واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: عشق چيست؟ افسانه اي بيش نيست. با لبخندي آغاز مي شود با بوسه اي جان مي گيرد با قطره اي اشك پايان مي پذيرد اين جمله هميشه يادت باشه: زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است دلم احساس غم دارد/ در اين انبوه ويراني/كمي تا قسمتي ابري/ و شايد باز باراني چنين گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهرباني مهر بورز با آشتي آشتي كن و از جدايي جدا باش.......... دريا باش كه اگر كسي سنگ به سويت پرتاب كرد، سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطم شوي سه جمله ي زيبا: 1) اگر اولش به فكر آخرش نباشي آخرش به فكر اولش مي افتي. 2) لذتي كه در فراغ هست در وصال نيست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ . 3) آغاز كسي باش كه پايان تو باشد ياد گرفتم كه عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بيشتر زنده نيست ياد گرفتم كه عشق يعني فاصله و فاصله يعني 2 خط موازي كه هيچگاه به هم نمي رسند ياد گرفتم در عشق هيچكس به اندازه خودت وفادار نيست و ياد گرفتم هر چه عاشق تري ، تنهاتري زندگي را از طبيعت بياموزيم ، چون بيد متواضع باشيم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشيد با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشيم. كاش مي شد گريه را تهديد كرد/ مدت لبخند را تمديد كرد/ كاش مي شد در ميان لحظه ها/ لحظه ي ديدار را نزديك كرد گفتمش بي تو چه مي بايد كرد ؟ عكس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم كو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد روزي كه دلم پيش دلت بود گرو/ دستان مرا سخت فشردي كه نرو/ روزي كه دلت به ديگري مايل شد/ كفشان مرا جفت نمودي كه برو من بي پناهم تو بي گناهي - دل به تو دادم ، چه اشتباهي- از تو كشيدم شكل كبوتر - نقاشي ام رو بگذار و بگذر- تو اين نبودي، من بد كشيدم - آخه دلت رو هرگز نديدم- تو بي گناهي، من بي پناهم - ايمن بماني از اشك و آهم اشكي كه بي صداست/ پشتي كه بي پناست /دستي كه بسته است/ پايي كه خسته است/ قلبي كه عاشق است/ حرفي كه صادق است / شعري كه بي بهاست/ شرمي كه آشناست/ دارايي من است/ ارزاني شماست.......... كنون كز من به جا مشت پري در آشيان مانده/ و آهي زير سقف آسمان مانده/ بيا آتش بزن اين آشيان، اين بال و پرها ر/ رها كن اين دل غمگين و تنها را بنام آفريننده عشق...: تو را با اشك خون از ديده بيرون راندم آخر هم/كه تا در جام قلب ديگري ريزي شراب آرزوها را/ به زلف ديگري آويزي آن گلهاي صحرا را/ مگو با من، مگو ديگر، مگو از هستي و مستي/ من آن خود رو گياه وحشي صحراي اندوهم يك شبي با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوي آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهايم يك شبي خواهم نشست/ آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خيالت بر ديار قصه ها رفتم ولي هميشه براي كسي بخند كه ميدوني به خاطر تو شاد ميشه... واسه كسي گريه كن كه ميدوني وقتي غصه داري و اشك ميريزي برات اشك مي ريزه... براي كسي غمگين باش كه در غمت شريكه... عاشقه كسي باش كه دوستت بداره! شبي غروب مي كنم كنار چشمهاي تو/ وبي گناه مي روم به دار چشمهاي تو/ من از تمام عاشقي به اين بسنده مي كنم /كه يك دقيقه سر كنم كنار چشمهاي تو نگاهي آشنا به ياس كردم/ تو را در برگ گل احساس كردم ...خلاصه در كلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقي را پاس كردم زماني كه مرا به دنيا آوردند مي گفتند همه را دوست بدار اكنون كه ديوانه وار دوستش دارم مي گويند فراموشش كن يك عشق عروج است و رسيدن به كمال ، يك عشق غوغاي درون است و تمناي وصال ، يك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم ، يك عشق خيال است و....خيال است و....خيال اگه از ياد تو رفتم... اگه از ياد تو رفتم اگه رفتي تو زدستم اگه ياد ديگروني ...من هنوز عاشقت هستم با وجود اينكه گفتي ...ديگه قهري تا قيامت با تموم سادگي هام/ گفتم اما.... به سلامت شايد اين خوابه كه ديدم ...هر چه حرف از تو شنيدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسيدم! پيش از اين نگفته بودي ... غير من كسي رو داري توي گريه توي شادي ….سر رو شونه هاش بذاري تو رو مي بخشم و هرگز ديگه يادت نمي افتم.... برو زيباي عزيزم ... تو گروني ... من چه مفتم دو خط موازي فقط هم مسيرند... قرار است امشب دو ماهي بميرند كه ديگر سراغي ز دريا نگيرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهاي پيرند و بوي جهنم كه آيد از اين شهر و مردان اينجا چه نا سر به زيرند تمام فصولي كه مي آيد امسال بدون شك از ابتدا سردسيرند بعيد است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگيرند و يك سال ديگر گذشت و نفسهام از اين لحظه هاي پر از غصه سيرند شب سرد و بي انتهاي زمستان قدمها مردد ولي ناگزيرند دو خط موازي رسيدن ندارند دو خط موازي فقط هم مسيرند زندگي رسم خوشاينديست........زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ........زندگي پرشي دارد اندازه عشق.........زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود........زندگي حس قريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد........زندگي سوت قطاريست كه در خواب پلي مي پيچد........زندگي گل به توان ابديت........زندگي ضرب زمين در ضربان دل هاست...... كاش در محبت شك نبود/ تك سوار مهرباني تك نبود/ كاش بر قابي كه بر جان و دل است/ واژه تلخ خيانت حك نبود زندگي زيباست اي زيبا پسند! / زنده انديشان به زيبايي رسند/ آنقدر زيباست اين بي بازگشت/كز برايش مي توان از جان گذشت اینترنت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]