محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840194586
جان مك كين: بهار عربي در حال رسيدن به چين است
واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: جان مك كين: بهار عربي در حال رسيدن به چين است
جان مك كين سناتور آمريكايي روز شنبه ( 15 بهمن ) به جانگ زيجون معاون وزير امور خارجه چين گفت بهار عربي در حال نزديك شدن به چين است .
جان مك كين گفت: با توجه به بروز ناآرامي ها و گسترش درگيري ها در منطقه تبت انقلابي در اين منطقه در حال وقوع است و وي با بيان اين مطلب به برخي از تبتي ها اشاره كرده كه خود را آتش مي زنند .
اما جانگ زيجون اظهارات مك كين را درمورد اينكه بهار عربي درحال نزديك شدن به چين است رد و تاكيد كرد اين مسئله خيالي بيش نيست .
وي همچنين هرگونه مداخله خارجي را در امور داخلي چين محكوم كرد .
مك كين كه در انتخابات رياست جمهوري سال دو هزار و هشت در برابر باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا شكست خورد به جانگ گفت نگران كننده است كه برخي تبتي ها به علت ادامه سركوب مردم تبت در كشور شما ، خود را به آتش مي كشند .
وي افزود : « من بارها گفته ام و يك بار ديگر نيز مي گويم كه بهار عربي درحال نزديك شدن به چين است . »
طي يك سال گذشته دستكم شانزده نفر از تبتي هايي كه خواستار بازگشت دالايي لاما رهبر بودائيان تبت و آزاد شدن تبت هستند خودسوزي كرده اند .
خودسوزي يك مرد تونسي باعث آغاز قيام مردمي در تونس و سرنگوني زين العابدين بن علي رئيس جمهور مخلوع اين كشور شد .
قيام مردمي در تونس همچنين اعتراض هاي مشابه در كشورهاي آفريقايي مانند مصر را نيز به دنبال داشت كه باعث سرنگوني حسني مبارك شد.
چين قربانيان اين خودسوزي ها را تروريست ناميده و نيروهاي جدايي طلب تبت را به تلاش براي ايجاد دشمني در ميان اين گروه از مردم متهم كرده است .
جدايي طلبي زير چتر حمايت آمريكا
بسياري از ليبرال ها در آمريكا از مخالفان جمهوري خلق چين حمايت مي كنند.
ليبرال ها در ايالات متحده مدعي هستند كه تبت به وسيله دولت چين قبضه شده است.
آنها توجيه مي كنند كه معتقدند آزادي هاي فردي در تبت بايد حفظ شود و حق خودمختاري آن ناديده گرفته نشود.
با اين حال اين افراد با نفوذ اطلاعات غلط، استعداد ذهني موشكافانه خود را از دست داده اند، ديناميك طبقاتي و اجتماعي در تبت را ناديده گرفته و در نظر نمي گيرند و يا شايد اطلاع ندارند كه اكثريت وسيعي از مردم چين از جمله مردم تبت با جنبش جدايي طلبانه مورد حمايت آمريكا مخالفند.
حال بايد در اين مورد تعمق و تأمل كنيم كه چرا بوش در سال ۲۰۰۷مدال طلاي كنگره را در جشني عمومي كه تبليغ بسياري درباره آن شده بود به دالايي لاما اهدا كرد بوش هرگز چنين جشني را براي يك شخصيت سياسي صادق برگزار نكرده است او به دالايي لاما به همان شيوه اي مي نگرد كه به احمد چلبي، پيش از تهاجم به عراق مي نگريست، يعني به عنوان ابزاري مفيد براي اهداف امپراتوري آمريكا.
چگونه افراد مترقي درماجراي تبت مي توانند در همان جهتي عمل كنند كه ، سيا و راست هاي افراطي هستند چگونه مي توان توضيح داد تناقض حمايت افراد مترقي را از حركتي كه از طرف مبلغان و پشتيبانان امپراتوري آمريكا و شركاي اروپايي آن تأمين مالي مي شود و حمايت از كساني كه چين را پيش از انقلاب۱۹۴۹ به مدت يك قرن تمام غارت كردند، تحقير كردند و در آن دو دستگي و اختلاف ايجاد كردند البته اين امر معماي چندان پيچيده اي هم نيست.
با درك تأثير تبليغات مؤثر سيا كه از دالايي لاما و طبقه حاكم قديمي تبت كه امتيازات و رعيت هاي خود را از دست داده اند حمايت مي كند، اين معما حل مي شود.
پس از انقلاب چين، تبليغاتي از اين دست مدام در رسانه هاي غربي تكرار مي شود و بر رأي و نظر مردم آزاده هم تأثير گذاشته است.
دالايي لاما تاريخي طولاني در همكاري نزديك با دولت آمريكا داشت. در واقع او و حاميانش از دهه ۱۹۵۰ در ليست همكاران سيا بوده اند.
قبل از تغيير هر رژيم، كودتا و تهاجم، سياست آمريكا اين است كه دولت مورد نظر را چهره اي اهريمني ببخشد: تهاجم به پاناما در سال ۱۹۸۹ حمله به عراق در سال هاي ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳حمله به هائيتي در نيمه اول دهه ،۱۹۹۰ بمباران هاي مهلك و منهدم كننده هوايي به يوگسلاوي در ،۱۹۹۹ كودتاي نظامي در ونزوئلا در سال ۲۰۰۲ و تهديد هاي جديد عليه ايران نمونه هاي بارز اين سياستند.
تبت مدت هاي طولاني به عنوان بخشي از چين شناخته مي شد. اين امر دست كم به قرن سيزدهم برمي گردد .
فرمانروايان تبتي داراي اختيارات محلي بودند ولي اداره امور خارجي و دفاع در دست حكومت مركزي چين بود. در سال ۱۹۰۶ بريتانيا حاكميت چين بر تبت را به رسميت شناخت.
طي تبادل گزارش ها ي ديپلماتيك بين بريتانيا و ايالات متحده در۱۹۴۳ واشنگتن اعلام داشته بود كه دولت آمريكا اينگونه برداشت كرده است كه قانون اساسي چين تبت را از بدو تأسيس خود در فهرست مناطقي كه جمهوري چين را تشكيل مي دهند قرار داده است و دولت آمريكا هيچ گاه اين ادعا را زير سؤال نخواهد برد.
پس از ۸ سال مخالفت شديد حاكمان فئودال تبت، رهبري انقلاب نوين چين تصميم گرفت نظام برده داري را از بين ببرد.
دالايي لاما ۱۰ مارس ۱۹۵۹ را براي يك واكنش شورشي مردم تبت تعيين كرد. ارتش آزادي بخش مردم چين به مدت ۱۰ روز در پادگان ها ماندند، در حالي كه نيرو هاي دالايي لاما مرتب دست به حمله مي زدند.
شورش به اين دليل كه از حمايت مردمي برخوردار نبود و به مناطقي در اطراف لهاسا محدود مي شد، به شكست انجاميد.
مطالعه اي در اوضاع اجتماعي و معيشتي تبت در سال ۱۹۴۰ شرايط بسيار اسفناك مردم را نشان مي دهد.
۳۸ در صد خانواده ها هرگز به چاي دسترسي نداشتند، از گياه هاي خودرو به جاي چاي استفاده مي كردند و يا "چاي سفيد" يعني همان آب مي نوشيدند.
آموزش و پرورش تقريباً وجود نداشت و آنچه بود به اشراف و درباريان اختصاص داشت. شرايط بهداشت بسيار اسفبار بود. تقريباً ۹۰ در صد مردم بيماري هاي آميزشي داشتند و حدود ۳۰ در صد به بيماري آبله مبتلا مي شدند.
اعتقادات خرافي عميق و كنترل شديد مذهبي به وسيله روحاني هاي بودايي بر توده ها و مجازات هاي سخت، از جمله مرگ، براي هر نوع نافرماني به طور مؤثري مردم را از زير سؤال بردن شرايط و يا طغيان دور نگاه مي داشت.
پيشرفت هاي كنوني تبت را اگرچه نمي توان با مناطق بسيار پيشرفته چين مقايسه كرد ولي طي ۵۰ سال گذشته در زندگي مردم تبت تحولات بزرگي پيش آمده است.
ايستادگي در مقابل اين فعاليت هاي سنجيده عليه چين دشوار است. رسانه هاي پرنفوذ و سياسي غرب، برنامه ريزي بسيار استادانه اي را طراحي كرده اند تا سيماي چين را تخريب كنند و براي نيروهاي بومي كه كه مورد علاقه آمريكا هستند اعتبار كسب كنند.
اين امر دليل بيشتري به دست مي دهد براي اين كه افراد واقع بين و منتقد سياست بين المللي درباره اين موضوع به تعمق بيشتري بپردازند.
نمي توان با تحريم هاي اقتصادي، عمليات سري و مداخله نظامي تبتي ها را وارد يك بازي خونين كرد و نام آن را جنبش رهايي بخش نهاد.
بروز ناآرامي در منطقه تبتي نشين چين
روز چهارشنبه، ۵ بهمن (۲۵ ژانويه)، مقامهاي چيني تائيد كردند كه يك تظاهراتكننده تبتي در تظاهرات اعتراضي روز سهشنبه توسط پليس كشته شده است.
رسانههاي چيني گفتهاند پليس چين اين معترض تبتي را در دومين روز تظاهرات در تبت تحت كنترل چين كشته است.
اين رسانهها ميگويند گروهي به يك پاسگاه پليس در شهر سدا در استان سيچوان حمله كردند و به سوي نيروهاي پليس تيراندازي كردند.
يك گروه از فعالان تبتي گفتهاند كه دو تبتي در تظاهرات اخير كشته شدهاند.
به گفته آنان؛ نيروهاي امنيتي به سوي معترضاني كه عليه وضع محدوديتهاي مذهبي دست به تظاهرات زده بودند، شليك كردند.
روز دوشنبه اين هفته هم پليس چين با تيراندازي به سوي جمعيت معترض در نقطه ديگري از استان سيچوان، يك نفر را كشت.
سيچوان كه جمعيت زيادي از تبتيها را در خود جاي داده، منشا تنشهايي ميان راهبان بودايي و مقامات چيني بوده است.
خودسوزي، تازهترين روش راهبان بودايي تبت در اعتراض به سياستهاي دولت چين در تبت به شمار ميرود.
دالايي لاما، رهبر روحاني تبت و از مخالفان سياست كنوني چين در اين سرزمين، شرايط نااميد كننده و سركوب تبتيها توسط حكومت چين را عامل موج اخير خودسوزيها خوانده است.
به گزارش بيبيسي، مقامات چيني به تازگي از اجراي برنامههايي در راستاي اعطاي مزاياي اجتماعي به راهبان بودايي تبت خبر داده و هدف از اين اقدام را كمك به تقويت "ثبات" در منطقه عنوان كردهاند.
دولت جمهوري خلق چين سرزمين تبت را همواره بخشي از خاك اين كشور دانسته، اگر چه پيش از قرن بيستم، تبت مدتي طولاني خودمختار بوده و بسياري از اهالي تبت خود را به دالايي لاما، رهبر معنوي در تبعيد تبت وفادار ميدانند.
در سال ۱۹۵۶، مردم تبت عليه آنچه كه فشار دولت چين بر دولت محلي خود ميدانستند قيام كردند كه تا سال ۱۹۵۹ و سركوب خشونتآميز اين قيام به دست ارتش سرخ چين، ادامه داشت.
پس از سركوب اين قيام، دالايي لاما همراه با جمعي از رهبران تبتي اين سرزمين را ترك كرد و در هند دولت در تبعيد تبت را تشكيل داد.
در جريان ناآرامي و درگيري پليس با شورشيان 30 نفر نيز زخمي شده اند.
اعتراض نهادهاي حقوق بشري به افزايش خشونت عليه تبتيها
سازمانهاي حقوق بشري خواستار توقف درگيريها ميان نيروهاي امنيتي چين و معترضان تبتي شدند و در نامهاي مشترك از دولت چين خواستهاند تا به دلايل اصلي بروز اعتراضات از سوي مردم تبت رسيدگي كند.
به نوشتهي روزنامهي لسآنجلس تايمز، نيروهاي امنيتي دولت چين در برخورد با معترضان تبتي دست كم يك نفر را با شليك گلوله كشتهاند.
اين اتفاق درحالي به وقوع پيوسته است كه چند روز پيش ديده بان حقوق بشر در گزارش ساليانه خود دربارهي وضعيت حقوق بشر در 90 كشور دنيا، از عملكرد دولت چين در برخورد با فعالان تبتي انتقاد كرده بود.
براساس اين گزارش، نيروهاي امنيتي چين در اين منطقه حضوري پررنگ و جدي دارند و مسوولان دسترسي و سفرها به اين منطقه را به شدت كنترل ميكنند و به خصوص درمورد حضور بازديد كنندگان خارجي و خبرنگاران در تبت سختگيري ميكنند.
از اينرو درپي انتشار خبر شليك گلوله دوبارهي نيروهاي امنيتي چين به سمت معترضان تبتي، سازمان عفو بينالملل نيز اعلام كرد دولت چين نبايد در مقابله با اعترضات تبتيها از زور و خشونت استفاده كند.
مقامات چين گزارشات ارائه شده از سوي شاهدان حاضر در واقعه مبني بر درگيريهاي خشونت آميز ميان پليس و معترضان تبتي را رد كردهاند.
سرپرست بخش آسيا – اقيانوسيه و عفو بينالملل تاكيد كرد كه وضعيت در تبت از سال 2008 و از زماني كه ناآراميها به خشونت تبديل شده پيشرفتي نداشته است.
در گزارش پايگاه اينترنتي عفو بينالملل آمده است كه در جريان درگيريهاي روز دوشنبه در تبت، چندين معترض ديگر و 5 افسر پليس نيز زخمي شدهاند.
منابع خبري مستقل تبت به عفو بينالملل اعلام كردهاند كه 36 معترض در اين درگيري ها زخمي شدهاند كه حال برخي از آنها وخيم است.
براساس اخبار غيرموثق، ديروز نيز نيروهاي چيني به سمت معترضان گلوله شليك كردهاند كه موجب كشته شدن دو تن و زخمي شدن افراد ديگري شده است.
در طول دو هفتهي اخير، اين سومين درگيري خشونت آميز است كه ميان پليس و تبتيها رخ ميدهد.
براساس اين گزارش، از ماه مارس گذشته تاكنون16 تبتي در اعتراض به قوانين سخت چين در مورد سركوب كردن گرايشهاي قومي ـ مذهبي در منطقه تبت خود را در آتش سوزاندهاند.
روابط آمريكا و چين با تنشهمراه خواهد بود
چين قدرتي در حال رشد در عرصه جهاني است و همچنين بخش قابل توجهي از بدهيهاي آمريكا را به خود اختصاص داده است.
همين امر نيز سبب شده است تا رئيس جمهور آمريكا نگران برانگيختن دشمني رهبري چين در پكن باشد.
در حالي كه جرج بوش رئيس جمهور سابق آمريكا به دالاييلاما يك مدال طلاي كنگره اعطا كرده بود و مدال طلاي كنگره نيز بالاترين افتخار غيرنظامي آمريكا به حساب ميآيد، اوباما رويكرد ديگر رؤساي جمهور آمريكا را دنبال كرده و از ديدار با رهبر جدايي طلبان تبت در انظار عمومي امتناع ورزيده است.
اوباما در سال 2009 ديدار با دالايي لاما را كه در آن زمان به واشنگتن آمده بود به تعويق انداخت و با وي ماهها بعد ديدار كرد، پس از آنكه نخستين سفر خود را به چين در مقام رئيس جمهوري آمريكا انجام داد.
ديدار آنها حتي به جاي دفتر رياستجمهوري آمريكا در كاخسفيد است، در اتاق نقشه كه اتاق نشيمن طبقه همكف كاخ سفيد است، برگزار شد و هيچ دوربين تلويزيوني اجازه ورود به اين جلسه را نداشت.
كاخ سفيد بعدا تنها يك عكس از آن دو در كنار يكديگر در اختيار رسانهها قرار داد، اما به ياد ماندني ترين تصوير، عكس دالاييلاما در حال ترك كاخ سفيد از يكي از درهاي پشتي كاخسفيد بود، در حالي كه مسير وي پر از كيسههاي زباله شده بود.
هنگامي كه دالاييلاما با اوباما ديدار كرد، كاخ سفيد اين بار نيز تشريفات مشابهي را دنبال كرد و اين ديدار مجددا در اتاق نشيمن طبقه همكف كاخسفيد برگزار و تصاوير منتشر شده نيز تنها به يك عكس رسمي محدود شد.
چنين اقداماتي احتمالا به منظور محدود كردن خشم چين صورت گرفت.
انتقاد ژنرال چيني از ديدار اوباما با دالاييلاما
وزارت امور خارجه چين در بيانيهاي كه در وب سايت خود قرار داد، اين ديدار را مداخلهاي جدي در امور داخلي چين خواند كه احساسات مردم چين را خدشه دار كرده و به منافع اصلي چين و روابط چين و آمريكا آسيب ميرساند.
آمريكا تمام تلاش خود را كرد كه چين را خشمگين نكند اما بيفايده بود
كاخ سفيد نيز در بيانيهاي اعلام كرد كه اوباما بر حمايت عميق خود براي صيانت از سنت هاي زبان شناختي، فرهنگي و مذهبي تبت و همچنين مردم تبت در سراسر جهان تاكيد كرده و صراحتا از اهميت حفظ حقوق بشر مردم تبت در چين سخن گفته است.
اين بيانيه همچنين تصريح كرد كه سياست آمريكا، تبت را بخشي از چين ميداند و آمريكا از استقلال تبت حمايت نميكند. چنين جملاتي در كنار شرايط اين ديدار به منظور آرام كردن چين مطرح شده است.
اما احتمالا آنها اختلاف اندكي در اين رابطه با يكديگر دارند. ديدار با دالايي لاما براي دولت چين توهين به حساب ميآيد و اين هيچ ارتباطي به نحوه مديريت اين ديدار توسط كاخ سفيد ندارد.
آخرين باري كه اوباما و دالايي لاما با يكديگر ديدار كردند، آغاز دورهاي تيره در روابط چين و آمريكا بود كه به دنبال آن طرفين مخالفت خود را در رابطه با مسائل اعلام كردند اختلافات درباره مسائلي از فروش تسليحات آمريكا به تايوان گرفته تا ارزش پول رايج چين به مهمترين موضوعات مطرح ميان دو طرف تبديل شد.
الگوي رفتاري آمريكا در برابر چين
امروزه جمهوري خلق چين به عنوان يك قدرت در حال ظهور در نظام بينالملل مطرح است.
بسياري از تحليلگران بر اين باورند كه دولت پكن در سالهاي آينده به يك قدرت بزرگ تبديل خواهد شد.
به عبارتي چين به عنوان يكي از كشورهاي موثر در نظام بينالمللي و نامزد ايفاي نقش مهمتر و تعيين كنندهتر در ساختار و پوياييهاي نظام بينالملل در هزاره سوم ميلادي ارزيابي ميشود.
در مجموع توازن نظامي ـ هستهاي٬ قدرت اقتصادي٬ ظرفيتهاي سياسي اين دولت٬ برخورداري از حق وتو٬ نيازمنديهاي چين به منابع انرژي و... ضرورتهاي توجه به روابط استراتژيك با اين دولت را توجيه مينمايد.
از طرف ديگر نوع تعامل و رفتار ايالات متحده با اين دولت بسيار حائز اهميت بوده و بررسي آن ميتواند دستاوردهاي بسيار مهمي براي جمهوري اسلامي ايران در بر داشته باشد.
با اين توضيحات مقدماتي در ادامه٬ الگوي رفتاري آمريكا در قبال چين مورد مطالعه قرار ميگيرد.
پيش از پرداختن به اين موضوع بيان اين نكته ضروري است كه يكي از نقاط ضعف جمهوري اسلامي٬ فقدان استراتژي مشخص در قبال قدرتهاي بزرگ در نظام بينالملل است.
به عبارتي هر زمان كه قصد داريم رابطهاي سياسي را با يكي از اين قدرتها٬ طراحي نماييم٬ تمامي اقدامات از صفر شروع ميشود.
به بيان روشنتر٬ هيچ آرشيو سياستگذاري وجود ندارد كه بتوان با اتكا و استناد به آن سوابق ضعفها و قوتهاي استراتژيهاي پيشين را مورد ارزيابي قرار داد.
اشتراكات ايران و چين
ايران و چين اهداف كلاني را در سطوح گوناگون دنبال ميكنند.
چين ساليان سال است كه هدف ملي سياست خارجي خود را تبديل شدن به يك قدرت بزرگ قرار داده و بخش عمدهاي از سياست و روابط خارجي خود را بر حسب اينكه كشورها چه كمكي ميتوانند به اين هدف نمايند٬ تدوين ميكند.
جمهوري اسلامي ايران هم؛ همانطوري كه چشمانداز بيست ساله كشور مشخص نموده و در پيامهاي عمومي رهبرانمان هم به كثرت تكرار شده٬ به دنبال تبديل شدن به قدرت اول منطقهاي است. بنابراين مهندسي رشد هر دو كشور يك مهندسي مشابهي براي دستيابي به اهدافشان است.
از طرف ديگر ايران و چين در عرصه بينالملل با ايالات متحده آمريكا مواجه هستند كه از جنگ جهاني دوم به بعد به طور مشخص هدف اصلي سياست و رفتار خارجي خود را ايجاد يك نظام تك قطبي٬ برقراري و حفظ هژموني و در كل حفظ سلطهاش در اين سيستم و جلوگيري از انباشت و تجميع قدرت در هر كشوري (در سطوح منطقهاي و جهاني) به ويژه كشورهايي كه موضعي مخالف با ايالات متحده آمريكا و منافع آن٬ در پيش گرفتهاند و يا اهدافشان را به گونهاي متفاوت با اهداف آمريكا تدوين و دنبال ميكنند٬ قرار داده است.
به طور مشخص در استراتژيهاي امنيت ملي آمريكا اشاره شده است كه يكي از اهداف بسيار اساسي سياست خارجي كاخ سفيد جلوگيري از رشد قدرتهاي جهاني و منطقهاي رقيب يا متضاد با واشنگتن كه قابليت اين را داشته باشند كه پوياييهاي سياست بينالملل را بدون كنترل آمريكا تحت تاثير قرار بدهند.
نظر به اينكه چين در اين مسير مدت زمان طولانيتري را درگير اين بازي بوده و تجربه بيشتري هم در اين زمينه دارد٬ پس درسهاي استراتژيك زيادي را ميتوان از نوع برخورد پكن با واشنگتن به دست آورد و در تدوين استراتژي از آنها بهرهبرداري كرد.
به راستي سياست و رفتار آمريكا در قبال چين چگونه بوده است؟ چه محركههاي كليدي در تغيير و تداوم آن نقش داشتهاند؟ نوع بازي چين با آمريكا٬ چه تاثيري بر روي اين تغيير و تداوم داشته است؟ كدام سياستها و رفتارهاي آمريكا تحت چه شرايطي موفق و تحت چه شرايطي ناكام بودهاند و آمريكا ناچار آنها را تغيير داد.
آيا اساس اين امكان وجود دارد كه سياست خارجي و رفتار آمريكا را تغيير داده و آن رفتارها را نسبت به كشورمان شرطي كنيم به صورتي كه در واقع آثار مضر آن را بتوانيم كنترل و مديريت بكنيم؟ آيا اساسا كشورهايي مانند ايران كه ميخواهند قدرت منطقهاي شوند و يا مانند چين كه دنبال رسيدن به قدرت جهاني هستند٬ ميتوانند با اتخاذ يك استراتژي كه در برگيرنده نوعي تعامل با آمريكا نيست٬ به اهداف خود برسند؟ اگر چنين امري ممكن است در واقع تحت چه شرايطي امكانپذير است؟
در ميان تحليلگران اين اجماع وجود دارد كه سياست خارجي آمريكا در راستاي حفظ هژموني و سلطه بر جهان و به ويژه مناطق مهم آن تدوين و اجرا شده است.
بايستي توجه داشته باشيم كه حفظ هژموني مسئلهاي ايدئولوژيك نيست چرا كه در آن هميشه نوعي محاسبات قدرت هم وجود دارد.
اساسا شايد بخش عمدهاي از هدف آمريكا از پيگيري هژموني و سلطه بر جهان٬ حفظ نظم نوين است.
بنابراين گرچه حفظ هژموني ريشهاي در ايدئولوژي آمريكايي دارد ولي اساسا يكي از مولفههاي فرهنگ استراتژيك آمريكا به شمار ميآيد كه به طور موثري در سياستگذاري اين كشور در بين اعضاي جامعه استراتژيك اين كشور وجود دارد.
منظور از جامعه استراتژيك٬ جامعه تصميمگيرندگان در عرصه ملي است.
به زعم آمريكاييها مقدر شده كه جهان براساس آزادي و دموكراسي و ليبرال دموكراسي آمريكايي اداره شود از سوي ديگر نوعي احساس خاصگرايي ميان اعضا جامعه استراتژيك و در پس زمينه ذهن آمريكاييها وجود دارد.
به عقيده آنها٬ آمريكا يك قدرت برتر و كشور نمونه است. اما حفظ هژموني آنها ريشه در مناسبات قدرت دارد و در محاسبات آمريكاييها حفظ هژموني به آنها امكان حفظ نظم بينالمللي موجود را ميدهد كه بيشترين منافع را به آمريكا ميرساند.
بنابراين يكي از ابزارهاي اين استراتژي٬ جلوگيري از ظهور كانونهاي قدرت در سطح جهاني و منطقهاي است.
در اين راستا آمريكا براي حفظ سلطه و برتري خودش در منطقه آسيا و پاسفيك استراتژي مهار چين را دنبال ميكند. اهميت اين منطقه در آن است كه بخش مهمي از خطوط تامينكننده انرژي اقتصاد آمريكا و اروپا از راههاي دريايي ميگذرد.
از طرفي منطقه آسيا و پاسفيك كريدور بسيار مهم و جانشيني براي قدرتافكني آمريكا به مناطق ديگر است كه در واقع انتقال قدرت آمريكا را از سرزمين مادري به مناطق ديگر تسهيل ميكند و بدون آن هرگونه جابهجايي قدرت آمريكا در سطح جهان بسيار پرهزينه و غيرممكن خواهد بود.
در نهايت اينكه به دليل ويژگيهايي كه منطقه آسيا و پاسفيك دارد حفظ قدرت در نظام بينالملل تا حد زيادي بستگي به حفظ ثبات در اين منطقه مهم از جهان دارد.
بر اين اساس از زمان شكلگيري دولت كمونيست چين در ۱۹۴۹ تا اوايل دهه ۱۹۷۰٬ سياست آمريكا در قبال چين مبتني بر صدمه زدن و مهار چين بود (برخي از محققان٬ رشد مك كارتيسم در آمريكا را واكنشي به انقلاب فرهنگي در چين ميدانند. مك كارتيسم به معني رشد اين تفكر است كه چين از دست رفته و بايد بازپس گرفته شود).
به زعم ايالات متحده آمريكا٬ چين به عنوان بخشي از انقلاب كمونيستي در جهان است كه نظم سياسي ليبراليستي آمريكا را (كه كاخ سفيد درصدد جهاني نمودن آن است) به چالش ميكشد.
بنابراين ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اساسا مدل رفتاري آمريكا با اتحاد جماهير شوروي تفاوت چنداني با الگوي برخورد و رفتار با چين ندارد.
بنابراين هدف از ترتيبات امنيتي كه ايالات متحده در اين دوره در حوزه آسيا و اوراسيا ايجاد ميكند، مهار و سد نفوذ اين دو كشور ميباشد.
از اوايل دهه ۱۹۷۰ اختلافاتي ميان حزب كمونيست چين و شوروي ايجاد شد.
با سفر نيكسون به چين ما شاهد يك چرخش در سياست و استراتژي و رفتار چين هستيم. به دنبال اين سفر، آمريكا، چين را از زاويه ابزاري براي مهار شوروي نگاه ميكند و اين براساس نوعي رويكرد واقعگرايانه است.
از آن زمان به بعد ما شاهد دورهاي هستيم كه آمريكا سياست تعامل را در قبال چين دنبال ميكند.
در اواسط همين دهه تحولاتي در چين رخ ميدهد كه آمريكا را در دنبال كردن اين سياست تشويق ميكند كه مهمترين آن تحولات، مرگ مائو و ظهور دنگ شيائوپينگ است.
او ابتكار مهمي را در اين دوره انجام ميدهد كه سالهاي بعد سياست آمريكا در قبال چين را شرطي ميكند و به كانالهايي مياندازد كه آمريكا سياست مناسبتري را در قبال چين اتخاذ كند و ادامه بدهد. به ابتكار دنگ شيائوپينگ برنامه داخلي اصلي چين از انقلاب فرهنگي به نوسازي اقتصادي تبديل شده و مدرنسازي اقتصاد و ديگر جنبههاي اجتماعي در چين در اولويت قرار ميگيرد.
از آن زمان تا تقريبا سال ۱۹۸۹ كه حادثه ميدان تيان آنمن رخ ميدهد و تقريبا يكي دو سال بعد كه جنگ سرد پايان مييابد، ايالات متحده آمريكا به چين نه به عنوان رقيب و نه دشمن، بلكه به عنوان كشوري كه به دنبال نوسازي اقتصادي و تثبيت نظام بينالملل است، نگاه ميكند.
وقوع حادثه تيان آنمن در آن زمان، وقفهاي در روابط آمريكا و چين ايجاد كرد و اين وضعيت تقريبا تا سال ۱۹۹۱ ادامه داشت.
كلينتون بعد از روي كار آمدنش در آمريكا عنوان كرد كه سياست تعامل با چين را ادامه داده و آن را به سابقه حقوق بشر در چين، سابقه سياسي، زندگي اجتماعي در درون چين و آزاديهاي مذهبي و مواردي از اين دست، پيوند ميدهد.
براي مثال در سال اول دوره حكومت كلينتون در چارچوب سياست تعامل نامحدود، قانوني مصوب گرديد كه دادن امتياز به چين منوط به اين است كه چين عملكرد خود را در زمينه حقوق بشر بهبود بخشد.
در مجموع در اين دوره، آمريكا در تمام حوزهها روابط خود را با چين تعميق بخشيد و همكاريهاي متعددي را در بخش نظامي و دفاعي آغاز كرد.
بعد از به قدرت رسيدن دولت بوش، كاخ سفيد مجموعه واكنشهايي را در قالب استراتژي امنيت ملي نشان داد كه بيانگر آغاز دوراني جديد و چرخشي ديگر در استراتژي آمريكا در قبال چين بود.
اما تحت تاثير حوادثي كه بعدها رخ ميدهد اين چرخش كند ميشود و تا حدي به همان الگوي رفتاري كلينتون در مقابل چين، بر ميگردد.
تحليل مدل رفتاري آمريكا در قبال چين
بسياري از كارشناسان در مورد اينكه استراتژي آمريكا در مقابل چين، در طي اين دوره «سياست تعاملي» (Engagement) بود ترديد دارند.
چينيها معتقدند كه استراتژي آمريكاييها، بعد از كلينتون دربر گيرنده دو بعد «تعامل و دربرگيري» (Containment) بوده است.
چينيها معتقدند كه در رفتار آمريكا در قبال چين دربرگيري به عنوان اساس و استراتژي بوده و تعامل به عنوان ابزار يا تاكتيك محسوب ميشود.
عليرغم اين مباحث، به نظر ميرسد كه اين تصوير دقيقي از استراتژي آمريكا در قبال چين نيست. چرا كه واقع مطلب آن است كه تقريبا از اواخر دهه ۱۹۷۰ رفتار آمريكا در قبال چين داراي سه ركن اساسي است كه عبارتند از:
۱. تعامل سياسي
۲. همگرايي اقتصادي
۳. احاطه استراتژيك
از آن زمان تا سال ۲۰۰۵، نه رئيسجمهور و هفت دولت در آمريكا بر سر كار آمده كه اين دولتها هم از حزب دموكرات و هم از حزب جمهوريخواه بودند.
تحليل سياستهاي اين دولتها مبين آن است كه هر كدام از آنها، اين سه ركن را با تركيب خاص ملحوظ نظر قرار دادهاند.
توضيح آنكه در عرصه اقتصادي در طي اين سالها، به خصوص بعد از آنكه دولت چين سياست نوسازي اقتصادي و سياست درهاي باز را (به ويژه) متاثر از جريانهاي جهاني شدن اقتصاد اتخاذ كرد، آمريكا همواره سياست ادغام اقتصاد چين در اقتصاد جهاني را دنبال كرده است.
بخشي از هدف آمريكا، كسب منافع اقتصادي است كه در تعامل با چين به دست ميآيد. اما در وراي اين هدف، اهداف ديگري هم براي آمريكا متصور است:
۱. چين پرجمعيتترين و يكي از پهناورترين كشورهاي جهان با رشد اقتصادي بسيار بالاست.
اين امر باعث گرديده تا كاخ سفيد، چين را در خلال سالهاي اخير وارد سازمان تجارت جهاني كند.
در حال حاضر آمريكا اولين شريك تجاري چين است.
در حقيقت آمريكا قصد دارد تا با درگير كردن چين در مسايل جهاني، پكن را به يك كشور مسئوول در جهان تبديل نمايد.
۲. درگيري چين در مسايل امنيتي منطقه باعث ميگردد تا اين كشور به عنوان يك ركن اساسي در حفظ صلح و ثبات در سطح منطقه و جهان به حساب آيد.
اين سياست باعث ميگردد تا چين با ورود به عرصه هنجارهاي بينالمللي، نقش ايجاد كننده تعادلي را در شبه جزيره كره، جنوب شرق آسيا و نيمكره شرقي آسيا ايفا كند كه در اين امر ارتباط مستقيمي با منافع آمريكا دارد.
۳. آمريكا از طريق برقراري ارتباط مستقيم با چين و درگير كردن اين كشور در جهاني شدن در ابعاد گوناگون آن، تماس مستقيم با ارتش خلق چين ايجاد كرده و با اين عمل توانسته است تا خود را با تداركات نظامي ـ امنيتي اين كشور، از جمله با موسسات و تشكيلات نظامي و مقاصد استراتژيك و بودجه نظامي چين آشنا كند.
چنين امري پكن را به منزله يك كشور قابل اعتماد در منطقه و جهان معرفي كرده و روند درك متقابل را نيز افزايش ميدهد.
۴. آمريكا همواره تلاش نموده پكن را در نهادهاي چندجانبه بينالمللي وارد نموده و اين كشور را به يك سهامدار، در نظم جهاني به رهبري آمريكا تبديل كند تا از نيروي بازار براي باز كردن سيستم سياسي بسته آن استفاده كند.
آمريكا به تدريج از دهه ۱۹۸۰ به اين نتيجه رسيد كه هرگونه سياست محاصره اقتصادي چين هم به لحاظ سياسي و هم به لحاظ اقتصادي نتيجه عكس دارد.
آمريكا در تعامل سياسي با چين چند هدف را دنبال ميكند.
هدف آمريكا وارد كردن چين به آغاز اصلاحات سياسي در نظام سياسي خودش است.
هدف بعدي، ايجاد اعتماد و كاهش ترس پكن از سياستهايي است كه آمريكا در قبال اين كشور اتخاذ ميكند. اما بايد توجه داشت كه در كنار اين تعاملات، به عنوان شكلي از ضمانت يا مكانيسم تضميني، آمريكا دائما در طي اين سالها سياست به حاشيهراني و محاصره استراتژيك چين را اعمال مينمود تا چين قويتر نتواند منافع حياتي آمريكا را تهديد كند و مانع شود بر سر اين كه چين به گونهاي در نظام بينالملل رشد كند كه بتواند آمريكا در مرحله اول از آسيا بيرون كند و بعد منافع آمريكا را به ويژه هژموني آن را در نظام بينالملل تحت تاثير قرار دهد.
بنابراين دولتهاي گوناگوني كه در طي اين دوره زماني در آمريكا بر سر كار آمدند اين سه ركن را در سياستهاي خود با تركيبهاي مشخص و مختص به خود مورد نظر قرار ميدادند.
براي مثال رويكرد دولت كلينتون در دهه ۱۹۹۰ براي به انزوا كشاندن پكن داراي ماهيت ظريف و نرم بود. به نظر او، آمريكا ميتوانست از طريق رشد اقتصادي فضاي مورد نياز چين براي رشد را محدود كند.
به عبارتي ايالات متحده بايد با تعاملات متعدد و حضور خود در مناطق گوناگون جهان، رشد چين در سطح منطقهاي و جهاني را كاهش دهد.
در عين حال، كلينتون روي تعامل اقتصادي و سياسي با اين كشور به صورت نامحدود متمركز شد. در طي دوره وي، چين به عضويت سازمان تجارت جهاني در ميآيد. آمريكا با چين موافقتنامه روابط تجاري عادي امضاء ميكند كه همان مفهوم حق كاملهالوداد را دارد.
جورج بوش پسر بعد از به قدرت رسيدن، در استراتژي امنيت ملي خود، ابتدا چين را به عنوان رقيب استراتژيك معرفي ميكند.
لذا او با توجه به اين كه اركان سياستي كه آمريكا تا به حال در قبال چين داشته در حال فروپاشي است و اين مدل رفتاري نتوانسته به آن نتيجه مورد نظر آمريكا دست پيدا كند به دنبال نوعي سياست محاصره استراتژيك چين است.
هر چند او در استراتژي بعدي خود تا حدي اين رويكرد خود را اصلاح ميكند، اما مجموعه اقداماتي كه دولت بوش در قبال چين انجام ميدهد، بيش از حوزه تعامل به حوزه دربرگيري نزديك است.
براي مثال دولت بوش مناسبات رسمي خود را با كرهجنوبي، استراليا و ژاپن تقويت نموده، موافقتنامههاي دفاعي متناسب با شرايط جديد منعقد كرده، فروش تسليحات به تايوان را با سرعت بيشتري ادامه داده و به كرات در قبال هرگونه تهديدي از سوي چين عليه تايوان موضعگيري كرده است.
آمريكا كه به دنبال ساختاردهي حضور مجدد خودش در پاسيفيك در يك بستر جهاني متحول است، تلاش نموده اتحادهاي امنيتي را در محيط ژئوپليتيكي جديد ايجاد كند.
در اين راستا همواره ژاپن را به ايفاي يك نقش بزرگتر در امنيت منطقهاي تشويق نموده و با استقرار و تقويت سيستم دفاع موشكي در شرق آسيا براي چين نگرانيهايي را ايجاد كرده است.
بهبود ترتيبات امنيتي با دولتهاي آسياي جنوب شرقي و ايجاد روابط امنيتي بيشتر با هند و مهمتر از آنها انعقاد موافقتنامه هستهاي با اين كشور طي ماههاي اخير، از اقدامات مهم دولت بوش براي تنگتر كردن محاصره استراتژيك چين است.
از سوي ديگر آمريكا در خلال سالهاي اخير حضور خود در آسياي مركزي تقويت نموده است.
هدف آمريكا طراحي و استقرار ساختاري در منطقه آسيا است كه قادر به حمايت از استراتژي آمريكا براي رويارويي احتمالي با چين باشد.
در اين راستا، آمريكا حجم و نوع نيروهاي خود را در اين منطقه مورد تغيير و تقويت قرار داده است.
در مجموع اين سياست سه ركني آمريكا در قبال چين نتوانسته چين را مهار كند و مانع ظهور چين به عنوان يك قدرت بزرگ و ورودش به نظام بينالملل شود.
ليكن هر چند از زماني كه دولت بوش بر سر كار آمد، احاطه استراتژيك پكن در اولويت دستور كار كاخ سفيد قرار گرفته اما همچنان واشنگتن تقويت روابط خود را با چين در عرصه همگرايي اقتصادي دنبال كرده است.
البته مديريت دولت چين به شدت مراقب بوده كه اختلافات با آمريكا در حوزه سياست عادي منجر به آن نشود كه بر موضوعات سياست عالي و عرصههاي سياسي اقتصادي خدشهاي وارد سازد.
برداشت آمريكاييها اين است كه چينيها با بهرهبرداري از دو ركن تعامل سياسي و همگرايي اقتصادي و به خصوص با متمركز شدن روي رشد و نوسازي اقتصادي و سپس تبديل آن به قدرت سياسي و نظامي توانستهاند بر اقدامات و تواناييهاي آمريكا در حوزه محاصره استراتژيك تاثير بگذارند و مجموعه اقدامات آمريكا در اين حوزه را محدود كرده و تحت تاثير قرار دهند.
به همين دليل است كه دولت بوش دائما از سوي گروههاي تندرو تحريك ميشود كه به سياست مهار تمام عيار چين برگردد.
اما به نظر ميرسد با توجه به استراتژي هوشمندانهاي كه چينيها انتخاب كردند، اجراي استراتژي مهار در آينده براي آمريكا بسيار دشوار و پرهزنيه باشد. دولت پكن تصميم گرفته تا زماني كه چين به يك قدرت بزرگ تبديل نشده وارد هيچگونه منازعه نظامي با آمريكا نشود. چرا كه در آنها اين باور وجود دارد كه آمريكا به دنبال اين است كه با كشاندن ناخواسته چين به يك منازعه، مسير آنها براي تبديل شدن به يك قدرت بزرگ را منحرف يا كند و يا متوقف كند.
چينيها نوعي استراتژي محاسبهگري را در عرصه اقتصادي پيگيري مينمايند و همزمان با آن تلاش بيوقفهاي را براي تبديل شدن به قدرت اقتصادي به قدرت نظامي مينمايند.
به زعم آمريكا حزب كمونيست چين نسبت به ده سال پيش نه تنها ضعيف نشده، بلكه قويتر نيز شده است. در حالي كه تمايل آن براي اصلاحات سياسي بسيار مبهم است و مقاومت زيادي هم در اين زمينه انجام ميدهند. بنابراين نگراني كاخ سفيد اين است كه چين از كنترل آمريكا خارج شود.
در مجموع گرچه دولت آمريكا به دنبال اين است كه با تند كردن اقدامات خود در حوزه محاصره استراتژيك، چين را مهار و كنترل كند اما به نظر ميرسد آمريكا ترديدي در برقراري تعامل با چين نخواهد داشت.
هر چند اين بدان معنا نيست كه روابط دو كشور در آينده تقابلي نخواهد بود.
اما با توجه به هوشمندي كه چينيها در مقابل آمريكا به كار گرفتند امكان موفقيت يا چشمانداز موفقيت آمريكا بسيار بعيد ميباشد.
البته چين هم با يك چالش جدي در آينده مواجه است.
توضيح آن كه سياست نوسازي و درهاي باز اقتصادي، با ميدان دادن به نوعي سرمايهگذاري خصوصي و اتصاد بخش خصوصي به تدريج وارد فاز جديدي شده است.
نتيجه اين سياست آن خواهد شد كه ما شاهد صاحبان جديد قدرت اقتصادي در چين خواهيم بود كه آنها به طور منطقي و به تدريج خواهان سهمي در قدرت سياسي خواهند بود.
چنانچه چين نتواند راهحلي براي تعامل بين قدرت اقتصادي نوظهور و قدرت سياسي پيدا كند، ممكن است آمريكا بتواند روي اين نقطه ضعف فشار آورده و در حوزه تعامل سياسي وارد شوند و انسجام نظام سياسي چين را به چالش بكشد.
يکشنبه|ا|16|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[مشاهده در: www.irinn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]
-
گوناگون
پربازدیدترینها