تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836445781
به مناسبت فرا رسيدن ايام در گذشت:يادي از سيد الشعراي انقلاب سيد حسن حسيني
واضح آرشیو وب فارسی:الف: به مناسبت فرا رسيدن ايام در گذشت:يادي از سيد الشعراي انقلاب" سيد حسن حسيني"
خودش زندگي نامهي خويش را اين چنين خلاصه كرد:
«مادرم
پرسشي زاييد سرگردان
كه چهل پاييز بي پاسخ
چرخيد
و پيش پاي تو افتاد
اين سؤال سه حرفي»
«سيد حسن حسيني» اول فروردين ماه ۱۳۳۵ در تهران متولد شد. بيآنكه بداند سرنوشت او را با فروردين گره زدهاند. فروردين هميشه براي او ماه متولد شدن بود. تولد در عالم فاني و تولد در عالم باقي...
اصالتاً اهل طالقان بود. صفاي باطنش اما از جنوب شهري بودنش نشأت ميگرفت. متولد محلهي سلسبيل، بزرگ شدهي نازي آباد.
«سيد حسن حسيني هستم. متولد ۱۳۳۵ محله سلسبيل تهران، بزرگ شده نازيآباد و نيروي هوايي. بعد، ديپلم طبيعي، ليسانس تغذيه، فوق ليسانس و دكتراي ادبيات فارسي. به زبان مادريام، به زبان عربي و زبانهاي تركي و انگليسي هم تقريباً آشنايي دارم؛ البته در حد استفاده از منابع و مآخذ و احياناً صحبت كردن و نوشتن.
تقريباً از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را آغاز كردم. در مطبوعات قبل از انقلاب، مـجله فردوسي جايي براي عرضه كارهاي تمريني من بود.
بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۸ با بقيه دوستان، حوزه انديشه و هنر اسلامي را كه بانيانش استاد محمدرضا حكيمي بودند و آقاي رخصفت و نيز، آقاي تهراني و آقاي آيتالله امامي كاشاني، تقريباً ميشود گفت كه راهاندازي كرديم و بخش ادبيات و شعرش را من بودم و آقاي امينپور و دوستان ديگر و آقاي سليماني در ادبيات داستاني، آقاي خسروجردي و آقاي صادقي در هنرهاي تجسمي و دوستاني مثل آقاي سراج و بعدها آقاي نفر در موسيقي و بعد هم آقاي مخملباف در ادبيات داستاني و تئاتر و بعد هم سينما.
تا سال ۶۶ در حوزه هنري بودم. در سال ۶۶ در اثر اختلافاتي كه با مدير وقت حوزه هنري داشتيم، دستهجمعي اخراج شديم. بعد هم به تدريس در دانشگاه الزهرا روي آوردم. از سال ۶۷ در دانشگاه تدريس كردم
عمدتاً ادبيات فارسي و ادبيات عرب تدريس ميكردم. بعد در دانشگاه آزاد (واحدهاي مختلف) بهويژه در دانشگاه آزاد اسلامي ورامين، نزديك ۷ سالي تدريس كردم. بعد خودم داوطلبانه تدريس را كنار گذاشتم. از سال ۷۸ هم در راديو هستم، (در واحد ويرايش). البته در زمان جنگ، سال ۵۹ وقتي كه ميخواستم ازدواج كنم در دوره آموزشي به سر ميبرديم، جنگ شروع شد.
«سيد» از همان قبل از انقلاب، از ۱۳۵۲ شعر ميسرود و گاهي شعرهايش در مجلهي فروسي چاپ ميشد؛ البته آنها كه قابل چاپ بودند. بقيه را كه در آنها دعوت به قيام ميكرد، بعدها در كتاب «همصدا با حلق اسماعيل» چاپ كرد.
در همان روزگاري كه «قيصر امينپور» در دانشگاه تهران دامپزشكي ميخواند و داشت به اين نتيجه ميرسيد كه هيچگاه دامپزشك خوبي نخواهد شد، «سيد» مشغول تحصيل در رشتهي علوم تغذيه دانشگاه مشهد بود و البته به همان چيزي ميانديشيد كه قيصر! تغيير رشته!
هر دو در سال ۵۸ فارغ التحصيل شدند. تحصيلي كه هيچ كدام را راضي نميكرد. شايد به خاطر همين هم بود كه دست روزگار آنها را در نهاد تازه تأسيس حوزهي هنري با هم آشنا كرد تا تابلويي زيبا از رفاقت شوند براي ديگران.
مگر ميشد كه مثل «سيد» و «قيصر» انقلابي بود و نسبت به تهاجم دشمن بي تفاوت ماند؟
درست در سال ۵۹، وقتي كه مي خواست ازدواج كند، براي خدمت سربازي راهي جنگ شد. خود «سيد» چنين تعريف ميكند: «با اينكه رشتهام بهداري بود، اما راديو ارتش را به من سپردند. چند سالي آنجا در مسايل تبليغي جنگ و ابلاغ پيامها در راديو ارتش كار كردم، تا بعد از آزادي ِ خرمشهر. بعد از آزادي خرمشهر، من، يكي دوسالي در راديو ارتش ماندم كه جنگ تمام شود، ديدم جنگ تمام شدني نيست، باز برگشتم به حوزه ي هنري.»
در سال ۶۳ اولين كتاب «سيد» به چاپ ميرسد؛ «همصدا با حلق اسماعيل». مملو از اشعار انقلابي «سيد حسن حسيني». او در اين مجموعه در وصف «حضرت امام خميني(ره)»، شهداي هفتم تير، «شهيد رجايي» و «شهيد باهنر»، «آيت الله دستغيب» و «دكتر شريعتي» شعرهايي سروده است. بهاريه نخستين غزل حسيني در اين كتاب است كه به مناسبت ورود «حضرت امام (ره)» به وطن سروده شده: (منبع: سايت سوره مهر)
بهاران آمد و بگشود بر ياران دري ديگر
نظر بر خاك ميهن كن كه بيني منظر ديگر
ببين مهر فروزان را كه ديگرگونه ميتابد
تو گويي پرتوافشاند ز بام خاوري ديگر
در روزهاي جنگ، «قيصر» همرزمش بود. «قيصر» قرابت و رفاقتش با «سيد» را اين گونه توصيف ميكرد: «ما مراعات النظير هم هستيم...»
البته محفل عشق بازي اين دو، ضلع سومي هم داشت: «سلمان هراتي». اما همرزم روزهاي جبهه و همبزم شعرخوانيهاي اين دو، خيلي زود از ميان آنها پر كشيد. «سلمان» در سال ۶۵ با يك تصادف رانندگي رفتني شد.
يك سال بعد، او همراه با تعداد زيادي از همكارانش از جمله «قيصر»، در اثر اختلاف با «حجت الاسلام محمد علي زم» -مدير وقت حوزه كه ظاهراً در طرد نيروهاي انقلابي يد طولايي داشت- از حوزه اخراج شدند. «سيد» آن قدر در ترك حوزه مصمم بود كه با «يوسفعلي ميرشكاك» بر سر همين كه چرا با آنها حوزه را ترك نكرده، ده سال قهر كرد!
«سيد» در مورد اوضاع حوزهي هنري در روزگار مديريت آقاي «زم»، دو شعر هم سروده است كه به شدت انتقادي است. در يكي از اين شعرها چنين ميسرايد:
روي بلندترين درخت
كلاغي نشسته است
و با منقار بلندش
رسيده ترين خرمالو را
خالي مي كند
زمستان نزديك است
بايد به فكر "سوخت" بود
ساز اره هاي برقي كوك است
دارند درختهاي حوزه را
اره مي كنند!
معروف بود كه او زبان تند و گزندهاي دارد. به خصوص در اواسط دههي شصت كه شعرهايش لحن اعتراضي به خود گرفته بودند. شايد همين هم باعث اخراجش از حوزه شد. به هر حال «سيد» هميشه ميگفت:
«زباني كه حق را نگويد
فقط به درد ليسيدن
بستني قيفي ميخورد!»
بعد از اخراج از حوزه، براي تدريس ادبيات فارسي و ادبيات عرب به دانشگاه الزهرا رفت و البته بيش از هر چيزي در انديشهي ادامهي تحصيل بود. بر خلاف «قيصر» كه ابتدا جامعه شناسي را انتخاب و بعد از انصراف از آن، به سراغ ادبيات رفت، «سيد» يك راست ادبيات را انتخاب كرد و مثل يار غارش تا اخذ دكترا پيش رفت.
در دوران سازندگي، به وضعيت دولت معترض بود. بعدها در مصاحبهاي با خبرگزاري مهر چنين گفت: «مسئولان مملكتي و دولتي ما بايد برگردند به سادهزيستي. به ساده زيستي كه در جوهرهي انقلاب مستتر بود؛ اما در دوران به اصطلاح سازندگي به فراموشي سپرده شد.»
حول و حوش سال ۷۸، تدريس را به طور كامل كنار گذاشت. شايد علتش را در اين شعر كوتاه بتوان فهميد:
شاعري وارد دانشكده شد
دم در
ذوق خود را به "نگهباني" داد!
«سيد» بيش از هر چيزي در رثاي شهيدان شعر ميگفت. او از همان آغاز شعر جنگ، شعر دفاع مقدس و شعر مربوط به جنگ را از هم تفكيك ميكرد. در نظر او، شعر مربوط به جنگ همان شعر ضدّ جنگ است و البته حسيني از عنوان ضدّ جنگ استفاده نميكرد؛ زيرا معتقد بود «معناي ضمني اين نامگذاري، جنگ طلب دانستن عناصر متعلق به شعر جنگ و شعر دفاع مقدس است.» او اين دسته اشعار را دنبالهي تقليدي اشعار اروپايي و آمريكايي و منقطع از احساسات ملي ــ مذهبي كشور به شمار ميآورد. (منبع: يادداشت «فرزانهي آزادانديش» سايت سوره مهر)
وقتي به خاطر همين شعرهاي درخشانش در حوزهي دفاع مقدس، به عنوان شاعر برگزيدهي دفاع مقدس انتخاب و قرار شد جايزهاي بگيرد، با همان طنز هميشگي در كلام و شعرش خيلي راحت جواب داده بود: «تير و تركشاش را ديگران خوردند و حالا جايزهاش را ما بگيريم؟!» (منبع: يادداشت «مومن پارسا» سايت سوره مهر)
در بسياري از اشعارش يك طنز ناب ديده ميشد:
آجيل ها و تقويم
به بهار گواهي ميدهند
اما در اين ميان
تكليف بخاري
روشن نيست!
تاجري
مجلس تفسير گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
رهبر فرهيختهي انقلاب به «سيد حسن حسيني» علاقهي ويژهاي داشت. چنانكه از ايشان نقل شده است: «بعد از ظهر بود، ميخواستم بخوابم. يك كتاب نقد ادبي را كه نويسندهي آن يكي از همين بچههاي انقلاب بود («شعر معاصر عرب« اثر سيدحسن حسيني)، دستم گرفتم و خواندم. به قدري من تحت تأثير قرار گرفتم كه خواب از سرم پريد و از خوشحالي گريهام گرفت. گفتم الحمدلله بچههاي انقلاب اين گونه به ميدان پا گذاشتهاند و دارند ميآيند و كارهاي جسورانه ميكنند...»
همچنين از دكتر حداد عادل نقل شده است كه: «در شب شعري كه شاعران انقلاب هر ساله در نيمهي ماه رمضان در حضور رهبري برگزار ميكنند، حسيني مثل هميشه در كنار قيصر و در يك قدمي آقا نشسته بود... آقا بعد از آن شب، چند بار با من دربارهي دانش و هنر او صحبت كردند و سفارش كردند كه بايد قدر او را دانست. مخصوصاً از كتاب «مشت در نماي درشت» او تعريفها ميكردند...» (منبع: يادداشت «فرزانهي آزادانديش» سايت سوره مهر)
اما اين رابطه يك طرفه نبود. «محسن مومني» -مدير فعلي حوزهي هنري- از علاقهي متقابل بين او و رهبرش ميگويد: «كساني كه در جلسهي ديدار شاعران با رهبر معظم انقلاب بودند، همه ديدند كه ايشان با «سيد حسن حسيني» چه برخورد صميمانهاي كردند و آن دو چطور همديگر را در آغوش گرفتند... فرداي آن روز كه «سيد» به حوزه آمد، خيلي متفكر بود. گفت: فلاني، آقا به من لطف ويژهاي دارند، اين وظيفهي من را سنگينتر ميكند... بعدها خاطرات زيادي از دوستيشان با آقا براي من تعريف كرد و اين كه مدتي بعضيها شيطنت كرده بودند تا بين ما و ايشان جدايي بيندازند...»
سرانجام دكتر «سيد حسن حسيني» در نهم فروردين ماه ۱۳۸۳، بر اثر سكته قلبي، روي در نقاب خاك كشيد و همه متوجه شدند كه او انگار با فروردين سر و سري داشته است. بله! «سيد» بهاريترين شاعر دنيا بود.
رهبرش بعد از مرگ او چنين در وصفش گفت:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
با اندوه و تاسف بسيار، خبر درگذشت شاعر و هنرمند عزيزمان آقاي سيد حسن حسيني را شنيدم. اين داغ بزرگي بر دل جامعهي هنري و ادبي انقلاب است. اين انسان فرزانه و آزادانديش و اين مومن پارسا و با فضيلت، يكي از نمونههاي برجستهي امروز و يكي از اميدهاي آينده بود. در شعر و ادب و نيز در پژوهش و تاملات محققانه، خرد و ذوق و ابتكار، شاخصه هاي كار او بود. مشاهدهي فرآوردههاي ذهن خلاق او همواره براي اينجانب اعجاب آور و تحسين انگيز بود. در گذشت او خسارت بزرگي براي اصحاب هنر وادب است. اين حادثهي تلخ را به بازماندگان آن عزيز و نيز دوستان و همكارانش و به همهي دلبستگان به زبان و ادب و شعر فارسي تسليت ميگويم و از خداوند متعال فيض و رحمت و مغفرتش را براي آن فقيد مسئلت ميكنم.
سيد علي خامنه اي ۹/۱/۱۳۸۳ (منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي)
قيصر امين پور هم بعد از مرگ «سيد» چنين سرود:
سنگ ناله ميكند: رود، رود بيقـــــــــرار
كوه گريه ميكند: آبشـــــــــار، آبشـــــار!
آه ســــرد ميكشد باد، باد داغـــــــــــدار
خاك ميزند به سر، آسمان ســـــــــوگوار
ســـــــــرو از كمر خميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهــــــار
ذره ذره آب شد، التهـــــــــاب آفــــــــــتاب
غرق پيچوتاب شد، جستوجوي جويبــــار
در لبش ترانه آب، از گدازههـــــــــــاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار
از سلاسه ســــحاب، از تبار آفــــــــــــتاب
آتش زبان او، ذوالفـــــقـــــــــــــــــار آبدار
باورم نمي شود، كي كسي شنيده است
زير خاك گم شوند، قلههاي اســـــــــتوار؟
بيتو گر دمي زنم، هر دمي هزار غـــــــم
روي شانهي دلم، هر غـــمي هـــــزاربار
هر چه شـعر گل كنم، گوشهي جمال تو!
هر چه نثر بشـــــكفم، پيش پاي تو نثار
از دكتر محمد رضا تركي نقل شده است كه مرحوم «سيد» وصيت كرده بود كه اين بيت را روي سنگ قبرش بنويسند:
هيچكس داد من از فرياد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشي مطلق به فريادم رسيد
اما اين تنها وصيت او نبود. «سيد» وصيت كرده بود همراه با پيكرش، كتاب «گنجشك و جبرئيل» را هم دفن كنند. اميد داشت بعد از مرگ بابت همين كتاب شفاعتش كنند.
بعد از رحلت او، «قيصر امينپور» همراه با «محمد رضا عبدالملكيان» در آثار منتشر نشدهاي كه خانوادهي «سيد» در اختيار آنها گذاشته بودند، كنكاشي كردند و حاصل آن شد مجموعه شعر سپيد «از شرابههاي روسري مادرم» در وصف حضرت فاطمهي زهرا سلاماللهعليها. قيصر در مقدمهي اين كتاب چنين مينويسد:
«وقتي براي گزينش دفتري از ميان اشعار آزاد و سپيد «سيد» همراه با آقاي عبدالملكيان آثاري را كه خانوادهي محترمش در اختيار ما گذاشته بودند، مرور ميكرديم، ديديم بعضي از كارها انگار حال و هوا و رنگ و بوي ويژهاي دارند؛ در همهي آنها به گونهاي سخن از مادري در ميان بود كه گاه چندان نزديك مينمود انگار مادر زميني خود شاعر است، و گاه چندان دور، با صفاتي آنچنان آسماني كه او را از مادر زميني به فراسوها و فراسوترها ميبرد... در عين حال سخن از كوچ مادر در ميان بود، حال آنكه در تاريخ سرودن اين شعرها و تا يكسال پس از كوچ نابههنگام سيد، مادرش زنده بود و سرزنده! بهشت زير پايش باد! چنين شد كه موضوع شعرها را دريافتيم و ترجيح داديم كه آنها را جداگانه در دفتري، اگرچه كم حجم، فراهم بياوريم.»
كسي چه ميداند. شايد برگ برندهي «سيد» در عالم باقي بيشتر از همه، همين شعرهايي باشد كه تا زمان حياتش آنها را منتشر نكرد. شعرهايي در مورد مادرش فاطمه زهرا سلام الله عليها.
آثار ايشان عبارتند از:
همصدا با حلق اسماعيل (شعر، سال ۱۳۶۳ انتشارات سوره مهر)
برادهها (مجموعهاي از تأملات اجتماعي و ادبي، سال ۱۳۶۵ انتشارات سوره مهر)
بيدل، سپهري و سبك هندي (پژوهشي در زمينهٔ سبكشناسي، سال ۱۳۶۷)
گنجشك و جبرئيل (شعر، سال ۱۳۷۰ نشر افق)
مشت در نماي درشت (مقايسهٔ ادبيات و سينما از طريق معاني و بيان، سال ۱۳۷۱)
گزيدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (شعر، انتشارات سوره مهر)
نوشداروي طرح ژنريك (شعر طنز، انتشارات سوره مهر)
طلسم سنگ (نثرهاي عاشورايي، انتشارات سوره مهر)
شقايق نامه
در ملكوت سكوت (شعر)
از شرابههاي روسري مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ايران)
سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ايران)
ترجمه:
حمام روح (ترجمهٔ گزيدهاي از آثار جبران خليل جبران، سال ۱۳۶۴)
نگاهي به خويش (مصاحبه با شاعران و نويسندگان معاصر عرب، همراه با موسي بيدج)
پنجشنبه|ا|17|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]
-
گوناگون
پربازدیدترینها