واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شبی کاسمان مجلس افروز کرد
معراج پیامبر(ص) که در قرآن کریم از قول خداوند آمده و بر آن تأکید شده است، جایگاه ویژه در باور مسلمانان یافته و فرهنگ اسلامی را از جهات مختلف بارور کرده است.سفر آسمانی آخرین پیامبرخدا(ص) در میان خلق عالم و لوازم این سفر از جمله براق، سبب آفرینش شعرهای زیبا و مبسوط از جمله توسط شاعران فارسی زبان شده است که پرداختن بدان در نزد همه سرایندگان طرفهکار در ادبیات فارسی، حوصله فراخ و دانشی فراختر و عمیق و چند وجهی را میطلبد. البته حاصل، بسیار پربار، انگیزنده و فرهنگ گستر خواهدشد.اکثر شاعرانی که درباره معراج شعر گفتهاند به کیفیت عروج پیامبراکرم(ص) پرداختهاند، اکثرشان به عروج جسمانی نظر دارند و گروهی نیز معراج روحانی را پذیرفتهاند. خاقانی و نظامی، هر دو به عروج جسمانی اعتقاد دارند.از سویی یکی از معیارهای سنجش شعر این افراد، همین معراج نامههاست که به یادگار مانده، هنر آفرینش تصاویر زیبا و صور خیال این شاعران پیرامون موضوع شب معراج پیامبراعظم و دقت ایشان به آیه شریفه: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هوالسمیع البصیر(الاسراء1) است. در این موضوع، اغلب شاعران آثاری از خود به یادگار گذاشتهاند که از میان این افراد، تعدادی اندیشه وشعرشان تلألو و درخشندگی خیرهکنندهای دارد. در این بین، ستارگانی همچون سنایی غزنوی ، خاقانی شروانی ، عطار نیشابوری ، نظامی گنجهای ، امیرخسرو دهلوی، سلمان ساوجی، عبدالرحمن جامی و... بر تارک ادب پارسی میدرخشند و مایه غرور ما ایرانیانند در آثارشان چنان قلم را بهکار گرفته و نگارگری و تصویرسازی کردهاند که گویی کرامات حضرت رسول شامل حالشان بوده و از جایی دیگر بر آنان الهام معانی شده است.در مطلب ذیل به نشان دادن شمایی گذرا از صحنههایی که رسولالله(ص) آفریدند و براساس آگاهیها و تعلق خاطر زیبا شناساند یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی به زیور نظم دلانگیز کشیده شده، بسنده گردیده است.نظامی گنجوی (حکیم ابومحمد الباسبن یوسفبن زکیابن موءید نظامی) (قرن ششم) داستانسرای بزرگ که با منظومههایش جهانی خاص و با طراوت خلق کرده و پس از ستایش خداوند در هر منظومه، در نعت رسولش به شیوایی قلم رانده است و در شاهواری از معراجیه بر پیشانی آثار بدیع و جاودانش آویخته است.حکیم گنجه، در تمام آثارش، بهگونهای سفر پیامبر در شب معراج را بیان کرده که گویی فقط قصد خلق همین اثر را داشته است. شاعر، پیامبر را بر مرکب نور مینشاند و از این جهان به فلکی میبرد که تمام اجرام آسمانی کمر خدمت بستهاند و شوق دیدار او را دارند.آنگونه قلم، نظم خود را در خدمت تصاویر خیالانگیز قرار داده، که گویی نقاشی بیمانند است، پیامبر را بر مرکب نور مینشاند و از این جهان ناسوت به فلکی میبرد که تمام اجرام آسمانی و بروج مختلف مانند حاجبان درگاهی کمر به خدمت بستهاند و شوق دیدار او را دارند.ذهن و زبان گویای نظامی در خلق «مخزنالاسرار» با سایر آثارش تفاوتی بهسزا دارد، در «خسرو شیرین» با قلمی دیگر تصویر میآفریند و در «لیلی و مجنون» با حال و هوایی تازه، پیامبر را به معراج میبرد.«هفت گنبدش» به جرأت آسمانی دیگر است و افلاکی دگر. در وصف و نعت پیامبر و در «اسکندرنامه» با لحنی حماسی و محکم اما با حسی لطیف و جذاب، معراج را از آغاز تا پایان نقش میکند.در گستره ادبیات پارسی، همواره شعرا و نثرپردازان به شب و سحر نظری خاص داشته و دارند و کلید اصلی بسیاری از مصائب را درشب جستوجو میکردند. به عبارتی، قداستخاصی بر ذات شب و تاریکی نیمههای آن و سکوت سحری قائل بودهاند. این شاعران، معراج پیامبر را نیز که در دل نیمه شبی عزیز و پربرکت رخ دادهاست، دلیلی استوار و علتی محکم بر قداست آن گرفته و به زیبایی خیرهکنندهای در وصف آن شب ملکوتی زبان به سخن بازکرده و از صاحب آن شب که حقیقتا رسول اکرم(ص) است، مدد جستهاند.حکیم گنجه در «مخزنالاسرار» میگوید:
نیمشبان کان ملک نیمروز کرد روان مشعل گیتیفروز ... روزشده با قدمش در وداع زآمدنش آمده شب در سماع ... گوهر شب را به شب عنبرین گاو فلک برده ز گاو زمین ... تا شب او را چه قدر قدر هست زهره شبسنج ترازو بدست ... شب شده روزاینت بهاری شگرف گل شده سرو اینت سواری شگرف ... ناف شب آکنده ز مشک لبش نعل مه افکنده سر مرکبش درشب تاریک بدان اتفاق برق شده پویه پای براق و در «شرفنامه» میگوید: شبی کاسمان مجلس افروز کرد شب از روشنی دعوی روز کرد ... به شبرنگی از شب چرا گشته مست چوماه آمده شب چراغی مدست ... ندانم که شب را چه احوال بود شبی بود شب یا یکی سال بود گاهی درصور خیال خویش برای معراج پیامبر(ص) از صور فلکی و آسمان و زمین سود جسته و به فراخور حال این اجرام و صور، صحنه نقشآفرینی خود را نورانی کرده است. در «لیلی و مجنون» هم میگوید: برهفت فلک که حلقه بستند نظاره تست هرچه هستند برخیز هلا نه وقت خوابست مه منتظر تو آفتابست در نسخ عطارد از حروفت منسوخ شد آیت وقوفت زهره طبق نثار بر فرق تا نور توکی برآید از شرق خورشید به صورت حلالی زحمت زده تو کرده خلالی مریخ ز جمله تیاقت موکب رو کمترین وثاقت دراجه مشتری به آن نور از چشم تو گفته چشم بد دور کیوان علم سیاه بر دوش دربندگی تو حلقه در گوش آن شب که سروش محمدی لب گشوده، از شوق دیدار ملکوتیان و قدسیان عالم بالا، افلاک و جهان لاهوت سخن میگوید و پیامبر را عازم سفر معراج مینماید، روح توانای ساحران سخن پارسی، باز سحری تازه انگیخته و این سفر را توصیف میکنند. سفری با نردبانی از نور و روشنایی به آسمان با مرکبی عالی همچون براق و اینجاست که توسن وی را، چه زیبا وصف میکنند.اوج صورتگری و نقشبندی حکیم گنجه در وصف براق، به نامه حماسی اویضی «شرفنامه» تعلق دارد:
براقی شتابنده زیرش چو برق ستامش چو خورشید در نور غرق سهیلی بر اوج فلک تافته ادیم یمن رنگ از او یافته بریشم دمی بلکه لوءلوء شمی رونده چو لوءلوء بر ابریشمی نه آهو ولی نافه از مشک پر چو دندان آهو بر آموده در از آن خوش عنانتر که آید گمان وز آن تیز روتر که تیر از کمان شتابندهتر وهم علوی خرام از او باز پس مانده هفتادگام چنان شد که از تیزی گام او سبق برد بر جنبش آرام او همواره نور آیات الهی وحی در کلام شاعران ایران زمین، تجلی خاصی داشته است و غالباً به مقتضای گفتار و موضوع سخن، از قرآن مدد جسته و بیان منظوم خود را بدان مزین ساختهاند. 1) اشاره مستقیم سرایندگان معراجنامهها به آیههای شریفه اذایغشی السدرة نایغشیء مازاغ البصر و ماطغیء لقد رأی من آیات ربه الکبریء قدس سرهسوره نجم آیه 16-18یکی از همین موارد است. به صراحت این نکته را که پیامبر(ص) در شب معراج آنچه را باید بنگرد بیهیچ کم و کاست مشاهده کرد به خوبی اشاره میکنند: «مخزنالاسرار» میگوید:زان گل و آن نرگس کان باغ داشتنرگس او سرمه مازاغ داشت همچنین در مثنوی«خسرو شیرین» اوراست:ز رنگآمیزی ریحان آن باغنهاده چشم خود را مهر مازاغ 2) اشاره به آیه کریمه «فکان قاب قوسین اوادنی» قدس سرهسوره نجم آیه 9[که مبین مقام قرب الهی پیامبر اعظم است، در اشعار معراجسرایان دیده میشود:در«لیلیومجنون» خود میسراید:خرگاه برونزای ز کونین در گردک خاص قاب قوسین و دیگر در «هفتپیکر» به شکلی دیگر میآورد:قاب قوسین او در آن اثنااز دنی رفت سوی اوادنی تصویرسازی از حد و جایگاه ملائکه مقرب در آن شب، قابل توجه است. به گونهای که رتبه و مقام هر یک در این پرواز الهی کاملا در شعر معراج نامهها نشان داده شده است. در این صورتگری قلم استاد گنجه در جایگاه ویژهای است. وی در «مخزنالاسرار» به این موضوع بدین شکل اشاره میکند که:همسفرانش سپر انداختندبال شکستند و پر انداختند اوج نقش او در نظم در «هفت پیکر» است که میسراید:
هم رقیبش ز ترکتاز افتاد هم براقش ز پویه باز افتاد چترش آنجا رسید کز دوری یافت در جبرئیل دستوری سر برون زد زمهد میکائیل به رصدگاه صوراسرافیل رفرفش گرچه کرد سدرهگرای رفرف و دره هر دو ماند به جای همرهان را به نیمه ره بگذاشت راه دریای بیخودی برداشت نکتهای که اکثر معراجسرایان ادب پارسی به آن اشاره نمودهاند و بین آنها گاهاً اختلافنظر اعتقادی است. کیفیت معراج از دیدگاه جسمانی بودن این سفر، یا روحانی بودن آن است. که البته بیشتر این شاعران به معراج جسمانی پیامبر مکرم معتقد هستند.و حکیم نظامی در «مخزنالاسرار» میفرماید: با قفس قالب از این دامگاه مرغ دلش رفته بر آرامگاه ... مرغ الهیش قفس پر شبره قالبش از قلب سبکتر شده ... تا تن هستی دم جان میشمرد خواجه جان راه به تن میسپرد و نکتهای دیگر که بیشتر مورد اختلاف است بالاخص مابین عقاید شیعه و افکار اهل تسنن قدیم «اشاعره»، روءیت حضرت احدیت در شب معراج است. اشاعره معتقد هستند حضرت رسول مکرم در شب معراج، خداوند متعال را با همین چشمان حس بشری روءیت فرمود که با عقیده ما شیعیان در تضاد است. این تفکر اشعرییان که آثار استاد شروان و حکیم گنجه به خوبی دیده میشود.نظامی در «مخزنالاسرار» روءیت خداوند توسط پیامبر را با همین چشمان حسی به صراحت تمام بیان میدارد: آیت نوری که زوالش نبود دید به چشمی که خیالش نبود مطلق از آنجا که پسندیدنی است دید خدا را و خدا دیدنی است دیدن او بیعرض و جوهر است کز عرض و جوهر از آنسوتر است دیدنش از دیده نباید نهفت کوری آنکس که به دیدن نگفت دیدن معبود پسندیدنی است دیدنی و دیدنی و دیدنی است دید محمد نه به چشمی دگر بلکه بدین چشم سر، این چشم سر او در «لیلی و مجنون» نیز به شیوهای دیگر این پندار را مطرح میکند: هم حضرت ذوالجلال دیدی هم سر کلام حق شنیدی از غایت غور و هم ادراک هم دیدن و هم شنیدنت پاک از نکاتی که پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی در آن شب عزیز، بدان توجه شایان داشته و بیش از پیش این شب را در ذهن هر بنده مسلمانی حک نموده است، طلب آمرزش و شفاعت امت خویش از باری تعالی است. خداوند به پاس مقام والای محمد، این شفاعت را به او ارزانی میدارد. حکیم نظامی در «مخزنالاسرار» شفاعت پیامبر را بدین شکل، به قلم شعر میکشد:
خورد شرابی که حق آمیخته جرعه آن در گل ما ریخته لطف ازل با نفسش همنشین رحمت حق نازکش او نازنین لب به شکر خنده بیاراسته امت خود را زخدا خواسته همتش از گنج توانگر شده جمله مقصود میسر شده پشت قوی گشته از آن بارگاه روی درآورده بدین کارگاه هم او راست در مثنوی «خسرو و شرین» با لحنی دیگر: خطاب آمد که ای مقصود درگاه هر آن حاجت که مقصود است درخواه سرای فضل بود از بخل خالی برات گنج رحمت خواست حالی گنهکاران امت را دعا کرد خدایش جمله حاجتها روا کرد چو بسته از کرامت خلعت خاص بیامد باز پس با گنج اخلاص خلایق را برات شادی آورد زدوزخ، نامه آزادی آورد.51-سید محمدرضا مجرد قمشه ایتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 720]