واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اندیشه سیاسی امام موسی کاظم (ع) نويسنده:سيد محمد ناظم زاده قمي انديشه سياسي امام منبعث از وحي و خطابهديني است و بر پايه "صبر و استقامت" استوار بود و ايشان مانند جد بزرگوارشان و بر اساس آيه شريف " فاستقم كما امرت " برايمبازره با حاكمان جابر عباسي و نيز اثبات حقانيت اهلبيت (ع) از دو عنصر صبر و استقامت بهره ميبردند. امام بر اساس سنت جد مكرمشان و برخورداري از دانش پدر بزرگوارشان بههدايت شيعيان ميپرداخت و در چالش مستقيم با حكومت غاصب قرار داشتند. امام كاظم (ع) در بين ائمه اطهار بيشترين چالش سياسي با حكومت را داشتند و در زمينه مبارزه با حاكمانجور بخشاعظمي از عمر گرانمايه خود را در زندان بسر بردند. نحوه ارتباط امام موسی کاظم(ع) با حکومت و سیاست از طریق یاران نزدیک ایشان و نوع برخورد با فرقه ها و تفکرات موجود در آن دوران از روشهای حضرت برای هدایت جامعه اسلامی است. امام(ع) در روند هدایت جامعه علوی به صورت عام و جامعه شیعی به صورت خاص توانست با نوع ارتباطی که با حکومت و سیاست از طریق یاران نزدیکشان برقرار می کرد، از جریانهای روز آگاه شود. ایشان با اینکه در حکومت دخالت نمی کرد و آن را غاصب می نامید، هرگز خود را از جریانهای سیاسی روز جدا نمی دانست. نمونه بارز نحوه ارتباط حضرت با سیاستهای روز و آگاهی به اتفاقهای حکومتی، حضور «علی بن یقطین» یکی از یاران خاص ایشان در درباره هارون الرشید و به دستور ایشان بود.چنانچه امام موسى بنجعفر(ع) جهتسامان دادن به مبارزاتسياسى و حمايت از نيروهاى شيعى برنامهاى تدارك ديد كه بر اساس آن نيروهاى فعالو مطمئن در مسووليتهاى كليدى حكومت قرار مىگرفتند كه يكى از اعضاى فعال آن علىبنيقطين بود. على بنيقطين بارها از امام(ع) خواست كه اجازه دهد از مسووليتهاىخويش در حكومتبنىعباس كنار رود لكن امام(ع) بدان رضايت نداد و به او می فرمود: " شايد خداوند به وسيله تو شكسته احوالىها را جبران و آتشفتنه مخالفان را از دوستان خويش دفع كند." و در جای دیگر فرموده است: "خداوند اوليائى در ميان ستمگران دارد كه به وسيلهآنان از بندگان نيك خود حمايت مىكند و تو از اولياء خدايى." بنا به دستور امام کاظم(ع) علی بن یقطین اموری را برعهده داشت از جمله:1 . خبررسانی از دربار به امام(ع): چنانچه مرحوم مجلسى مىنويسد: "زمانى كه قيامشهيد حسين فخ سركوب شد سرهاى آنان به همراه عدهاى اسير براى موسى فرزند مهدىاز خلفاى بنىعباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از ديگرعلويين سخن به ميان آورد تا اينكه به نام امام موسى بنجعفر(ع) رسيد با خشمزياد اظهار داشت كه حسين به دستور او قيام كرده است زيرا او وصى اين خانداناست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم در اين زمان بود كه على بنيقطينجريان را به صورت مكتوب به حضور امام تقديم داشت و آن حضرت را از اين تصميم باخبر نمود. امام(ع) عدهاى از شيعيان و اهل بيتخود را احضار نمودند و در اين بارهبا آنان به گفتگو پرداختند. آنان پيشنهاد نمودند كه حضرت خود را براى مدتىمخفى نمايد كه حضرت به آنها بشارت مرگ «موسى» خليفه عباسى را داد."2 . حمایت مالى از شیعیان: برای نمونه مرحوم كشى در رجال خود مىنويسد: "على بنيقطين نامهها و اموال فراوانى را توسط دو نفر از معتمدين خويش براى امام ارسال داشت. قرار ملاقات در بيرون مدينه در محلى به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصا طبق قرار در آن مكان حضور يافت و اموال را از آنان تحويل گرفت." اين ماجرا علاوه بر اينكه بيانگر رابطه على بن يقطين و پشتيبانى مالى از امام(ع) مىباشد حكايت از تدبير سياسى عميق و تشكيلات سازمان يافته بينامام(ع) و على بنيقطين نيز دارد. هچنین على بن يقطين جهت كمك مالى به شيعيان و حمايت از آنانهر ساله عدهاى را از طرف خود به حج مىفرستاد و به اين بهانه، پولهاى زيادى بهآنها مىپرداخت. حضرت امام موسی کاظم(ع) در عین اینکه تقیه را به معنای کامل آن در نظر داشت، هرگز از حق مسلم شیعیان که امامت امام معصوم به نوعی اصلی ترین این حقوق می باشد، کوتاه نیامد. از این احقاق حق و تلاش در مسیر به دست آوردن آن، می توان به عنوان ویژگی بارز دوران امامت حضرت یاد کرد. از دیگر سو، محبوس کردن امام موسی کاظم(ع) موجب نشد معارف و اندیشه های ایشان حبس شود زیرا برای هدایت جامعه تنها حضور فیزیکی شرط نیست، بلکه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان و حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، به مبارزه با تفکرات مادیگرایانه و نظرهای ملحدانه پرداختند، به گونه ای که در دوران اسارت نیز تاثیر علمی، معنوی و معرفتی حضرت در جامعه وجود داشت. این رفتار حضرت نشان دهنده آن است که عدم حضور ظاهری امام، مانعی برای هدایت جامعه و مبارزه با نظامهای استبدادی نیست.در مجموع وقتي زندگي امام هفتم(ع) را مورد بررسي و دقت قرار مي دهيم، به خوبي در مي يابيم كه خلفاي عباسي (مهدي، هادي و هارون) كه معاصر آن حضرت بودند، به شدت از حركتهاي سياسي امام در اضطراب به سر مي بردند. بعضي شواهد تاريخي از جمله حمايت ضمني امام(ع) از قيام حسين شهيد نشان مي دهد كه نگراني عباسيان، چندان هم بي ربط نبوده است. پس از اين واقعه است كه مشاهده مي كنيم، هادي عباسي آن حضرت را تهديد به مرگ مي كند. از لابلاي كتابهاي تاريخي مي توان دريافت كه اين حركتهاي امام(ع)، براي خلفاي عباسي چنان نگران كننده بود كه آنان ح ضرت را بيش از ده بار جهت بازجويي و توضيح به قصر دارالعماره فرا خواندند. البته اين تنها گوشه اي از مواردي است كه مورخان، موفق به ثبت آن شده اند. به يقين، احضارها و بازجويي ها، بيش از اين بوده است. حتي نوشته اند كه در يكي از موارد، وقتي فعاليتهاي سياسي امام براي مهدي عباسي غير قابل تحمل مي شود، به "حميد بن قحبطه" دستور مي دهد فردا امام(ع) را به قتل برساند، اما خود وي شب در عالم خواب، با تهديد امام علي(ع) مواجه گشته و از ترس، دستور خود را پس مي گيرد. در زمان هارون الرشيد هم، كنترل و تعقيب امام(ع) در ابعاد مختلف به اوج مي رسد. وقتي هارون از تمايل توده مردم به امام(ع) باخبر مي شود و اينكه آنها وجوه شرعيه و ماليات اسلامي را مخفيانه به آن حضرت ارسال مي دارند، احساس خطر كرده و آن حضرت را به دارالعماره احضار مي نمايد و در اين مورد، امام را بازخواست مي كند و مي گويد: اين تو هستي كه مردم در پشت پرده با تو ميثاق مي بندند و حاكميت تو را مي پذيرند؟! حضرت شجاعانه در برابر هارون مي ايستد و در جواب مي فرمايد: "تو فقط در ظاهر به جسم مردم حكومت مي كني، ولي من در اعماق جان و دل آنان جاي دارم."پر واضح است که عمده مخالفتها و برخورد بني عباس با امام كاظم(ع) از انديشه هاي ناب ايشان براي تحقق حكومت اسلامي و نيز از فعاليتهاي سياسي فراگير و گسترده امام(ع) بر ضد خلفاي جور حكايت دارد. امري كه تحمل عباسيان را به سر آورده و احساس خطر جدي آنان را موجب شده بود؛ لذا بنا به منطق هميشگي خويش، به زندان و تبعيد امام(ع) روي آوردند. آن حضرت مدتي در زندان مهدي عباسي بود. بعد اندكي در عصر خلافت هادي و بيشتر هم در زمان هارون الرشيد زنداني شد. مدت زنداني شدن آن بزرگوار را، چهار سال، هفت سال، ده سال و تا چهارده سال هم نوشته اند. به نوشته مرحوم شيخ عباس قمي، به دستور هارون، امام هفتم به مدت يك سال در بصره زنداني بود. بعد از آن به بغداد منتقل شد و به مدت بيش از ده سال، در زندان هارون به سر برد. در مورد فعاليتهاي سياسي امام(ع) و مخالفت او با حكومت عباسيان، چه دليلي را محكم تر از زندانهاي پي در پي و در نهايت شهادت ايشان مي توان ذكر كرد؟ ايشان همواره در خط مقدم مبارزه و پيكار با جبهه كفر، شرك و نفاق به سركردگي خاندان عباسي قرار داشت. آنان براي موجوديت و حاكميت غير مشروع خود، از ناحيه امام(ع)، احساس خطر جدي مي كردند و همين امر كافي بود كه چنين برخورد خصمانه و ناجوانمردانه اي را در حق آن حضرت روا دارند. به نظر مي رسد امام كاظم(ع)، اگر چه در واقع و در مقام ثبوت از جانب خداوند براي امامت و رهبري امت برگزيده شده بود، ولي در مقام اثبات و اجرا، در تلاش بود تا مردم را به رشد و آگاهي لازم و كافي برساند و آنها با علم و آگاهي و با علاقه، شعور و اختيار كامل خويش، آن حضرت را به امامت و رهبري خويش انتخاب نمايند و به حاكميت او تن دهند. اين همان سيره عملي پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) بود. پيامبر اولين شخصيتي بود كه به رأي مردم اعتنا كرد.قبل از اسلام، حكومتهاي پادشاهي و سلطنتي، هيچ ارزش و اهميتي به آراي مردم نمي داد و اين اسلام و پيامبر(ص) بود كه مشورت با مردم و بيعت و رضايت آنها را به رسميت شناخت. در ماجراي غدير، وقتي پيامبر(ص)، امام علي(ع) را به جانشيني خويش برگزيد، بلافاصله رأي و بيعت مردم را خواستار شد و مردم با اختيار كامل، به جانشيني آن حضرت رضايت دادند. خود آن حضرت پس از 25 سال خانه نشيني، بالاخره با آراي قاطع مردم، به رهبري آنان دست يافت، اگر چه در واقع در آن 25 سال هم، امام و رهبر آنان بود. امام كاظم(ع) نيز بيشتر به دنبال آن بود كه مقبوليت و گرايش مردمي در سايه رشد و آگاهي آنان عينيت يابد، اگر چه بنا به دلايل و موانع مختلف، در اين راه موفق نشد، ولي همانند پدران و جد بزرگوارش، به خوبي مي دانست كه مقبوليت مردمي، شرط اثباتي امامت و رهبري است و اگر اين شرط تحقق يابد، در مرحله اجرا و مديريت، مشكلي نخواهد بود. آن حضرت به توده مردم، به ديده احترام مي نگريست. روزي هارون الرشيد از آن حضرت پرسيد: به من خبر آوردند كه شما مي گوييد: مسلمانان و مردم، نوكران و كنيزان شمايند و شما بر آنها مالك هستيد، آيا اين حرف درست است و شما چنين اعتقادي داريد؟ امام(ع) فوراً برآشفت و در جواب فرمود: "اين دروغ محض است كه به ما نسبت مي دهند. در حالي كه ما بردگان و كنيزان را مي خريم و بعد در راه خدا آزاد مي كنيم. اگر مالك بوديم، نيازي به اين كار نبود. علاوه بر اين، ما با آنها بر سر يك سفره مي نشينيم، با هم غذا مي خوريم، دختران و پسران آنها را دختران و پسران خود خطاب مي كنيم و با جميع مردم، چنين رفتاري داريم." منابع- حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه- اندیشه حكومت دینى، ج 1- سیرى در سیره ائمه (ع)- ماهنامه کوثر، ش 15- قدس، ش 5232باشگاه اندیشه /خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]