واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > رجایی، غلامعلی - این روزها، بحث رسانه ها بر سر پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام در مرداد ماه سال 1367 است؛ همان که متأسفانه در این سال ها و روزها دستمایه تسویه حساب برخی سیاسیون و غیر سیاسیون با مردان و سرداران جنگ شده و احتمالا خواهد شد. به تازگی کتابی به نام «اشغال و مدال» که دربردرانده خاطرات جنگ دو تن از افسران عراقی به نام «صبارالعلامی» و سروان «ستار سعد» است و توسط دفتر هنر و ادبیات دفاع مقدس حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در سال 87 منتشر شده و آقای محمد نبی ابراهیمی آن را ترجمه کرده است به دستم رسید که دارای مطالبی ارزشمندی درباره پایان جنگ و به ویژه تأثیر پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام(ره) و شگردهای تبلیغاتی صدام برای تبدیل این شکست به پیروزی در نظر مردم مظلوم عراق است. این که می گویم تبدیل این شکست به پیروزی، به این دلیل است که جنگ، فرجام و نتیجه ای برای صدامی که جز به سقوط جمهوری نوپای اسلامی ایران و آزاد شدن خوزستان از آن و بازگرداندن سه جزیره ایران در خلیج فارس به امارات نمی اندیشید در بر نداشت و سرانجام جنگ، همان شد که در نامه پنجم خود به آیت الله هاشمی رفسنجانی که از سوی حضرت امام مسئول اداره امور جنگ بود، نوشت: «لقد تحقق کلما اردتموه»؛ اینک هر آنچه شما خواسته اید محقق شده است. و عراق که به امیدهای واهی در برابر پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل تمکین نمی کرد، هنگامی که با حملات پی در پی رزمندگان اسلام در غرب و جنوب کشور رو به رو شد، به ناچار با سرافکندگی تسلیم قطعنامه سازمان ملل شد و آن را پذیرفت. همین احساس شکست و ناامیدی عراق از جنگی بی نتیجه با ایران بود که او را روانه کویت کرد تا با تصرف آن به گمان خود، پیروزی جدیدی را برای عراق به ارمغان بیاورد. مطالبی که در پی می آید، از این جهت مهم است که دشمن نگارانه است و به خوبی نگاه درونی ارتش و جامعه عراق را در آستانه پذیرش قطعنامه نشان می دهد و بر هوش و درایت بی مانند حضرت امام که در بهترین شرایط ممکن، قطعنامه را پذیرفت و پذیرش آن را امری تاکتیکی می دانست، گواهی می دهد. واقعیت جنگ امام خمینی(ره) به دنیا ثابت کرد که یک فرمانده نظامی و استراتژی شناس است. او شرایط حاکم بر نیروها را بررسی کرد و توانست دستور آتش بس صادر کند. این کار رویاهای صدام حسین را بر باد داد، چون امیدوار بود که جنگ ادامه پیدا کند، به ویژه که کارخانه های ما به مرحله تولید بمب های شیمیایی و فسفری رسیده بود و اسلحه و تجهیزات لازم برای جنگ را تهیه کرده بودیم. بالاتر از این، سرنگونی حکومت ایران برای صدام اهمیت داشت تا بتواند در برابر آن کویت و جزایر این کشور را تصاحب کند. موافقت امام خمینی با قطعنامه 598 مانند شمشیری بود که پشت صدام حسین را شکست. او در جلساتش با بلندپایگان عراق می گفت: من فکر نمی کنم که امام خمینی، تنها یک رجل مذهبی باشد، بلکه او یک رجل سیاسی زیردست است. صدام حسین، مسعود رجوی را امشب اسب تروایی به حساب می آورد که به واسطه آن از اقیانوس ها و دریاها می گذرد و سهم خود را می گیرد. مسعود رجوی هم به صدام حسین اطمینان داده بود که حکومت ایران در آستانه سقوط است؛ اما یک روز صدام بر روی میز کوبید و گفت: به خدا قسم این چهارپای مجوس ما را فریب داد و ما هم او را تصدیق کردیم. او تمام آرزوهای من را به باد داد تا امروز بنشینم و حسرت بخورم. تصویر پایان جنگ تلویزیون عراق صحنه هایی از جشن و سرور خانواده های عراقی را نشان می داد. در حالی که باورشان نمی شد جنگ پایان یافته است، خانواده هایی که در دوران جنگ کشته داده بودند، بی اعتنا بودند. آنها عزادار بودند، زیرا فرزندانشان به جبهه رفته و بازنگشته بودند. خانواده هایی که دست قدرت الهی فرزندانشان را حفظ کرده بود، برای اظهار شادمانی گاو و گوسفند قربانی و شیرینی پخش می کردند. صدام هم برای سرپوش نهادن بر اندوه شدید خود و شرکت در شادمان مردم بر صحنه تلویزیون ظاهر شد و گفت: کاسه زهر را به [امام] خمینی نوشاندیم. پس طایفه های عراقی به شیوه و رسم خود شادمانی کنید. ما هم تعطیل رسمی اعلام کردیم، زیرا در جنگ پیروز شدیم و [امام] خمینی را شکست دادیم. باز هم جنگ با این که شعله های جنگ فروکش کرده بود، اما صدام حسین همچنان لباس رزم می پوشید. این کار برای آگاهان بیانگر این بود که نقشه هایی در سر می پروراند. از سرلکشر وفیق السامرایی مدیر استخبارات ارتش علت این امر را جویا شدم. خندید و بر کتفم زد و گفت: دوست من گمان می کنی که پیکار ما تمام شده است؟ این بار نوبت عقال به سرهاست. شگفت زده شدم و توفانی از پرسش ها من را در بر گرفت. با خود گفتم: آیا این معقول است که رهبری ما چنین طرحی در سر داشته باشد؟ شیخ های خلیج فارس در جنگ با ایران پیوسته به ما کمک کردند؛ کمک ها، پشت کمک ها. از سوی دیگر، رهبری ما از امیر کویت دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شهر بازسازی شده فاو و همچنین مشارکت در شادمان مردم عراق حضور پیدا کند. شب آتش بس در عراق در روزهای پایان جنگ، فساد، جشن ها، جو جامعه را فرا گرفته بود. زن جوانی در خیابان الکفاح بغداد به من گفت: دوست دارم امشب در کنار تو باشم تا از خاطراتت درباره جنگ برایم تعریف کنی. احساس کردم صادقانه حرف می زند. او می خواست احساسات زنانه اش را بیان کند. یک شب تا صبح را با او سپری کردم و او آه می کشید و می گفت: الان معنای سعادت و خوشبختی را درک کردم. همکاران دیگرم صدها حکایت از این نوع و در مناطق گوناگون عراق در شب آتش بس برای من تعریف کردند. در آن شب بازار مشروب فروشی ها داغ بود. در مجالس رقص و آوازخوانی از قهرمانان پیروزی صدام حسین تعریف و تمجید می کردند. ما نمی دانستیم او چه خوابی برای ما دیده است. به هر روی، طرح و برنامه هایی وجود داشت که در پشت پرده و در اتاق های کاخ ریاست جمهوری راه خود را می پیمود. با وجود توقف جنگ، آثار نظامیگری در موسسات دولتی به حال خود باقی ماند. شعارهای تمجید از صدام و لعن و نفرین بر دشمنان همچنان بر روی دیوارها بافی بود. عکس های ویژه صدام خیابان ها را پر کرده بود و همه این تصاویر با لباس نظامی بود. صدام حسین چند روز بعد از آتش بس در دیدار با شماری از اعضای وزارت دفاع گفته بود: ما در این جنگ پیروز شدیم. ارتش ما همچنان در عمق خاک ایران حضور دارد؛ اما با این شرایط مثبت به هدف اصلی مان که سرنگونی رژیم حاکم بر ایران بوده نرسیدیم. هم اکنون معادلات بین المللی خیلی پیچیده شده است. آمریکایی ها در مسأله کویت ما را ناکام گذاشتند. همان گونه که می دانید، مسأله تصحیح تاریخ و بازگرداندن کویت به آغوش وطن، محور توجهات ماست و برای ما یک قضیه اصلی به شمار می آید. از این روی، به شما بگویم من برای بازپس گیری کویت به راه خود ادامه می دهم؛ هرچند دوستان به خشم آیند و عراق ویران شود. صدام حسین این سخنان را پنج روز پس از برقرای آتش بس در وزارت دفاع بیان کرده بود. سخنان او کاملا سری بود؛ اما سرلشکر وفیق السامرایی پس از دیدار با ما در استخبارات منطقه جنوبی در بصره این سخنان را بازگو کرد. سرلشکر وفیق السامرایی به من گفت: دستگاه اطلاعاتی شما باید به فعالیت های خودش علیه ایران ادامه دهد. ما خرابکارانی را به درون ایران خواهیم فرستاد تا برای ایجاد آشوب و اضطراب اقدام کنند. برای ما قابل قبول نیست که ببینیم ایران دوباره جان گرفته است. در حقیقت، پایه روابط ما با هر دولتی، بر دو محور می چرخید: 1 _ روابط سیاسی آشکار. 2_روابط اطلاعاتی یعنی اگر با کشوری روابط حسنه داشتیم، این به آن معنا نبود که ما بعد اطلاعات را رها کنیم. ما از این راه اردن را به کشوری تبدیل کردیک که پیرو اوامر حزب بعث عراق بود. یا کویت، جزیره سرشار از اسکناسی بود که با حالتی تحقیر شده، در طول جنگ آنها را به سوی ما سرازیر کرد. برگرفته از کتاب «اشغال و مدال»؛ سرهنگ صبارالعلامی؛ صفحه 31 تا 35
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 389]