واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شگفتی های یک استاد
آن روزها حوزه علميّه نجف، بزرگترين حوزه تشيّع بود. همچون ديرينه درخشانش آسمانى آبى و روزهايى روشن و آفتابى داشت. در سايه سار آستان قدس علوى، شهر پر از پارسايان و پاكمردان بود. شهر نجف با وجود طلبه هاى جوان و با نشاط، سيمايى سبز و خرّم و تماشايى داشت. از سپيده فلق تا پاسى از شب، كوچه پس كوچه هاى شهر، شاهد جنب و جوش جوانانى بود كه كتاب در دستْ گذرهاى منتهى به حرم مطهّر را مى پيمودند. خيلى از خوبان را رسم هر روزه چنين بود كه روز را با زيارت مولا(ع) و درس و بحثها را پس از طواف مرقد اميرالمؤمنين(ع) آغاز مى كردند و دسته ديگر از دلدادگان و دانشوران را عادت عاشقانه چنين بود كه هنگام عصر، پيش يا پس از وقت نماز مغرب و عشا، مراد دل را در حرم مطهر دنبال مى كردند.آنان كه پس از ظهرها توفيق حضور در حرم قدس مولا را داشتند، هر از گاهى شاهد ماجراهاى شگفتى بودند. آنچه بيش از همه باعث شگفتى برخى مى شد، حضور هر روزه حكيم و عارف نجف بود كه هر روز عصرهنگام دل به ديار دلبر مى آورد و به هيچ قيمتى - به ويژه درماه مبارك رمضان - حاضر نبود اين ديدار روزانه را از دست بدهد.بارى، نابغه نجف همه روزه پس از ظهر در كنار ضريح مولاى پارسايان، على(ع) حضور مى يافت و به صورت ايستاده و با شور و شوق فراوان «زيارت عاشورا» مى خواند، آن هم با همان صد سلام و صد لعن كه در دستور زيارت عاشورا وارد شده است.شگفت آورتر اين كه مدرس پير حوزه و متفكّر ژرف انديش شيعى، بيشتر براى دو ركعت نماز زيارت «نماز جعفر طيّار» را برمى گزيد تا ديدار با حضرت يار را هر چه مى تواند دوام بخشد و پربارتر سازد.(1)آيةاللَّه غروى در تحصيل علوم و تكميل معارف، بسيار جدّى و منظّم بود و از هر فرصتى سعى مى كرد بهترين استفاده را بكند. آقاى مدرّسى چهاردهى، در مورد تقيّد ايشان نسبت به حضور در درس مى نويسد:خدا رحمت كناد استاد، علامه ما را كه حكايت كرد در اين مدّت (دوازده سال) دو مرتبه به درس استاد خود نرفت: يكى آن كه گمان كرد محقق خراسانى به درس نخواهد آمد، قضا را به حوزه درس آمد و درس گفت؛ مرتبه دوم شبى بود كه ناگهان باران شديدى در نجف آمد كه در شب تاريكْ راه عبور و مرور تقريباً بسته شده بود، گمان كرد كه آخوند خراسانى به درس نخواهد آمد، از قضا استاد به درس رفته بود!(2)امّا در مورد احترام و پاسداشت اساتيدش، يكى از شاگردانش داستانى نقل مى كند كه جالب است، آيةاللَّه سيد محمدحسينى همدانى مى فرمايد:دراين جا بد نيست خاطره اى را از مرحوم آيةاللَّه شيخ محمد حسين غروى اصفهانى نقل كنم، تا مشخص شود كه بزرگان ما تا چه حد احترام اساتيد خود را داشتند.در سال 1345، در ضمن درس اصول، صحبت پيرامون «استصحاب» بود. وقتى ايشان كلام مرحوم آيةاللَّه آخوند خراسانى را در اين زمينه نقل مى فرمودند، در ردّ اين كلام فرمودند: اين كلام، وَهم است. بعد ايشان فوراً ساكت شدند و درس تعطيل شد. به جهت عظمتى كه ايشان داشتند، كسى نپرسيد چرا درس تعطيل شد. خود ايشان فرمودند:ما كه اين گونه نسبت به بزرگان بى احترامى مى كنيم و ظرفيت لازم را براى رعايت احترام اساتيد خود نداريم، لياقت درس گفتن را نداريم و نبايد درس بگوييم.(3)تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیهمنبع کتابخانه تبیان1. مضمون داستان بالا را نگارنده(رضا مختاری) هم از استاد، علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى شنيدم و هم آيةاللَّه شيخ ابوالفضل خوانسارى كه خود از شاگردان علامه غروى است، عنوان فرمود.2. نور علم، دوره چهارم، شماره 4، ص 51 (به نقل از: تاريخ روابط ايران و عراق، ص 136).3. حوزه، شماره 30، ص 47.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]