واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:در جشنواره امسال 2 رويکرد به سينما قابل توجه بود ؛ يکي اقتباس ادبي برخي فيلمها و ديگري حضور پررنگ و متفاوت سينماي دفاع مقدس. «پاداش سکوت» مازيار ميري ، يکي از همين آثاري است که واجد هر دو ويژگي است. فيلمنامه برگرفته از رمان «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان است و در فضاي آدمهاي جنگ بنا شده است. اکبر منافي (پرويز پرستويي ) يکي از همين آدمهاست که ادامه حاج کاظم آژانس شيشه اي با همان تيپولوژي و ادبيات است که رگه هايي از ديوانه اي از قفس پريد را نيز در خود دارد. اکبر منافي پس از 20سال کلنجار رفتن با وجدان خويش ، ناگهان با تماشاي تصوير يحيي در تلويزيون فرو مي ريزد و اين بار تصميم مي گيرد ، با اعتراف نزد پدر يحيي پرده از راز خويش بردارد و اين سکوت سنگين را بشکند و به او بگويد پسرت شهيد نشده ، من قاتل پسرتان هستم. اين آغاز ، شروع خوب و چکشي براي برانگيزاندن حس کنجکاوي و توجه مخاطب است تا روي خط سير داستان براي کشف اين راز حرکت کند ؛ اما او براي اين اعتراف خويش ، مدرک کافي ندارد. لذا براي اثبات ادعاي خود به تقلا مي افتد ، مگر با اثبات جرم خويش پدر يحيي را به قصاص قانع کند تا از عذاب وجدان راحت شود. در پي اين تحقيق براي اقامه ادله و کشف حقيقت ، واقعيات تلخ ديگري که گويي ريشه در دردهاي اکبر (و حاج کاظم ها) دارد ، برملا مي شود و بر زخم او نمک مي پاشد ؛ دردهايي که در سالهاي اخير به طرحي کليشه اي بدل شده و بيش از آن که از محتوا و عمق معناي آن سخن به ميان آيد ، سوز و گداز و وجوه تراژديک آن به تصوير کشيده مي شود. استحاله و عوض شدن برخي همسنگران که گاهي تا حد عوضي شدن پيش مي رود ، در لابه لاي روزمرگي ، پست و مقام و دنيا از گذشته خويش (آرمانگرايي و ايثار) فاصله گرفته اند ؛ اما پارادوکسي که اساس اين سير و سلوک آفاقي را به چالش مي گيرد ، آن است که قهرمان داستان بر رازي پاي مي فشارد و تمام هستي ، وجودي و تاريخي خويش را ره توشه اين سفر مي کند که هنوز براي خودش مبهم است. اکبر مي خواهد حقيقتي را کشف کند که هنوز براي خودش در مرحله شک قرار دارد. اين همه اصرار بر قتل چه نسبت منطقي اي با يقين نداشتن اکبر دارد؟ او در خصوص حادثه اي دچار بحران مي شود که هنوز از چند و چون آن اطمينان ندارد. در حالي که عذاب وجدان هنگامي به سراغ آدمي مي آيد و اين گونه آدمي را از پاي درمي آورد که فرد نسبت به خطايي که مرتکب شده ، يقين داشته باشد ؛ اما آنچه بيشتر در اکبر قابل تاييد است ، توهم گناه است نه احساس گناه! اين شک و ترديد در پايان نيز بدون هيچ دليل منطقي و تنها با يافتن حاجي و نگاه پررمز و راز فرمانده به اکبر کنار مي رود و جزييات حادثه به يادش مي آيد. پاداش سکوت تلويحا تقابل مفهومي قتل و شهادت را به تصوير مي کشد گويي فرمانده (رضا کيانيان) به ابژه اي مي ماند که خاطرات فراموش شده اکبر را از ضمير ناخودآگاهش به نهاد خودآگاه آورده و بازگشايي رواني مي کند. (بازنمايي روانکاوانه) پاداش سکوت در به تصوير کشيدن شخصيت اکبر از يک امتياز و يک ضعف عمده برخوردار است. وجه ممتاز آن بهره گيري مناسب از جلوه هاي ويژه در نشان دادن بحران روحي و عذاب وجداني است که وي به آن دچار است که با تصاوير فرو رفتن در آب - که با حادثه شهيد شدن يحيي نيز تناسب منطقي دارد - هماهنگ است و خيلي خوب از کار درآمده است ، بويژه سکانس درون آسانسور؛ اما براي روايت درد و رنج او به سطحي صوري و سوزوگدازي سانتي مانتالي بسنده شده است. اينقدر گريه کردن اکبر و فوکوس کردن روي چشم و اشک او بيش از آن که ساخت تراژديک موقعيت انساني او را بيان کند ، آن را به فضاي رمانتيک و احساسي مي کشاند. کاراکتر پرويز پرستويي در نقش اکبر اگرچه با توجه به توانايي هايي فوق العاده او در بازيگري قابل تقدير است ؛ اما در دايره تکرار گير کرده است و در حال تبديل شدن به کليشه حاج کاظم است. گويي ديگر وقت آن است که ظرفيت هاي بازيگري وي با شکستن اين کليشه در نمونه هاي جديتري شکوفا شود. پاداش سکوت با نمايش فداکاري و ايثاري که در دفاع از اين سرزمين صورت گرفته ، به نوعي آسيب شناسي آدمهاي جنگ در مناسبات اجتماعي - اقتصادي روزمره و زميني شدن آنها و فاصله گرفتن از آرمان هاي گذشته نيز مي پردازد و به نوعي نقد خودي ها تبديل مي شود. اکبر منافي نماد تنهايي يک آرمانگرايي است که هم از سوي همرزمانش گاهي تا حد بيمار رواني به نظر مي آيد، هم از سوي خانواده اش به دنياطلبي متهم مي شود و ديگران نيز نه با او زبان عاطفي مشترک دارند ، نه مرام ايدئولوژيکي همسو! پاداش سکوت اما به طور تلويحي پارادوکس معناداري از يک مفهوم مشترک خلق مي کند که قابل تامل است و آن تقابل مفهومي قتل و شهادت است. با هر دو اتفاق يک نتيجه حاصل مي شود و آن کشته شدن آدمي است ؛ اما در يکي عمل فجيع و غيرانساني روي مي دهد و دومي ارزشمندترين و مقدس ترين شيوه مرگ به حساب مي آيد که محصول انساني ترين کنش آدمي يعني ايثار ، گذشت و جانفشاني است ؛ اما مرز ميان قتل و شهادت را نبايد در صورت و چگونه کشته شدن معنا کرد ؛ بلکه بايد آن را با نيت و چرا مردن آدمي سنجيد. يحيي اگر به دست اکبر نيز (در آن وضعيت استثنايي) کشته مي شد ، باز هم شهيد محسوب مي شد که او در دفاع از ارزشهاي ملي و الهي در شرايط شهادت قرار گرفته بود و در راه عقيده کشته شدن به اندازه همت او بود ، نه به شکل مردن او! و شهادت پاداش سکوتي بود که به خاطر فرياد حقيقتي بزرگ نصيب او شد ؛ حقيقتي که هميشه تاريخ در سکوت به تعالي رسيده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]