واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سادهنویسی
وظیفه نخست نویسنده، ساده و مفهوم نوشتن است.بنابراین شیوانویسی در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. همچنین باید سادگی و روانی را طبیعیترین اصل زیبانویسی شمرد؛ زیرا اگر نوشتاری ساده، هموار و بیگیر و گره نباشد، آرایهها و بزکهای لفظی، سودی به حال آن ندارند. بسیارند نویسندگانی که به هوس شیوانویسی، اصل مهم و رسالت نخست خود، یعنی ساده و روان نوشتن را فراموش میکنند. این گروه در زیبانویسی نیز راه به جایی نمیبرند؛ زیرا نوشتهای که مفهوم، همواره و درست نباشد، به حتم زیبا نیز نخواهد بود. از هزاران شاعر و نویسندهای که در زبان فارسی، اثرآفرینی کردهاند، اکنون نام و آثار کسانی باقی است که هنگام نوشتن یا سرودن، سادگی و صمیمت را بر فضل فروشیهای بیمارگونه، ترجیح دادهاند. به واقع ما در تاریخ خود، سادهگوتر و آسانیابتر از سعدی و مولانا نداشتهایم و اگر هنوز آثار آنان خواندنی است، از رهگذر قدرت و اهتمامی است که در سادهگویی داشتهاند.شاید بدینرو است که قرآن کریم نیز همواره «مبین» و «عربی بودن» خود را یادآوری میکند. مبین، یعنی آشکار و آشکارکننده، و عربی نیز در مقابل عُجمه، یعنی سخنی که در آن گنگی و گره نیست. نگارنده، سراغ ندارد که قرآن مجید در جایی از آیات کریمش، به فصاحت و بلاغت خود ببالد؛ اما هماره روشنی و روانی خود را ستوده است. همچنین باید دانست که قلم، دو کار کرد متفاوت دارد: ادبی و زبانی. در کارکرد ادبی، قصد نویسنده بیشتر آفرینشهای هنری و تولید متنهای شاعرانه است. اما آنجا که قلم جز به مخابره پیام و محتوا نمیاندیشد، از منطقه ادبیات بیرون میآید و پا به عرصه زبان میگذارد. بنابراین بر نویسنده است که پیش از دست بردن به قلم، تکلیف خود و خوانندهاش را روشن کند: آیا در پی تولید متن ادبی است یا فقط قصد بیان محتوای خاصی را دارد. در صورت نخست، مقداری سردرگمی و ناهمواری، نقص محسوب نمیشود؛ اما در کارکرد دوم، به هیچ بها و بهانهای نباید سادگی و روانی را فدای فضیلتهای دیگر کرد.آری؛ سادگی و صمیمت قلم، نباید به ابتذال و محاورهنویسی بینجامد. برخی، دشوارنویسی را نشانه زیبایی و فضیلت قلم میپندارند و برخی دیگر نیز، چنان در سادهنویسی افراط میکنند که گویا فرقی میان نوشتار و گفتار نمیبینند. حال آنکه سادگی در میانهروی است، و میانهروی در اینجا یعنی یافتن راهی میان دشوارنویسی و گفتارنویسی. این را نیز بگوییم که راه میانه، از هر دو سختتر است؛ چنانکه گفتهاند: «سادهنویسی دشوار است و دشوارنویسی آسان».سادهنویسی، نیاز به زمینههای ذهنی و چند عامل فنی دارد.1- زمینههای ذهنی1-1. اهتمام و اعتقاد به فضیلت سادگی در نوشتار.2-1. پختگی و شفافیت مطلب در ذهن نویسنده. به سخن دیگر، فقط کسانی قادر به رعایت سادگی در نوشتار خود هستند که درباره آنچه مینویسند، خودشان دچار ابهام و گنگی نباشند. جملههای گنگ و سردرگم، حکایت از ذهنی آشفته و ناتوان میکنند.3-1. پرهیز از ادای نویسندگان بزرگ را در آوردن و خودداری از فضل فروشیهای قلمی.4-1. مدیریت اطلاعات و صرفهجویی در دادهها. نویسنده نمیتواند در هر نوشته و یا هر جمله، همه آنچه را که میداند، در هم ادغام کند و بنویسد. بسیاری از نوشتهها، فقط به این دلیل ناخواندنی و دشوارند که بیش از ظرفیت خود، حامل معانی و مفاهیم ریز و درشت شدهاند. 2- عوامل فنی
عادات درست قلمی و رعایت برخی نکات زبانی، در سادهنویسی بسیار موثرند. زبان، دستگاه پیچیدهای است که بهرهوری از آن نیاز به تخصص و تجربه دارد. شماری از عادتهای صحیح و بایستههای قلمی در سادهنویسی بدین قرار است:2-1. نزدیکی اجزای اصلی جمله به یکدیگر.پراکندگی اجزای اصلی جمله و فاصله افتادن میان آنها، فهم جمله را دشوار میکند. میدانیم که در جملههای ترکیبی، یکی «پایه» و دیگری «پیرو» است. به مثل، جمله مرکب «من تا وقتی هوا سرد است، از خانه بیرون نمیآیم» از دو جمله پایه و پیرو تشکیل شده است:پایه من از خانه بیرون نمیآیم.پیرو تا وقتی هوا سرد است.راه سادهتر کردن این عبارت، تفکیک جمله پایه از پیرو است. بدین ترتیب اجزای اصلی جمله پایه به یکدیگر نزدیکتر میشوند. «من» در جمله پایه،نهاد است و «از خانه بیرون نمیآیم» گزاره آن. بنابراین باید آن دو را تا میتوان به هم نزدیک کرد «تا هوا سرد است، من از خانه بیرون نمیآیم».افزودن قید زمان، قید مکان و عبارتهای توضیحی با تکمیلی، نباید جمله را شلوغ و بیقواره کند. تفاوت دو جمله زیر در این است که در اولی، میان اجزای اصلی جمله پایه، فاصله افتاده و این فاصله در جمله دوم، کمتر است. به همین دلیل جمله دوم مفهومتر و خوشخوانتر است: این مشکل را میتوان با اجرای برنامههای آموزشی که فرهنگ جامعه را غنیتر میکند و همچنین با استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغی، حل کرد. با اجرای برنامههای آموزشی که فرهنگ جامعه را غنیتر میکند و با استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغی، میتوان این مشکل را حل کرد.2-2. تتابع افعالیکی از ویژگیهای زبان فارسی، آن است که در همه جملات آن باید دستکم یک فعل حضور داشته باشد؛ اما ضرورتی ندارد که فعل همیشه در پایان جمله بیاید. گاهی پیوستگی جمله اصلی به جمله توضیحی، موجب میشود که دو فعل در پایان جمله پشت سر هم ردیف شوند. سادهترین راه حل آن است که افعال را در مکانهای مختلف جمله سرشکن کنیم و مانع اجتماع آنها در کنار هم شویم. وی نخستین کتاب خود را در سالهایی که معلم فلسفه بود، نوشت. وی نخستین کتاب خود را در سالهایی نوشت که معلم فلسفه بود.2-3. استفاده از کلمات مانوستاجایی که ممکن است، باید از واژههای غیر فارسی پرهیز کرد؛ اما این پرهیز، نباید به افراط گراید و موجب دشواری فهم جمله گردد. صرف فارسی بودن، مایه برتری و ترجیح نیست؛ و گرنه هر نویسنده ایرانی مجاز بود از کلماتی مانند «در شمیدن» به معنای «جذب» و «دشامد» به معنای «تصادف» و «چشماغیل» به معنای «اشاره و به گوشه چشم نگریستن» استفاده کند. سرهنویسی مطلق، غیر از آنکه ممکن نیست، مطلوب هم نیست؛ زیرا نزدیک به 60% واژگانی که در فارسی امروز تداول دارند، عربی یا متعلق به یکی دیگر از زبانها است. افزون بر این، بسیاری از این کلمات که گاهی آنها را بیگانه میخوانیم، چنان با فرهنگ و تاریخ ما آمیختهاند که از هر کلمهای، ایرانی ترند. به مثل، چگونه میتوان برای کلماتی مانند «دین»، «انسان»، «شعر»، «ادب»، «توکل»، «نعمت»، «کلاس» و هزاران واژه غیر فارسی دیگر، برابرهای فارسی نهاد و همان معانی را با همه بار معنایی و تاریخی آنها فهمید؟ آری، کاربرد «شکیبایی» به جای «صبر» و «سپاس» به جای «شکر» و صدها نمونه دیگر بهتر یا «به سوی بهتری» است؛ اما هماره باید به مانوس بودن کلمه و رواج آن نیز نظر داشت. در یک حکم کلی میتوان گفت: « بیگانه مأنوس، گاهی بهتر از فارسی نامأنوس است».4-2. کوتاه نویسی
جملات، هر چه کوتاهتر باشند، فهم آنها آسانتر است. درازنویسی از بیماریهای قلمی است و درمان آن در تجزیه جملات بلند به چند جمله کوتاه است: - زندگی انسان اگر چه سرشار از خطا و خطر است، هر روز دهها و صدها نوع مشکل و مسئله پیش میآید که امید را از انسان میگیرد، ولی باید به آینده امید داشت و مطمئن بود که پیروزی از آن امیدواران و کسانی است که خود را تسلیم یأس و ناامیدی نمیکنند. - زندگی انسان، سرشار از خطا و خطر است و هر روز دهها مشکل و مسئله پیشامد میکند. با این همه نباید خود را تسلیم یاس و خستگی کرد، که آینده از آن امیدواران است.در مثال بالا، افزون بر تجزیه جمله بلند به چند جمله کوتاه، توضیحات کمسود نیز حذف شده است. چاره دیگر در کوتاه کردن جملات، چشمپوشی از توضیحات اضافی و کمسود است.منبع :انجمن قلم حوزهتهیه و تنظیم :بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]