تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835663786
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى نويسنده: نجم الدين طبسى اشاره برخى، چنين مىانديشند كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام نبايد قيام كرد و نهضتى اصلاحى به راه انداخت و آن كس كه انقلاب كند، طاغوت است. اينان، براى اثبات عقيدهى خويش، به چند روايت كه از قيام پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام نهى كرده است، تمسك مىكنند. نوشتار حاضر، نقد و بررسى روايى و دلالى اين چند حديثبراى اثبات نادرستى چنين انديشهاى است. گاهى شنيده مىشود كه مذاق شرع، خوددارى از هر گونه تحركى عليه حكام ظالم و تا بيش از ظهور امام زمان عليه السلام است، برخى، به رواياتى هم در اين باره استناد مىكنند، و در نتيجه، به شدت، با هر گونه نداى عدالت خواهانه مخالفت مىكنند و آن را طاغوت مىنامند، و بدين گونه، سكوت خود را توجيه مىكنند ما، بر آن شديم تا روايات مورد نظر را بررسى سندى و دلالى كنيم. مرحوم حر عاملى در كتاب گران سنگ خود وسائل الشيعة، در كتاب جهاد، اين روايات را در يك باب آورده و عنوان آن را چنين قرار داده است «باب حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم عليه السلام» همان طور كه ملاحظه مىفرماييد، ايشان فتوا و نظر نداده است; زيرا، اگر نظرى داشت مىفرمود «وجوب الخروج» يا «حرمة الخروج» و ، چنانچه در ابواب ديگر نظر و فتوا دادهاند ما، به دو روايت كه عمده و مهمترين آنان است، از منابع اصلى، اشاره و بحث مىكنيم. روايتيكم: على بن ابراهيم، عن ابيه، عن حماد بن عيسى، عن ربعي، رفعه عن علي بن الحسين عليه السلام قال و الله! لا يخرج واحد منا قبل خروج القائم عليه السلام الا كان مثله مثل فرخ طار من و كره قبل ان يستوي جناحاه، فاخذه الصبيان فعبثوا به » ; (1)به خدا سوگند! احدى از ما، پيش از خروج حضرت قائم عليه السلام خروج نمىكند، مگر اين كه همانند جوجه پرندهاى باشد كه پيش از آن كه بال و پر او رديف شود، از لانهى خود بيرون زده و پرواز كند البته به زمين مىافتد آن را گرفته و كودكان ابزار بازى و سرگرمى خود قرار مىدهند (2).اين روايت، مرسل است «ربعى» ، ربعى بن عبدالله بن الجارود است او، هر چند ثقه است، ولى از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است و از نظر طبقه و سال، نمىتواند بدون واسطه، از امام زين العابدين عليه السلام حديث نقل كند (3) مرحوم مجلسى از اين روايت، به عنوان «مرفوع» ياد كرده است (4) واضح است كه «مرفوع» ، از اقسام «مرسل» است. البته، اين روايت را، نعمانى، با اندك تغييرى، از امام باقر عليه السلام با سند ديگرى نقل كرده است.«حدثنا محمد بن همام، قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك، قال حدثني احمد بن علي الجعفي، عن محمد بن المثنى الحضرمي، عن ابيه، عن عثمان بن زيد الجهنى ، عن جابر، عن ابي جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام قال مثل خروج القائم منا اهل البيت كخروج رسول الله صلى الله عليه و آله، و مثل من خرج منا اهل البيت قبل قيام القائم مثل فرخ طار فوقع من وكره فتلاعبتبه الصبيان » (5).خروج حضرت قائم ما اهل بيت، مانند خروج حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله است و مثال كسى كه از ما اهل بيت، قبل از قيام حضرت قائم عليه السلام خروج كند، مثال جوجه پرندهاى است كه از لانهى خود به پرواز درآيد و مورد سرگرمى كودكان مىشود.اولا سند اين روايت هم مورد اشكال است; زيرا، اولا، چند نفرى از رجال آن، مجهول و يا مهمل هستند، همانند احمد بن على جعفي و محمد بن مثنى حضرمى و عثمان بن زيد جهني (6)ثانيا، جعفر بن محمد بن مالك، (جعفر بن محمد فزارى) به تصريح نجاشى، ضعيف الحديث و فاسد المذهب است ابن الغضائرى مىگويد كذاب، متروك الحديث جملة و كان في مذهبه ارتفاع يروى عن الضعفاء و المجاهيل و كل عيوب الضعفاء مجتمعة فيه (7) ; ايشان، دروغگو است و تمامى احاديث او مورد اعراض و بىاعتنايى است در عقيدهى او، غلو است يعنى او، از ضعفا و مجهولان روايت مىكند تمامى عيبهاى افراد ضعيف، در او جمع شده است.بالاخره، بزرگانى مانند ابن الوليد، ابن نوح، مرحوم صدوق، ايشان را تضعيف كردهاند، هر چند شيخ طوسى و على بن ابراهيم، ايشان را توثيق كردهاند، ولى چون با تضعيفهاى قبل تعارض دارد، نمىتوان حكم به وثاقت او كرد، مرحوم خويى، صريحا، اين مطلب را فرمودهاند (8).بنا بر اين، اين طريق نيز مورد اشكال جدى است و قابل اعتماد نيست مرحوم تسترى نيز مىفرمايد «اين شخص، مورد اختلاف است و جارح، در اين جا، مقدم است (9).دلالت و توجيه روايت1-شايد، اين روايت، در مقام خبر دادن از يك امر غيبى باشد; يعنى، امام عليه السلام طبق علمى (اخبار غيبى) كه دارد، مىفرمايد، قيامهاى قبل از ظهور، به هدف نمىرسد، هر چند ممكن است آثار مثبت و مطلوب بر آن مترتب بشود بنابراين، مقصود، از روايت، اين نيست كه قيامها را تخطئه كند و آن را مورد تاييد قرار ندهد چه گونه اين معنا را امام قصد كرده باشد و حال آن كه قيام زيد شهيد و قيام مختار و از همه درخشانتر، قيام سيد الشهداء عليه السلام اتفاق افتاد و مواضع ائمهى اطهار عليهم السلام در بارهى آن، كاملا، مثبتبود؟ ! 2-رواياتى داريم كه امام معصوم، در مقام تشويق به قيام عليه حكام جور، مىفرمايد «مخارج خانوادهى قيامكنندگان را بر عهده مىگيرم .»ابن ادريس، در سرائر آورده است: عن كتاب احمد بن محمد بن سيار، ابي عبدالله السياري، عن رجل، قال ذكر بين يدى ابي عبدالله عليه السلام من خرج من آل محمد صلى الله عليه و آله فقال لا زال انا و شيعتى بخير ما خرج الخارجي من آل محمد صلى الله عليه و آله و لوددت ان الخارجي من آل محمد خرج و على نفقة عياله .(10) هنگامى كه در محضر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام سخن از قيام و انقلابيان از آل محمد عليهم السلام به ميان آمد، ايشان فرمود «من و شيعيان من، در خير سلامتخواهند بود، تا زمانى كه كسى از ما، عليه اينان قيام كند و آرزو دارم كه يكى از آل محمد صلى الله عليه و آله خروج كند و مخارج اهل و عيال او را، من، بر عهده بگيرم ».البته، دو اشكال به اين روايت وارد مىشود:اولا، اين روايت، مرسل است و «عن رجل» دارد راوى اين حديث، يعنى «سيارى» ، فاسد المذهب و كثير المراسيل و مجفو الرواية است نجاشى (11) ، به اين نكته، اشاره كرده است ابن الغضائري هم او را ضعيف و غالى و متهالك شمرده است، هر چند، نظرمان نسبتبه تضعيفات كتاب ابن الغضائرى منفى است از طرفى، بعضى، مانند مرحوم حاجى نورى، تلاش در توثيق اين شخص دارد او، اين نكته را كه كلينى از او زياد روايت نقل مىكند، دليل بر وثاقت گرفته است (12).ثانيا، اين روايت نيز در مقام تاييد تمامى قيامها نيست، بلكه اشاره به واقعيتى دارد و آن، اين كه نتيجهى اين قيامها، اين است كه ذهن حكومت وقت، متوجه آنان مىشود، و آزار و فشار بر ائمه عليهم السلام و شيعيان، كمتر مىشود. اين اشكال، خالى از تامل نيست، زيرا، امام تعبير، «الخارجي منا» كرده و اگر نص در تاييد نباشد، قطعا، ظهور خواهد داشت.3-اين روايت كلينى و نعمانى به قيام فاطمىها در افريقا و پيروزى آنان و به دست گرفتن زمام حكومت و هم نيز قيام بعضى از علويان در يمن و ايران، مورد نقض است بنا بر اين، اين اخبار غيبى و پيشگويى، مورد نقض و اشكال است از اين اشكال، پاسخهايى داده شده است.الف) اين پيشگويى، حمل بر غالب مىشود; يعنى، نوع قيامها، به هدف نمىرسند و منافات با به هدف رسيدن بعضى از قيامها ندارد.ب) اين نقضها، وارد نيست، زيرا، تمامى بلاد را تسخير و تصرف نكردند! ج) ايشان، علوى نبودند بعضى از مورخان بدان اشاره كردهاند (13)البته پاسخ سوم، وارد نيست، زيرا، اين معنا (علوى نبودن) زاييدهى تبليغات دستگاه عباسىها بوده و مىخواستند چنين وانمود كنند كه ايشان ربطى به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ندارند، تا بدين طريق، افكار عمومى را عليه خود نشورانند و ذهن مردم متوجه آنان نشود.پاسخ دوم نيز وارد نيست; چون، روايت نهى از قيام، سخن از تسلط بر تمامى نقاط جهان به ميان نياورده است اما پاسخ «الف» ، شايد مقبول و بدون اشكال باشد.4-مراد از «احد منا» كه در روايت آمده، قيام يكى از ائمهى طاهرين عليهم السلام است اين، در واقع، پاسخ به اصرار بعضى از شيعيان به ائمهى طاهرين عليهم السلام براى قيام عليه حكومت است و امام عليه السلام در پاسخ مىفرمايد «قيام ما، قبل ظهور حضرت قائم، با توجه به نبودن نفرات و سلاح، توفيقى در بر ندارد براى مثال، به يك نمونهى تاريخى اشاره مىكنيم مامون رقي مىگويد:خدمتحضرت امام صادق عليه السلام نشسته بودم، ناگهان، سهل بن حسن خراسانى وارد شد و بر امام سلام كرد و گوشهاى نشست، سپس عرض كرد «يابن رسول الله لكم الرافة و الرحمة و انتم اهل بيت الامامة ما الذي يمنعك ان يكون لك حق تقعد عنه؟» ; شما اهل بيت، سزاوار پيشوايى و امامت هستيد، چه چيز مانع مىشود كه از حق خود دفاع نكنيد، و حال آن كه صد هزار مسلح پيرو داريد كه در ركاب شما آمادهى جان نثارى هستند؟ حضرت فرمود «بنشين » سپس دستور داد تنور را روشن كردند به او فرمان داد، تا وارد تنور شود و ميان شعلههاى آن بنشيند خراسانى، عذر آورد و عرض كرد «اى سيد من، آقاى من! مرا در آتش، معذب مگردان و مرا ببخش و از آن چه گفتم، معاف دار » حضرت، او را معاف داشت در اين ميان، هارون مكى يكى از ياران حضرت، در حالى كه كفش خود را به دست گرفته بود، وارد شد و به حضرت عرض سلام كرد.حضرت به او فرمود «الق النعل من يدك، و اجلس في التنور; كفش خود را رها كن و وارد تنور شو و آنجا بنشين » او هم اطاعت كرده و فورا وارد تنور شد و در آن نشست.حضرت، به سخن خود با آن خراسانى ادامه داد و اوضاع آن جا، خطهى خراسان، را چنان براى خراسانى تشريح مىكرد، گويا حضرت در آن جا بوده است سپس به آن شخص فرمود «قم يا خراساني و انظر ما في التنور; برخيز و به داخل تنور نگاه بينداز ».آن شخص مىگويد «چون به داخل تنور نگاه انداختم، او را صحيح و سالم ديدم، در حالى كه راحت در آن جا نشسته! او، سپس از تنور خارج شد و بر ما سلام كرد ».امام، به خراسانى فرمود «كم تجد بخراسان مثل هذا؟ چند نفر همانند اين شخص هارون مكى در خراسان يافت مىشود؟» عرض كرد «به خدا سوگند حتى يك نفر هم نيست » حضرت فرمود «اما انا لا نخرج في زمان لا نجد فيه خمسة معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت (14) ; زمانى كه پنج نفر ياور نداشته باشيم، هرگز خروج نمىكنيم ما، بهتر از شما مىدانيم كه چه زمانى قيام كنيم ».بنا بر اين، هيچ بعيد نيست كه اين سنخ روايات، ناظر به اين گونه جريانات و پاسخ اين گونه افراد باشند.5-بعضى از اعلام، به طور قطع، مدعى شدند كه اين روايات، از جعليات بنى اميه و بنى عباس است و انگيزهى آنان، بازداشتن علويان از قيام و خروج عليه حكام است (15) البته به عنوان احتمال، مىتوان آن را پذيرفت، چون، جعل احاديث از سوى حكام، بالاخص امويان، امرى عادى و شايع بوده است، ولى ادعاى قطع و يقين، مشكل است.روايت دوم محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن ابي بصير، عن ابي عبدالله عليه السلام قال كل راية ترفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز و جل » (16)فقه الحديثطاغوت، به چند معنا آمده است 1 كاهن، 2 شيطان، 3 سردمدار ضلال و گمراهى (17) ; 4 بت، 5 هر آن چه به غير خداوند مورد پرستش و عبادت قرار مىگيرد (18)طاغوت، گاهى به معناى مفرد مىآيد (19) و گاهى جمع مثال مفرد «و قد امروا ان يكفروا به (20)مثال براى جمع «اولياءهم الطاغوت يخرجونهم» (21)بررسى سند روايتهر چند علامهى مجلسى، اين روايت را موثق دانسته، (22) ولى سند آن، خالى از اشكال نيست، چون، در اين سند، «حسين بن مختار» واقع شده است در وثاقت و ضعف او، چند قول داريم 1- ضعيف بودن: شيخ طوسى، تصريح به عدم وثاقت و واقفى بودن او كرده است بر همين اساس علامهى حلى، او را ضعيف شمرده و مرحوم محقق حلى، در كتاب «المعتبر» ، روايتى آورده و سپس فرموده «اين روايت، ضعيف است; زيرا در سند آن، حسين بن مختار، واقع شده است » جمع ديگرى نيز مانند مرحوم شيخ بهايى در كتاب مشرق الشمسين، او را ضعيف دانستهاند ايشان، در ذيل روايتى فرموده «اين روايت، قابل استدلال بر اثبات حرمت نيست، چون، در سند آن، حسين بن مختار است و او، واقفى مذهب است » (23)2-وثاقت داشتن; ابن عقدة، معتقد به وثاقت او است مرحوم حلى، نام او را در قسمت دوم كتاب آورده و فرموده است» او، وافقى است و ابن عقده، به نقل از على بن الحسن، او را كوفى ثقه خوانده، ولى اعتماد من، بر قول اول است (24).مرحوم خويى، پس از مناقشه در صغرا (واقفى بودن حسين بن مختار) و در كبرا (واقفى بودن مانع از عمل به روايتشخص ثقه نمىشود)، او را بدون هيچ اشكالى، جزء موثقان مىداند ايشان فرمودند:ذكره العلامة في القسم الثاني و ترك العمل بروايته من جهة بنائه على انه واقفى، و الاصل فى ذلك شهادة الشيخ في رجاله على وقفه و يرده اولا، ان الوقف، لا يمنع العمل بالرواية بعد كون راويها ثقة، و الحسين بن مختار ثقة ثانيا لم يثبت وقفه، لشهادة المفيد بانه من اهل الورع من الشيعة و روى فى الكافى، (25) كتاب الحجة، فى باب، الاشارة و النص على ابي الحسن الرضا عليه السلام» ، بسند صحيح، عن الحسين بن مختار، وصية الكاظم عليه السلام الى ابي الحسن الرضا عليه السلام و رواه الصدوق بسند ين صحيحين مثله في العيون و هذا، لا يجتمع مع وقفه على ان سكوت النجاشي و الشيخ فى الفهرست من ذكر مذهبه و الغمض فيه، شاهد على عدم وقفه و كيف كان، فالرجل من الثقات بلا اشكال».يعنى علامهى حلى، ايشان را در قسمت دوم از كتاب اش (بخش ضعفا) آورده و به روايات او عمل نمىكند، به لحاظ اين كه او واقفى مذهب است مستند در اين نسبت، همان شهادت مرحوم شيخ طوسى در كتاب رجال است ولى ما، با دو دليل، اين مطلب را رد مىكنيم.اولا، واقفى بودن، مانع از عمل به روايت نمىشود، پس از آن كه ثابتشود، راوى، ثقه است و حسين بن مختار، ثقه است ثانيا، واقفى بودن اين شخص، ثابت نيست، چون، شيخ مفيد، شهادت داده كه او، جزء پرهيزكاران شيعه بوده است.و مرحوم كلينى، در كافى، كتاب حجت، در باب «نص بر امامت امام رضا عليه السلام» حديثى را با سند صحيح از حسين بن مختار نقل كرده كه متضمن وصيت امام كاظم عليه السلام به امام رضا عليه السلام است اين حديث را، مرحوم صدوق، با دو سند صحيح، در عيون اخبار الرضا عليه السلام، آورده و اين حديث، با واقفى بودن حسين بن مختار، جمع نمىشود.اضافه بر آن، سكوت مرحوم نجاشى و شيخ طوسى در فهرست، و سخن نياوردن از مذهب حسين بن مختار و ايراد نگرفتن بر او، خود، شاهد بر عدم واقفى بودن اوست به هر حال، اين مرد، بدون هيچ اشكال از ثقات است (26).البته بعضى ديگر از معاصران نيز از او دفاع كردهاند، همانند مرحوم مامقانى و مرحوم تسترى (27).ولى به سادگى نمىتوان از كنار تضعيف محقق و علامهى حلى گذشت و آن را ناديده گرفت.طريق ديگر حديثالبته، اين روايت را مرحوم نعمانى، به سه طريق ديگر، از مالك بن اعين جهني، از امام محمد باقر عليه السلام در كتاب خود آورده و نقل كرده است.1-اخبرنا عبد الواحد بن عبدالله، قال حدثنا احمد بن محمدبن رباح الزهري، قال حدثنا محمد بن العباس بن عيسى الحسيني، عن الحسن بن على بن ابي حمزة، عن ابيه، عن مالك بن اعين الجهني، عن ابي جعفر الباقر عليه السلام انه قال كل راية ترفع قبل راية القائم عليه السلام صاحبها طاغوت (28).2-اخبرنا على بن الحسين، قال حدثنا محمد بن يحيى العطار بقم، قال حدثنا محمد بن حسان الرازي، قال حدثنا محمد بن علي الكوفي، عن علي بن الحسين، عن ابن مسكان، عن مالك بن اعين الجهني قال سمعت ابا جعفر الباقر عليه السلام مثله (29).3- و اخبرنا علي بن احمد البند نيجى، عن عبيدالله بن موسى العلوي، عن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن عبدالله بن المغيرة، عن عبدالله بن مسكان، عن مالك بن اعين الجهني، قال سمعت ابا جعفر الباقر عليه السلام مثله (30).بررسى طريق اول نعمانى در سند آن، «على بن ابى حمزهى بطائنى» است ايشان، از بنيان گذاران مذهب انحرافى وقفيه است ابن الغضائرى گفته است «ابن ابي حمزه لعنه الله، اصل الوقف و اشد الخلق عداوة للولي من بعد ابى ابراهيم عليه السلام; (31) خدا، او را لعن كند! او، اساس واقفيه است او، دشمنترين خلق نسبتبه على بن موسى الرضا، امام بعد از حضرت كاظم عليه السلام است ».مرحوم علامهى حلى، فرموده «او، بسيار ضعيف است وى، به نقل على بن حسن فضال، دروغگو و متهم است (32) مرحوم آقاى خويى، شش وجه براى اثبات وثاقت او نقل مىكند و در ابتدا مىفرمايد «معروف، اين است كه ايشان، ضعيف است» و در آخر مىفرمايد فلا يمكن الحكم بوثاقته و بالنتيجة يعامل معه معاملة الضعف; (33).ممكن نيست ما حكم به وثاقت او كنيم در نتيجه، با او، معاملهى ضعيف مىشود ما، براى رعايت اختصار، به بررسى همين شخص، در اين سند بسنده مىكنيم.بررسى طريق دوم نعمانى در سند آن، «محمد بن حسان رازى» است ايشان، علاوه بر اين كه از ضعفا، روايات كثيرى را نقل مىكند، نه وثاقت و نه عدالتاش ثابت نيست، بلكه طبق صريح ابن الغضائرى، ضعيف است.مرحوم آقاى خويىقدس سره مىفرمايد:«فالرجل لم تثبت وثاقته، و ان كان ضعفه لم يثبت ايضا و تضعيف ابن الغضائرى لا يعتمد عليه; لان نسبة الكتاب اليه لم تثبت» ; (34).پس وثاقت اين شخص (محمد بن حسان رازى) ثابت نيست، هر چند ضعف او هم ثابت نشده است/تضعيف او از سوى ابن الغضائرى، از نظر ما، قابل اعتماد نيست; چون، نسبت كتاب به او، براى ما ثابت نيست ».پس اين طريق نيز ضعيف يا موارد اشكال است ما، براى رعايت اختصار، از بررسى افراد ديگر اين سند نيز، خوددارى مىكنيم.بررسى طريق سومدر سند آن، فردى به نام «علي بن احمد بندنيجى» است گفتهاند، او، ضعيف و تناقضگو است، و به گفتههاى او توجه نمىشود (35) علامهى حلى نيز او را در قسم دوم رجال اش آورده و او را ضعيف و تناقضگو شمرده و فرموده «لا يلتفت اليه» ; (36).بنا بر اين، تمامى طرق اين روايت، مورد اشكال سندى است و هرگز قابل اعتماد نيست.بررسى دلالت روايتمناقشه اول، دعوت به دو گونه است:1-دعوت حق: دعوت مردم براى به پا داشتن حق و باز گردانيدن زمام امور حكومتبه دست اهل بيت عليهم السلام البته، چنين دعوتى، مورد تاييد امامان معصوم عليهم السلام هست. 2-دعوت باطل: دعوت مردم براى مطرح كردن خود، دعوت باطل است و مراد از «كل راية» همين قسم دوم است در مقابل قسم اول; يعنى، دعوت، در عرض و مقابل دعوت اهل بيت عليهم السلام باشد، نه در طول و مسير آن بنا بر اين ، قيامهاى بر مبناى دفاع از حريم اهل بيت و دعوت مردم به سوى آنان، تخصصا، از اين روايت، خارج است ممكن است گفته شود، «حديث، ظهور دارد در بطلان تمامى قيامهاى قبل قيام قائم عليه السلام; يعنى ملاك بطلان، اين نيست كه دعوت براى خود و در عرض نهضت امامان معصوم عليهم السلام باشد، بلكه ملاك، قبل بودن نهضت و سبقت گرفتن آن بر قيام حضرت مهدى عليه السلام است، خواه دعوت، حق باشد و يا دعوت باطل ».در مقام جواب، دو پاسخ مىدهيم: اولا احتمال قوى اين است كه روايت، ناظر به بعضى از قيامهاى آن زمان باشد و به اصطلاح، «قضيهى خارجيهى» است، و ناظر به تمامى قيامها نيست و به اصطلاح، «قضيهى حقيقيهى» نيست، و ملاك حق و باطل بودن، همان دعوت به طريق مستقيم است در روايت امام محمد باقر عليه السلام نسبتبه «راية يمانى» فرمود:«لانه يدعو الى الحق و الى طريق مستقيم»ثانيا، روايات بسيارى از امامان معصوم عليهم السلام وارد شده كه بعضى از قيامها را كه بعدها و پيش از ظهور امام زمان اتفاق مىافتد، كاملا، تاييد كردهاند و مردم را براى ملحق شدن به آنان، تشويق مىكند همانند «راية اليماني»و ما اگر آن روايت را قضيه خارجيه ندانيم، با اين روايات، تعارض پيدا مىكند اينك، به دو روايت، اشاره مىكنيم:1-عن الباقر عليه السلام« ليس في الرايات راية اهدى من راية اليماني هى راية هدى; لانه يدعو الى صاحبكم فاذا خرج اليمانى حرم بيع السلاح على الناس، و كل مسلم، و اذا خرج اليماني فانهض اليه; فان رايته راية هدى و لا يحل لمسلم ان يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من اهل النار; لانه يدعو الى الحق و الى طريق مستقيم » (37)يعنى، در ميان اين قيامها، قيامى هدايت كنندهتر از پرچم يمانى نيست آن پرچم، پرچم هدايت است; چون، مردم را به سوى حضرت قائم عليه السلام دعوت مىكند پس زمانى كه يمانى قيام كرد، فروش سلاح به ديگران حرام است حتما، به سوى او بشتابيد; چون، پرچم او، پرچم هدايت است و بر احدى سرپيچى و تخلف از او، جايز نيست و هر كسى كه تخلف كند، اهل جهنم است; چون، يمانى، به سوى حق و راه مستقيم دعوت مىكند. 2-عن الباقر عليه السلام«كاني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه، ثم يطلبونه فلا يعطونه، فاذا راوا ذلك، وضعوا سيوفهم على عواتقهم، فيعطون ما سالوه، فلا يقبلونه حتى يقوموا، و لا يدفعونها الا الى صاحبكم قتلاهم شهداء » (38)ترجمه گويا گروهى قومى را مىبينم كه از سمت مشرق قيام مىكنند و حق را مىطلبند، ولى به آنان داده نمىشود، دوباره در خواستحق مىكنند، ولى باز هم به آنان داده نمىشود چون وضع را اين گونه ببينند، دستبه شمشير اسلحه برده و قيام مىكنند پس به آنان، هر چند بخواهند، داده مىشود يعنى به خواسته آنان رسيدگى مىشود ولى آنان نمىپذيرند و به قيام و نهضتخود ادامه مىدهند و زمام امور را در دست گيرند و به احدى جز حضرت مهدى نمىسپارند كشتههايى اينان شهيد هستند.نكتهى جالب توجه در اين روايت، اين است كه از كشتهها و مقتولان در اين قيام، به «شهدا» تعبير شده است و اين، به معناى تاييد كامل امام معصوم از اين نهضتها است.3-هنگامى كه در بارهى وظيفهى شيعيان در مقابل قيام مختار از امام زين العابدين عليه السلام سؤال شد، ايشان فرمود: لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت، لوجب على الناس موازرته ; (39).يعنى، اگر بردهاى زنگى، براى يارى ما، عصابه به پيشانى بست و آهنگ قيام كرد، بر مردم، كمك و يارى او واجب است و من، به تو، محمد بن حنفيه ولايت اين امر (مسئلهى مختار) را سپردم، پس هر گونه كه صلاح مىدانى، رفتار كن » چون آن افراد، اين فرمايش را از امام شنيدند، گفتند «حضرت امام زين العابدين عليه السلام و محمد بن حنفيه، به ما اذن دادند».4- احاديثى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه قيام زيد شهيد را كاملا تاييد مىكند، همانند روايت عيص بن القاسم از امام صادق عليه السلام لا تقولوا «خرج زيد» فان زيدا كان عالما و كان صدوقا و لم يدعكم الى نفسه انما دعاكم الى الرضا من آل محمد صلى الله عليه و آله و لو ظهر لوفى بما دعاكم انما خرج الى سلطان مجتمع لينقضه » ; (40) يعنى، قيام زيد را به رخ نكشيد; زيرا، او، مردى عالم و راستگو بود و شما را به سوى خود دعوت نكرد، بلكه به سوى آل محمد عليه السلام و رضايت آنان دعوت كرد هر آينه، اگر پيروز مىشد، به وعدهى خود وفا مىكرد او، در برابر سلطنت و حكومتى قيام كرد كه محكم و يك پارچه بود و مىخواست اركان آن را متلاشى كند.مرحوم مجلسى، اين روايت را «حسنه» شمرده و به اصطلاح، تاييد كرده است، و جملهى «انما خرج الى سلطان » را بيان براى علت عدم پيروزى قرار داده و فرمود «اي لذلك لم يظفر(41).مناقشهى دوم اين روايت، با روايات بسيارى كه در باب امر به معروف و نهى از منكر و باب جهاد وارد شده است، منافات دارد (42) بويژه آن كه بعضى از فقهاى معاصر، در دوران غيبتحضرت مهدى عليه السلام جهاد ابتدايى را نيز واجب و فتوا به وجوب آن دادهاند مرحوم خويى در ملحقات منهاج الصالحين چنين فرمودند:و قد تحصل من ذلك ان الظاهر عدم سقوط وجوب الجهاد فى عصر الغيبة و ثبوته في كافة الاعصار لدى توفر شرائطه و هو في زمن الغيبة، منوط بتشخيص المسلمين من ذوي الخبرة فى الموضوع ان في الجهاد معهم مصلحة للاسلام على اساس ان لديهم قوة كافية من حيث العدد و العدة لدحرهم بشكل لا يحتمل عادة ان يخسروا في المعركة فاذا توفرت هذه الشرائط عندهم و وجب عليهم الجهاد و المقاتله وجب عليهم الجهاد والمقاتلة معهم;» (43)يعنى از مجموع مطالب گذشته، چنين به دست آمد كه ظاهرا، وجوب جهاد در دوران غيبت، ساقط نمىشود، بلكه در تمامى زمانها، جهاد، واجب است، البته، در صورت جمع بودن شرايط جهاد و آن، منوط استبه تشخيص اهل خبره كارشناسان مسائل نظامى و آن كه جهاد، به مصلحت اسلام است و نيرو و سلاح كافى براى راندن دشمن وجود دارد، به گونهاى كه هرگز احتمال شكست در جنگ متصور نيستپس در اين صورت كه شرايط جمع است، جهاد و جنگ با آنان دشمن واجب مىشود سپس فرموده است«و اما ما ورد في عدة من الروايات من حرمة الخروج بالسيف على الحكام و خلفاء الجور قبل قيام قائمنا، صلوات الله عليه، فهو اجنبي عن مسالتنا هذه و هي الجهاد مع الكفار راسا، و لا يرتبط بها نهائيا (44).اما رواياتى كه در بارهى حرمت قيام مسلحانه عليه حكام و خلفاى ظلم، بيش از قيام حضرت قائم ما وارد شده، پس ربطى به بحث ما ندارد و بيگانه از موضوع ما جهاد با كفار است و آن جهاد مستقيم با كفار است.گويا مرحوم خويى، اصل روايات را پذيرفته و دلالت آن را نيز قبول كرده، اما مورد آن را قيام عليه حكومتهاى به ظاهر اسلامى مىداند، نه كفار، ولى با بررسى گستردهى سند و دلالت روايات، ظاهرا، جواب معلوم باشد.مناقشه سوم، احتمال مىرود كه مراد از «القائم» در روايت «كل راية ترفع قبل قيام القائم» خصوص حضرت مهدى عليه السلام نباشد، بلكه يك يك ائمهى طاهرين عليهم السلام باشد در روايات، كلمهى «قائم» بر همهى ائمهى اطهار عليهم السلام اطلاق شده است مرحوم كلينى هم در كتاب كافى، بابى را به عنوان «ان الائمة كلهم قائمون بامر الله» عنوان كرده و سه روايت را هم در آنجا آورده است.1- عن ابي خديجة، عن ابي عبدالله عليه السلام انه سئل عن القائم، فقال كلنا قائم بامر الله، واحد بعد واحد، حتى يحبى صاحب السيف » (45).يعنى، همهى ما، قائم به امر خداوند هستيم.2-عن الحكم بن ابي نعيم اتيت ابا جعفر عليه السلام فقال «يا حكم! كلنا قائم بامر الله» قلت «فانت المهدي؟» قال «كلنا نهدي الى الله» قلت «فانت صاحب السيف؟» قال «كلنا صاحب السيف و وارث السيف» (46)امام، به حكم كه در بارهى «قائم به امر خداوند» سؤال مىكرد، فرمود «همهى ما ائمه قائم به امر و دستور خداوند هستيم » ، البته، اين مناقشه را بعضى از اعلام (47) معاصر فرمودهاند، ولى گمان مىرود كه اين، نه تنها دفع اشكال نمىكند، بلكه دامنهى اشكال را گستردهتر مىكند، زيرا، معناى آن، زير سؤال بردن تمامى قيامها در تمامى دوران حضور ائمهى طاهرين عليهم السلام باشد لذا به مناقشات اول و دوم بسنده مىكنيم. البته، روايات ديگرى را در وسائل و مستدرك نقل كردهاند، ولى يا صراحت در موضوع ندارد و يا مبتلا به اشكال سندى است و يا بالاخره توجيهات واضح و روشنى دارد شايد، تنها رواياتى كه خيلى صراحت در موضوع داشت، همين دو روايت كافى و نعمانى بود.اكثرا، همين دو روايت را مورد استناد قرار مىدهند و لذا از پرداختن به ساير نصوص، خوددارى مىكنيم، مگر اين كه بعدها، نيازى در مطرح كردن ببينيم.پینوشتها:1-الكافى، ج 8، ص 264، ح 382; وسائل الشيعة، ج 15، ص 50، ح 1، باب 13 2- مراة العقول، ج 26، ص 256 3-رجوع شود به كتاب معجم رجال الحديث، ج 7، ص 160 4-مراة العقول، ج 26، ص 259 -5-الغيبة، نعمانى، ص 199، باب 11، ح 14، مستدرك الوسائل، ج 11، ص 37 6-معجم رجال الحديث، ج 2، ص 168 و ج 11، ص 110 و ج 17، ص 185; مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 378 7-رجال نجاشى 88، معجم رجال الحديث ، ج 4، ص 118 8-معجم رجال الحديث، ج 4، ص 118 9- قاموس الرجال، ج 2، ص 682 10-مستطرفات السرائر، ص 48، ح 4، وسائل الشيعة، ج 15، ص 54 11-رجال النجاشى 12-تنقيح المقال، ج 1، ص 87 13-تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 3 14-المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362، بحار الانوار، ج 47، ص 123 15-دراسات في ولاية الفقيه، ج 1، ص 222 16-الكافى، ج 8، ص 295، ح 452، وسائل الشيعة، ج 15، ص 52، ح 6، بحار الانوار، ج 52، ص 143 17- مرآة العقول، ج 26، ص 325 18- شرح اصول كافى مولى صالح مازندرانى، ج 12، ص 391، مرآة العقول، ج 26، ص 325 19-همان 20-نساء 60 21-بقره 257 22-مراة العقول، ج 26، ص 325 23- تنقيح المقال، ج 1، ص 344 24-خلاصة الاقوال، ص 338، شماره 133325-الكافى، ج 1، ص 311، ح 1 26- معجم رجال الحديث، ج 6، ص 86 27-قاموس الرجال، ج 3، ص 532 28-الغيبة، نعماني، ص 114، باب 5، ح 9 و 11 و 12 29-همان، ح 11 30-همان، ح 12 31- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 214; قاموس الرجال، ج 7، ص 273 32-خلاصة الاقوال، ص 362، شماره 1426 و ص 421، شماره 1717 33-معجم رجال الحديث، ج 11، ص 226 34-معجم رجال الحديث، ج 15، ص 191 35- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 256، شماره 7910، قاموس الرجال، ج 7، ص 363 36-خلاصة الاقوال، ص 369، شماره 1451، تنقيح المقال، ج 2، ص 268 37-الغيبة، النعمانى، ص255، باب 14، ذيل حديث 13 38-همان، ص 273، باب 14، ح 50، بحار الانوار، ج 52، ص 243، سنن ابن ماجة، ج 2، ص 136639- بحار الانوار، ج 45، ص 365 40-كافى، ج 8، ص 264، ح 381 41-مراة العقول، ج 26، ص 256 42-وسائل الشيعة، ج 15 و 16 43-ملحق منهاج الصالحين، ص 368 44-همان، ص 368 45-كافى، ج 1، ص 536 46-همان 47-دادگستر جهان، ص 295
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]
صفحات پیشنهادی
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى نويسنده: نجم الدين طبسى اشاره برخى، چنين مىانديشند كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام نبايد قيام كرد و نهضتى اصلاحى ...
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى نويسنده: نجم الدين طبسى اشاره برخى، چنين مىانديشند كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام نبايد قيام كرد و نهضتى اصلاحى ...
شهر آشوب در بوته نقد
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى. ... 15، ص 54 11-رجال النجاشى 12-تنقيح المقال، ج 1، ص 87 13-تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 3 14-المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، .
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى. ... 15، ص 54 11-رجال النجاشى 12-تنقيح المقال، ج 1، ص 87 13-تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 3 14-المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، .
جعفربن محمد الباقر (ع)
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى حدثنا محمد بن همام، قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك، قال حدثني احمد بن علي ... جابر، عن ابي جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام ...
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى حدثنا محمد بن همام، قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك، قال حدثني احمد بن علي ... جابر، عن ابي جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام ...
آیة الله العظمی سید محمد تقی خوانساری
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى · عوامل پيروزى حضرت مهدى (علیه السلام) · رهپویان دانش · ساحتها و اسرار نبوت و ولايت از منظر امام خميني · پيوند عقل و وحى راز ...
نهى از قيام در بوتهى نقد و تحليل روايى · عوامل پيروزى حضرت مهدى (علیه السلام) · رهپویان دانش · ساحتها و اسرار نبوت و ولايت از منظر امام خميني · پيوند عقل و وحى راز ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها