تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836371052
گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ»
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: یک بار زنی پیش من آمد که میخواست پسرش را در کلاس تئاتر شرکت دهد. میگفت پسرش خیلی درونگراست و میخواهد از طریق تئاتر او را درمان کند. تئاتر برای آن پسربچه معجزه بود. منظورم این است که... تئاتر رسمی دچار روزمرگی شده است حمید پورآذری سال گذشته نمایش «حسینقلی مردی که لب نداشت» را با کودکان افغانی در تالار کوچک مولوی اجرا کرد. این روزها هم با نوجوانان کانون تئاتر فرهنگسرای بهمن نمایش «ادیپ» را در این فرهنگسرا روی صحنه برده است. او از معدود هنرمندان تئاتر است که خود را در مجموعه تئاتر شهر خلاصه نکرده. هرچند حضور خود را در تئاتر حرفهیی نیز حفظ کرده و سال گذشته نمایش «غلتشنها» را در مجموعه تئاتر شهر اجرا کرد. پورآذری این روزها دست به تجربه زده است اما بی ادعا. او هم به دنبال مرزهای جدید است بی آنکه بخواهد تئاتر تجربی را از زاویه تاریخ هنر مورد خوانش قرار دهد. تجربههای جدید نیاز زندگی او و نیاز شغل اوست پس از تئاتر شهر خارج میشود. به بهانه اجرای نمایش ادیپ به گفت وگو با او نشستیم. ابتدای نمایش اتفاق خوبی میافتد؛ تماشاگری که عادت دارد در معرض دیده شدن باشد و از دل تاریکی به صحنه روشن نگاه کند، این بار در نمایش تو ناگهان خود را در میان صحنه نمایش احساس میکند. این باعث میشود تماشاگر احساس متفاوتی پیدا کند که برای او تجربه جدیدی به حساب میآید. تجربه دیگر این است که او دیگر در جای ثابتی نمینشیند و مدام حین اجرا حرکت میکند. تو دو شوک مدام به تماشاگر وارد میکنی. برای بعد از این اتفاق چه تمهیدی اندیشیده بودی؟ نکته مهم برای من در ابتدا مکان اجرای نمایش است. معماری سالن اجرا به من میگوید چگونه در اجرا پیش بروم. من حتی در مورد جای نشستن تماشاگر به ویلچر فکر میکردم یعنی تماشاگر از همان بدو ورود روی صندلی چرخدار بنشیند و به تعداد صندلیها آدم داشته باشیم که آنها را در طول نمایش حرکت بدهند. به دو دلیل موفق نشدم؛ اول اینکه پیدا کردن این تعداد ویلچر برایمان سخت بود و هم تعداد آنهایی که باید تماشاگرها را جابه جا میکردند. ورود به این سالن برای من تجربه جدیدی بود. برای خودم در ذهن پازلی را طراحی کرده بودم. در طول اجرا به یک مسافرت فکر کرده بودم که تماشاگر وقتی دعوت به نمایش میشود تا پایان اجرا یک سفر را برایش تدارک ببینم. برایم همیشه یک آرزو بوده که قواعد تثبیت شده را از بین ببرم. اما پیش از این معماری سالنهای نمایش این اجازه را به من نمیداد. خوشبختانه این سوله که اتفاقاً تاریخ اعجاب آوری دارد، این امکان را به من داد. این امکان که در هر نقطهیی از آن برایش اتفاقی را تدارک ببینیم. تماشاگر در هر لحظه و در هر مکان این سالن با یک اتفاق و یک اعتراض مواجه میشود و بهانه ما برای نمایش اعتراض ادیپ بود. در ادیپ هم ماجرای تقدیر وجه غالب است. همین تقدیر به ما این فرصت را میداد که به آن اعتراض کنیم. همه بهانههای فراوانی داشتیم که با سوار شدن بر تقدیر ادیپ اعتراض آدمهای خودمان را به نمایش بگذاریم. اعتراض باید خطوط را بشکند. پس ما مجبور بودیم تماشاگر را از همان اول نمایش محاصره کنیم و تکلیف را برایش روشن کنیم. به او بگوییم ما این گونه ایم و حرف ما این است. بعد او را با خود همراه میکنیم. شرط همراه شدن تماشاگر و همسفر شدن برای نمایش اعتراض جایگاه گردان ما بود. او را بر جایگاه سوار میکردیم. یک هدف دیگر سلب قدرت از او بود و اینکه نتواند در مورد وضعیت خود و نمایش پیش بینی کند. در ادامه اما ما نمیتوانستیم دل مان را به این شروع خوش کنیم. تماشاگر به مرور دوباره همه چیز برایش عادت میشد پس باید تا انتها او را در موقعیت متزلزل قرار میدادیم. ما مجبور بودیم به اتفاقات بعدی فکر بکنیم. مجبور بودیم چیزهایی را بسازیم که رنگ خشونت به خود گرفته است؛ از شیوه نورپردازی تا نوع طراحی صحنهها تا موسیقی و کلام؛ مهم تر از همه کلامیکه بر زبان جاری میشود. همه اینها باید کمیشکل ساختاری اش تغییر میکرد و از عرف خارج میشد. شاید این تصور برایتان ایجاد شود که نمایش «ادیپ» نمایش خشنی نیست؛ من به تناسب میگویم. تماشاگر از این نمایش انتظار این میزان اعتراض را ندارد. او مسلماً با پیش فرض وارد سالن میشود که اجرای تعدادی نوجوان و جوان را تماشا کند؛ بچههایی که میانگین سنی شان بالا نیست. پس ما تلاش کردیم پیش فرضهای تماشاگر را کلاً از بین ببریم. اتفاقی که ما در متن ایجاد کردیم دوفضایی بودن آن بود. یک فضای روزمره ملموس و اساساً بی ارتباط با داستان اسطورهیی ادیپ و در فضای مقابل که در سطح دیگری از سالن نمایش اجرا میشد، ادیپ و درونیاتش را که شکل انسانی به آن داده بودیم به تماشاگر نشان میدادیم. دو فضای کاملاً متفاوت از نظر شیوه اجرایی و کلامی. این دوگانگی فضا این فرصت را در اختیار ما قرار داد تا مدام بتوانیم تماشاگر را غافلگیر کنیم. معتقدم در این شرایط دیالوگها در اولویت دوم قرار میگیرد. اولویت بر رفتارهای نمایشی است. در مورد معماری سالن اجرا گفتی، آیا شیوه اجرایی را در ذهن داشتی و به تناسب آن به دنبال مکان مناسب اجرا گشتی یا اینکه سالن را در اختیار گرفتی و با توجه به شرایط مکان به این شیوه رسیدی؟ ماجرا را از کمیقبل تر باید دنبال کنیم. طی صحبتی که با مسوولان تئاتر فرهنگسرای بهمن کردیم قرار بر این شد براساس تجربههای قبلی خودم در فرهنگسرای بهمن کلاسهایی را برگزار کنیم. کارگاهی راه بیندازیم و با بچههایی که برای یادگیری تئاتر میآیند به یک اجرا هم برسیم. من برای خودم از گذشته یک شیوه را در نظر گرفته ام؛ اینکه هر جا کارگاهی به این شکل برگزار کنم به یک اجرا ختم شود. نمونههای قبلی هم وجود دارد. مثلاً اجرایی که با بچههای کارگاه تئاتر مهرآباد داشتم، با کارگاه تئاتر خانه کودک شوش، مولوی و ناصرخسرو که با بچههای افغان کار کردیم. این شیوه برای من و بچهها این حسن را دارد که هر آنچه را با هم آموختیم به صورت عملی و در یک اجرای تئاتر و با حضور تماشاگر تجربه کنیم. بچهها در این شرایط میآموزند دیگر در تئاتر فرصت اشتباه ندارند. حتی اگر اشتباه کنند میآموزند زود اشتباه شان را جبران کنند. در مورد این کارگاه و کلاس آموزش تئاتر هم این سنت را پی گرفتم. خب فضاهای متعددی را برای اجرای نمایش درنظر داشتم. معماری کلی فرهنگسرا این اجازه را به ما میداد در هر نقطه از آن که میخواهیم اجرا داشته باشیم. حرف از یک سوله شد که در آن قارچ پرورش میدهند و به دلیل نشتی آب احتمال تخریب فضاهای اطراف به وجود آمده است، شما میتوانید این فضا را در اختیار بگیرید. سوله قرار بود تغییر کاربری بدهد. آنجا را خالی کرده بودند و مکانی شده بود برای برگزاری نمایشگاه و بعضاً اجرای تعزیه بانوان. من سوله را دیدم و به نظرم مکان بسیار ایده آلی برای اجرا بود. رسم معمول این است که ما قدرت انتخاب برای مکان اجرا نداریم. این بار اما فرصت ایده آلی برایم ایجاد شده بود که انتخاب کنم. به نظرم آمد معماری خاص این سوله امکانات فراوانی را در اختیار ما قرار خواهد داد، اگرچه بسیاری از امکانات را هم سلب خواهد کرد. شاید دو ماه زمان گذشت تا فضا را بشناسیم و بفهمیم چگونه از فضای آن استفاده کنیم. تجربه بی نظیری بود. اولین باری بود که سالن اجرای نمایش را خودم انتخاب کرده بودم و این انتخاب با میل و رغبت همراه بود. البته شرایط بسیار سختی هم برای انطباق خود با فضای جدید داشتیم. سوله با شرایط عادی و استاندارد یک سالن نمایش تفاوت بسیاری داشت. مشکل اول ما تعداد بی شمار ستون در سوله بود و دوم انعکاس شدید صدا. صدا در سوله بسیار آزاردهنده به گوش میرسید. تلاش عمده ما متمرکز بر همین انطباق شرایط بود. این همان اتفاقی است که قبل تر گفتم؛ معماری ما را مجاب به انتخاب شیوه کرد. ما حتی برای مهار کردن صدا ظاهر سوله را نیز تغییر دادیم. تمهیداتی را به کار بردیم که برگشت صدا به حداقل برسد. البته در همین مورد هم سعی کردیم از امکانات موجود در سوله استفاده کنیم. سوله پر از آت و آشغال و ضایعات بود. ما از همانها بهره گرفتیم. سعی کردیم همه چیز متفاوت باشد و همه چیز تجربه جدیدی برای ما بسازد. انگار در یک جزیره افتاده ایم و زندگی جدید ما وابسته به امکانات محدود همان فضا است. به جرات میتوانم بگویم «ادیپ» سخت ترین و سنگین ترین اجرایی بوده که تا به حال داشته ام. اولین نکته مهم در شکستن قالبها در تئاتر جسارت است. خروج از تالار رسمی تئاتر و رفتن به سمت معماریهای متفاوت شکستن قالب است که ملزوم ایجاد تئاتر متفاوت است. مسلماً تا زمانی که در تالارهای رسمیو استاندارد تئاتر بمانیم خبری از تئاتر متفاوت نیست. آنچه مدنظر من بود به این ایده بسیار نزدیک است. از طرفی اینکه این مکان و این معماری آن میزان بکارت و بدویت را داشت. موافقم که باید جسارت داشت. اینها ملزومات تئاتر تجربی است. اتفاق مهم زمانی رخ میدهد که ما ترس را کنار بگذاریم؛ ترس از اینکه تئاتر رسمیرا رها کنیم، ترس از اینکه بازیگر حرفهیی نداشته باشیم و مهم تر از همه ترس از عدم وجود امکانات استاندارد. بی تعاریف در این مدت با هر کسی که حرف میزنم میگویم اگر این اجرا را نبینی چیز مهمیرا از دست دادهیی و البته این توضیح را هم میدهم، نه به خاطر اینکه من نمایش را کارگردانی کرده ام بلکه به خاطر تجربه یک حس و حال است؛ حس و حالی که شاید در آینده هم نشود آن را تجربه کرد. نکته قابل توجه در این اجرا و شاید آن چیزی که به عنوان حس و حال به آن اشاره کردی نوع فعالیت اجتماعی است. تو در این اجرا و البته در تجربههای تقریباً همسان قبلی ات سراغ گروههایی از اجتماع میروی که رانده شده به حاشیه هستند. برای مثال در اجرای «حسینقلی مردی که لب نداشت» با گروهی از بچههای افغان کار کردی که به لحاظ اجتماعی تقریباً از حداقل حقوق شهروندی نیز برخوردار نیستند. تو به عنوان یک هنرمند تئاتر در قالب یک فعال اجتماعی ظاهر میشوی و آنها را در معرض دیده شدن قرار میدهی. این بار هم چنین اتفاقی میافتد. حمید پورآذری در نمایش ادیپ در دو قامت دیده میشود؛ اول هنرمند تئاتر تجربی و دوم یک فعال اجتماعی. آیا این وجوه آگاهانه است، یعنی قصدت بر این است که در هر دو عرصه فعالیت کنی یا اینکه به لحاظ موقعیت ایجاد شده خودت را در هر دو زمینه فعال میکنی؟ اعتقادم بر این است که اگر میخواهیم جامعهیی پویا و مدنی داشته باشیم و به آزادی قائل باشیم باید سطح بینش و شعور جامعه را بالا ببریم. یکی از مهم ترین ابزارها تئاتر است. تئاتر به این دلیل که به سرعت میتواند با سطوح جامعه ارتباط برقرار کند به شدت تاثیرگذار است.همیشه آرزو داشتم با ابزار تئاتر وارد فعالیتهای اجتماعی شوم. انتخاب من این بود. از این دست انتخابها کم اما در حال انجام است. من شاید این فرصت را داشتم که یک جریان تئاتر رسمیرا هم به صورت موازی انجام بدهم. انتخاب اول من تئاتر به مثابه فعالیت اجتماعی است. ما برای اینکه یک قدم به جلو برداریم باید آنچه را در پیش داریم ویران کنیم، همیشه مورد انتقاد از هر طرف بودم که وقتت را تلف میکنی اما به نظرم این طور نیست. من سال 82 وارد منطقه مهرآباد جنوبی شدم و مدت یک سال و نیم با بچههای آنجا تئاتر کار کردیم. بعد از من آنها با آدمهای دیگر هم کار تئاتر کردند. به نظرم تئاتر مسیر زندگی آنها را تغییر داد. امروز وقتی خودم هر از گاهی نمایشی از آن بچهها میبینم متحیر میشوم. امروز آن سالن متروک مهرآباد جنوبی پر از بچههایی است که شوق تئاتر دارند.تجربه دیگرم در یک نقطه متفاوت بود؛ فرهنگسرای ارسباران. این مناطق به لحاظ سطح اقتصادی و اجتماعی با هم متفاوت هستند. در ارسباران هم اتفاق خوشایندی افتاد. یک بار زنی پیش من آمد که میخواست پسرش را در کلاس تئاتر شرکت دهد. میگفت پسرش خیلی درونگراست و میخواهد از طریق تئاتر او را درمان کند. تئاتر برای آن پسربچه معجزه بود. منظورم این است که تئاتر میتواند خیلی از مسائل اجتماعی را حل کند. در خانه کودک شوش هم اتفاقات خوشایندی رقم خورد. از بخت خوب من آنجا با بچههای افغان کار کردم؛ بچههایی که به خاطر جنگ از سرزمین اصلی خود دور شده اند. آنها تشنه آموختن هستند. آن دسته از بچههای افغان که در آن خانه کودک تئاتر کار میکردند واقعاً با بقیه متفاوت شده بودند. امروز آنها تغییرات فراوانی کرده اند. یکی از همان بچهها امروز عکاس همین نمایش «ادیپ» است و به همراه سه نفر دیگر از همان بچهها در این کار بازی میکند. چند نفر از آن بچهها به سمت فیلمسازی رفتند. یکی از بچهها توانست جایزه اول جشنواره فیلم محله در تهران را هم ببرد. میبینید که تئاتر توانست آنها را تغییر بدهد. در اجرا دیدم یکی از بچههای افغان دستبند آبی بسته بود؛ دستبند آبی او به خاطر طرفداری از عبدالله عبدالله بود؟ بله، در گروه ما، تمام بچههای افغان طرفدار عبدالله عبدالله هستند. آنها آموخته اند که انتخاب کنند و میخواهند جایگاه مهمیداشته باشند. امروز آنها میدانند آینده افغانستان را آنها و امثال آنها میسازند، طرفداری آنها هم از عبدالله به خاطر همینها است. با توجه به بحثهایی که در مورد فعالیتهای اجتماعی شد، ترجیح تو بر کارگردان تئاتر بودن است یا فعال اجتماعی بودن؟ به نظرم فعال اجتماعی بودن و اینکه چنین عنوانی به کسی اطلاق شود بسیار دوست داشتنی و لذت بخش است. من به شخصه این دو را در کنار هم میبینم. من تئاتر را به عنوان یک فعالیت اجتماعی میبینم. تئاتر موهبتی است که اجتماع به آن نیاز دارد. وظیفه تئاتر هم آگاهی بخشی است. ما به هیچ عنوان نمیتوانیم بی خیال از کنار طبقات حاشیه جامعه بگذریم. اگر تئاتر ما در اکثریت کم خاصیت و بیخاصیت شده به خاطر این است که تئاتر به اجتماع نمیاندیشد. امروز به خاطر تلاشهای مدیران تئاتر در دوران اصلاحات جمعیت بیننده تئاتر افزایش پیدا کرده است. اما کیفیت کارهای ما در چه حدی است؟ من میگویم سطح کیفی تئاتر ما بسیار نازل شده است. تئاتر رسمی امروز ما دچار روزمرگی شده است. اگر من از تئاتر رسمیفرار میکنم به این خاطر است که بچههایی که با آنها تئاتر کار میکنم من را از روزمرگی نجات میدهند. در این اجراها که در خانه کودک یا خانههای فرهنگ و فرهنگسراها داشتی به لحاظ مکان تمرین و بعضی مواقع مکان اجرا مشکلی وجود نداشته؛ اما برای شرایط اقتصادی و استقلال مالی چه اتفاقی افتاده و چه کارهایی صورت گرفته است؟ قبل از جواب بهتر است که یک نکته در مورد اجرای «حسینقلی مردی که لب نداشت» بگویم. ما حدود شش ماه در خانه کودک شوش تمرین کردیم. بعد از این مدت اتفاق ناگواری افتاد. برخورد بعضی از مسوولان این مرکز با بچهها تغییر کرد. یک برخورد زننده با بچهها باعث شد گروه دیگر به خانه کودک نرود و بعد از آن دیگر آنجا مکان تمرین نداشتیم و به خانه فرهنگ سلامت در ناصرخسرو نقل مکان کردیم. خانم رضایی در خانه فرهنگ سلامت مادرانه با بچهها رفتار کرد و برای ما مکانی برای تمرین کردن فراهم کرد. به لحاظ مالی مدیون برخی از دوستان هستیم. ما در اجرای عمومی«حسینقلی...» با بلیت فروشی بخشی از هزینهها را تامین کردیم. اجرای ما به لحاظ فروش رکورد بسیار خوبی داشت. هنوز هم در تالار کوچک مولوی هیچ نمایشی به اندازه آن اجرا فروش نداشته است. در اجرای ادیپ البته قرار بود سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در زمان اجرا از ما حمایت کند. در زمان آموزش که شرایط متفاوت بود. از زمان پایان کلاسها تا شروع اجرا اما تمام هزینهها را خودمان کردیم. تنها کسی که از ما به شدت حمایت کرد شکرخدا گودرزی بود. به ما قول دادند که با قرارداد هزینهها را جبران میکنند؛ مبلغی که گفتند بسیار ناچیز بود و در واقع رقم درخوری نبود و به هزینهها نمیرسید. تا به حال از جیب خودم و دوستان هزینه کرده ام. جبران هزینهها آن اتفاقی است که افتاده و تاثیرش را بر بچهها گذاشته. بیدار کردن احساسات بچهها، بازگشت غرور و اعتماد به نفس به بچهها از همه چیز مهم تر است و امروز این اتفاق افتاده. تنها انگیزه و دلگرمیمن در مورد بچههای گروه بود و در کنارشان شکرخدا گودرزی. ما عادت کرده ایم که بجنگیم تا آنچه میخواهیم را به دست بیاوریم. میجنگیم تا اثبات کنیم تئاتر میتواند تغییر ایجاد کند. هر چند این جنگ طاقت فرسا است اما فکر میکنم جواب خودمان را گرفته ایم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 605]
صفحات پیشنهادی
گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ»
گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ»
گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ»
بچههای خیابان در انبار فرهنگسرا - اضافه به علاقمنديها
بچههای کوچک و بزرگی که امروز با حمید پورآذری در سالن سفید فرهنگسرای بهمن تمرین ... با همکاری این دوستان نمایش «ادیپ» را در همین سوله اجرا خواهیم کرد. ... «از بخت بدم، فریاد زدم/ای وای خدایاای وای خدایا/ هر بار به یک جور و بهانه/ای داد ... «عباس ناصري» در گفتوگو با فارس؟ خانه بهداشت، افزايش اميد به زندگي روستاييان ...
بچههای کوچک و بزرگی که امروز با حمید پورآذری در سالن سفید فرهنگسرای بهمن تمرین ... با همکاری این دوستان نمایش «ادیپ» را در همین سوله اجرا خواهیم کرد. ... «از بخت بدم، فریاد زدم/ای وای خدایاای وای خدایا/ هر بار به یک جور و بهانه/ای داد ... «عباس ناصري» در گفتوگو با فارس؟ خانه بهداشت، افزايش اميد به زندگي روستاييان ...
وزير كشور: ترورهاي اخير اراده ملت ... - اضافه به علاقمنديها
نمایش تصادفی مطالب. نوذری:به کويت گاز صادر ميکنيم · 23 آبان اعلام نتايج آزمون خبرگان · گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ» ...
نمایش تصادفی مطالب. نوذری:به کويت گاز صادر ميکنيم · 23 آبان اعلام نتايج آزمون خبرگان · گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ» ...
sms: اگر می دانستی که چقدر - اضافه به علاقمنديها
واگذاری واحدهای خالی انبوهسازان به مسکن مهر امکان ندارد · در آستانه بازی بزرگ ایران و آلمان (3) · گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ» ...
واگذاری واحدهای خالی انبوهسازان به مسکن مهر امکان ندارد · در آستانه بازی بزرگ ایران و آلمان (3) · گفت وگو با حمید پورآذری به بهانه اجرای نمایش «ادیپ» ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها