محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832932724
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آیا فهیمه میتواند در حالیکه والدینش در زندگی اش دخالتهای آشکاری انجام میدهند، زندگی زناشویی اش را حفظ کند؟ آیا فهیمه میتواند در حالیکه والدینش در زندگی اش دخالتهای آشکاری انجام میدهند، زندگی زناشویی اش را حفظ کند؟ والدینم خیلی زیاده خواهند! شوهرم میگوید پدر و مادر من در زندگی ما خیلی دخالت میکنند. فهیمه 32 ساله، تازه ازدواج کرده و شاغل است. " میدانم حق با اوست- والدین من خودشان کارهای عجیبی میکنند و در عین حال به خودشان حق میدهند که در زندگی ما هم دخالت کنند- اما احسان – شوهرم- نمیگوید که آنها با ما خیلی مهربان هستند و این دخالتهای آنها از محبت زیادی که به ما دارند ناشی میشود. ما تازه شش ماه است که ازدواج کرده ایم، اما هنوز داریم در مورد رفتارهای والدینمان بحث و جدل میکنیم و این خود تاثیر بدی روی رابطه ما میگذارد."قبول دارم که مادرم اخلاق عجیبی دارد. هر روز به محل کارم زنگ میزند و توجه نمیکند که آیا من کار دارم یا نه؛ انتظار دارد همه کارهایم را کنار بگذارم و فقط با او حرف بزنم. از من میخواهد هر روز تعطیلی را با او و پدرم بگذرانم. برای اینکه ما را مجبور به انجام کار دلخواهش کند به ما وعده میدهد که برایمان بخاری و یا چیز جدیدی میخرد. پدرم انقدر زیاده خواه نیست، اما او هم میداند که چطور باید ما را مجبور به انجام کارهای دلخواهش کند؛ همیشه به یادمان میآورد که برای فلان مناسبت برایمان چه هدیه ای آورده و اینطوری ما معذب میشویم. احسان از این موضوع عصبانی است که هدایا و یا کمکهای مالی والدین من همیشه با منت و چشمداشت انجام میشود. میخواهد که از شر کمکهای آنها خلاص شویم، اما من نمیخواهم پدر و مادرم فکر کنند که ما آدمهای قدرنشناسی هستیم. یک روز، احسان به من گفت که من زیادی تحت تاثیر والدینم هستم.خیلی عصبانی شدم؛ چون زمانیکه مادرم من را تحت فشار قرار میدهد تقریبا هیچ وقت تسلیم نمیشوم. در حقیقت، بعضی اوقات آنقدر کلافه میشوم که مادرم را سرزنش میکنم. و بعد دعوا میکنیم، و احساس بدی به من دست میدهد. احسان هم دوست ندارد مرا آشفته ببیند، و اگر از کارهای مادرم ناراحت باشم، شروع میکند به انتقاد کردن از وی و من هم عصبی میشوم و از مادرم دفاع میکنم. در این مواقع نمیفهمد که با کلمات ناراحت کننده ای که در مورد مادرم میزند چقدر مرا ناراحت میکند. حتی اگر حرفهایش حقیقت داشته باشد، نمیتوانم آنها را تحمل کنم. به خاطر همین ما هم دعوا میکنیم. رابطه زناشوییمان هم تعریفی ندارد. وقتی که مدام باهم در حال بحث هستیم رابطه مان شکل عاشقانه ای ندارد. در دوران قبل از ازدواجم هیچ وقت در مورد پول نگران نبودم. پدرم وکیل موفقی بود و البته هنوز هم هست، مادرم هم خانه دار بود. والدینم همیشه در مورد من و برادرم سخاوتمند بودند. حتی الان، از بودن با آنها خوشحال میشوم، چه برای تماشای فوتبال باشد و یا یک شام ساده. من فقط از این ناراحتم که در زندگی ام دخالت میکنند. او ادامه میدهدزمانی که با احسان آشنا شدم. فورا عاشقش شدم. او مردی قدبلند با موهای مشکی ، چشمان فندقی رنگ ، و لبخندی کودکانه بود. ما حرفهای زیادی برای گفتن داشتیم، از اعتقادات دینی مشترکمان تا علاقه ای که به دریا و ساحل ، فیلمهای خارجی، موسیقی جاز، و مسافرت داشتیم. ما شخصیتی مکمل هم بودیم.من آدمی مدعی و وی فردی آسان گیر بود. در طول یک سالی که با هم دوست بودیم،یاد گرفتیم که با هم کنار بیاییم. من هیچ وقت از شوهرم تقاضای یک عروسی مجلل و باشکوه را نکردم. اما مادرم مدام اصرار میکرد که باید عروسی تان باشکوه و تجملی باشد. پدرم هم بی میل نبود. آنها 225 نفر را دعوت کردند. این کار آنها والدین احسان را خیلی ناراحت کرد، چون میخواستند آنها هم مهمانان بیشتری دعوت کنند، اما پدرو مادرم نپذیرفتند چرا که احساس میکردند مراسم خیلی شلوغ میشود. همچنین والدین من مهمانان احسان را بدون بچه دعوت کرده بودند و این هم پدر و مادر احسان را خیلی ناراحت کرد چرا که این کار عملا به معنی این بود که بسیاری از بستگان احسان نمیتوانستند به مراسم بیایند. من و احسان در مورد این موضوع هم خیلی بحث و جدل داشتیم. نمیتوانستم با مادرم دعوا کنم مخصوصا به خاطر اینکه او هزینه مراسم عروسی ما را میپرداخت. اما برای اینکه احسان ناراحت نشود کمی با مادرم صحبت کردم. همانطور که پیش بینی میکردم نتوانستم عقیده مادرم را عوض کنم. این موضوع احسان را عصبی تر کرد، و از همان موقع اختلاف و تنش بین آنها بوجود آمد. زمانیکه پدر و مادرم در مورد مخارج عروسی صحبت میکردند، احساس خیلی بدی داشتم. پدرم گفت: احسان وی را سر مراسم عروسی خیلی اذیت کرده . این حرف باعث شد اختلاف بین من و احسان بیشتر شود. اوضاع زمانی بدتر شد که تصمیم گرفتیم خانه بخریم. والدینم میخواستند که به خانه کوچک تری نقل مکان کنند، و خانه ای پیدا کردند، به ما پیشنهاد کردند که به خانه قبلی آنها نقل مکان کنیم. من کمی وسوسه شدم اما وقتی که میخواستیم تصمیم بگیریم، والدینم گفتند که دارند خانه جدید میخرند و ما باید عجله کنیم. با اینکه من و احسان هرچه دنبال گشتیم خانه ای که با وضعیت مالی مان منطبق باشد پیدا نکردیم، احسان مردد بود. نمیخواست بیشتر از این با خانواده من درگیر و زیر منتشان باشد. وقتی مادرم گفت که اگر میدانست ما خانه شان را نمیخریم هیچ وقت به خانه دیگری نمیرفت احسان خیلی ناراحت شد. من و احسان روزها درباره این موضوع بحث کردیم. بلاخره، موافقت کرد که خانه والدین مرا بخرد. احسان از من خواست که دیگر کمکهای مالی پدر و مادرم را نپذیریم و رابطه مان را با آنها محدود کنیم. من خیلی عصبانی شدم. علیرغم اشتباهاتشان، هنوز دوستشان داشتم. من میخواستم آنها در زندگی ما باشند، و نمیتوانستم هدیههایشان را پس بدهم و قلب شان را بشکنم. صریح بگویم، من از کمک آنها خوشحال میشدم. اما یک شب، زمانیکه داشتیم با احسان صحبت میکردیم که چگونه باید رفتار کنیم که آنها تاثیر مستقیمی روی زندگی مان نگذارند، من موافقت کردم. من شوهرم را دوست دارم، و نمیخواهم دخالتهای بیجای والدینم باعث شود که ما از هم جدا شویم. احسان میگویدکمکهایی که از طرف والدین همسرم میشد راهی بود که آنها در زندگی ما دخالت کنندوالدین همسرم خیلی خوب مهربانند ، اما بعضی اوقات رفتارش واقعا ناراحت کننده است. مادر زنم،مرتب ما را به منزلشان دعوت میکند و اگر ما احیانا بخواهیم آن شب را با خانواده من بگذرانیم ،ناراحت میشود. اگر او هوس کند که برای شام بیرون برویم، پدرزنم، به ما میگوید که باید به کدام رستوران برویم و حتی چه نوع غذایی سفارش دهیم. سخاوت آنها یک شمشیر دو لبه است. آنها به ما کمک میکنند چون خودشان دوست دارند- رک و صریح بگویم، ترجیح میدهم اصلا اسباب و اثاثیه منزلم را عوض نکنم اگر بخواهم زیر نظر آنها باشم. من از این ناراحتم که اگر همسرم از دستورات مادرش سرپیچی کند وی را متهم به ناسپاسی و نمک نشناسی میکند. بعد وقتی فهیمه از رفتار مادرش شکایت میکند،نمی توانم رفتار خوبی با مادر فهیمه داشته باشم. آنها همیشه فهیمه را تحت تاثیر خود دارند. ما همیشه درباره رفتار آنها دعوا داریم. سابقه خانوادگی احسانمن در یک خانواده متوسط و دوست داشتنی و محیطی عاطفی بزرگ شدم. دومین فرزند یک مادر پرستار و پدر حسابدار بودم. وضعیت مالی مان خوب نبود، اما من و برادرم هیچ وقت در مورد نیازهای اساسی مان احساس کمبود نمیکردیم. اما پول زیادی هم نداشتیم. من هنوز هم رابطه خوبی با پدر و مادرم دارم، آنها شنودههای خوبی هستند و حرفهای من برایشان ارزشمند است. وقتی فهیمه را ملاقات کردم، عاشقش شدم. زیبا بود موهای بلوند لخت، چشمان آبی اش برق میزد، و لبخندی شگفت انگیز داشت. او دختر باهوش، اجتماعی، و بانمکی بود. از همان روز که ما با هم دوست شدیم میدانستم با او ازدواج خواهم کرد. احسان ادامه میدهددخالتهای پدر و مادر فهیمه از همان روزهای نامزدی و زمانیکه داشتیم برای مراسم عروسی مان برنامه ریزی میکردیم شروع شد. ناراحت بودم که آنها کلی مهمان دعوت کردهاند، و آن وقت اقوام مرا بدون فرزند دعوت کرده بودند. در مراسم عروسی دیدم آنها حتی فرزندان دوستان شان را هم دعوت کرده بودند در حالیکه اقوام من بدون بچه دعوت شده بودند! من ترجیح میدادم مراسم مان کمی ساده تر اما با مهمانانی بیشتر بود. در این زمان بود که دوست داشتم پرواز کنم و فرار کنم! اما در آن شرایط نمیتوانستم . فهیمه در آرایشگاه منتظر من و برگزاری مراسم عروسی مان بود. بعد آنها ما را مجبور کردند که خانه شان را بخریم. من میخواستم خانههای بیشتری ببینم؛ احساس میکردم آنها مرا زیر نظر دارند و بر من مسلط هستند. آنها میخواستند ما را زیر پر و بال خودشان بگیرند اما نمیدانستند با این کارهایشان چه اوضاع بدی برای ما درست کردهاند. دوست نداشتم مدام با همسرم سر پدر و مادرش دعوا کنم. متنفر بودم از اینکه رفتارهای ناخوشایند مادرش ، فهیمه را عصبی میکرد. همچنین از این که فکر میکردم زیر منت آنها هستم خونم به جوش میآمد. اگر تصمیم نگرفته بودیم که فکری به حال این وضعیت بکنیم، آنها زندگی ما را خراب میکردند. مشاور میگویدحد و مرزها را مشخص کنیدمشکل برقراری ارتباط با والدین همسر یکی از مهمترین مسائلی است که زوجهای جوان را به دفاتر مشاوره خانواده میکشاند. مشاور میگوید: فهیمه و احسان حق داشتند که از رفتارهای والدین فهیمه شکایت داشته باشند. آنها به زور میخواستند رابطه نزدیکی با دختر و دامادشان داشته باشند. این زوج دو راه حل داشتند: میتوانستند رابطه نزدیکی با آنها داشته باشند، کمکهای مالی شان را بپذیرند، از موقعیت شان شکایت نکنند و از تاثیر پذیری فهیمه ناراحت نشوند. یا اینکه باید از آنها فاصله میگرفتند، کمک آنها را رد میکردند، و ریسک یک اختلاف خانوادگی را میپذیرفتند. هر کدام از آنها پیامدهایی داشت: اگر با آنها صمیمی میماندید، باید این حقیقت را قبول میکردید که آنها تغییر ناپذیرند. این شما بودید که باید واکنش و عکس العملهایتان را کنترل میکردید. بلاخره، فهیمه و احسان تصمیم گرفتند که رابطه شان را پدر و مادر فهیمه قطع نکنند، اما حدو مرزهایی برای این رابطه مشخص کنند. این تصمیم بزرگ، باعث شد تا رفتارها و رابطه این زوج تغییرنیز پیدا کند. برنامه ریزی کنیداحسان از اینکه تابع تصمیمات والدین فهیمه باشد احساس بدی داشت، اینکه آنها تصمیم بگیرند به چه رستورانی بروند، چه غذایی سفارش دهند، یا لازم است یک بخاری جدید بخرند یا نه، یا به مسافرت فلان مکان بروند. به تدریج به وی کمک کردم تا نگاهی به دوران کودکی اش بیندازد. اگر والدین احسان به وی کمک میکردند، او هیچ وقت فراموش نمیکرد. برای مثال، احسان به من گفت که زمانی پولی قرض گرفته بود،و مدام نگران بود و اصرار داشت که آن را پرداخت کند. به احسان گفتم هیچ اشکالی ندارد که کمک کسی را بپذیری . اما قبل از پذیرفتن کمک ، حق اوست که انتخاب کند آیا او و یا فهیمه آن را لازم دارند یا خیر. در نهایت من پیشنهاد کردم که فهیمه رابطه اش را با مادرش نزدیک تر کند. به جای اینکه وقتی مادرش چیزی از فهیمه میخواهد او شروع به بحث و جدل کند، رابطه دوستانه ای با او داشته باشد. برای مثال، به جای اینکه سالگرد ازدواجشان را با خانواده احسان بگذرانند با والدین فهیمه باشند، من به فهیمه گفتم که رو راست و مستقیم اما مودبانه حرفش را به مادرش بزند. هدف من این بود که تنش و استرس را کاهش دهم و حس عقلانی مادر فهیمه را بیدار کنم. متاسفانه، این راه نتیجه ای نداشت. او درخواستهای بیشتری از فهیمه داشت و اگر فهیمه کمی غفلت میکرد وی را ناسپاس میخواند. زمانیکه فهمیدیم مادرش دوست ندارد رفتارش را عوض کند، فهیمه یاد گرفت که بگوید:" مادر من نمیخواهم سر این موضوع با شما بحث کنم" و یا "ما میتوانیم به تفاهم برسیم" – این کار به فهیمه کمک کرد تا آرام شود و واکنش تندی در مقابل مادرش نشان ندهد. بعد از مدتی که فهیمه دیگر با مادرش بحث و جدل نکرد، او هم واکنشهای ملایم تری از خود نشان میداد و تقاضای کمتری از دخترش داشت. و فهیمه هم یاد گرفت که چگونه حرفهای تند و تیز مادرش را تحمل کند. بلاخره، طبق پیش بینی که این زوج کرده بودند رفتار والدین او بهتر از قبل شد و دیگر آماده بودند که یک برنامه تفریحی لذت بخش با هم داشته باشند. رفتار افراد قابل پیش بینی است، چرا که بر پایه الگوها و اتفاقات است. "اگر والدین فهیمه شما را برای روز خاصی مثل تعطیلات عید سه ماه زودتر دعوت میکردند، شما باید چهار ماه زودتر تصمیم میگرفتی که آیا دعوت شان را قبول بکنی یا نه! و اگر این کار را نمیکردید، ممکن بود والدین فهیمه ناراحت شوند، اما شما را آدم بدقولی نمیدانستند. " تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی /lifestyle اختصاصی مطالب پیشنهادی: وابستگی زیاد همسرم به من مرا دیوانه کرده است! شوهرم را در حین تماشای فیلمهای غیر اخلاقی غافلگیر کردم همسرم هیچ گاه انتظارهای مرا برآورده نمیکند! ما همیشه در حال مجادله هستیم در تعطیلات به خانه خانواده خودمان برویم یا خانواده همسرمان؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 748]
صفحات پیشنهادی
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند!
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! آیا فهیمه میتواند در حالیکه والدینش در زندگی اش دخالتهای آشکاری انجام میدهند، زندگی زناشویی اش را حفظ کند؟ ...
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! آیا فهیمه میتواند در حالیکه والدینش در زندگی اش دخالتهای آشکاری انجام میدهند، زندگی زناشویی اش را حفظ کند؟ ...
شوهرم فقط از مادرش دفاع می کند؟چه کنم؟
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! [ارسال شده از: ایرنا]. [مشاهده در : www.seemorgh.com]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 4] ...
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! [ارسال شده از: ایرنا]. [مشاهده در : www.seemorgh.com]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 4] ...
سوال و جوابهای روابط همسران درون ذهن یک شوهر!
ده عاملی که ازدواج ها را به بن بست می رساند والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! شرکت همسرم ورشکسته شده ،چه بر سر زندگیمان خواهد آمد؟ ...
ده عاملی که ازدواج ها را به بن بست می رساند والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! شرکت همسرم ورشکسته شده ،چه بر سر زندگیمان خواهد آمد؟ ...
روایت ساخت قطعه «نینوا» از زبان «حسین علیزاده»
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! مسابقات كشتي بين المللي جام شهيد شيرودي در تنكابن آغاز شد · گالری عكس فیلم سینمایی چهار انگشتی ...
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! مسابقات كشتي بين المللي جام شهيد شيرودي در تنكابن آغاز شد · گالری عكس فیلم سینمایی چهار انگشتی ...
حرکت نیلوفر آبی
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند · مرد اتمی میرود · گشت و گذاري در گلستان و بوستان · فيلم و فيلمنامه در حوزه هنري استان گلستان آموزش داده مي شود ...
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند · مرد اتمی میرود · گشت و گذاري در گلستان و بوستان · فيلم و فيلمنامه در حوزه هنري استان گلستان آموزش داده مي شود ...
ویتامین مؤثر در بیماریهای قلبی-عروقی (1)
برخی بیمارانی که از استاتینها استفاده میکنند از درد مفصل و ماهیچه شکایت میکنند و ... والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند · وولفرام آلفا، برداشت اول ...
برخی بیمارانی که از استاتینها استفاده میکنند از درد مفصل و ماهیچه شکایت میکنند و ... والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند · وولفرام آلفا، برداشت اول ...
مسيحيان جهان با هوشياري دنيا را به سمت صلح و دوستي سوق دهند
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! چگونه راحت لبخند بزنيم؟ زلزله 10 ریشتری علیه مافیا · جمعيت جهان در سال ،۲۰۵۰به ۹/۲ميليارد نفر ميرسد ...
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت میکنند! چگونه راحت لبخند بزنيم؟ زلزله 10 ریشتری علیه مافیا · جمعيت جهان در سال ،۲۰۵۰به ۹/۲ميليارد نفر ميرسد ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها