واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: تماشاگران سينما ديدگاههاي متفاوتي نسبت به فيلمهاي سينمايي دارند، اما بسياري از آنان و همچنين منتقدان سينمايي هم نسخه سينمايي «اثبات» (2005) را پسنديدند و هم نسخه تئاتري آن را. «اثبات» قبل از اين كه توسط جان مدن تبديل به فيلمي سينمايي شود ، نمايش بسيار موفقي در مركز تئاتري بينالمللي (وست اند لندن و برادوي نيويورك) داشت. همين موفقيت عظيم كافي بود تا صنعت سينما تصميم به برگردان سينمايي آن بگيرد. نسخه سينمايي در عين وفاداري به متن نمايش، حال و هواي سينمايياش را نيز حفظ كرده كه اين مساله مقدار زيادي مديون كار خوب ديويد آئوبوم است كه كار نگارش فيلمنامه را از روي متن نمايشنامه خود انجام داده است. خط اصلي قصه كه درباره چون و چراهاي روشنفكرانه و ارتباط يك زن با دنياي اطرافش است، خيلي خوب به روي پرده سينما منتقل شده و به آدمهايي كه دوروبرش هستند (پدر، خواهر و نامزد) خيلي خوب پرداخته شده است. نمايش «اثبات» موفق به دريافت جايزه ادبي پوليتزر شد و گيوينت پالترو كه در نمايش تئاتري آن تحسين منتقدان را برانگيخته بود، در نسخه سينمايي هم دوباره همين نقش با موفقيت را تكرار ميكند. آنتوني هاپكينز، جيك جيلينهال، دني مك كارتي، هوپ ديويس و گري هيوستن ديگر بازيگران فيلم هستند. قصه فيلم درباره زن جواني به نام كاترين (با بازي پالترو) است كه پدرش رابرت (هاپكينز) يك فيزيكدان برجسته است كه از مشكلات روحي و رواني رنج ميبرد و به تازگي بعد از زمينگير شدن مرده است. كاترين تلاش دارد با شرايط پيشرو كنار بيايد و در عين حال مسائل مربوط به ارث هم مطرح است. يكي از دانشجويان سابق رابرت به نام هال (جيلينهال) براي كار تحقيقاتياش به دست نوشتهها و مدارك او نياز دارد. كلر خواهر كوچكتر كاترين (با بازي ديويس) هم مشكلاتي دارد كه ميتواند براي كاترين دردسر درست كند. كاترين كه در شيكاگو زندگي ميكند، نميتواند جشن تولد بيست و هفت سالگياش را بگيرد. كلر از نيويورك به او ملحق شده است تا مراسم تدفين پدر شان را انجام دهند. كاترين طي 5 سال گذشته با پدرش زندگي كرده بود و در كارهاي دانشگاهي به وي كمك ميكرد. حالا بخش عمده كارهاي پدر به دوش كاترين افتاده است. هال ميخواهد در دل دستنوشتههاي رابرت به مدركي دست پيدا كند كه نشان ميدهد تحقيقات او بسيار با ارزش بوده است. يكي از دفترهايي كه كاترين به هال ميدهد، حاوي يك تئوري بسيار بيهمتاست. كاترين مدعي است در اين پروژه با پدرش همكاري داشته و بخش مهمي از گسترش كار توسط او صورت گرفته است. اما هال و كلر حرف او را باور ندارند و ميگويند دروغ ميگويد. بزودي حقيقت آشكار ميشود و .... نكتهاي كه فيلم در دل اين قصه جذاب و پركشش مطرح ميكند اين است كه حد و مرز بين ديوانگي و نبوغ چيست و در كجاست؟ پرسش اصلي و اساسي «اثبات» همين است. اما همه مساله فيلم همين يكي نيست. با معرفي عناصر عدم قاطعيت و رمز و راز در دل قصه، فيلم نوعي ضرورت و شتابزدگي را مطرح ميكند كه شايد در نگاه اول به درد سمينارهاي خشك و رسمي بخورد. اگر ما وارث تفكرات روشنفكرانه يك آدم باشيم، چه اتفاقي ميافتد؟ به عبارت ديگر، وقتي يك نظريه و مدرك راديكال وجود دارد ولي كسي به عنوان مالك اصلي آن معرفي نميشود (و حضور ندارد)، مالك اصلي و واقعي آن كيست؟ فوكوس اصلي قصه بر روي كاترين است. آيا او دارد ديوانه ميشود يا اين كه رفتار خاص او ناشي از ذهن خلاق و هوشمند است؟ (چيزي كه براي هر آدم نابغهاي امري طبيعي به نظر ميرسد.) فيلمنامه در يك مسير مستقيم حركت خود را طي ميكند، ولي به تماشاگرانش اجازه ميدهد كه خودشان تصميمگيري نهايي را انجام دهند. پايان فيلم مبهم و باز است و اين به عهده بيننده است كه آن را (و سرنوشت كاترين را) چگونه ببيند و ارزيابي كند. تماشاچي نميتواند به راحتي درباره كاراكتر كاترين نتيجهگيري كرده و اظهار نظر كند. گيونيت پالترو در همكاري دوبارهاش با جان مدن فيلمساز، نقش كاترين را با تمام ظرايفي كه دارد بازي ميكند و حس و حال دروني او را به بهترين شكل ممكن به نمايش ميگذارد. بسياري از منتقدين سينمايي بازي او در اين فيلم را بهترين بازي سينمايياش تا به امروز ميدانند. مضمون فيلم دقيق و روشنفكرانه است، ولي هيچ راه حل مشخصي را پيش پاي تماشاچي قرار نميدهد. جان مدن با اين كار بيننده را كاملا درگير ماجراها كرده و از او ميخواهد در اين رابطه مشاركت بيشتري كند. فيلم اثري عريان و شفاف است كه ديدگاه تماشاچي را به چالش ميطلبد و سوالات زيادي را درباره زندگي و مسائلي كه در طول آن با آنها سر و كار دارد مطرح ميكند. جان مدن بخش مهمي از ديالوگهاي نمايش را حذف كرده و تلاش داشته تا آنها را به شكلي تصويري در معرض ديد بيننده قرار دهد. با اين كار، تا حد زيادي از حال و هواي نمايشي كار كاسته شده و «اثبات» بيشتر يك اثر سينمايي به چشم ميآيد. انجام اين كار با دقت خاصي صورت گرفته و به اين ترتيب عناصر مهم و سوال برانگيز قصه نمايش، همچنان در فيلم سينمايي هم حضور دارند. خط اصلي قصه نمايش برگرفته از زندگي و كارهاي جان نش پروفسور معروف آمريكايي است. او به خاطر كار بر روي «تئوري بازي» معروف خود موفق به دريافت جايزه نوبل شد و بخش مهمي از زندگياش از بيماري شيزوفرني (بيماري دو شخصيتي كه آدم در آن يك نفر را كه در كنارش وجود ندارد، به صورت زنده و ملموس ميبيند) رنج ميبرد. قصه زندگي نش يك بار ديگر هم در سال 2001 به صورت فيلمي سينمايي به نام «ذهن زيبا» درآمد كه راسل كرو نقش او را بازي كرد و برايش نامزد دريافت جايزه اسكار شد. نقش كاترين را در نمايش صحنهاياش در نيويورك ماري لوئي پاركر بازي كرد كه سال 2001 موفق به دريافت جايزه توني (اسكار تئاتري) به عنوان بهترين بازيگر سال شد. جيمز براردينلي در نقد خود بر فيلم از جمله مينويسد: ميتوان قصه زندگي كاترين را به سطح عمومي تعميم داد و آن را بازتابي از شرايطي كه جهان در آن زندگي ميكند دانست. همه ما در زندگي روزمره خود دست به كارهايي عجيب و غريب ميزنيم كه به نظر خودمان خيلي طبيعي هستند. وقتي فيلم را تماشا ميكنيم، ناگهان از خودمان ميپرسيم آيا ما هم ديوانه هستيم؟ كار كارگرداني فيلم عالي و بيعيب و نقص است و بازيهاي آن در حد شاهكار است. فيلمنامه فيلم تماشاچي را كاملا در موقعيتهاي قصه و آدمهاي آن قرار ميدهد، موقعيتهايي كه همه ما معمولا و خيلي ساده از پذيرش آن اجتناب ميكنيم و سعي داريم آنها را ناديده بگيريم. پس از ديدن فيلم در همان حال كه تفكر درباره كاراكتر كاترين تمام ذهن ما را اشغال كرده، سوالي براي خودمان مطرح ميشود كه «حقيقت ما را ميترساند: ما كي هستيم؟» كيكاووس زياري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 256]