تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بدانيد هر كس قرآن را بياموزد و به ديگران آموزش دهد و به آنچه در قرآن است عمل كند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840219146




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هوا را از من بگیر خنده ات را نه!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه! نگاهی‌ به‌ کتاب‌ «خنده‌ را از من‌ بگیر» نوشته‌ جواد ماه زاده‌ 
هوا را از من بگیر خنده ات را نه!
جنگ‌ با همه خشونتش‌ در همه دوران‌های‌ بشری‌، فاجعه‌ای‌ است‌ نابخشودنی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ علت‌ و مسبب‌ آن‌ هستند. جنگ‌ جدایی‌ها را رقم‌ می‌زند و بالاتر از همه‌ مرگ‌ و نیستی‌ را به‌ ارمغان‌ می‌آورد، اما همین‌ جنگ‌ به‌ نوبه خود حوادثی‌ را به‌ وجود می‌آورد که‌ گاهی‌ موجب‌ پیدایش‌ روابط‌ پیچیده‌ و رازآلودی‌ می‌شود که‌ احساس‌ درونی‌ انسان‌های‌ درگیر در آن‌ را بیان‌ می‌کند. ادبیات‌ جنگی‌ در کشورمان‌ پس‌ از پایان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ وارد عرصه جدیدی‌ شد و نویسندگان‌ بسیاری‌ از آن‌ گفتند و نوشتند تا شاید ناگفته‌ها و نقاط‌ پر پیچ‌ و خم‌ آن‌ را به‌ تصویر بکشند. احمد محمود با  زمین‌ سوخته‌  از جمله‌ کسانی‌ بود که‌ در همان‌ دهه 60 روایت‌ خود را گفت‌ و قهرمانان‌ داستانش‌ را جاودانه‌ کرد. اما بعد از او کسانی‌ که‌ جزو نسل‌های‌ دوم‌ و سوم‌ انقلاب‌ بودند سعی‌ کردند در این‌ عرصه‌ ورود کنند و اینکه‌ تا چه‌ حد موفق‌ شدند، باید قضاوت‌ درباره آن‌ را به‌ گذر زمان‌ سپرد تا نسل‌های‌ آینده‌ بخوانند و بدانند؛ چرا که‌ سال‌ها باید از این‌ رویداد بگذرد تا بتوان‌ آنچه‌ رخ‌ داد را پخته‌ و سخته‌ کرد. آن‌ را ورز داد و به‌ شکل‌ دلخواه‌ درآورد تا مخاطب‌ بپذیرد آنچه‌ را که‌ باید. اما روایت‌ نسلی‌ که‌ جنگ‌ را درک‌ نکرد اما از آن‌ گفت‌، خود حدیث‌ دیگری‌ است‌، آن‌ هم‌ در باب‌ قصه‌پردازی‌… یکی‌ از همین‌ افراد، نویسنده جوانی‌ است‌ به‌ نام‌ جواد ماهزاده‌، که‌ روایتی‌ رئالیستی‌ از چیزی‌ که‌ ما آن‌ را جنگ‌ می‌نامیم‌، نقل‌ کرده‌ است‌. داستانی‌ جذاب‌، با موضوعی‌ بکر، با نام‌  خنده‌ را از من‌ بگیر . پیش‌تر نویسنده داستان‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ خبرنگار رسانه‌ای‌ می‌شناختم‌ که‌ هوش‌ سرشاری‌ دارد و کارش‌ را خوب‌ بلد است‌. زبان‌ داستان‌ را می‌فهمد و لحن‌ را خوب‌ می‌شناسد. ماهزاده‌ این‌ بار بازگوی‌ کشاکش‌ قصه نوجوانانی‌ است‌ که‌ دوره شادی‌ بچگانه‌شان‌ مصادف‌ شده‌ با حمله ویرانگر عراق‌ به‌ ایران‌. کتاب‌ را که‌ باز می‌کنی‌ با انبوه‌ شخصیت‌هایی‌ مواجه‌ می‌شوی‌ که‌ نویسنده‌ سعی‌ دارد به‌ هر نحوی‌ آنها را به‌ مخاطب‌ معرفی‌ کند. و این‌، گذر روایت‌ داستان‌ را که‌ راوی‌ آن‌ نوجوان‌ سیزده‌ ساله‌ای‌ به‌ نام‌ امیر است‌، خیلی‌ کند می‌کند، و شاید اگر خواننده‌ اندکی‌ صبر و تحمل‌ از کف‌ دهد می‌توان‌ حدس‌ زد که‌ کتاب‌ را نیمه‌کاره‌ رها کند. اما همان‌ لحظه‌ که‌ بیم‌ چنین‌ اتفاقی‌ می‌رود، به‌ ناگاه‌ نویسنده کاربلد داستان‌، تیرِ خلاص‌ را به‌ تردید و دودلی‌ مخاطب‌ شلیک‌ می‌کند. اینکه‌ می‌گویم‌ شلیک‌، چون‌ دارم‌ از داستانی‌ به‌ نام‌ خنده‌ را از من‌ بگیر  می‌گویم‌ که‌ دست‌ بر قضا، درون‌مایه‌ای‌ جنگی‌ دارد، یعنی‌ می‌خواهد داشته‌ باشد. و ابزار و لوازم‌ نوشتن‌ از جنگ‌، شاید همان‌ شلیک‌ گلوله‌ای‌ است‌ که‌ از لوله‌ تفنگ‌ می‌تراود. ولی‌ در لحظه‌ تردید و دودلی‌ مخاطب‌، خانواده‌ مهاجر کردی‌ به‌ نام‌ «اکرامی‌» وارد داستان‌ می‌شوند. رایحه‌ عطر «عطیه‌» که‌ تا پایان‌ داستان‌، همچنان‌ باقی‌ می‌ماند خواننده‌ را سرمست‌ و پریشان‌ می‌کند، قصه‌ دختر معصوم‌ و بیگناهی‌ که‌ قربانی‌ نزاع‌های‌ قومی‌ شده‌ است‌. او همواره‌ می‌خندد و بلد نیست‌ دروغ‌ بگوید! اینجاست‌ که‌ خواننده‌ دیگر نمی‌تواند کتاب‌ را رها کند. و آوای‌ جغد شوم‌ جنگ‌ چنان‌، لرزه‌ بر اندام‌ او می‌اندازد که‌ ناگاه‌ از خود می‌پرسد براستی‌ چه‌ کسی‌ دلش‌ آمده‌ که‌ به‌ این‌ دختر بی‌گناه‌ شلیک‌ کند؟!  جنگ‌های‌ بزرگ‌ همیشه‌ آبستن‌ حوادث‌ بزرگ‌ بوده‌اند و انصافاً صحنه‌های‌ پرشکوه‌ و عشق‌های‌ جاودانه‌ از دل‌ همین‌ نزاع‌ها و جنگ‌ها بیرون‌ آمده‌ است‌ و این‌ روایتی‌ مشترک‌ است‌ از دردی‌ مشترک‌. همین‌ طراوت‌ و لطافت‌ است‌ که‌ خشونت‌ جنگ‌ها را صیقل‌ می‌دهد و آنها را تحمل‌پذیر می‌کند. ادبیات‌ اصیل‌ جنگ‌، چنین‌ وظیفه‌ای‌ دشوار بر عهده‌ دارد، چیزی‌ که‌ نویسنده‌ به‌ خوبی‌ تا اندازه‌ای‌ از عهده آن‌ برآمده‌ است‌. سایه‌ جنگ‌ بر سطر سطر داستان‌ سایه‌ افکنده‌ است‌. اما حضورش‌ به‌ جز جایی‌ که‌ ناله‌ و نفرین‌ و فحشی‌ نثار صدام‌ می‌شود یا از موشک‌باران‌ به‌ میان‌ می‌آید، احساس‌ نمی‌شود و یا آنجا که‌ دایی‌های‌ دو نوجوان‌ قصه‌ یکی‌ اعدام‌ شده‌ است‌ و دیگری‌ در جبهه دهلران‌ به‌ سر می‌برد و… اینها علائم‌ و کدهایی‌ است‌ که‌ به‌ خواننده‌ گوشزد می‌کند که‌ حضور جنگ‌ را دریابد.اما جدایی‌ و دورافتادگی‌ عاشق‌ از معشوق‌ که‌ قصه پرغصه همه‌ تاریخ‌ پرتلاطم‌ بشریت‌ است‌ این‌ بار هم‌ در داستان‌ ماهزاده‌ رخ‌ می‌دهد. «اصغر بالاخره‌ با سپیده‌ ازدواج‌ کرد. خیلی‌ دنبال‌ سپیده‌ بود (اصغر رقیب‌ عشقی‌ دایی‌ راوی‌ داستان‌ ـ امیر ـ است‌ که‌ او هم‌ بی‌محابا عاشق‌ سپیده‌ بود) ولی‌ نمی‌دانم‌ این‌ دختر که‌ هر دفعه‌ بدجوری‌ توی‌ کاسه‌ اصغر گذاشته‌ بود بالاخره‌ چطور تن‌ به‌ وصلت‌ داد.» شرح‌ و توصیف‌ این‌ دلدادگی‌ که‌ فصل‌ دلدادگی‌ همه عشاق‌ است‌ نه‌ وصل‌، خیلی‌ خوب‌ توضیح‌ داده‌ نمی‌شود. یعنی‌ ناکامی‌اش‌ در وصل‌. و این‌ را دایی‌ احمد خوب‌ می‌داند که‌ وقتی‌ می‌فهمد سپیده‌ از اصغر بچه‌دار شده‌ خود را به‌ نفهمیدن‌ می‌زند.  به‌ نظر من‌ داستان‌  خنده‌ را از من‌ بگیر  هر چند روایتی‌ از بچه‌های‌ جنگ‌ است‌ اما همه‌اش‌ از جنگ‌ نیست‌. جنگ‌ یک‌ حادثه‌ است‌ که‌ در طول‌ روایت‌ داستان‌، شبح‌ خود را هر لحظه‌ نشان‌ می‌دهد. اما مثل‌  زمین‌ سوخته‌  از جنگ‌ و برای‌ جنگ‌ نیست‌. یک‌ جور روایت‌ صادقانه‌ و کودکانه‌ از بچه‌هایی‌ است‌ که‌ دوست‌ داشتن‌ را صرف‌ می‌کنند، اما دلدادگی‌ را درنمی‌یابند. واژه‌ها را می‌فهمند اما چگونگی‌ نوشتن‌ آن‌ را نمی‌دانند و خود و خانواده‌شان‌ اسیر تقدیر و سرنوشت‌ می‌شوند. با این‌ همه‌ نویسنده‌ در آفرینش‌ فضایی‌ دل‌انگیز موفق‌ بوده‌ چرا که‌ می‌داند چگونه‌ خواننده‌ را در حسرت‌ رؤیاهای‌ از دست‌ رفته‌ کودکانه‌ قصه‌اش‌ بگذارد و همبستگی‌ و دلبستگی‌ صادقانه‌ آنها را به‌ تصویر بکشد. احمد تهوریتهیه وتنظیم برای تبیان: زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن