واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: شبنم قليخاني بازيگري است كه در كنار حرفه بازيگري مدارج تحصيلي را به طور كامل طي كرد، تا اينكه استاد دانشگاه شد. او در خانوادهاي بزرگ شده كه سه فرزند هستند و همه در كار خود موفق... به بهانه عيد نوروز با مادر شبنم قليخاني به گفتگو نشستيم... سوال و جوابهاي ما با او بسيار خواندني شده است. ترس از عكس يادم ميآيد براي تفريح به بابلسر رفته بوديم، هر چه به شبنم ميگفتيم كه بيا و عكس بگير نميآمد. آن موقع شبنم حدودا پنج ساله بود و خيلي از عكس گرفتن ميترسيد و تا ميگفتيم بيا عكس بگير گريه ميكرد و فرار ميكرد. خاطره ديگري كه از دوران كودكي شبنم برايم جالب است اين است كه در آن دوران هر وقت از سر كار به منزل برميگشتم، ميديدم شبنم يك ميكروفون به دست گرفته است و باضبط، صدايش را ضبط ميكند. آن موقعها شبنم خيلي به گويندگي علاقه داشت و وقتي صداي ضبط شده خودش را ميشنيد خيلي ذوق ميكرد(خنده). ترس از عكس يادم ميآيد براي تفريح به بابلسر رفته بوديم، هر چه به شبنم ميگفتيم كه بيا و عكس بگير نميآمد. آن موقع شبنم حدودا پنج ساله بود و خيلي از عكس گرفتن ميترسيد و تا ميگفتيم بيا عكس بگير گريه ميكرد و فرار ميكرد. خاطره ديگري كه از دوران كودكي شبنم برايم جالب است اين است كه در آن دوران هر وقت از سر كار به منزل برميگشتم، ميديدم شبنم يك ميكروفون به دست گرفته است و باضبط، صدايش را ضبط ميكند. آن موقعها شبنم خيلي به گويندگي علاقه داشت و وقتي صداي ضبط شده خودش را ميشنيد خيلي ذوق ميكرد(خنده). كمك در منزل شبنم به هرحال بچه آخر خانواده بود و به نوعي خودم هم كمي لوسش كرده بودم و از طرفي خواهر بزرگترش هم در خانه بود و به دليل علاقهاي كه به شبنم داشت اجازه نميداد در خانه زياد كار كند و هنوز هم زياد در خانه كار نميكند و اگر مهمان داشته باشيم به من كمك ميكند(خنده). عروس گلم؛ آليسن عروسم اهل استراليا است و اسمش آليسن است والبته خيلي هم دختر خوب و مهرباني است. به زبان فارسي آشنايي ندارد و وقتي كه براي ديدار آنها به آنجا سفر ميكنم با زبان انگليسي باهم صحبت ميكنيم چون يك مقدار با زبان انگليسي آشنا هستم . يك بار حدود دو ماه مهمان پسرم در استراليا بودم و اين دختر اينقدر به من محبت كرد كه واقعا از يك عروس خارجي توقع نداشتم كه اينقدر با محبت باشد. اين دختر، خيلي به سوغات ايراني و مخصوصا خوراكيهاي ايراني علاقه دارد. وقتي به آنجا ميروم چند بسته شيريني يزدي را همان چند روز اول تمام ميكند. همه فرزندان من من دو دختر و يك پسر دارم. شهرام فرزند بزرگم است كه در استراليا زندگي ميكند و سه تا پسر خوشگل هم حاصل ازدواج او با همسر استراليايياش است و در حرفه دندانسازي فعاليت ميكند. شيدا فرزند دوم من است كه هم اكنون در شمال كشور زندگي ميكند و او هم يك دختر و يك پسر با نمك دارد. شيدا وقتي بچه بود خيلي دوست داشت كه يك خواهر داشته باشد و در نهايت وقتي كه هفت ساله بود و تازه به كلاس اول رفته بود به آرزوي خود رسيد و شبنم به دنيا آمد. وقتي شبنم متولد شد، شيدا به قدري خوشحال شده بود كه با همان سن و سال كمش به همسايهها به خاطر خواهر دار شدنش شيريني داد. دوران كودكي شبنم هم بيشتر با خواهرش سپري شد چون من در بانك شاغل بودم ، شيدا مثل يك مادر از شبنم مراقبت ميكرد. به همين دليل است كه اين دو خيلي به هم نزديك هستند و خيلي به هم علاقه دارند. نميخواهم تعريف كنم اما واقعا فرزندان با محبتي دارم. چند وقت پيش بيماري برايم پيش آمد كه اين دو دختر هرچه در توان داشتند براي سلامتي من انجام دادند. لباس عيد شبنم معمولا به عنوان عيدي سكه يا پول به بچهها ميدادم. زماني كه شبنم بچه بود براي خريد عيد به خيابان بهار تهران ميرفتيم و از آنجا خريد ميكرديم. شبنم در زمان بچگي خيلي از لباس ايراد ميگرفت و بايد چند جاي مختلف ميرفتيم و لباسهاي زيادي را پرو ميكرد تا در نهايت يكي را انتخاب كند. سختيهاي خريد لباس عيد هم بر دوش من بود چون اكثر اوقات من با بچهها به خريد ميرفتم. حرف ش دوست داشتم اسم بچهها به هم بيايد و به همين دليل اسامي هر سه نفر آنها با حرف «ش» شروع ميشود. انتخاب اسم بچهها بر عهده من بود و من تصميم گرفتم اين اسامي را براي بچهها انتخاب كنم. مادر مريم مقدس زماني كه شبنم، مريم مقدس(س) را بازي كرد بيست سال سن داشت. واقعا مردم در آن موقع خيلي از بازي شبنم تعريف ميكردند و من هم به شخصه بازياش را دوست داشتم. شبنم هم بعد از بازي در اين سريال رفتارش با اقوام و آشنايان تفاوتي پيدا نكرد. نكته جالب در آن زمان اين بود كه همه آشنايان و اقوام به شبنم مريم مقدس و به من مادر مريم مقدس ميگفتند. عيد در تهران در گذشته عيدها رونق بيشتري داشت چون همه فاميل دور هم جمع ميشدند و از كنار هم بودن لذت ميبردند، اما اين سالها همه به سفر ميروند و زياد به ديد و بازديدهاي عيد مقيد نيستند. مثلا امسال هر دو دختر من به مسافرت ميروند و من در خانه تنها هستم و ترجيح ميدهم در كنار خواهران و پدرم بمانم و عيد را در تهران بگذرانم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 661]