محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840281512
نميدانيم از فوتبال چه ميخواهيم
واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: نميدانيم از فوتبال چه ميخواهيم
باشگاههاي ما فاقد اسپانسر و زمين هستند. اين مشكل پيچيدهاي نيست، ولي راهكارهاي رفع اين ايراد، عملياتي نميشود.
هموطن آنلاين_ مجيد عباسقلي _ مجيد صالح يكي از بازيكنان سرشناس فوتبال ايران حد فاصل نيمه دهه 60 تا نيمه دهه 80 بود. هرچند وي هيچ وقت براي پرسپوليس يا استقلال توپ نزد و همين نكته، مانع از انجام بازيهاي ملي پرشمار برايش شد، ولي همواره به بازيكني تكنيكي و داراي سرعت پا به توپ انفجاري معروف بود.
جام جم; صالح كه با سايپا، صاحب قهرمانيهايي در ليگ و جام حذفي فوتبال ايران و همچنين با تيم ملي فوتسال، صاحب عنوان چهارمي جام جهاني شد، فوتبال خود را با درخشش در هما آغاز كرد و در ليگ قدس (ليگ سراسري دهه 60) به تيمهاي «تهران الف» و «تهران ب» كه تقريبا تيمهاي ملي و تيم ملي« ب» ايران محسوب ميشدند دعوت شد و سالها در آن تيمها بازي كرد.
بانك تجارت، كشاورز، سايپا، پيكان و (دوباره) هما باشگاههايي بودند كه صالح در آنها بازي كرد و به افتخاراتي هم رسيد.
او كه همزمان با حضور در سطح اول فوتبال ايران، درس و دانشگاه را هم با قدرت دنبال ميكرد بدون دريافت هرگونه سهميهاي به عنوان دانشجوي مهندسي الكترونيك دانشگاه تهران پذيرفته شد و سالها در تيم ملي دانشجويان ايران بازي كرد.
انصراف موجه صالح از همراهي تيم ملي دانشجويان در المپيك دانشجويي شفيلد انگليس شايد پاياني بر حضور او در اين عرصه بود. صالح بعد از دوران طولاني بازيگري خود در فوتبال كه ماحصل آن، چندين بازي در تيم ملي هم بود به حرفه مربيگري و مدرسي رو آورد.
او كه همزمان، مهندس خط توليد و مونتاژ شركت سايپا بود در زمان مربيگري ذوالفقارنسب در آن باشگاه، دستيار وي شد سپس در تيمهاي ديگري از جمله مس، استقلال، تيم ملي ايران و ذوبآهن به عنوان مربي (دستيار سرمربي) به كار ادامه داد تا اين كه از ابتداي فصل جاري ليگ برتر، مسووليت سرمربيگري تيم سايپاي البرز به وي محول شد.
صالح با حفظ تيم جوان سال گذشته، به روند جوانگرايي اين تيم ادامه داد و پديدههاي جديدي را به فوتبال معرفي كرد، اما در حالي كه سايپا بازيهايي روان و نتايج قابل قبول و رو به پيشرفتي از خود نشان ميداد به يكباره خبر اخراج اين مربي، جامعه فوتبال را غافلگير كرد تا فرصت مناسبي به تشريح آسيبشناسي فوتبال از نگاه اين مربي و مدرس 45 ساله كشورمان بيابيم.
حضور دلالها، ناهنجاريهاي وسيع فرهنگي و اخلاقي، فساد و مشكلات شديد مالي، نتيجهگرايي افراطي، بيتوجهي به تيمهاي پايه، ورود و حضور غيرفوتباليها در مسندهاي كليدي فوتبال، برخي از معضلات بسيار جدي اين ورزش به شمار ميرود، اگر اين موارد را ميپذيريد به نظر شما چرا چنين جوي بر فوتبال ايران حاكم شده است؟
همه، وجود اين مشكلات را پذيرفتهاند و واقعا كسي نميتواند وجود آنها را كتمان كند. در خيلي مكانها هم اين موارد بازگو شده است، ولي اشكال اينجاست كه عملي در مقابله با اين مشكلات صورت نميگيرد. در واقع، گره كار بر سر شروع است.
زماني در كشور چين، مبارزهاي جدي با پديده شوم اعتياد و مواد مخدر انجام شد، من نظري در مورد درست يا نادرست بودن آن اقدام نميدهم، ولي يادآوري ميكنم در آن زمان، چينيها همه عوامل مواد مخدر از خرد تا كلان اعم از بزرگ مملكتي تا قاچاقچي بزرگ يا معتاد و خرده فروشنده مواد مخدر را به دريا ريختند! تا عزم ملي جدي خود براي مقابله با آن پديده شوم را نشان دهند. الان هم در شرق دور، در مقابله با رسواييهاي اقتصادي و اخلاقي، بدون توجه به جايگاه افراد برخوردهايي جدي ميشود. هرچند در بسياري موارد، خود افراد متخلف، ناچار به اقداماتي نظير كنارهگيري از مسووليت يا خودكشي ميشوند. از بس مشكلات و معضلات را بازگو و تكرار كردهايم فكر ميكنم بحث، لوث شده و نيازي به بازگويي مجدد ندارد. با اين حال، فكر ميكنم مشكلات فوتبال، كاملا شناخته شده هستند، ولي در بعد عملي قضايا، ضعيف هستيم و هنوز يك مسوول معتبر پيدا نشده يا نخواستهاند پيدا شود تا با معضلات، به طوري جدي و قوي مقابله كند. ماحصل آن هم اين است كه با گذشت 11 سال از اعلام شروع فوتبال حرفهاي، به جاي آن كه پيشرفتي كنيم در حال از دست دادن تدريجي سهميههاي خود در ليگ قهرمانان يا به تعبيري، در بين حرفهايهاي آسيا هستيم.
«اي.اف.سي» چندين سال است به ما تذكرهاي جدي ميدهد كه تراز مالي خود و وضعيت بدهيهايمان را اصلاح كنيم و زيرساختهاي باشگاهها را بسازيم در حالي كه هنوز برخي باشگاههاي ما از شش سال پيش به برخي بازيكنان و مربيان خود بدهكارند و اثري از تاسيس و ساخت زمينهاي مناسب تمرين و مسابقه فوتبال وجود ندارد. وقتي مسوولان به داد مربيان ايراني در مورد اهميت تسطيح و آمادهسازي زمينهاي فوتبال توجه نميكنند و صداي كرش هم در اين مورد درميآيد، خب كافي است باز هم به اينگونه تذكرات گوش نكنيم تا ببينيم همان سهميههاي كاسته شده ما در ليگ قهرمانان آسيا باز هم كاهش پيدا خواهد كرد.
در حالي كه تيمهايي نظير ذوبآهن، سپاهان، پرسپوليس و استقلال در سالهاي اخير نشان دادهاند فوتبال ايران هميشه ميتواند نمايندههايي در بين هشت تيم برتر آسيا داشته باشد. جالب اينجاست كه ما با اين پتانسيل قوي فني، هر ساله با كاهش سهميه آسيايي روبهرو شويم و كشوري مثل قطر به لطف تاسيس و توجه به امكانات و تاسيسات زيربنايي و ساخت ورزشگاههاي مجهز، امسال صاحب چهار سهميه در ليگ قهرمانان آسيا شده است!
باشگاههاي ما فاقد اسپانسر و زمين هستند. اين مشكل پيچيدهاي نيست، ولي راهكارهاي رفع اين ايراد، عملياتي نميشود. اين كاري است كه بايد فدراسيون فوتبال و وزارت ورزش انجام دهد، ولي تاكنون انجام نشده است. در فوتبال و ورزش حرفهاي زيادي زده ميشود، ولي عملي نميشود، اين با شرايط كشورهاي موفق قاره، خيلي متفاوت است، مثلا ژاپنيها خيلي آهسته و در سكوت عمل و سرمايهگذاري ميكنند تا امروز صاحب كلاسي جهاني باشند.
سال 1978 از دو قاره آسيا و اقيانوسيه، مجموعا يك تيم به جمع 16 تيم حاضر در جام جهاني راه پيدا ميكرد كه آن تيم، ما بوديم در حالي كه الان با وجود حضور پنج تيم در بين 32 تيم جام جهاني، با اما و اگرهاي زيادي دست به گريبانيم. در واقع، ما هنوز در جا ميزنيم در حالي كه حريفانمان، رو به جلو حركت ميكنند. ما در ابعاد سختافزاري كاملا عقب افتادهايم چون در ابعاد سياسي و اجتماعي، تصوير كاملا روشني از فوتبال نداريم و در حقيقت نميدانيم چه چيزي از فوتبال ميخواهيم.
اگر از فوتبال چيزي ميخواهيم بايد در آن هزينه كنيم در حالي كه ما براي هزينه كردن به دنبال نتيجهايم غافل از آن كه براي نتيجه گرفتن ابتدا بايد هزينه كرد؛ همان كاري كه قطريها، اماراتيها، كره و ژاپن انجام دادهاند.
اگر تصورمان بر اين است كه تنها با تكيه بر امتياز حضور تماشاگر فراوان در برخي بازيهايمان، ميتوانيم صاحب جايگاهي شويم دچار اشتباه هستيم چون درست است فيفا و اي.اف.سي براي حضور تماشاگر فراوان در ورزشگاه امتياز قائلند ولي به مراتب بيش از آن به تاسيس و وجود خود ورزشگاه امتياز ميدهند.
در ضمن، شرايط اجتماعي و سياسي، كاملا روي فوتبال ما بويژه بخش اقتصادي ـ مالي آن موثر است. الان مشكلات مالي در فوتبال ما آنقدر وسيع است كه برخي باشگاهها تعطيل ميشوند و برخي ديگر كه اهميت زيادي براي پرستيژ خود قائلند با سيلي صورتشان را سرخ نگه ميدارند.
در نتيجهگيري از مواردي كه عنوان كردم اينطور ميتوانم خلاصه كنم كه: 1ـ هدفمان از فوتبال مشخص نيست. 2ـ آنچه را بايد اجرا نميكنيم. 3ـ تمام شرايط اجتماعي و سياسي روي مشكلاتمان موثرند. 4ـ فرد قدرتمندي در فوتبالمان وجود ندارد كه در برابر تبانيها، دلالي ها، ارتشاء و ... به فرض همان حركتي را انجام دهد كه ايتالياييها در برابر تيمهايي چون يوونتوس، لچه، باري و ... و داوران متخلف خود انجام دادهاند.
راه برونرفت از چنين شرايطي چيست؟
اينجا فقط مصلحتهاي آني و مقطعي مد نظر قرار ميگيرد. يعني كارمان اين است كه فقط ببخشيم، تمرين كنيم و بازي كنيم. در حالي كه از لحاظ سرمايه مالي و استعداد اصلا ضعيف نيستيم و فرض مثال سرمربي امارات يا قطر، ايدهآلشان اين است كه تيمي در ايران داشته باشند اما هنوز روي پايههاي فوتبالمان سرمايهگذاري نكردهايم تا فوتبال اين همه نوجوان با استعداد در سطح كشور بارور شود وگرنه ميديديم چقدر استعداد در كشور ما فراوان است. با چنين وضعيتي، بايد افسوس بخوريم كه فوتبالمان در حال پسرفت است. شايد يكي از نشانههاي پسرفت ما اين باشد كه چندي پيش، بالاخره يك تيم اماراتي توانست در ايران يك تيم ايراني (استقلال) را ببرد. چرايي اين موضوع ساده است و هماني است كه قبلا گفتم يعني به موازات در جا زدن ما، آنها پيشرفت ميكنند. بعلاوه اين كه مديران ما تخصصي نيستند، در حقيقت، آنها فقط مديرند. مديراني كه معمولا به روش آزمون و خطا به مديريتهاي فوتبالي گماشته ميشوند و چون نتيجهاي از آنها به دست نميآيد، مدتي بعد جاي خود را به مدير بعدي ـ كه او هم اغلب از روي روابط منصوب ميشود ـ ميسپارند تا باز همان سيكل معيوب تكرار شود. اين در شرايطي است كه خيلي آدمهاي متخصص ورزشي داريم كه زيردست مديران مذكور قرار ميگيرند، همان مديراني كه شايد بتوانند در نقاط ديگري جز ورزش، مفيد واقع شوند.
فيفا روي استقلال مديريتها تاكيد دارد در حالي كه ما چنين كاري نميكنيم. با چنين شرايطي، افق روشني پيش رو نيست و در حالي كه ميتوانيم با بهترين شرايط يا شرايطي قابل قبول پيش برويم با حداقلها پيش ميرويم. البته چند باشگاه خوب عمل ميكنند مثل سپاهان كه البته به آن هم ايرادهايي وارد است، از جمله اين كه هنوز ورزشگاهي ندارد، هر چند ممكن است سرانجام ورزشگاه نقش جهان تكميل شده و به سپاهان تحويل شود ولي باز هم آن ورزشگاه متعلق به باشگاه سپاهان نيست و در حقيقت متعلق به تربيت بدني است. در نظر بگيريد دو باشگاه همشهري منچستر يونايتد و منچستر سيتي، هر كدام ورزشگاهي متعلق به خود دارند يا در شهر لندن كه چندين و چند تيم ليگ برتري دارد هر كدام ورزشگاهي اختصاصي دارند. از آن گذشته، ويمبلي هم وجود دارد كه متعلق به هيچ يك از اين باشگاهها نيست و براي انجام بازيهاي ملي در نظر گرفته شده است.
در كشور قطر كه در مجموع به اندازه شهر شيراز يا استان فارس وسعت دارد مثلا الريان در فلان محله، ورزشگاه اختصاصي دارد و دو كيلومتر آنطرفتر، استاديوم باشگاه ديگري احداث و مورد بهرهبرداري قرار گرفته است.
حالا صحبت اين است كه ورزشگاه چند دهه نيمه كاره مانده شهر اهواز به بهرهبرداري برسد و در اختيار باشگاه فولاد خوزستان قرار گيرد ولي واقعا آيا داشتن ورزشگاه خانگي تنها براي يك باشگاه كافي است؟ به همين دلايل است كه سهميههايمان را در آسيا از دست ميدهيم. تازه استقلال و پرسپوليس، هنوز تلاش ميكنند تنها صاحب كمپ تمريني شوند و وقتي نمايندههاي كنفدراسيون فوتبال آسيا را به ورزشگاههاي قم و تبريز ميبريم و آن استاديومها را به عنوان ورزشگاههاي اختصاصي صبا و تراكتورسازي معرفي و آنها را متقاعد به پذيرش اين موضوع ميكنيم نبايد انتظار پيشرفتي از اين فوتبال داشته باشيم.
در فوتبال اسپانيا 30 تا 60 هزار نفر از لاليگا ارتزاق ميكنند. اگر فوتبال چنين خاصيت فوقالعادهاي در ايجاد شغل دارد و در عين حال با كشاندن جوانان به ورزشگاهها، آنها را از محيطهاي ديگر دور ميكند چرا بايد با آن، چنين برخورد غلطي داشته باشيم و امروز اين فرد و فردا آن فرد ديگر را به مسندش بنشانيم؟!
صالح: 1ـ هدفمان از فوتبال مشخص نيست. 2ـ آنچه را بايد اجرا نميكنيم. 3ـ تمام شرايط اجتماعي و سياسي روي مشكلاتمان موثرند. 4ـ فرد قدرتمندي در فوتبالمان وجود ندارد كه با فساد آن مبارزه قاطع كند.
برنامه 90 تلويزيون، به وضوح خيلي از اين زشتيها را بازگو ميكند ولي چه فايده، چون عملي در كار نيست و كارها در جاده دستانداز به كندي پيش ميرود. ليگ ما انجام ميشود ولي بدون كيفيت، ليگ يك در حالي دنبال ميشود كه آب، زمين مسابقه را كاملا فرا گرفته است ولي ميگويند بايد مسابقه برگزار شود چون در تاريخ مقرر، بايد تقويم مسابقهها به پايان خود برسد.
ميگوييم به زمين خوب نياز داريم تا بتوانيم كيفيت مناسب فوتبال را عملي كنيم، ميگويند اشكالي ندارد و همين زمين نامناسب، براي هر دو تيم شرايط يكساني دارد. بهراستي اين توجيه درست است؟ اگر اينطور است خب فوتبال را در زمينهاي غيراستاندارد 60×60 يا 150×150 هم ميتوانيم برگزار كنيم. چقدر اي.اف.سي موضوع اسكوربورد و موضوعهايي جزئي مثل صندلي، نور و ... را به ما تذكر داد و ما توجهي به آنها نكرديم تا بعد به چه كنم چه كنم بيفتيم.
اگر به داخل باشگاهها برويم تنها مشكل را در حضور مديران غيرتخصصي نمييابيم بلكه همين مديران هم خود نميدانند تا چه زماني مسووليت خواهند داشت و به موجب اولين تغييرهاي سياسي، كنار ميروند و نفر بعدي بر سر كار قرار ميگيرد. بايد از جايي با قدرت اين روند اصلاح شود؛ وقتي مصلحتانديشي و باندبازي جاي خود را به ضابطهمندي بسپارد.
كره جنوبي تنها با حضور 8 تيم، ليگ حرفهاي خود را آغاز كرد چون آنها احساس كردند تنها همان 8 اسپانسر بزرگ، پشت تيمهايشان هستند. بعدها اسپانسرهاي بزرگ ديگري هم آمدند و تعداد تيمهاي ليگ حرفهاي آنها اضافه شد.
تركيه اقدام خوب ديگري براي حرفهاي كردن فوتبال خود كرد. آنها وامهاي سنگين 40 ساله در اختيار باشگاههاي خود گذاشتند تا به اينجا برسند. در هر حال، ما هم در فوتبال نياز به الگوبرداري داريم، بالاخره بنا بر مثل معروف شترسواري دولادولا نميشود و هيچ وقت با كمترين، بيشترين به دست نميآيد، بايد امور را بر محور شانس و اقبال رها نكنيم و كار را به طور اساسي سازماندهي و اجرا كنيم.
از ابعاد فني، چگونه ميتوان فاصله فني فوتبال ايران را با فوتبال پيشرفته دنيا، كاهش داد؟
فكر ميكنم زمان عمل كردن است چون به اندازه كافي نكات مبهم روشن شدهاند. زماني درد مشخص نيست و آسيبشناسي اهميت وافري پيدا ميكند ولي الان درد مشخص است، دردي كه مثل سرطان ميماند طوري كه اگر امروز درمانش را شروع و شيميدرماني نكنيد، فردا دير شده است. البته اين شيميدرماني، عوارضي هم در پي دارد ولي بايد آن عوارض شديد را تحمل كرد تا شايد نجاتي پيدا شود. اشكالي ندارد كه بيمار ما زشت يا عضوي از بدنش قطع شود ولي زنده بماند. وقتي خوني به بيمار منتقل ميشود شايد ابتدا عوارض خفيفي برايش به وجود آيد ولي اين كار (انتقال خون) در نهايت برايش مفيد واقع ميشود.
مثالي ميزنم، بيش از 25 سال پيش، 14 بازيكن تيم ملي به يكباره از اين تيم استعفا دادند. در آن زمان، تيم ملي ما با بازيكناني ناشناس مثل زرينچه و... بازسازي شد. آنها در اولين و شايد دومين تورنمنت، حذف شدند ولي سپس اين ضرر، نتيجه داد و صبر مربيان، عاقبت ميوه داد تا تيم ايران از سكوي آسيا بالا برود.
چنين روندي در حال حاضر وجود ندارد و مديران فوتبال، فقط به كميت كار توجه ميكنند نه به كيفيت. آنها ميخواهند كار را از نقطه A به نقطه B برسانند بدون توجه به راههاي بهتر و بيتوجه به ضررها و زيانهاي احتمالي! بيثباتي مديريتها، بيتخصصي آنها و نداشتن امنيت شغلي، وضع موجود را رقم زده است.
ما در دهه 50 به مدت شش سال جام تختجمشيد را برگزار كرديم. بعدها هزار چرخ زديم و مسابقههاي متفاوت را امتحان كرديم تا در آخر، دوباره به ليگي شبيه همان جام تختجمشيد رسيديم. افرادي كه جام تختجمشيد را راه انداخته بودند آدمهاي خوبي نبودند ولي كارشان خوب بود.
ما در واقع به 35 سال پيش برگشتهايم و به كنفدراسيون فوتبال آسيا اعلام كرديم ميخواهيم فوتبال حرفهاي داشته باشيم در حالي كه ميتوانستيم چنين انتخابي نكنيم. مثل كره شمالي كه فوتبال حرفهاي را انتخاب نكرد، ولي در عين حال، به جامجهاني هم رفت.
در حقيقت فيفا و اي.اف.سي ما را وادار به انتخاب فوتبال حرفهاي نكردند و اين اجازه را ميدادند كه فوتبال آماتور هم در مسابقههاي ملي حاضر باشد هرچند آنها توصيههاي خود را انجام ميدادند و راه و چاه پيشرفت در فوتبال را نهتنها به ما بلكه به همه كشورهاي عضو خود، نشان ميدادند. بعد از اعلام ما مبني بر حرفهاي شدن، آنها حسننيت خود را با دادن چهار سهميه نشان دادند و در عين حال، 5 سال هم فرصت دادند كه ما به طور واقعي حرفهاي شويم.
آنها طي چهار سال نخست، بر كار ما نظارت كردند و وقتي ديدند تغييري حاصل نشده است سهميههايمان را كاهش دادند و شايد تا دو سال ديگر، تصميم بگيرند ما را از فوتبال حرفهاي بيرون كنند. اگر اين اتفاق بيفتد ارتباط فوتبال باشگاهي ما با فوتبال حرفهاي دنيا قطع ميشود چون ليگ قهرمانان آسيا، پل ارتباطي بين ما و فوتبال حرفهاي دنياست، به جهت اين كه قهرمان آن مسابقهها به مسابقههاي قهرماني باشگاههاي دنيا پا ميگذارند. مثلا فصل گذشته، السد قطر به عنوان قهرمان ليگ قهرمانان آسيا در جام باشگاههاي جهان حاضر شد و آنجا هم اتفاقا به مقام عالي سومي دست پيدا كرد؛ افتخاري كه شايد تا مدتها براي آسيا تكرار نشود.
البته در حال حاضر، خيلي از باشگاههاي ما از باشگاههاي ايتاليايي، اسپانيايي، تركيهاي و... خواهرخواندگي گرفتهاند ولي آيا خواهرخواندگي فقط بايد در كلام باشد؟ متاسفانه عزمي در كار نيست و همه چيز تنها در حرف و به صورت تئوري دنبال ميشود. من در 10 دوره ليگ، هفت دورهاش را در تيمهاي مختلف مربيگري كردهام. در طول اين زمان، فقط سطح برگزاري مسابقهها بهتر شده است.
چون مجبور به اين ارتقا در كار اجرايي برگزاري مسابقهها بودهايم ولي اين هم باز يك رويداد داخلي است و امتيازي بينالمللي برايمان محسوب نميشود. مهم اين است كه در ديدارهاي برونمرزي، نظم و ديسيپلين كامل داشته باشيم نه آن كه موضوعي مثل اتفاق رحمان احمدي را باعث شويم تا اعتبارمان اينقدر تنزل كند.
فوتبالي كه در دهههاي 50 و 60 ارائه ميشد، علاقهمندان خود را به مراتب بهتر از فوتبال فعلي سيراب ميكرد. ميپذيريد كه كيفيت بازيكنان آن زمان ما خيلي بهتر از الان بود و در هر پستي، تعداد زيادي نخبه در اختيار داشتيم؟ شما به عنوان فردي كه در آن زمان بازي كرديد و الان مربي و مدرس هستيد، چه توجيهي بر اين موضوع داريد؟
اگر امكانات فعلي با همه نقايص خود و در حقيقت شرايط مالي و حرفهاي الان، براي فوتباليستهاي دهه 60 مهيا بود. ما فوتبالي بسيار قويتر و سطح بالاتر از الان داشتيم. آنها پرورشيافتههاي جام تختجمشيد يا بازيكناني در حال و هواي موفق فوتبال آن روز بودند كه قابليتهاي فني بالايي در خود داشتند.
اگر مثلا جوان شاخص فوتبال امروزمان را كريم انصاريفرد بدانيم كه به انتخاب فيفا در صدر فهرست پديدههاي سال 2012 دنيا قرار گرفته است، مشخصا او فاصله بسيار زيادي با جوانان شاخص ابتداي دهه 60 مثل حميد عليدوستي يا ناصر محمدخاني دارد و از آنها خيلي عقبتر است. حيف كه ظهور چنين بازيكنان بزرگي در زمان جنگ اتفاق افتاد؛ زماني كه در تحريم كامل به سر ميبرديم ولي باز هم در فوتبال، با قدرت حرف ميزديم.
خوشبختانه الان جنگي وجود ندارد و فقط مشكلات اقتصادي است كه كموبيش گريبانگير همه تيمهاست كه در عين حال، بايد تكليفش را روشن كنيم. در حقيقت، بايد تكليف فوتبال را روشن كنيم و اگر سختمان است اعلام كنيم مثلا ما دو سال در ليگ حرفهاي شركت نميكنيم. بايد تصميم بگيريم فوتبالمان را واقعا حرفهاي كنيم و مشكلات آن را رفع كنيم. مطمئنا ايران، داراي چنان توان بالقوهاي هست كه بتواند در هر 10 دوره ليگ قهرمانانآسيا، صاحب 6 قهرماني شود.
صالح: اگر جوان شاخص فوتبال امروزمان را كريم انصاريفرد بدانيم كه پديده 2012 فيفاست، مشخصا او فاصله بسيار زيادي با جوانان شاخص ابتداي دهه 60 مثل حميد عليدوستي يا ناصر محمدخاني دارد و از آنها خيلي عقبتر است من از نزديك، امكانات تيمي مثل پوهانگ استيلرز كره جنوبي را ديدهام، باشگاهي كه در 450 كيلومتري سئول قرار دارد. آنها هم وابسته به كارخانه توليد فولاد هستند و از اين جهت خيلي شباهت با ذوب آهن ايران دارند.
كمپ تمريني آنها در محيط پر اكسيژن وسط جنگل، داراي چهار زمين چمن عالي و دو زمين چمن مصنوعي است. يك هتل پنج ستاره با امكاناتي مثل سونا، استخر استاندارد و... براي بازيكنان تيم خودشان در همان فضا ساختهاند. اينها فقط متعلق به كمپ تمريني آنها و جدا از ورزشگاه مجهز 25 هزار نفريشان است. حالا ژاپنيها از اين هم جلوترند و البته قطري كه در آن آب و هواي غيرقابل تحمل، چنان تاسيساتي ساخته كه فيفا را وادار به دادن ميزباني جام جهاني كرده است! حالا با در نظر گرفتن اين شرايط، متوجه ميشويم چرا ژاپن و كره ما را ميبرند و در هر دوره، اينقدر راحت به جام جهاني صعود ميكنند. بايد از آنها الگو بگيريم همچنان كه آنها هم از اسپانيا، آلمان و... الگو گرفتهاند. دردنياي حرفهاي، باشگاهها قبل از تسويهحساب با مربيان و بازيكنانشان اجازه پيدا نميكنند فصل بعدي را آغاز كنند در حالي كه در فوتبال ما معلوم نيست اين همه بودجه باشگاهها چه ميشود و درها تنها روي پاشنه وعدهها ميچرخند.
اجازه دهيد از مسائل كلي فوتبال قدري جدا شويم و به سراغ خودتان بياييم. چطور شد كه همكاري طولاني خود با ذوب آهن را پايان داديد و به عنوان سرمربي سايپا شروع به كار كرديد؟
سه سال بسيار خوب را در شهر و ميان مردم خونگرم اصفهان سپري كردم. حتي از اين متعجبم كه طرفداران سپاهان هم از اين كه براي كمك به فوتبال اصفهان به آن شهر رفته بودم رفتار بسيار مهربانانهاي با من داشتند. با وجود آن كه طرفداران سپاهان و ذوبآهن كريخواني شديدي با يكديگر دارند، قصدم اين بود كه يك سال ديگر در اصفهان بمانم ولي وقتي پيشنهاد خوبي كه به من شد براي ابراهيمزاده بازگو كردم او مرا تشويق به حضور در سايپا به عنوان سرمربي كرد. موضوع رفتنم به سايپا اينگونه به وقوع پيوست كه در كنار افراد ديگري كه به اين باشگاه برنامه داده بودند من هم به عنوان كارمند سايپا برنامهاي به باشگاه ارائه كردم كه در اين بين، برنامه من پذيرفته شد.
چرا اينقدر ناگهاني بركنار شديد، در حالي كه تيم سايپا بعد از نوسانهاي اوليه روند صعودي خود را آغاز كرده بود و در عين ارائه بازيهاي روان، بعضا نتايج بسيار خوب و پرگلي هم به دست ميآورد؟
بحث بر كناري من، ريشه فني نداشت و آن را مرتبط با اهداف و برنامههاي مديريت ميدانم. به هر حال آنها افكار و اهدافي دارند كه شايد اهداف و افكار سرمربي را در آن مسير نبينند و طبيعي است كه ميتوانند هر تصميمي در اين مورد بگيرند.كارنامه فني من در سايپا با توجه به موجوديت و هزينه باشگاه به نسبت استانداردهاي ليگ ضعيف نبود. در برنامه 3 سالهاي كه من ارائه كرده بودم در سال نخست؛ حفظ بيدغدغه تيم در ليگ برتر، در سال دوم؛ حضور در جمع 6 تيم برتر و در سال سوم، صعود به ليگ قهرمانان آسيا به عنوان حداقلها منظور شده بود. البته در اين خصوص، ما در 9 هفته نخست، نتوانستيم طبق برنامه پيش برويم. اين قضيه چندان غيرطبيعي هم نيست چون به هر حال آشنا كردن بازيكنان با افكار و ايدههاي جديد و عادت دادنشان به تغييرات مورد انتظار، به زمان نياز داشت ولي از نيمه دوم نيم فصل اول يعني هفته دهم به بعد، نتايج كاملا وفق مراد و برنامه ما شد و اين در حالي است كه طبق برنامه ترسيم شده ما، بيشترين امتيازات و راحتترين مسابقههايمان در هفتههاي پاياني ليگ بايد رقم ميخورد. من در حالي از كار كنار گذاشته شدم كه تيم جوانم در نيمه بالاي جدول حضور داشت و توانسته بود در آبادان با 4 گل، صنعت نفت را ببرد و تيمهاي ذوب آهن و داماش را هريك با 3 گل شكست دهد. به هر حال مرور زمان نتيجه تغييرات را نشان ميدهد؛ تغييراتي كه در حوزه ارزيابي و اختيارات يك باشگاه بوده و ممكن است حتي تيمي قهرمان شود ولي باز هم مديران آن باشگاه تصميم بگيرند مربي خود را عوض كنند.
من خوشحالم از آن كه چيزهايي را كه در فوتبال آموخته بودم و نكاتي را كه در كنار ذوالفقارنسب؛ قلعهنويي و ابراهيمزاده تجربه كرده بودم به صورت اطلاعات و آموزههايي اثر بخش تقديم سايپا كنم تا جايي كه نفر بعد از من هم از آنها بهره ببرد و كاشتههاي ما به بار بنشيند.
بله من هم با شما موافقم و به طور منطقي كارنامه خود در سايپا را مثبت ارزيابي ميكنم، البته نه خيلي خوب ولي خوب عمل كردهام و شايد در بين مربيان جوان همنسل خود مثل استيلي، مديرروستا، كلانتري، ويسي، دايي، تارتار، پورغلامي و... بعد از عبدالله ويسي، دومين كارنامه موفق را ارائه كردم. شايد بهتر بود تا پايان فصل به كارم ادامه ميدادم و بعد ميگفتند برو و كسب تجربه بيشتري كن.
گفته شده نارضايتيهاي برخي بازيكنان و گلايهمنديشان از رفتار شما نقش بسزايي در اين اتفاق داشته است. خودتان چه تصوري داريد؟
من هم چنين چيزي شنيدهام ولي نميتوانم اظهارنظري كنم چون استنادي در اين مورد در اختيار ندارم. البته در هر باشگاهي هر مربي براساس افكار و طرحهاي خود، بازيكناني را بيشتر به خدمت ميگيرد و البته به برخي ديگر، فرصت كمتري ميرسد كه طبيعتا آنها را ناراضي ميكند، ولي نارضايتي اين قبيل بازيكنان از من صرفا ميتواند جنبه فني داشته باشد كه اينگونه نارضايتيها گهگاه بين بهترين و مشهورترين بازيكنان دنيا هم رقم ميخورد و الا به شهادت يادداشتهاي موجود ـ كه همگي صحبتهاي پيش از بازي، حين تمرين و مسابقه و بعد از آن به صورت مكتوب موجود است ـ من در برخوردهايم با بازيكنان، هميشه مراقب رعايت و پايبند به حفظ اصول و ارزشهاي فرهنگي، ديني و اخلاقي بوده و هستم. بالاخره ميدان دادن و معرفي پديدههايي جديد، هزينههايي مثل نارضايتي برخي بازيكناني كه نيمكتنشين ميشوند را هم در كنار خود دارد. من امسال اسحاق سبحاني كه با كريم انصاريفرد به سايپا منتقل شده بود باور كردم و به او ميدان دادم تا چراغ سبز مربيان ملي برايش روشن شود. همان بازيكني كه به ليگ يك منتقل شده بود. در كنار او، علي لطيفي جوان بازيكن فيكس من شد. 2 بازيكن از سايپاي شمال و يكي از سايپاي مهر آوردم، همينطور وقتي با شكستگي پاي حسين آشنا دروازهبان شاخص ليگ روبهرو شدم، در شرايطي كه چنين صدمهاي ميتوانست هر تيمي را به بحران فرود ببرد، وحيد مهديخاني 20 ساله كه فقط سابقه بازي در اميدها را داشت به فوتبال ايران معرفي كردم در حالي كه درخشش اين گلر جوان كاملا بيسروصداست و رسانهها برخلاف حركت دنيزلي در جذب هوشيار، هيچ واكنشي نسبت به آن نشان ندادهاند. آينده نشان خواهد داد كه سجاد شهباززاده و اسحاق سبحاني چگونه بازيكناني هستند و ارائه آنها به فوتبال ايران چقدر قابل توجه بوده است. البته من اين همه نيروي جوان را در كنار حفظ باتجربهها و تلفيق هدفمندانه آنها پذيرفتهام. به فرض پيروز قرباني را كه يك سايپايي قديمي بود به خانه بازگرداندم، همينطور ابراهيم صادقي به عنوان كاپيتان ما، بهترين بازيهاي خود را امسال انجام داد.
اگر شما هم زمزمههايي شنيدهايد كه صالح برخورد مناسبي با بازيكن ندارد به افرادي مراجعه كنيد كه سالها در كنارم بودهاند و با رفتارم آشنا هستند. حتي ميتوانيد از محمد نوري هافبك پرسپوليس بپرسيد كه رفتار من با جوانها چگونه است، چون زماني كه من در انتهاي عمر فوتبالم و در حدود 36 سالگي بودم او بازيكن تيم جوانان ما در باشگاه هما و در سنين 17 يا 18 سالگي خود بود. با اين حال اعتراف ميكنم هنوز مربي كمتجربهاي هستم و شايد بهتر باشد حالا كه در فوتبال، لابي و ارتباطات ويژهاي ندارم و در عين حال از اين حركات بيزار هستم، بروم و به دستياري ادامه دهم چون در آن كار، برايم مشكلتراشي نميشود.
زماني كه مربي باشگاه بوديد از هرگونه اظهارنظري در مورد تيم ملي امتناع ميكرديد. هنوز هم اينگونه است؟
خب وقتي يك مربي، مسووليت مربيگري باشگاهي را به عهده ميگيرد آنچنان غرق در مشغله باشگاهي ميشود كه نميتواند اشراف كارشناسي خود به تيم ملي را حفظ كند. به همين دليل من قبلا راجع به شرايط و وضعيت تيم ملي اظهارنظر دقيقي نميتوانستم بكنم، ولي خب الان براحتي ميتوانم بگويم تيم ملي ما در مرحله فعلي رقابتهاي ورودي جام جهاني شرايط بسيار دشواري پيش رو دارد. كره جنوبي و ازبكستان كه براي همه شناخته شدهاند و البته قطر و حتي لبنان هم در اين مرحله براي ما حريفان سختي خواهند بود. همين كه لبنان توانسته خود را به اين مرحله برساند و در اين مسير، كره را 2 بر يك ببرد، نشان از شرايط خوب آنان دارد ضمن اين كه چون هيچوقت تا به حال تا اين مرحله صعود نكرده و به جامجهاني نزديك نشده بودند، انگيزه صدچنداني ميگيرد. از اينها گذشته وقتي در نظر ميگيريم از 5 تيم حاضر در گروه ما 2 تا 3 تيم احتمال حضور در جام جهاني را دارند، شانس صعود لبنان و قطر هم كمتر از 50 درصد نميشود و آنها به هيچ وجه از چنين شانس بالايي نميگذرند و با تمام قوا و انگيزه، راهي ميدان خواهند شد. البته در كنار اين سختيها، صرف حضور كرش و برنامههاي قوي و جدي او براي موفقيت تيم ملي بسيار اميدواركننده است. من از نخستين گزينههايي بودم كه براي دستياري كرش مطرح شدم، به همين دليل حدود 90 دقيقه با او به گفتوگو نشستم. در اين مدت، با افكار و ايدههاي قوي اين مربي مشهور آشنا شدم. وقتي او چارت كاري خود را برايم ترسيم كرد متوجه شدم چقدر او نسبت به همكاران ما متمايز و افكارش داراي چه سقف بالايي است.
به نظر شما حضور كرش در تيم ملي منجر به نتيجه گرفتن تيم ملي براي حضور در جام جهاني خواهد شد؟
تنها نقطه بسيار مثبت تيم ملي، حضور كرش است. مربياي كه داراي ديدگاههاي عالي و دانش روز بسيار بالايي است. او قدرت برنامهريزي قوي دارد و يكي از بهترين گزينههايي است كه كشورهاي همسايه و ساير رقباي ما آرزوي داشتن او را در سر ميپروراندند. فوتبال ما درجا زده و جو نااميدي بر آن مستولي شده است با اين حال اميدوارم با همكاري كامل همه عناصر و ارگانهاي ملي، بتوانيم هم راهي جامجهاني شويم و هم قهرماني جام ملتهاي آسيا را به دست آوريم تا در جايگاه واقعي فوتبال خود قرار بگيريم.
پنجشنبه|ا|14|ا|ارديبهشت|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]
-
گوناگون
پربازدیدترینها