واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: «خانم دالاوي» به همراه «موجها» و «به سوي فانوس دريايي» جزو 3 اثر برجسته ويرجينيا وولف، داستاننويس مشهور و پيشرو بريتانيايي است. وولف را يكي از چند نويسنده بزرگ همه اعصار و تاثيرگذارترين داستاننويس زن در تاريخ داستاننويسي جهان دانستهاند. اين رمان كه به ترجمه خجسته كيهان در ايران منتشر شده، اخيراً به چاپ دوم رسيده است. به همين انگيزه نگاهي انداختهايم به اين اثر كه در آن رد پاي زندگي شخصي وولف در نگارش اثر پيگيري شده است.«چيزي بود كه دوست داشت؛ زندگي، لندن، اين لحظه در ماه ژوئن». اين جملهاي است كه خانم دالاوي در گردش روزانهاش در خيابانهاي لندن براي خريد گل در يك صبحگاه «تر و تازه» بر زبان ميراند. او همان شب قرار است مهماني مجلل ديگري برپا كند تا شكوه ولخرجي بريتانيايياش را در ضيافتي با حضور عاليجناب نخستوزير به رخ دوستانش بكشد. گردش روزانهاي كه تا پايان شب تعقيب ميشود، به درون رويدادهايي عادي و روزمره ميرود و سرانجام به درنگ خانم دالاوي در معناي زندگي و مرگ ميرسد؛ نبردي ذهني كه در آن زندگي پيروز ميشود. جملهاي كه از تكگويي خانم كلاريسا دالاوي آورده شد، بيشتر از اين كه بيانگر تلاش نويسنده براي يك شخصيتپردازي بديع باشد، افشاي بخشي از درگيريهاي ذهني نويسنده متن است. ويرجينيا وولف؛ پريشان از هجوم بيماري وقتي برخلاف ميلش مجبور شد در روستايي اقامت گزيند و از هياهوي لندن عزيزش دور شود، دست به قلم برد و سال 1925رماني را نوشت كه بعدها يكي از مشهورترين آثار سبك جريان سيال ذهن و يكي از 3 اثر مهم او (در كنار موجها و به سوي فانوس دريايي) شد. او هنگامي كه اين اثر را مينوشت، اندكي از چنگال حملههاي بيامان پريشانيهاي روحي و رواني رهايي يافته بود، اما همچنان با تاثيرات آسيبهاي بيماري روانياش دست و پنجه نرم ميكرد. بيماري دراز دامنهاي كه از نخستين روزهاي بلوغ تا زماني كه در يك خودكشي ابتكاري خود را با جيبهاي پر از سنگ به رودخانه افكند دست از سرش برنداشت. شكي نيست كه وولف يك بيمار با سابقهاي مشخص از بيماريهاي رواني بود. او به اختلالات رواني دوقطبي و شيدايي و افسردگي همزمان دچار بود و «خانم دالاوي» نشانههاي روشني از اين بيماري را در خود دارد. تصوير زني در ميان جمع ميان افسردگي در بزرگسالي و ضايعات رواني پيش از 11 سالگي، حمايت نشدن از كودك و نبود نزديكان و وقايع دردناك طبيعي ارتباط اثبات شده وجود دارد و شوربختانه ويرجينياي نويسنده همه اين مشكلات را تحمل كرده بود. او در كودكي و بعدها نوجواني مورد آزار جنسي برادرخواندهاش قرار ميگرفت و البته هيچكس حرف دختر نوجوان را نميپذيرفت و از او در برابر اين هتك حرمت جانبداري نميكرد. از سوي ديگر، مرگ مادر در كودكي و بعدها مرگ خواهر و برادر تني و بعدها مرگ پدر بر روح ويرجينيا چون تازيانههايي تلخ و طاقتسوز فرود آمد. اگرچه دوران شيرين تشكيل گروه ادبي بلومزي و زندگي مشترك با مرد زندگياش، او را از شدت گرفتن بيماري تا مدتها دور كرد، اما شعلههاي جنگ جهاني اول كه زندگي اندكي سامانگرفتهاش را در خود سوزاند و بعد ترس وحشتناك از گسترش نژادپرستي نازي و جنگ دوم جهاني سرانجام ويرجينيا را در اوج خلاقيت ادبي در خود شكست و او بازي را به نفع مرگ تمام كرد، درست برعكس كاري كه خانم دالاوي در رمانش كرده بود. نزديكان ويرجينيا، گزارشهايي از وضعيت روحي او دادهاند كه نشانههاي بيماري شيدايي در آن به روشني ديده ميشود: سخنان آشفته و بيمعنا ميگفت، از شادي به اندوه در نوسان مدام بود و دچار حرافي ديوانهواري بود و آنقدر حرفهاي بيمعنا ميگفت تا از هوش ميرفت. همچنين او بر اثر بيماري افسردگي گاه دچار پرخوري مفرط و به اندوه متمايل ميشد و در پايان زندگياش از صداهايي سخن ميگفت كه ميشنود كه شايد نشانهاي باشد از بيماري توهم كه سرانجام به مرگ او منجر شد. در اين ميان، ويرجينيا هنگامي كه گاه از شر بحرانهاي رواني آزاد ميشد، به زني اجتماعي و يك بريتانيايي ولخرج و سرزنده تبديل ميشد. به ادبيات و داستاننويسي نگاهي منتقدانه و حرفهاي ميانداخت و با تكيه بر ديدگاههاي يونگ درباره «نيما و آنيما» از زبان زنانه و مردانه ميگفت، براي آزادي زنان سخنراني ميكرد؛ به گونهاي كه ديدگاههايش بعدها به متوني دلخواه و آرماني براي جنبش اجتماعي دهه 60 موسوم به فمينيست تبديل شد. تصوير نويسنده در متن چنان كه گفتيم «خانم دالاوي» نشانههاي روشني از زندگي شخصي نويسنده را در خود دارد. اين امر در ديگر آثار وولف نيز سابقه دارد چه اينكه بسياري گفتهاند «اتاق يعقوب» تصويري است كه او از برادر مرده خود براي مخاطبان بازگويي كرده است. بسياري از كساني كه از اين كتاب او سخن گفتهاند وجه ادبي و چگونگي پيشبرد روايت را در داستان براي نگرش به اين كتاب كه يكي از 3 رمان مهم مشهورترين رماننويس زن جهان است، مورد بررسي قرار دادهاند. شخصيتهاي داستان آگاهانه يا ناآگاهانه از زندگي شخصي نويسنده انتخاب و دوبارهسازي شدهانداين مساله كه چگونه وولف به جريان سيال ذهن گرايش پيدا كرد و اندكي پس از تجربه تاريخي جويس در «اوليس» خانم دالاوي را نوشت خود ميتواند در شناخت تاثيرگذاري دغدغهها و روحيات شخصي نويسنده بر متن قابل رديابي باشد. چنان كه ميدانيم در اين شيوه آنچه اهميت زيادي دارد تكگويي دروني است و بر اساس همين است كه نويسنده در پيگيري اغتشاشهاي ذهني، راوي ماجرا شكستن ترتيب زمان و سركشيدن به زمانها و مكانها مختلف را حول محور ماجراي اصلي داستان مجاز ميداند. در اين شيوه، شخصيتها هستند كه ارزشمندند و داستان حول محور درونيات آنها شكل ميگيرد. خود وولف جايي نوشته است: من معتقدم سروكار همه رمانها فقط با شخصيت است و فقط براي ترسيم و طرح شخصيت است كه قالب داستان را پي افكندهاند و پرورش دادهاند. نويسنده اين سبك به خيال رها و بيمحدودهاش وابسته است و زبان و ذهنش بر مدار شاعرانگي ميچرخد (شايد ويرجينيا وولف در اين رمان و بخصوص در موجها گاه بيشتر از يك رماننويس در چهره يك شاعر ظاهر شده باشد) و از سوي ديگر تكيه بر شخصيت و فرديت او از مسير نمادگرايي نميگذرد، چرا كه نويسنده در اينجا به دنبال دلالت نيست بلكه همه هم و غم او روايت حسيات شخصيت داستانش است. به اين ترتيب است كه در خانم دالاوي پيگيري حالها و واكنشهاي دروني شخصيت اصلي و شخصيتهاي فرعي داستان مورد توجه وولف بوده است و شخصيتهايي كه او براي داستانش انتخاب كرده است، آگاهانه يا ناآگاهانه از زندگي شخصي نويسنده انتخاب و دوبارهسازي شدهاند. كلاريسا دالاوي كه محور داستان است، به گونهاي عجيب با خود ويرجينيا وقتي كه بيماري دست از سرش بر ميدارد گره خورده است. كلاريساي مبهوت و شيفته بريتانياي سنتي با لباسهاي بلند شب و ذوق پايانناپذير مهماني دادن و گل خريدن و گردش در لندن؛ زني كه همه دوست دارند گرد محور شخصيت قاطع زنانه او و هوش سرشارش بچرخند و معنا يابند؛ زني كه وقتي در برابر انتخابي دروني ميان مرگ و زندگي قرار ميگيرد، مرگ را پي كار خودش ميفرستد و به مهماني باشكوهش برميگردد؛ وجهي از زندگي وولف است كه هميشه آرزو ميكرد در وجودش پايدار باشد. شايد در نگاه اول احساس شود شخصيتي كه در برابر كلاريسا قرار دارد، پيتر والش باشد كه در همان روز موعود، مهماني از هند برگشته است و شخصيت ولنگ و بازش بخشي از بار داستان را به عهده ميگيرد؛ اما در صحنهاي كه خانم دالاوي روبهروي پنجره ايستاده و به مرگ فكر ميكند درمييابيم كه شخصيتي كه بيش از همه در انتخاب و زندگي دالاوي اهميت يافته و پيگيري حس و حالهاي او در پيشبرد داستان مهم بوده، سپتيوس است كه سرانجام كش و قوسهاي وحشتناك بيماري رواني توهم و آثار جنگ بر روحيهاش را بر نميتابد و از پنجره به استقبال مرگ ميرود. مرگ او با اينكه آشنايي چنداني با كلاريسا ندارد، خانم دالاوي را براي چندين لحظه تحتتاثير قرار ميدهد؛ نميدانيم وقتي ويرجينيا اين صحنه را مينوشته است، چه حس و حالي داشته، اما تاثيرگذاري اين صحنه در ميان حوادث و ماجراهاي تو در توي داستان نشاندهنده اين است كه همه انرژي وولف براي تاثيرگذاري آن خرج شده است، چرا كه در اين صحنه وولف در حقيقت تقابل دو وجه وجودي خود را به تصوير ميكشد. كلاريساي اشرافي با شخصيت محكمش روبهروي پنجرهاي ايستاده است كه يادآور مرگ بيماري افسرده و خسته از رنجهاي زندگي است. ويرجينيا يك بار هم در همان ابتداي بيماري افسردگي كه مهمترين علت خودكشي محسوب ميشود يك بار خواسته بود خود را از پنجره به پايين بيندازد و چه بسا اين صحنه، يادآوري همان خودكشي نافرجام براي ويرجينيا بوده است. اما در ميان شخصيتهاي رمان تنها اين دو چهره نيستند كه جلوههايي از زندگي شخصي نويسنده را نشان ميدهند. ريچارد دالاوي، مدير و همسر بينظيري كه كلاريسا را تحت نفوذ و حمايت خود قرار داده، جلوهاي است از لئونارد وولف كه با مديريت و هوش سرشارش، امكان آفرينشگري ادبي را به همسر مجنونش داده بود. اما در اين ميان شايد اليزابت نيز به عنوان دختر كلاريسا با آن حضور تاثيرگذار در عين حال سايهوار و تاثيرپذيري شديد از نديمهاش، با چهره دوستداشتني و عشقبرانگيزش و محبتي كه پدر و مادرش را به دنبال خود ميكشد، نشانهاي باشد از يكي ديگر از دغدغههاي ذهني ويرجينيا. در ابتداي ازدواج و بر اثر تشديد بيماري افسردگي، او از بچهدار شدن منع شد و نويسنده با وجود اينكه در نوشتههايش اشارهاي مستقيم به اين حس فروخورده مادري ندارد؛ در ترسيم رابطه اليزابت و پدر و مادرش به شكلي نامحسوس، كلاريسا را محكوم ميكند. كسي نميداند شايد ويرجينيا خودش را به خاطر محروم كردن همسر مهربانش از نعمت پدري، سرزنش ميكرده است ولي يك چيز قطعي است ويرجينيا «خانم دالاوي» را نوشت و با اين رمان، حرفهاي نگفته و حسوحالهاي يك زن بريتانيايي شكستخورده از جنگ را براي هميشه ثبت كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]