واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: مصطفوي: كارگردانان در ضعف فيلمنامهنويسي سينماي ايران سهيم هستند
فريد مصطفوي كه براي دو فيلمنامه "خونبازي" و "زادبوم" برنده سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر شده، "ناخدا خورشيد" را فيلمنامه برگزيده سينماي بعد از انقلاب ميداند و معتقد است، كارگردانان هم به اندازه نويسندگان در ضعف فيلمنامهنويسي سهم دارند. او فيلمنامهنويسي را از سال 1360 با "پائيزان" رسول صدرعاملي آغاز كرد و فيلمنامه 16 فيلم را در كارنامه دارد. مصطفوي در پنج فيلم "خارج از محدوده"، "پول خارجي"، "زير پوست شهر"، "گيلانه" و "خونبازي" با رخشان بنياعتماد همكاري كرده و "تقاطع" و "زادبوم" هم حاصل همكاري او با ابوالحسن داودي است. وي در حدود سه دهه اخير در حوزههاي مختلف فيلمنامه نوشته و با دورههاي مختلف سينماي ايران آشناست. او در گفتگويي سياستگذاري هاي سالهاي پس از انقلاب را در حوزه فيلمنامهنويسي تحليل و از تاثير اين سياستهاي فرهنگي سينمايي بر روند شكلگيري جريانها و موجهاي سينمايي صحبت كرده است. فيلمنامهنويسي قبل از انقلاب چندان حرفهاي و جدي نبود و اگر فيلمنامهاي متفاوت نوشته ميشد حاصل تلاشهاي فردي بود.
سينماي ايران پس از انقلاب چقدر وامدار اين تلاشهاست؟
اگر تاريخ سينماي ايران را از حدود سال 27 شمسي حساب كنيم، مقطعي كه ميشود از صنعت سينما صحبت كرد و از نيروهايي كه در بخشهاي مختلف فعاليت مداوم و مستمر داشتند، به دكتر كوشان ميرسيم، كارگرداني كه اولين فيلمش "توفان زندگي" است. تجربههاي قبل از دوره او سينماي صامت بود و در دوره اوهانيان ، مرادي و سپنتا تجربههايي پراكنده بود و استمرار نداشت. اما تجربههاي كوشان ادامه پيدا كرد و مسير حركت سينماگران نسل بعد را هموار نمود. اگر از سال 27 تا الان تاريخ سينماي ايران را مرور كنيم، با دو دوره 30 ساله مواجه ميشويم. در 30 سال اول، فيلمنامهنويسي متاثر از پاورقيها و نمايشهاي لالهزاري است و تعدادي فيلمنامه متفاوت و خاص هم داريم كه جرياني مستمر به وجود نياوردند. در 30 سال بعد فيلمنامهنويسي تخصصيتر و حرفهايتر ميشود.
در دهه 60، سينماي نوين ايران شكل گرفت و زماني زياد صرف شد تا مقررات و مختصات اين سينماي تازه تعريف شود آيا شرايط جديد روي كار فيلمنامهنويسان تاثير گذاشته است؟
سينماي ايران بين سالهاي 57 تا 62 دورهاي برزخي را طي كرد. در اين مقطع تعدادي معدود فيلم توسط كارگردانهايي ساخته شد كه پيش از انقلاب هم فعاليت و تلاش ميكردند در فضاي سينما بمانند. در اين سالها عدهاي نتوانستند كار كنند و از ايران رفتند، گروهي به دليل مشخص نبودن شرايط، سينما را رها و گروهي سعي كردند كار كنند، اما مجوز نداشتند و كنار رفتند. در اين دوره برزخي همزمان با آدمهاي باسابقه، عدهاي كه علاقمند به كار سينما بودند وارد اين حرفه شدند. خاستگاه اين عده تلويزيون، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و سينماي آزاد بود.
محدوديتهايي كه در دهه 60 وجود داشت مثل كمرنگ شدن نقش زنان يا بيرمق شدن سينماي اجتماعي انتقادي باعث رونق جريانهايي مثل سينماي كودك يا ملودرامهاي خانوادگي شد، اما بخشهايي تضعيف گرديد. اين سياستگذاري چقدر روي فيلمنامهنويسي موثر بود؟
در سياستگذاريهاي فرهنگي دو جريان وجود داشت، يكي محصول سياستگذاريهاي مستقيم است و ديگري محصول حمايتها يا تنبيههايي كه غير مستقيم اجرا ميشد. همانطور كه بعضي فيلمها شرايط اكران خوبي داشتند، تعدادي هم در درجهبندي، رتبهاي ميگرفتند كه شرايط اكران خوبي برايشان رقم نميزد. مثلا اكران تهران نميگرفتند يا در سينماهاي پايين شهر اكران ميشدند. اين شرايط تهيهكننده را چنان از نفس ميانداخت كه ديگر وارد اين حوزهها نميشد. اين سياستها را ميشد از جشنواره فجر و جوايزي كه به فيلمها داده ميشد تشخيص داد. در مقطعي ملودرامهايي مثل "مترسك" و "گلهاي داودي" تاييد شدند و در مقطعي "مدرسه موشها" و "گلنار" حمايت ميشدند. از دل اين جريانها ميشد فهميد سياستها از چه فيلمهايي حمايت ميكند. فيلمنامهنويسها هم مانند كارگردانها بر اساس تجربههايي كه از اين فضا به دست آورده بودند، حركت ميكردند.
الان براي صدور پروانه ساخت مجموعهاي از عوامل سنجيده ميشود. اين شرايط بهتر است؟
در اين شرايط فيلمنامهاي كه خاص و متفاوت است توسط كارگرداني كه قابل اعتماد است ساخته ميشود و اين حركتي رو به جلو مي باشد. اما در دهه 60 يك فيلمنامه متفاوت در بدو تولد از بين ميرفت. محدوديتها معمولا به اعمال نظر شخصي منجر ميشود و اين خوب نيست.
در دهه 60 گروهي مثل محسن مخملباف شرايط كاري مطلوبتري داشتند و فيلمنامههايشان با نظارت و سختگيري كمتر ساخته ميشد.
بخش سينمايي حوزه هنري استقلال عمل داشت و نياز نبود به ارشاد پاسخ بدهد. البته مجوزهاي رسمي را ميگرفتند اما شرايط بهتر داشتند. هميشه اين امتيازها بوده است. تلويزيون و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و بعضي فيلمنامهنويسان شرايط حمايتي بيشتري از فيلمنامهنويسان مستقل داشتند. اما هر چه زمان ميگذشت و آشناييها بيشتر ميشد اين حساسيتها كمرنگتر ميشد. بعضي از مسئولان به مرور به فيلمنامهنويسان و فيلمسازان اعتماد كردند.
در سينماي جهان فيلمنامهنويس و كارگردان به صورت يك تيم سالها همكاري ميكنند، در سينماي ايران نمونههايي وجود دارد. اما معمولا اين همكاريها مستمر نيست. چرا؟
وقتي يك تيم خوب جواب ميگيرد با هم كار ميكنند. در فيلمنامهنويسي چون تبادل فكر اهميت دارد آشنايي و سابقه همكاري تعيينكننده است و ميتواند فيلمساز و فيلمنامهنويس را زودتر به هدفشان برساند. اما تداوم اين همكاريها به خواست دو طرف و نوع نگاهشان بستگي دارد. به هر حال هنرمند دوست ندارد خود را محدود كند و از تجربههاي تازه استقبال ميكند.
در دهه 70 فضاي سينما تغيير كرد و سياستهاي فرهنگي به جذابتر شدن فيلمها انجاميد. در سالهاي ابتدايي دهه 80 شرايط بهتر از سالهاي مياني بود. با مقايسه سه دهه گذشته كدام دوره را مطلوب ميدانيد؟
بخشنامهها تا جايي تاثيرگذارند. در دورهاي تلاش شد سينماي عارفانه رشد كند اما وقتي سالنهاي سينما خالي ماند اين جريان به فراموشي سپرده شد. در دهه 70 مخاطب اهميت پيدا كرد و سينماي اكشن مولود اين شرايط است. در نيمه اول دهه 80 يك نوع سينما داريم و در نيمه دوم سينما پر شده از كمديهاي متاثر از طنزهاي تلويزيوني. جريانهاي سينمايي مختلف در اين سالها رشد و نمو يافتهاند، اما اغلب پايدار نبودهاند. مشكل اين است كه مسئولان تغيير ميكنند و ثبات مديريتي در سينما نداريم. در دهه 60، دوران وزارت آقاي خاتمي حدود 10 سال طول كشيد و اين باعث شد مديران و سياستگذاريها تثبيت شود و اين مديران توانستند اصولي را نهادينه كنند.
معمولا گفته ميشود مشكل سينماي ايران ضعف فيلمنامه است. چقدر به اين موضوع باور داريد؟
ميپذيرم فيلمنامهنويسي يكي از مشكلات سينماي ايران است اما تنها مشكل نيست. براي تبديل شدن يك فيلمنامه به فيلم مراحلي طي ميشود كه هر كدام مشكلاتي را به وجود ميآورد. فن را ميتوان آموزش داد و با تجربه در آن به تبحر رسيد. اما آموزش در فيلمنامهنويسي ويژگيهايي خاص دارد. كارگاه آموزشي، كتاب و كلاس كمككننده است اما كافي نيست. مشكلات فيلمنامهنويسي به مناسبات حرفهاي هم برميگردد. قبل از انقلاب دستمزد نويسنده بسيار كمتر از ستاره بود و امروزه اين به شكلي ديگر وجود دارد.
كارگرداني مثل مسعود كيميايي در اين سالها در تكنيك پيشرفت كرده، اما فيلمنامههايش مشكل دارد. او ترجيح ميدهد خودش فيلمنامههايش را بنويسد و اغلب كارگردانها اين دغدغه را دارند كه نامشان در تيتراژ نويسنده و كارگردان ثبت شود. اين هم يكي از مشكلات فيلمنامهنويسي است.
اين نكته به برداشت نادرست ما از فيلمساز مولف برميگردد. كارگردانهاي ايراني گمان ميكنند فيلمساز مولف يعني كارگرداني كه فيلمنامه را خودش مينويسد و اين باعث ميشود از فيلمنامهنويس حرفهاي استفاده نكند. در اين 30 سال اغلب فيلمنامهها را كارگردانهاي فيلمنامهنويس نوشتهاند، پس سهم آنها را در مشكل فيلمنامه نميتوان ناديده گرفت.
يك فيلمنامه از سينماي پس از انقلاب ميتوانيد انتخاب كنيد؟
"ناخدا خورشيد" به خوبي بومي شده، پرداخت داستاني مناسب و ديالوگنويسي فوقالعاده دارد. فكر نميكنم هيچ كارگرداني جز ناصر تقوايي ميتوانست آن را به اين شكل بسازد. تاثير تقوايي به عنوان كارگردان روي اين فيلمنامه زياد است.منبع :مهر
شنبه|ا|10|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]