واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: نقش خانواده در رشد اجتماعي كودكان جام جم آنلاين: 2 دختر بچه 6 ساله سالم مثلا مريم و زهرا را در نظر بگيريد كه هوش هر دو بالاي متوسط (هوشبهر حدود 115) است. هر دو در كلاس اول در يك محله زندگي ميكنند. مريم پرانرژي، مشتاق، برونگرا و بشاش است و در مدرسه خوب پيش ميرود. معلمش معتقد است او يكي از باهوشترين بچههاي كلاس است. وقتي سوالي پرسيده ميشود مريم دستش را بلند ميكند و ميگويد: من ميدانم. ميدانم، در ميان همكلاسيها محبوبيت دارد و در فعاليتهاي گروهي شركت ميكند؛ اما زهرا بچهاي متفاوت از مريم است. كند، ساكت و خجالتي است. در مدرسه ضعيف است و معلمش او را كمهوش ميداند (هر چند اصلا چنين نيست.) هرگز او داوطلب پاسخ دادن به پرسشهاي معلم نميشود. به فعاليتهاي گروهي علاقهاي نشان نميدهد و بندرت چيزي را با ديگران سهيم ميشود يا به همسالانش كمك ميكند. چه چيزهايي توجيهكننده تفاوت ميان اين دو دختر از لحاظ رفتار اجتماعي و شخصيت است. خانواده، اين واحد بظاهر كوچك اجتماعي، از اركان عمده و از نهادهاي اصلي هر جامعه به شمار ميرود. در واقع هر خانواده را بايد خشت بناي جامعه و كانون اصلي حفظ سنت و رسوم و ارزشهاي والا و مورد احترام و شالوده مستحكم مناسبات پايدار اجتماعي و روابط خويشاوندي، مبدا‡ بروز و ظهور عواطف انساني و كانون صميمانه ترين روابط ميان افراد و مهد پرورش تفكر و انديشه و اخلاق و تعالي روح انساني به حساب آورد. از يك سو، در بررسي روابط فرد و جامعه چنانكه ميدانيم مساله اجتماعي شدن و فرهنگپذيري، بدون توجه به پرورش اساسي فرد در خانواده و انتقال فرهنگ جامعه به اعضا و به طور كلي روابط متقابل فرهنگ و شخصيت كه خاصه از طريق شكلگيري شخصيت انساني انجام ميپذيرد، جز با ملاحظه ويژگيها و اثرات خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعي امكانپذير نيست. فرآيندي است كه از طريق آن كودكان رفتار، مهارتها، انگيزهها، ارزشها، اعتقادها و معيارهايي را كه مطلوب و متناسب و مشخصه فرهنگشان است، ميآموزند. افراد و نهادهايي كه در اين فرآيند شركت ميكنند مانند والدين، خواهران و برادران، تلويزيون و ديگر رسانههاي گروهي، هر چند همه اين عوامل از طرق مهمي در كودك تاثير ميگذارد، به طور معمول خانواده، مهمترين بخش از محيط كودك است. به همين دليل خانواده مهمترين و قويترين عامل اجتماعي كردن كودكان تلقي ميشود كه در شكل دادن به شخصيت، خصوصيات و انگيزهها نقش كليدي دارد، رفتار اجتماعي را هدايت ميكند و ارزشها، اعتقادها و هنجارهاي فرهنگ را منتقل ميكند. نقش والدين در رشد اجتماعي كودكان در پرورش شخصي كودكان، والدين بايد توجه داشته باشند كه چگونگي رفتار اجتماعي كودك از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. براي اين كه بچهها از رشد مطلوب اجتماعي برخوردار باشند لازم است الگوهاي رفتاري بزرگسال، بيش از هر چيز نگرش مثبت به افراد مختلف و فعاليتهاي اجتماعي در ايشان ايجاد كند و اين مهم انجام نخواهد شد مگر رفتار مهربانانه، صميمي و دوستداشتني والدين. كودكان به عبارت ديگر براي اينكه نگرشي مثبت به برقراري ارتباط با ديگران داشته باشند، بايد از تجارب دلپذير و خوشايند اجتماعي بهرهمند شوند. زمانيكه الگوهاي بزرگسال چون پدر و مادر همواره رابطهاي صميمي و عاطفي با كودك برقرار كنند و تعادل اجتماعي را با همراهي و همكاري و بازي و نشاط توام سازند، آمادگي كودك براي ايجاد ارتباط با ديگران و مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي بيشتر ميشود. بر عكس كودكاني كه والدين آنها جز رفتار آمرانه و تحكمآميز رفتار ديگري با ايشان ندارند، به لحاظ همين تجارب ناخوشايند و تنفرانگيز چندان تمايلي براي ارتباط با ديگران نشان نميدهند. اضطراب، كمرويي، عصبانيت و پرخاشگري والدين از آفات رشد مطلوب اجتماعي كودكان ميتواند باشد. براي اينكه كودكان تشويق شوند تا ارتباط اجتماعيشان را گسترش دهند بايد خاطرات شيرين رابطه آنها با والدين آنچنان در ذهنشان مانده باشد كه با رضايتمندي اجتماعي آماده ارتباط مثبت و متقابل با ديگران باشد. تاثير شيوههاي فرزند پروري در رشد اجتماعي كودكان آيا بهترين روش پرورش فرزند وجود دارد؟ ديانا باوم ريند يك پيشگام با اقتدار در مورد مطالعه فرزندپروري معتقد است چنين روشي وجود دارد. او معتقد است والدين نه بايد تنبيهكننده باشند و نه بيخيال. آنها بايد در ضمن اينكه براي كودكان خود قوانيني وضع ميكنند، همزمان از آنها حمايت و نيازهايشان را تامين كنند. صدها مطالعه پژوهشي از جمله مطالعه خودش، ديدگاه او را تاييد كردهاند. باوم ريند ميگويد، شيوههاي فرزندپروري به 4 شكل اصلي هستند: 1- فرزندپروري استبدادي: تنبيه و محدودكننده است. والدين استبدادي كودكان را وادار ميكنند تا از آنها پيروي كنند و به آنها احترام بگذارند. آنها محدوديتها و كنترلهاي شديدي بر كودكانشان اعمال ميكنند و تبادل كلامي اندكي دارند؛ براي مثال، يك والد مستبد ممكن است بگويد:«اين كار را همان گونه كه من ميگويم انجام بده و لاغير، جاي هيچ بحثي نيست». كودكان متعلق به والدين استبدادي اغلب به روشي رفتار ميكنند كه از نظر اجتماعي ناشايست است. آنها درباره مقايسه اجتماعي مضطرب ميشوند، در آغاز فعاليت شكست ميخورند و مهارتهاي اجتماعي ضعيفي دارند. 2- فرزندپروري مقتدر (توانمند): كودكان را تشويق به استقلال ميكنند، اما براي آنها محدوديتهايي هم قائل ميشوند و عملكردهاي آنها را كنترل ميكنند. مبادله كلامي فراواني با فرزندان خود دارند و آنها را حمايت ميكنند. يك والد مقتدر دستها را به گردن فرزندش مياندازد، كاملا به او نزديك ميشود و ميگويد: «آيا تو ميداني كه نبايد آن كار را انجام ميدادي؟ بيا با هم براي انجام آن به شيوهاي صحيح صحبت كنيم.» كودكاني كه والدينشان مقتدر هستند اغلب رفتار اجتماعي شايستهاي دارند. آنها دوست دارند متكي به خود باشند و لذات و خواستههاي خود را به تعويق مياندازند، با همسالان خود كنار ميآيند و عزت نفس بالايي دارند. به دليل اين نتايج مثبت، باوم ريند فرزندپروري مقتدر را بشدت توصيه ميكند. 3- فرزندپروري بيتوجه: يك شيوه فرزندپروري است كه در آن والدين خود را با زندگي كودكان درگير نميكنند. وقتي كه فرزند آنها يك نوجوان يا حتي كوچكتر است، اگر از آنها بپرسد: «الان كه ساعت 10 شب است آيا ميدانيد فرزند شما كجاست؟» جواب را نميدانند. كودكان والدين بيتوجه احساس ميكنند كه ديگر جنبههاي زندگي والدينشان مهمتر از خود آنهاست. كودكان والدين بيتوجه اغلب به روشهاي ناشايست اجتماعي رفتار ميكنند. آنها بر خود كنترلي ضعيف دارند و نميتوانند بخوبي از عهده استقلال برآيند و انگيزه پيشرفت ندارند. 4- فرزندپروري سهلگيرانه: يك شيوه فرزندپروري است كه در آن والدين در زندگي فرزندان خود زياد دخالت ميكنند، ولي ممنوعيت و محدوديت اندكي براي آنها قائل ميشوند. اين والدين اغلب ميگذارند كودكانشان هر كاري ميخواهند انجام دهند و راه خود را بروند، زيرا آنها معتقدند تركيبي از حمايت و تامين نيازهاي كودك و نداشتن محدوديت، وي را با اخلاق و با اعتماد بار خواهد آورد. نتيجه اين است كه اين كودكان معمولا نميآموزند رفتار خودشان را كنترل كنند. اين والدين به رشد همهجانبه كودك توجه ندارند. سخن آخر انسان اصالتا موجودي است اجتماعي و جنبه اجتماعي رشد كودك پايه و اساس زندگي انساني او را تشكيل ميدهد. لازمه زندگي اجتماعي، آمادگي رواني، برخورداري از مهارتهاي اجتماعي، اعتماد به نفس و قدرت سازگاري اجتماعي است. بدون ترديد از نظر اجتماع مهمترين بعد شخصيت افراد، بعد اجتماعي شخصيت ايشان است و در يك كلام، خانواده، اساسيترين بستر رشد شخصيت مطلوب كودكان است. والدين كودك، لااقل از همان زمان كه انديشه فرزندآوري را در ذهن خود ميپرورانند، كار تربيتي را شروع ميكنند. همه نگاهها، همه سخنها و همه آنچه به طور مستقيم و غيرمستقيم ارادي و غيرارادي از آنها سر ميزند، كتاب درس و سرمشق زندگي كودك و از عوامل موثر در تكوين شخصيت و رشد اجتماعي اوست. صابر محمدي نظرات خوانندگان (0 نظر)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1070]