تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836093924
عرفان امام و منازل چهارگانه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عرفان امام و منازل چهارگانه بسم اللّه الرحمن الرحيمآنچه در آثار ادبي و عرفاني امام خميني "قدس سره" در سالهاي آخر عمر پر بركتش ديده ميشود ـ چه به صورت اشعار، چه نامهها و مكتوبات عرفاني ـ نشان از نوعي "شوريدگي" و "دلدادگي" و "عشق" ميدهد.ابراز حالات ويژة روحي و بيتابيهاي معنوي در راه وصل به جانان و اينكه همه چيز را فداي "او" كردن و همة مراحل را براي رسيدن به عشق و معشوق پيمودن و در اين راه، از هيچ چيز پروا نداشتن و... همه از نشانهها و آثار چنين عشق و مرتبة والاي از خود بريدن و به محبوب رسيدن است. آنچه انسان را به محبوب و معبود ميرساند، عبارت است از: ـ عبادتـ علمـ عرفانـ و... عشقهر يك از مراحل سه گانة اوّل، گاهي هم به جاي "رساندن"، مانع ميشود و به جاي "خدايي شدن" به "خودي بودن" ميانجامد و به جاي ايجاد نورانيت، "حجاب" ميآورد.اينكه انسان در محدودة "عبادت ظاهري" نماند، و به اصطلاحات علمي و قيل و قال مدرسه، دل خوش نكند، و مباحث عرفاني براي او دكان نشود، بلكه به كنه و جوهرة ناب بندگي و آزادگي برسد، موهبتي است كه خاصّ ويژگان است. در متون ديني هم (چه در آيات، چه روايات، و چه حتّي در سيرة معصومين و بزرگان دين) به رگههايي از اشارات و تصريحاتي بر ميخوريم كه از اين قشريگري و جمود برظواهر، يا از ژرفايي و رسيدن به باطن و جوهر ناب بندگي ياد كرده است.آنچه در آثار امام راحل "قدس سره" بخصوص در اشعارش مشهود است، اشاره به اين منازل و مراحل و واديهاي سلوك و رسيدن به مرحلة چهارم و "عشق ناب به خدا" است. شوريدگيهاي سالهاي آخر عمر حضرت امام نيز گوياي اين حال متعالي و مقدّس است.آنچه در اين نوشته، در پي آنيم، مروري بر "ديوان امام" و ردّيابي اين مراحل و منازل اربعه در سرودههاي حضرت اوست.اگر در اشعار امام ميبينيم كه از معبد و مسجد و طاعت و عبادت ريايي و ماذنه و دير راهب و سجّاده و صومعه و محراب و... نقد ميشود و از بي حاصلي اينها ياد ميشود، ناظر به رواياتي است كه از "عبادت بي علم" و "طول ركوع و سجود بدون تفكّر" و "پرسشهاي ريايي "و... نكوهش شده است.و اگر حملة تند و تيز امام را به كتاب و مدرسه و قيل و قال درس و بحث و شفا و اسفار و فيلسوف و فتوحات و مصباح و اوراق و دكّة علم و صحبت شيخ و عقالِ عقل و برهان و... ميبينيم، باز ناظر به آنجاست كه علم و اصطلاحات علمي، حجاب گردد و علم، تنها در دانستنيهاي درس و بحث و تعليم و تعلّم خلاصه شود، نه آن نور امنيّتي كه دلها را روشن و با صفا ميسازد. به فرمودة امام صادق"ع":"ليس العلمُ بالتعلّم، انّما هو نورٌ يَقَعُ في قلبِ مَنْ يُريد اللّه تبارك و تعالي اَن يهديه"(1)و اگر ميبينيم كه با قلم و تعبيري تند، از عرفان و خانقاه و صوفي و درويش و خرقة ملّوث و قلندران و مسند و... انتقاد ميكند و اينها را همه هيچ ميشمارد، آنجاست كه عرفان بازي و دستگاه سازي و مريد پروري و انزواگزيني و بي خيالي، محصول اينگونه صوفيگريهاي بيخاصيّت باشد.و... بالاخره اگر از مي و ساغر و ميكده و خم و جرعه و سبو و جام و باده و جرگة عشاق و عاكف ميخانه شدن و... سخن ميگويد، رسيدن به نهايت "عشق راستين" و دريدنِ همة حجابها و ظواهر و چشيدن طعم خوش "عبوديت عاشقانه" و "نورانيت علم" و "عرفان ناب" را در نظر دارد.با اين مقدّمات كه گفته شد، مروري به برخي از سرودههاي حضرت امام داريم و اين مراحل اربعه و منازل چهارگانه را در اشعار او پي ميگيريم.(2)* * *با اشاره اينكه بلبل باغ جنان هم راهي به دوست ندارد و در پي آن "قبله نما"ست.ميگويد:عارف و صوفي از اين باديه دور افتادندجام مي گير ز مطرب، كه روي سوي صفاهمه در عيد به صحرا و گلستان بروندمن سر مست ز ميخانه كنم رو به خدا (ص 39)در غزلي ديگر، كه سخن از مي و جامي است كه جان را فاني ميسازد و انسان را از "خود" رها ميسازد و همة تعلّقات را ميزدايد و در خلوتگه رندان بي حرمت، در اثر آن سرمستي از بادة عشق، سجود و قيام را بر هم ميريزد:روم در جرگة پيران از خود بيخبر، شايدبرون سازند از جانم به مي افكار خامم راو اين "عدم نامه" را به ساغر ختم ميكند و اين "حسن ختام" را به گوش "پير صومعه" ميرساند. (ص 40)در غزلي ديگر ميگويد(ص42):رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزاربه دو عالم ندهم روي دل آراي تو را...دكّة علم و خرد بست، در عشق گشودآنكه ميداشت به سر، علّت سوداي تو را ميبينيم كه علم و عقل و خرقه و مسند، همه در برابر "عشق"، هيچ است.باز ميبينيم كه با محور قرار دادن "عشق" و "نيستي" و "فنا"، بر علوم رايج چنين ميآشوبد(ص44):"اسفار" و "شفا"ي ابن سينا نگشودبا آن همه جرّ و بحثها مشكل ما در همين راستا، در غزل ديگري ميخوانيم(ص 48):از درس و بحث مدرسهام حاصلي نشدكي ميتوان رسيد به دريا از اين سرابهرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدمچيزي نبود، غير حجابي پس از حجابباز در همين محور، پس از بيان آنكه "جام باده"، روح افزا و درمانگر است، نه مدرس و مربّي و حكيم و خطيب و حلقة صوفي و اصحاب صليب، ميفرمايد(ص51):از "فتوحات"م نشد فتحي و از "مصباح"، نوريهر چه خواهم در درون جامة آن دلفريب استدر غزل ديگري ظاهرسازيهاي دراويش را بهسُخره ميگيرد و دربارة اين ظواهر فريبا ميگويد(ص54):خرقه و خانقه از مذهب رندان دور استآنكه دوري كند از اين و از آن، درويش استنيست درويش كه دارد كله درويشيآنكه ناديده كلاه و سر و جان، درويش استحلقة ذكر مياراي، كه ذاكر، يار استآنكه ذاكر بشناسد به عيان، درويش استوي از غزل "سرّجان"، پريشانحالي خود را از جام "بلي" ميداند كه از "روز الست" در دل ريشه دارد و اين عشق بي انجام و آغاز را ماية خريدن ناز معشوق ميشمارد و ميگويد(ص65):حلقة صوفي و دير راهبم هرگز مجويمرغ بال و پر زده، با زاغ هم پرواز نيستو در جاي ديگر، عقل را ديوانة او شدن ميداند و از خود گذشتن را، نشانة عاشقي، و ميگويد(ص67):رهرو عشقي اگر، خرقه و سجاده فكنكه بجز عشق، تو را رهرو اين منزل نيستاگر از اهل دلي، صوفي و زاهد بگذاركه جز اين طايفه را راه در اين محفل نيستو در ادامه، با تاكيد بر اينكه "اهل دل" بودن، راه اصلي است و آرزوي رهايي از خرقه سالوس ميكند و چنين ميگويد:علم و عرفان به خرابات ندارد راهي كه به منزلگه عشّاق، ره باطل نيست.كه به عيان، خرقة صوفي و سجادة زاهد و علم و عرفان را براي رسيدن به "منزلگاه عشاق"، ناتوان ميشمارد و در اينكه براي يافتن دل و دلدار، نبايد راه را گم كرد و در پيچ و خم ظواهر و علوم و اصطلاحات ماند، در غزل "قصّة مستي" اينگونه ميسرايد (ص71):آنكه دل خواهد، درون كعبه و بتخانه نيستآنچهجان جويد،بهدستصوفي بيگانه نيستگفتههاي فيلسوف و صوفي و درويش و شيخدر خور وصف جمال دلبر فرزانه نيستدر غزل ديگر راه علم و عقل را از ديوانگي جدا ميداند و تنها راه آشنايي با دوست را مستي و ديوانگي و از خويشتن بيگانگي ميشمارد(ص72).درويشي را در درويش صفتي ميداند و صوفي راستين را اهل صفا و عالم واقعي را آراسته به اخلاص، و گرنه علمش حجاب ميشود و دگر هيچ و اينكه (ص74):عارف كه ز عرفان كتبي چند فرا خواندبسته است به الفاظ و تعابير و دگر هيچدر غزل ديگري كه سخن از عشق دلدار است و ميزدگان بيخود از خويش، باز هم از حجاب و مانع بودن "علم و عرفان" ميگويد(ص82):عشقت از مدرسه و حلقة صوفي راندمبندة حلقه بگوش در خمّارم كردنقد از مدّعيان بي باطن همچنان ادامه مييابد و در غزلي از زهد فروشان قلندر و عبادتهاي كاسب كارانه و مرشد بازي هاي دكان دارانه و صوفيهاي پر ادعا انتقاد ميكند(ص94) و در جاي ديگر، ضمن ستايش از مستان از خود بي خود و بي نصيبي عاقلان، به حجاب بودن علم ميپردازد و افق تازهاي را پيش خود مييابد، وقتي كه از "عرفان" به "عشق" ميرسد. با هم بخوانيم (ص104):در بر دلشدگان، علم حجاب است، حجاباز حجابآنكه برون رفت بحق، جاهل بود ...چونبه "عشق" آمدم از حوزة"عرفان"، ديدمآنچه خوانديم و شنيديم، همه باطل بودباز هم رستن از پوسته و رسيدن به مغز. ميبينيم كه در بتكده و كعبه و خانقاه و دير و كنيسه، جلوه و نام و كلامي از آن "دلبر" نمييابد و در "مدرس فقيه"، تنها قيل و قال ميبيند و محضر اديب را هم فاقد آن گمشده مييابد، حتي در صفوف قلندران هم تنها مديحه سرايي از قلندران را مشاهده ميكند و در نهايت، "يك قطره مي" از جام دلبر را عطاكنندة چيزي ميداند كه در همة ملك جهان نيست(ص108).ديوان امام"ره" را مرور ميكنيم. همچنان جلوههايي از اين حقيقت ناب كه وقتي پرتو حسن به جان بيفتد، عشق همة دردها را درمان ميكند و همان جلوه كه بر موسيعمران نمود، در جان عاشق هم آتش ميافروزد(ص115):ابن سينا را بگو در طور سينا ره نيافتآنكه را برهان حيران ساز تو حيران نمودو اين حقيقت، در جاي ديگر اينگونه متجلّي است (ص117):از در مدرسه و دير، برون خواهم تاختعاكف ساية آن سرو روان خواهي ديدو در اقبال به عشق و مستي گويد (ص122):برگير جام و جامة زهد و ريا درآرمحراب را به شيخ رياكار، واگذاربا پير ميكده خبر حال ما بگوبا ساغري برون كند از جان ما خماردر غزل ديگر، باز هم سخن از ساقي و ميكده و عشـق يار مطـرح است و(ص125):گر گذشتي به در مدرسه، با شيخ بگوپي تعليم تو آن لاله عذار آمد بازدكّة زهد ببنديد در اين فصل طربكه بگوش دل ما نغمة تار آمد بازدر غزل "آواز سروش" (ص130 يكسره سخن از مدهوشي حاصل از ميكده و پيمانه و باده فروشي است كه نارسايي گامهاي مسير علم و عرفان و مدرسه و خرابات و عالم و صوفي را جبران ميكند:از دم شيخ، شفاي دل من حاصل نيستبايدم شكوه برم پيش بت باده فروشنه محقّق خبري داشت، نه عارف، اثريبعد از اين دست من و دامن پيري خاموشعالم و حوزة خود، صوفي و خلوتگه خويشما و كوي بت حيرت زدة خانه به دوشاز در مدرسه و دير و خرابات شدمتاشوم بر در ميعادگهش حلقه بگوشگوش از عربدة صوفي و درويش ببندتا به جانت رسد از كوي دل، آواز سروشدر غزل بعدي، باز هم صحبت از عهد بستن با پير مي فروشي است و بي حاصلي شيخ خرقه پوش و قيل و قال مدرسه (ص131):از قيل و قال مدرسهام حاصلي نشدجز حرف دلخراش، پس از آن همه خروشدر غزل "نهانخانة اسرار" (ص138) نيز سخن از روي نياز بردن بر در ميكده و پيرمغان است و همان مضاميني كه در ص 130 هم بود.صوفي و خرقة خود، زاهد و سجادة خويشمن سوي دير مغان، نغمه نواز آمدهامبا دلي غمزده از دير به مسجد رفتمبه اميدي هله با سوز و گداز آمدهامدر غزل ديگر (ص140) از دغلبازي صوفي به امان آمده و از قيل و قال مدرسه، به ميكده و عالم عشق و سرمستي پناه ميآورد و با روان شوريده، در پي گشودن گرههاي بسته با غمزة يار است:شيخ را گو كه در مدرسه بر بند، كه منزين همه قال و مقال تو به جان آمدهامسرخم باز كن اي پير كه در درگه توباشعف، رقص كنان، دست فشان آمدهامو با بيان اينكه "همه جا خانة يار است كه يارم همه جاست"، به شهود خدا در ذرّه ذرة هستي اشاره ميكند كه اينگونه تجلّي خدا را جز در ديد عاشقانة عرفاني نميتوان يافت. غزل "خال لب" نيز، كه براي نخستين بار پس از ارتحال حضرت امام"قدس سره" از سوي فرزندش مرحوم حاج احمد آقا به ملّت داغديدة ايران عرضه شد، همين حال و هوا و شوريدگي عاشقانه و فارغ از خود شدن و منصوروار، خريدار سرِ دار شدن و شرر غم دلدار به چشم ميخورد و گريز از پندهاي واعظ شهر و دور افكندن جامة زهد و ريا و پوشيدن خرقة پير خراباتي و اين حالت كه (ص142):در ميخانه گشاييد به رويم شب و روزكه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدمو در صفحة بعد نيز، شهرة شهر شدن را در پي گرفتاري در كمند سر زلف يار ميداند و ميگويد: مستي علم و عمل رخت ببست از سر منتا كه از ساغر لبريز تو هشيار شدم.در غزل "جامه دران"(ص151) خواستار جام مي از دست دلبر ميشود و پروانهوار گرد شمع روي دوست ميچرخد و دنيا را همچون قفسي و دامي ميبيند كه بايد از پرپر شدن در آن و ماندن در اين رها شد و آرزو ميكند كه خرقة ملوّث و سجّادة ريا را بر در ميخانه بردرد و از سبوي عشق، جرعهاي نوشيده و مستانه، جان از خرقة هستي درآورد:گر از سبوي عشق دهد يار، جرعهايمسـتانه جـان ز خرقة هسـتي درآورمو اين يادآور وصفي است كه حضرت امير"ع" در نهج البلاغه از متّقين دارد كه چنان مشتاق ثواب وبيمناك از عقاباند كه اگر "اجل" نبود، يك چشم برهم زدن جانهايشان در زندان تن نميماند:وَلَو لا الاجَلُ الّذي كتب اللّهُ عليهم لَم تستَقَّر ارواحُهُم في اَجسادهم" (3)اين بي تابي از ماندن در قفس تن و زندان زندگي و شوق به رهايي از اين جهان كه خاصّ مرحلة عشق است، در غزلها و موارد ديگر هم ديده ميشود و اظهار اميدواري ميكند كه روزي برسد تا از اين خانه هجرت كرده و پروانهوار در شعلة شمع وجود دلدار بسوزد(ص 158): روي از خـانـقه و صـومـه بــرگـردانـمسجـده بر خـاك در ساقـي ميخانه كنمحال،حاصلنشد از موعظهصوفيو شيخرو بــه كـوي صـنمي واله و ديـوانه كنموي خود را "زادة عشق" ميداند كه با مدّعيِ عاكف مسجد در نبرد است و خليلانه در آتش عشق يار ميرود و به مستي و بيهوشي در ميكده مي بالد و در نهايت چنين ميگويد (ص 163):با صوفي و درويش و قلندر به ستيزيمبا مي زدگان، گمشدگان باديه گرديمو همين مضامين را در غزل "جام ازل" (ص 167) دارد و خود را زادة عشق و پسرخواندة جام و دلدادة ميخانه و غلام پير مغان ميشمارد و هم از اصطلاحات مدرسه گريزان است و هم خردانديشان و عوام:با صوفي و با عارف و درويش به جنگيمپرخاشگر فلسفه و علم كلاميماز مدرسه مهجور و ز مخلوق، كناريممطرود خردپيشه و منفور عواميمدر "مناجات محبّين" از حضرت سجاد"ع"، سخن از چشيدن شيريني محبّت خدا و آن را با چيز ديگري عوض نكردن و شوق ديدار خدا داشتن و توفيق نظر به وجهاللّه داشتن است: "واجتبيتَهُ لمشاهَدَتك وَاَخْلَيتَ وجهَهُ لك و فَرّغْتَ فُوادَهُ لحِبّك و رَغّبْتَهُ فيما عِنْدك ....". اينگونه مضامين عاشقانه و پشت سر نهادن مراحل علم و عبادت و كتاب و كلام و رسيدن به شور و حال و بار يافتن به قرب و لذّت بردن از انس، در اشعار متعددي از حضرت امام ديده ميشود. غزل "باريار" (ص 168) يكي از اين نمونههاست كه در آن از جمله ميخوانيم: راز دل غمديدة خود را به كه گويم؟من تشنة جام مي از آن كهنه سبويمبر دار كتاب از برم و جام ميْ آورتا آنچه كه در جمع كتب نيست، بجويماز پيچ و خم علم و خرد رخت ببندم تا بار دهد يار به پيچ و خمِ مويمو اين همان مراحل بالاتر از علم است كه شاعري گفته است:بشوي اوراق اگر همدرس ماييكه علم عشق در دفتر نباشداين ها مرحلهاي است كه حتي پاي عرفان هم از پيمودن راه آن ناتوان است و تنها با شهپر عشق است كه ميتوان در اين آفاق پر كشيد. حضرت امام در غزل "وادي ايمن"، در پي صاحبنظري است كه اين گم كرده راه را به منزل برساند و با گذراندن راه پر خطر عشق، به آن منزلگه ايمن، بار يابد. (ص 169):از ورق پارة عرفان خبري حاصل نيستاز نهانخانة رندان خبري ميجويممسند و خرقه و سجّاده ثمربخش نشداز گلستان رخ او ثمري ميجويم...ترك ميخانه و بتخانه و مسجد كردم در ره عشق رخت رهگذري ميجويماين ابيات را نيز دقت كنيد(ص 170):خرّم آن روز كه ما عاكف ميخانه شويماز كف عقل برون جسته و ديوانه شويمبشكنيم آينة فلسفه و عرفان رااز صنم خانة اين قافله بيگانه شويمفارغ از خانقه و مدرسه و دير شدهپشت پايي زده بر هستي و فرزانه شويمدر غزل "غمزة دوست" (ص 186)، هدف از حضور در ميكده و بتكده و مسجد و دير را بهره از "نگاه دوست" ميداند و اينكه اگر به اين خواسته نرسد، آنها ثمري ندارد و همه چيز سراب است:بر در ميكده و بتكده و مسجد و ديرسجده آرم كه تو شايد نظري بنماييمشكليحل نشد از مدرسه و صحبت شيخغمزهاي، تا گره از مشكل ما بگشاييو اين مضامين، تداعي كنندة عشق و شيدايي نهفته در "مناجات المريدين" امام سجّاد"ع" است كه عشق معبود را كارساز و درمان كننده و آرام بخش و همدم و... ميداند و در پي اين اكسير دگرگون ساز است: "...فانت لاغيرك مرادي، ولك لالسواك سَهَري و سُهادي و لِقائك قّرة عيني و وصلك مُني نفسي وَ اِليك شوقي و في محبّتك وَلَهي و اِلي هواك صَبابتي و رضاك بُغيتي وَ رويتك حاجتي و جوارُكَ طَلَبي و قُربُكَ غايةُ سُولي و في مناجاتِكَ رَوحي و راحتي و عِندكَ دوأُ عِلّتي و شفأُ غُلّتي و بَرْدُ لَوْعتي و كشفُ كُربتي..."(4)(ص 16)در غزل شرح پريشاني (ص 160) نيز كه با مطلع "درد خواهم، دوا نميخواهم" از همين دلدادگي و شوق و انس و خريداري جفاي يار و عشق به بيماري آن محبوب سخن ميگويد و اينكه او دعا و ذكر و فكر و قبله و قبله نماست.به هر حال، آنچه امام را جذب كامل كرده و از همه چيز و همه جا و همه كس رهانده است، همان خلوت مستان و جرگة عشّاق است كه وراي آن اصطلاحات و علوم و زهد و عبادت و حلقة درويشان است. اين مرحله، اوج كمال روحي و رهايي از همة تعلّقات است. اين چند بيت را هم از غزل خلوت مستان(ص 187) مرور كنيم:در حلقة درويش نديديم صفاييدر صومعه از او نشنيديم نداييدر مدرسه از دوست نخوانديم كتابيدر ماذنه از يار نديديم صداييدر جمع كتب هيچ حجابي ندريديمدر درس صحف، راه نبرديم به جاييدر جرگه عشّاق روم، بلكه بيابم از گلشن دلدار، نسيمي، ردپايياينما و مني جمله ز عقل استو عقالاستدر خلوت مستان نه مني هست و نه ماييعلم هاي عاي بياثر در ساختن روح و سعادت عالم، حجاب است، هم براي خود و هم براي ديگران به فرمودة حضرت علي"ع": "عِلمٌ لا يَنْفَعُ كَدوأِ لا يَنْجَحْ".(5)علم بيفايده همچون دارويي است كه اثر درماني ندارد. و به تعبير حضرت عيسي"ع": مثل عالمان بد، همچون صخرهاي كه بر دهانة نهري قرار گرفته كه نه خود از آب مينوشد و نه ميگذارد آب به مزرعههاي تشنه برسد: "مَثَل علمأ السوءِ مَثَلُ صخرةٍ وقعت علي فَمِ النّهرِ، لا هِيَ تشربُ المأِ و لاهي تَتركُ المأِ يَخْلُصُ الي الزّرعِ".(6)اين حكمت متعالي را حضرت امام، در يك رباعي اينگونه ميسرايد(ص 212):علمي كه جز اصطلاح و الفاظ نبودجز تيرگي و حجاب چيزي نفزود هر چند تو حكمت الهي خوانيشراهي به سوي كعبة عاشق ننمودباز هم از رباعيات امام بخوانيم(ص 238):اي پير مرا به خانقه منزل دهاز ياد رخ دوست مراد دل دهحاصل نشد از مدرسه، جز دوري يارجانا مددي به عمر بي حاصل دهدر اينجا گريز از مدرسه به خانقاه است، تا عمر، حاصلي داشته باشد. ولي خواستة برتر، رها شدن از اين دوست و رسيدن به عشق و جنون(ص 238):يارب نظري ز پاكبازانم دهلطفي كن و ره به دلنوازانم دهاز مدرسه و خانقهم باز رهانمجنون كن و خاطر پريشانم دهباز هم نمونة ديگر، سپردن دلق و مسند به ديگران و بر هم زدن طومار حكمت و فلسفه و عرفان، در برابر وصول به بارگاه عشق ست. چنين ميخوانيم(ص 223):آن روز كه ره به سوي ميخانه برمياران همه را به دلق و مسند سپرمطومار حكيم و فيلسوف وعارففرياد كشان و پاي كوبان بدرم* * *گرچه بناي كار در اين بررسي، "ديوان امام" بود، ليكن در نامهها و مكتوبات عرفاني حضرت امام"قدس سرّه" نيز اشاراتي به اين "موانع راه" و "منازل سلوك" و "حُجب نور" ديده ميشود.دريغ است كه در اين نوشته، نگاهي به آن رهنمودهاي حكيمانه و نواهاي عاشقانه و عارفانه نداشته باشيم.در نامهاي عارفانه به خانم فاطمه طباطبايي (همسر مرحوم حاج احمد آقا) در چند مورد از اين رشحات ناب ديده ميشود:"...دخترم! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد، اگر براي انباشتن اصطلاحات است ـ كه هست ـ و براي خود اين علوم است، سالك را به مقصد نزديك نميكند كه دور ميكند؛ "العلم هوالحجاب الأكبر". و اگر حق جويي و عشق به او انگيزه است ـ كه بسيار نادر است ـ چراغ راه است و نور هدايت؛ "العلم نورٌ يقذفه اللّه في قلب من يشأِ". و براي رسيدن به گوشهاي از آن، تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است."(7)"به قدر ميسور، در رفع حُجب و شكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمة نور كوشش كن. تا جواني در دست توست، كوشش كن در عمل و تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند. موفق ميشوند و يك پير موفق نميشود."(8)"... بافتههاي سابق را جز مشتي الفاظ نميبينم و به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند، وصيّت ميكنم كه شما و همة موجودات جلوة اويند و ظهور ويند، كوشش و مجاهده كنيد تا بارقهاي از آن را بيابيد و در آن محو شويد واز نيستي به هستي مطلق رسيد."(9)"... شب گذشته، اسمأ كتب عرفاني را پرسيدي. دخترم! در رفع حجب كوش نه در جمع كتب. گيرم كتب عرفاني و فلسفي را از بازار به منزل و از محلّي به محلّي انتقال دادي، يا آن كه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردي و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتي عرضه كردي و حضّار را فريفتة معلومات خود كردي و با فريب شيطاني و نفس امّاره خبيثتر از شيطان، محمولة خود را سنگين تر كردي و با لعبة ابليس مجلس آرا شدي و خداي نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد ـ كه خواهد آمد ـ آيا با اين محمولههاي بسيار به حُجب افزودي يا از حجب كاستي؟ خداي عزوجلّ براي بيداري علما آية شريفة "مثل الّذين حمّلوا التوراة" را آورده تا بدانند انباشتن علوم، ـ گرچه علم شرايع و توحيد باشد ـ از حجب نميكاهد، بلكه افزايش ميدهد و از حجب صغار او را به حجب كبار ميكشاند. نميگويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل، عمر بگذران، كه اين انحراف است. ميگويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزة الهي و براي دوست باشد و اگر عرضه كني براي خدا و تربيت بندگان او باشد، نه براي ريا و خودنمايي..."(10)اين نكتة لطيف و ظريف را هم بخوانيم:"همچون عاشق بيسوادي كه به سوادِ نامة محبوب نظر كند و دل خوش دارد كه اين نامة محبوب است و همچون پارسي زبانِ پريشانِ عربي نداني كه قرآن كريم را خوانَد و چون از اوست، لذت بَرَد و حالي به او دست دهد كه هزاران بار بهتر از اديب دانشمندي است كه به اِعراب و مزاياي ادبي و بلاغت و فصاحت قرآن سرخود را گرم كند و فيلسوف و عارفي كه به مسائل عقل و ذوقي آن بينديشد و از محبوب غافل باشد، چون مطالعة كتب فلسفي و عرفاني كه به محتواي كتاب مشغول و به گويندة آن كاري ندارد."(11)حضرت امام "قدس سره" در يك نامة عرفاني ديگر خطاب به فرزند گراميشان حاج سيد احمد آقا، نكاتي در همين مقوله دارد كه جملاتي هم از اين نامه تقديم ميشود:"...پس ميزان عرفان و حرمان، "انگيزه" است. هر قدر انگيزهها به نور فطرت نزديكتر باشند، از حُجُب، حتي حجب نور وارسته تر، به مبدا نور وابسته ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگي نيز كفر است."(12)در همين نامه ميخوانيم:"...كوشش كن كلمة توحيد را كه بزرگترين كلمه است و والاترين جمله است از عقلت به قلبت برساني كه حظّ عقل همان اعتقاد جازم برهاني است و اين حاصل بُرهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد، فايده واثرش ناچيز است. چه بسا بعض از همين اصحاب برهان عقلي و استدلال فلسفي بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث ميباشند ـ پاي استدلاليان چوبين بود ـ و آنگاه اين قدم برهاني و عقلي تبديل به قدم روحاني و ايماني ميشود كه از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور كند آنچه را استدلال، اثبات عقلي كرده است."(13)حضرت امام"ره" در نامة عرفاني ديگري كه براي خانم فاطمه طباطبايي در سال 65 (سه سال پيش از ارتحالش) نوشته است، اينگونه مينگارد:"...در جواني كه نشاط و توان بود با مكايد شيطان و عامل آن كه نفس امّاره است سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پرزرق و برقي شدم كه نه از آنها جمعيّت حاصل شد. نه حال و هيچگاه در صدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و مُلك آنها به ملكوت برنيامدم و گفتم: "از قيل و قال مدرسهام حاصلي نشد، جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش" و چنان به عمق اعتبارات فرو رفتم و به جاي رفع حجب به جمع كتب پرداختم كه گويي در كون و مكان خبري نيست. جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انساني و معارف الهي و حقايق فلسفي طالب را كه به فطرت اللّه مفطور است از مقصد باز داشته و در حجاب اكبر فرو برده.اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوي دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحي حاصل و نه از فصوص الحكم حكمتي دست داد، چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم انگيز دارد."(14)و به فرزندش چنين نصيحت ميكند:"...پس از اين پير بينوا بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است؛ به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است بسنده مكن و در جستجوي او جلّ و علا باش. جوانيها و عيش و نوشهاي آن بسيار زودگذر است كه من خود همة مراحلش را طي كردم."(15)* * *خلاصة سخن آنكه در مراحل سلوك و كمال نفس، بايد اين چهار گام را برداشت: اوّل: در پوستة ظاهري عبادت نماندن و به ژرفاي عبوديت رسيدندوّم: دربند اصطلاحات علمي و دروس مدرسهاي، از نورانيت قلب محروم نگشتنسوم: دفتر و بساط درويشي و عرفاني نگشودن و از حصار الفاظ به درون عرفانِ ناب پاي نهادنچهارم: رسيدن به مرحلة فنا و بيخودي و رستن از همه تعلّقاتِ خودي و تعيّناتِ فردي كه محصول "عشق" است و اين وادي با اصطلاحاتِ مي و باده و شراب و مستي بيان ميشود.پايان اين نوشتار را غزل ديگري از حضرت امام"قدس سره" قرار ميدهيم كه از اين شيفتگي و شيدايي و سرمستي از بادة عشق و محبّت الهي و شوق رفتن و رسيدن و حيراني و پريشاني لبريز است. آري، غزلِ "محفل دلسوختگان" (ص 66):عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نيستكيست كاين آتش افروخته در جانش نيستجز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيستاين حديثي است كه آغازش پايانش نيستراز دل را نتوان پيش كسي باز نمودجزبر دوست كه خود حاضر و پنهانش نيستبا كه گويم كه بجز دوست نبيند هرگزآنكه انديشة ديدار به فرمانش نيستگوشة چشم گشا بر من مسكين بنگرناز كن ناز، كه اين باديه سامانش نيستسرخُم باز كن و ساغر لبريزم دهكه بجز تو سرپيمانه و پيمانش نيستنتوان بست زبانش ز پريشان گوييآنكه در سينه بجز قلب پريشانش نيستپاره كن دفتر و بشكن قلم و دم دربندكه كسي نيست كه سرگشته و حيرانش نيستپى نوشت:1ـ بحار الانوار، ج 1 ص 225. 2ـ منبع مطالعه و بررسي "ديوان امام" است كه از سوي "موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني" چاپ شده است و شمارة صفحاتي كه در متن ميآيد، براساس اين ديوان است. 3ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 193 (متّقين). 4ـ مفاتيح الجنان، ص 124 مناجاتِ هشتم از مناجات خمسة عشر. 5ـ غررالحكم، حديث 6292. 6ـ العلم و الحكمه في الكتاب و السنّه، ري شهري، ص 446. 7ـ صحيفه نور، ج 22، ص 343. 8ـ همان، ص 344. 9ـ همان، ص 345. 10ـ همان، ص 346. 11ـ همان، ص 347. 12ـ همان، ص 359. 13ـ همان، ص 361. 14ـ همان، ص 380. 15ـ همان، ص 381. برگرفته از نشريه حضور صفحه 192 – 204 نوشته جواد محدثي، تولد : 1332منبع : www.seraj.ir/خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]
صفحات پیشنهادی
عرفان امام و منازل چهارگانه
عرفان امام و منازل چهارگانه بسم اللّه الرحمن الرحيمآنچه در آثار ادبي و عرفاني امام خميني "قدس سره" در سالهاي آخر عمر پر بركتش ديده ميشود ـ چه به صورت اشعار، چه نامهها و ...
عرفان امام و منازل چهارگانه بسم اللّه الرحمن الرحيمآنچه در آثار ادبي و عرفاني امام خميني "قدس سره" در سالهاي آخر عمر پر بركتش ديده ميشود ـ چه به صورت اشعار، چه نامهها و ...
سفر به سرزمين جومونگ به همراه مقالات دیگر
غدیر در جلوه گاه احادیث آموزههاي وحي در سيره اهلبيت ع اسماعيليان اصفهان فرق شيعه عرفان در ارتباط چهارگانه انسان عرفان امام و منازل چهارگانه پراكندگي جغرافيايي ...
غدیر در جلوه گاه احادیث آموزههاي وحي در سيره اهلبيت ع اسماعيليان اصفهان فرق شيعه عرفان در ارتباط چهارگانه انسان عرفان امام و منازل چهارگانه پراكندگي جغرافيايي ...
تحول گرايي عرفان و سياست در حكمت متعاليه
همچنين، آيا عرفان از نگاه امام فردگرا، و درونگراست يا اجتماعي، و منشأ اثر در عالم خارج ..... جز با عبور از مراتب و منازل وسط: پس (انسان) از حضرت واحديت و عين ثابت در علم ... انسانها بعنوان سالك الي الله باز است و براي او سفرهاي چهارگانه عرفاني لازم است ...
همچنين، آيا عرفان از نگاه امام فردگرا، و درونگراست يا اجتماعي، و منشأ اثر در عالم خارج ..... جز با عبور از مراتب و منازل وسط: پس (انسان) از حضرت واحديت و عين ثابت در علم ... انسانها بعنوان سالك الي الله باز است و براي او سفرهاي چهارگانه عرفاني لازم است ...
امام خميني، وارث انبيا
اين سفرهاي چهارگانه نشان ميدهد كه يك متفكر و عارف الهي، همواره حق محور است و برخلاف مكتبهاي مادي خلقمدار، ... امام خميني(ره)، از عرفان تا تولي دين ... شدند، ولي به حقيقت بار نيافتند، براي آن است كه به درستي منازل پيشين سائران و سالكان را طي نكردهاند.
اين سفرهاي چهارگانه نشان ميدهد كه يك متفكر و عارف الهي، همواره حق محور است و برخلاف مكتبهاي مادي خلقمدار، ... امام خميني(ره)، از عرفان تا تولي دين ... شدند، ولي به حقيقت بار نيافتند، براي آن است كه به درستي منازل پيشين سائران و سالكان را طي نكردهاند.
عرفان جاودان
به نام خداوند بخشنده مهربان عرفان جاودان قيام حضرت اباعبدالله الحسين (ع) آنچنان قيام ... زبان امام توصيف می شود خدايی است که در اتصال خالق و مخلوق و ارتباط چهارگانه انسان .... عرفانی است که منازل آن عبور از زن و فرزند و مال و مقام است نه زهد و ورع و حال .
به نام خداوند بخشنده مهربان عرفان جاودان قيام حضرت اباعبدالله الحسين (ع) آنچنان قيام ... زبان امام توصيف می شود خدايی است که در اتصال خالق و مخلوق و ارتباط چهارگانه انسان .... عرفانی است که منازل آن عبور از زن و فرزند و مال و مقام است نه زهد و ورع و حال .
امام(ره) در عرصه شعر و ادب
آنچه در پي ميآيد، بخشي از ديباچه ديوان شعر مرحوم امام است كه زير نظر واحد ادبيات ... و به مرجع و منزل نخستين خود، يعني جوار و قرب رفيق اعلي، بازگردند و در جايگاه .... امام حتي عرفان نظري و دلمشغولي در پيچ و خم مباحث و اصطلاحات را سد راه و وقوف درين ... و معيارهايي، شعر پارسي را به ادوار چهارگانه يعني دورههاي سبك خراساني و عراقي و ...
آنچه در پي ميآيد، بخشي از ديباچه ديوان شعر مرحوم امام است كه زير نظر واحد ادبيات ... و به مرجع و منزل نخستين خود، يعني جوار و قرب رفيق اعلي، بازگردند و در جايگاه .... امام حتي عرفان نظري و دلمشغولي در پيچ و خم مباحث و اصطلاحات را سد راه و وقوف درين ... و معيارهايي، شعر پارسي را به ادوار چهارگانه يعني دورههاي سبك خراساني و عراقي و ...
رابطه اخلاق و عرفان اسلامي
رابطه اخلاق و عرفان اسلامي-پس از تصويب درس عرفان عملي در اسلام به عنوان يكي از چهار ... كند و چه منازل و مراحلي را بايد طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي. ... براي مثال امام خميني(ره) در كتاب شرح جنود عقل و جهل به مسائلي چون صبر و ... براي نمونه يكي از محورهاي چهارگانه طريقت اكبريه منسوب به شيخ اكبر ابن عربي، جوع است.
رابطه اخلاق و عرفان اسلامي-پس از تصويب درس عرفان عملي در اسلام به عنوان يكي از چهار ... كند و چه منازل و مراحلي را بايد طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي. ... براي مثال امام خميني(ره) در كتاب شرح جنود عقل و جهل به مسائلي چون صبر و ... براي نمونه يكي از محورهاي چهارگانه طريقت اكبريه منسوب به شيخ اكبر ابن عربي، جوع است.
ابعاد شخصيت حضرت امام خمينى (ره)
او به طور خلاصه، انسان كاملى بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود .... جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود كه به منزل آية الله حائرى برود ..... 16- رسالهاى در قواعد چهارگانه قاعدهى اصالة الصحة، قاعدهى فراغ، قاعدهى يد، و ...
او به طور خلاصه، انسان كاملى بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود .... جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود كه به منزل آية الله حائرى برود ..... 16- رسالهاى در قواعد چهارگانه قاعدهى اصالة الصحة، قاعدهى فراغ، قاعدهى يد، و ...
نويسنده: محمدحسين جمشيدي مفهوم و ماهيت «قيام» در انديشه ...
خبرگزاري فارس: نگرش امام خميني به قيام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفاني و سياسي ... و عرفان در جامعه و آخرين سير از سيرهاي چهارگانه سلوك و نيز عين ديانت ميداند. .... براي نمونه، قيام در اصطلاح عرفاني، به مفهوم پيمودن منازل سلوك و استقامت در راه حق تا ...
خبرگزاري فارس: نگرش امام خميني به قيام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفاني و سياسي ... و عرفان در جامعه و آخرين سير از سيرهاي چهارگانه سلوك و نيز عين ديانت ميداند. .... براي نمونه، قيام در اصطلاح عرفاني، به مفهوم پيمودن منازل سلوك و استقامت در راه حق تا ...
نويسنده: محمدحسين جمشيدي مفهوم و ماهيت «قيام» در انديشه ...
خبرگزاري فارس: نگرش امام خميني به قيام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفاني و سياسي ـ در ... عملي اخلاق و عرفان در جامعه و آخرين سير از سيرهاي چهارگانه عارف (سير فيالخلق بالحق) و ... پس در ديدگاه امام خميني قيام فصل مشترك سياست، و عرفان است. ..... آن را (چون صاحبان كتاب "منازل السائرين") نخستين منزل سلوك، يا مقدمة سلوك ميدانند: ".
خبرگزاري فارس: نگرش امام خميني به قيام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفاني و سياسي ـ در ... عملي اخلاق و عرفان در جامعه و آخرين سير از سيرهاي چهارگانه عارف (سير فيالخلق بالحق) و ... پس در ديدگاه امام خميني قيام فصل مشترك سياست، و عرفان است. ..... آن را (چون صاحبان كتاب "منازل السائرين") نخستين منزل سلوك، يا مقدمة سلوك ميدانند: ".
-
گوناگون
پربازدیدترینها