ولی آن موقع هیچ اتفاقی نیفتاد. به هر حال هنوز نتوانسته ام یک پاسخ درستی برایش پیدا کنم ولی به هر حال ممنونم و درود می فرستم برای کسانی که اگر فیلم خوب شده حداقل این شجاعت را داشتند ابراز کنند که فیلم خوب شده و این موضوع برایم بسیار ارزش داشت. به هیچ عنوان نگران واکنش خانواده شهدا نبودم در مورد خانواده شهدا، متاسفانه حقیقت سینمای جنگ را هنوز نشناخته ایم آنهایی که تصمیم می گیرند واکنش های بعدی یک فیلم را پیش بینی بکنند روح خانواده شهدا را نشناختند. چرا خانواده شهدا خیلی از وقت ها در فیلم هایی که مربوط به جنگ و دفاع مقدس است اعلام نمی کنند که ما این آدم ها را باور داریم چرا هیچ وقت ( من خودم هم فیلم جنگی ساخته ام فیلم نیروی گمشده که فیلم بدی هم نبود و در آن سال جایزه گرفت) ولی چرا خانواده شهدا نمی گویند ما این رزمنده را باور می کنیم؟ چرا بعضی از رزمندان برای بعضی از جوان های 15 و 16 ساله ما بدون اینکه از جنگ مطلع باشند باور پذیرند. چرا زن شهید را باورش می کنیم اینها چه علتی می تواند داشته باشد؟ و چرا اول دوستان نگران بودند آنها با پیش فرض های ذهنی خودشان که حقیقت این سینما را هم طبیعتا نمی دانند ناباورانه با فیلم برخورد می کردند و جالب است من اصلا نگران خانواده شهدا نبودم چراکه پنج سال مستقیم در جنگ زندگی می کردم. حقیقت جنگ را باید شناخت واقعا مروارید های عجیبی در این دریا وجود دارند. من در نقد و بررسی فیلم " نیمه گمشده" گفتم: آنقدر ناگفته ها وجود دارد که من حاضرم این ناگفته ها را تا حد توانم بگویم و طوریکه تماشاگران هم روی صندلی ها بنشینند، این حرف را سال 1378 گفتم با این فیلم به نظرم یکی از آنها اثبات شد و شاید هم اثبات می شود.این روح جنگ است. در مساله جنگ مساله مهم تقدس بخشیدن به شهدا است، نباید انها را از زندگی عادی جدا کرد و این کار در واعق تقدس زدایی از آنهاست. آنها بال نداشتند و پایشان رو زمین است و مثل آدم های معمولی روی زمین زندگی می کنند اما متفاوت از آدم های دیگربودند و این است که آنها را ویژه می کند. سه نفر در شکل گیری "فرزند خاک" نقش داشتند که هرسه شهید شدند سه نفر در این فیلم خیلی تاثیر گذار بودند هم در مسیر تحقیق و هم در نگارش فیلم نامه که هرسه در تفحص و یافتن اجساد شهدا شهید شدند ،یکی شهید شهبازی ، شهید محمودوند و شهید پازوکی هرسه جانباز بودند با هم حرف می زدیم و حس خوبی به من می دادند. اهل شعار، مقام، پول، دنیا، دروغ و زدوبند نبودند اهل دل و صداقت بودند.من حتی مسیر فیلم نامه را با آنها چک می کردم می گفتم مجید من این مسیر را بروم می گفت: نه می گفتم: چرا؟ می گفت: نمی دانم چرا این مسیر را بروی بهتر است. ناگهان فهمیدم که هر سه شهید شدند. اینها برای مقام نرفتند آنها رفتند تا یک سری از آدمهایی را که در دل آن شیارها، گمنام بودند را بیابند بدون اینکه پولی بگیرند./120
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]