تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836674381
به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي(26)الگوى تاسيسى تلفيقى «جمهورى اسلامى» و چالشهاى نظرى
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي(26)الگوى تاسيسى تلفيقى «جمهورى اسلامى» و چالشهاى نظرى
خبرگزاري فارس:اين مقاله بررسى ديدگاههاى مختلف درخصوص الگوى نوسازى سياسى بعد از انقلاب و تعيين جايگاه الگوى مورد حمايت امام خمينى(س) در بين الگوهاى مذكور مىپردازد.
چكيده:
اين مقاله بررسى ديدگاههاى مختلف درخصوص الگوى نوسازى سياسى بعد از انقلاب و تعيين جايگاه الگوى مورد حمايت امام خمينى(س) در بين الگوهاى مذكور مىپردازد. به نظر نويسنده الگوى مورد حمايت امام خمينى(س) نوعى الگوى تاسيسى - تلفيقى است كه در مقابل الگوهاى يكسانانگار و يكتاانگار مطرح گرديد. اين الگو هرچند داراى وجوه اشتراك و افتراق با الگوهاى ديگر است اما در نهايت الگوى مستقل اما انعطافپذيرى را تشكيل مىدهد.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، يكى از مباحث مهم، تعيين نوع نظام سياسى و نحوه تلفيق، حاكميتخدا و حاكميت مردم در كشور بود. در اين باره جريانهاى فكرى سياسى مختلف نظريات خود را در قالب ارائه الگوهاى مختلفى مطرح كردند. بررسى اين ديدگاهها نشاندهنده آن است كه محور اصلى منازعه، نحوه ارتباط بين اسلام و دمكراسى يا اسلام و جمهوريتبود كه از همان سال نخستين انقلاب آغاز شد و در سالهاى بعد نيز هر چند به صورتى نهفته، در مجامع روشنفكران دينى ادامه يافت.
هدف اين مقاله بررسى الگوى نظرى ارائه شده از سوى امام خمينى(س) در بين الگوهاى مختلفى است كه از جانب جريانهاى سياسى - فرهنگى گوناگون در مورد نوع نظام سياسى بعد از انقلاب در كشور مطرح شده است.
فرضيه ما در اين پژوهش اين است كه الگوى امام خمينى(س) نوعى الگوى تاسيسى تلفيقى است كه در مقابل الگوهاى يكسانانگار (2) و يكتاانگار (3) مطرح گرديد. اين الگو ضمن دربرداشتن ويژگيهاى منحصر به فردى كه از اعتقاد به امامت در انديشه شيعى ريشه مىگيرد داراى وجوه مشتركى با عناصر تمدنى جهان معاصر مىباشد كه متاثر از توانايىهاى بالقوه فقه شيعى در به كارگيرى بسيارى از مؤلفههاى تمدنى و تجارب بشرى است. اين الگو هرچند وجوه مشتركى با دمكراسى غربى (يعنى حاكميت مردم بر مردم) دارد، اما به طور كامل بر دمكراسى غربى منطبق نيست و تشابهات و تعارضات خاصى دارد كه در نهايت الگوى مستقل و منحصر به فرد اما انعطافپذيرى را تشكيل مىدهد.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيروهاى سياسى فكرى مؤثر را عمدتا مىتوان به دو جريان اصلاحطلبان مذهبى و غير مذهبى، تقسيمبندى كرد. نيروهاى اصلاحطلب غير مذهبى (تجددگرايان) به طور كلى در گروههاى سياسى چپ (كمونيستها، سوسياليستها و...) يا راست (جبهه ملى و...) حضور داشته و از نوعى تفكر سكولار و غير دينى در اصلاحات سياسى بعد از انقلاب حمايت مىكردند و قرائتى از مذهب را كه مىتوانست در خدمت الگوى نوسازى خاص آنها باشد مورد تاكيد قرار مىدادند. اين گروه با حمايت از «جمهورى» يا «جمهورى دمكراتيك»، خواستار ايجاد نوعى دمكراسى به عنوان ايدهآل سياسى خود بودند.
در مقابل، اصلاحطلبان مذهبى معتقد بودند كه اهداف نوسازى سياسى در كشور مىبايد بر اساس ويژگيهاى خاص ايران از جمله ارزشهاى مذهبى تعريف شود. اين گروه با حمايت از الگوهايى همچون «جمهورى دمكراتيك اسلامى»، «جمهورى اسلامى»، «حكومت اسلامى» در تلاش بودند تا الگوى سياسى متاثر از اسلام و ايدئولوژى اسلامى را طراحى كنند. اين گروه درباره مكانيسم تاثيرپذيرى حكومت از اسلام سه راه حل مختلف را پيشنهاد مىكردند. گروهى كه مىتوان از آنها تحت عنوان حداقل گرايان مذهبى تعبير كرد، معتقد بودند كه انتظار از دين وارد نشدن به جزئيات است. بنابراين، مذهب تنها اهداف كلان حكومت را معين مىكند و سازماندهى آن را به خود مردم واگذار كرده است. اين گروه از نوعى الگوى تقليدى حمايت كرده و خواهان ارائه قرائتى دمكراتيك از اسلام بوده و از جمهورى دمكراتيك اسلامى حمايت مىكردند. گروه دوم معتقد بودند كه مذهب نه تنها در تعيين اهداف و ارزشها بلكه در تعيين راهكارها و نحوه رسيدن به هدف نيز دخالت دارد. به نظر اين گروه، نوسازى سياسى و نوع حكومت دينى هيچگونه وجه مشتركى با تمدن مادىگراى حاكم بر جهان كه مبتنى بر اومانيسم (اصالت انسان) است ندارد. بنابراين، صرف وجود برخى شباهتها بين دو تمدن غرب و اسلام، نمىتوان نهادها و راهكارهاى غرب را در جامعه اسلامى تجويز كرد. اين گروه را مىتوانيم ديدگاهى حداكثر گرا بناميم كه از نوعى الگوى تاسيسى تحت عنوان حكومت اسلامى حمايت مىكردند.
گروه سوم كه از طرف امام خمينى(س) و بيشتر فقهاى اصولى شيعى و روشنفكران مسلمان حمايت مىشدند و نوعى ديدگاه اعتدالى داشتند. قائلان به اين ديدگاه بر اساس انديشه امامت معتقد بودند كه مذهب شيعى يك مذهب منفعل درباره نحوه هدايت زندگى دنيوى از جمله روند توسعه نيست. بلكه ضمن داشتن جهتگيريهاى اساسى درباره تعيين اهداف و ارزشهاى حاكم بر روند توسعه در مورد راهكارها نيز بىتفاوت نيست. اما ديگر راهكارهاى عقلانى را نيز به رسميت مىشناسد اين گروه از نوعى الگوى تاسيسى تلفيقى حمايت كرده و بر عنوان «جمهورى اسلامى» تاكيد داشتند.
طرفداران اين نظريات مختلف در سالهاى اول انقلاب با يكديگر به چالش برخاستند و ديدگاههاى خود را در نشريهها، روزنامهها و سخنرانيها ارائه دادند. به طورى كه نگاهى گذرا به روزنامه و نشريههاى اسفند 57 و فروردين 58 به خوبى اين چالشها را منعكس مىكند. مهمترين چالش بين جريان اسلامگرايان اعتدالى به رهبرى امام خمينى(س) و تجددگرايان بود. هر چند مواضع برخى حداقل گرايان نيز به مواضع تجددگرايان نزديك بود.
امام خمينى(س) به عنوان رهبر انقلاب در برخى از مصاحبههاى خود قبل و در آغاز پيروزى انقلاب، از جمهورى اسلامى به عنوان حكومت آتى ايران نام مىبرد. وى اعلام كرد كه حكومت پيشنهادى ايشان براى آينده كشور جمهورى اسلامى است كه بايد به آراء عمومى گذاشته شود (4) و آن را حكومت جمهورى متكى به آراء عمومى و اسلامى، متكى به قانون «اسلام» تعريف كردند. (5) وى همچنين چنين نظام نوينى را مشروط به تدوين قانون اساسى مناسب كه «متكى به قانون اسلام باشد» دانسته (6) و تاكيد كردند كه بعدا جزئيات آن تعيين خواهد شد. (8) اما مهندس بازرگان نخست وزير دولت موقت (كه عمدتا افراد آن دولت از حداقل گرايان مذهبى بودند) طى مصاحبهاى در تاريخ 30/11/57 اعلام كرد: مردم در رفراندم آتى در مورد تعيين شكل رژيم آينده بايد به اين سؤال پاسخ دهند: جمهورى دمكراتيك اسلامى آرى يا نه؟ (9) حتى عنوان «جمهورى دمكراتيك اسلامى» در اساسنامه مصوب شوراى انقلاب كه از طرف اعضاى شورا تهيه شده بود نيز براى نظام آتى در نظر گرفته شد. (10) در واكنش به اين مواضع، تجددگرايانى كه از الگوى نوسازى سياسى غيردينى حمايت مىكردند، قيد اسلامى را ضرورى دانستند. در اين باره حسن نزيه (رئيس كانون وكلا و مدير عامل شركت نفت) طى مصاحبهاى با روزنامه كيهان اعلام كرد: عنوان جمهورى ايران هم مىتواند كافى باشد و قيد اسلامى ضرورى نيست. زيرا قانون اساسى آينده، شامل فلسفه اسلامى است. (11) جمعى ديگر از اعضاى كانون وكلا طى سخنانى ضمن تاكيد بر اينكه جمهورى اسلامى عنوان مبهمى است اعلام كردند: اين عنوان معجونى از يك كلمه سنتى و يك كلمه خارجى و داراى تضاد شديدى است. زيرا جمهورى اصلا قوانين الهى را رد مىكند. چون منشا آن ملت و مردم است ولى قوانين الهى لايتغير است. (12) داريوش شايگان (يكى از اعضاى جبهه ملى) نيز خواستار ايجاد يك دمكراسى واقعى و دولتى مدرن (مانند دولت آلمانى) شد. (13) دبير حزب ايران وابسته به جبهه ملى نيز «جمهورى اسلامى» را يك مجهول مطلق دانست و از «جمهورى دمكراتيك ايران» حمايت كرد و معتقد بود از آنجا كه اكثر مردم ايران مسلمانند و متاثر از اسلام مىباشند، بنابراين هميشه تار و پود رژيم ما در بافت آيين ما خواهد بود. وى الگوى جمهورى اسلامى را مبهم و مخالف دمكراسى آزادانديش دانست. (14) على اصغر حاج سيد جوادى (مسئول يك گروه سياسى به نام جنبش) نيز در اين باره گفت: از آنجا كه مردم ايران اكثرا مسلمان هستند و انقلاب ما هم اسلامى استخود به خود احتياجى به اضافه كردن صفت اسلامى به دنبال جمهورى نيست. (15) عبدالكريم لاهيجى (سخنگوى انجمن دفاع از آزادى و حقوق بشر) نيز جمهورى اسلامى را يك چيز غلط دانست و معتقد بود اساسا نمىتوان بين جمهورى و اسلام آشتى داد. (16) برخى ديگر نيز حكومت را امرى بشرى دانسته و مخالف دولتى شدن دين بوده و حكومت جمهورى را كه در بردارنده آزمايش، خطا و تصحيح است پيشنهاد مىكردند. (17) به دنبال اين اظهارنظرها، امام خمينى(س) ضمن انتشار بيانيهاى در 9/12/57، هنگام ترك تهران به سوى قم اعلام كرد كه در رفراندوم آتى «من به جمهورى اسلامى راى مىدهم.» و از مردم نيز خواستبه «جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.» راى دهند. وى آن را «تنها مسير انقلاب دانست.» هر چند در اين اعلاميه اضافه شده بود «كسانى كه مخالف هستند آزاد و مختارند كه اظهارنظر كنند و آزادانه راى خود را بدهند.» (18) وى در سخنان ديگرى در هنگام ورود به قم، استفاده از لفظ «دمكراتيك» براى رژيم اسلامى را تقبيح كرد و آن را فرم غربى ناميد و افزود «آنكه مىگويد جمهورى دمكراتيك; يعنى جمهورى به فرم غرب» و افزود: «ما فرمهاى غربى را نمىپذيريم.» وى در عين حال تاكيد كرد كه ما تمدن غرب را قبول داريم لكن مفاسدش را نمىپذيريم. وى افزود: آنچه ملت ما مىخواهد جمهورى اسلامى است نه جمهورى، نه جمهورى دمكراتيك، نه جمهورى دمكراتيك اسلامى، جمهورى اسلامى. وى در ادامه «جمهورى اسلامى» را تامين كننده استقلال، عدالت، آزادى و رفاه دانست. (19) وى در سخنان ديگرى تاكيد كرد كه عمال اجانب مىخواهند اسلام را از اين كشور حذف كنند مىگويد: اينها مىخواهند يا جمهوريى را در اينجا ايجاد كنند كه اسلام نباشد يا جمهورى دمكراتيك را كه باز اسلام در كار نباشد يا جمهورى دمكراتيكى اسلامى، دمكراتيك را كه باز يك رنگ غربى به آن بدهند. وى مجددا از همه خواستبه جز به جمهورى اسلامى به چيز ديگرى راى ندهند. (20) امام خمينى(س) در سخنان بعدى خود نيز اين مباحث را تاكيد مىكرد. به طورى كه در اكثر سخنرانيها و اعلاميههاى ايشان در دو ماه اسفند 57 و فروردين 58 نامبرده ضمن اشاره به عنوان «جمهورى اسلامى» و تشويق مردم به راى دادن به آن، به نقد نظريههاى مخالفين مىپردازد. (21) وى در اين سخنان مخالفين جمهورى اسلامى را افرادى مىداند «كه بويى از اسلام نبرده و با اسلام مخالفند» و معتقد است آنها با طرح «جمهورى» يا «جمهورى دمكراتيك» و حذف اسلام «مىخواهند همان مصايب قبل را با فرم ديگر براى ما به بار بياورند.» وى مىافزايد:
«ما اسلامى را مىخواهيم ملت ما اسلام را مىخواهد. (22) »در سخنان ديگرى مىافزايد آنها كه اصرار دارند اسلام را از كنار جمهورى كنار بگذارند خائنان به ملت هستند و آنها غربزدگانى هستند كه نمىفهمند چه مىگويند.... اينها مگر با اسلام دشمنند؟ مگر با ملت اسلام دشمنند؟ كه مىخواهند منحرف كنند ... ملت ما خون داده تا جمهورى اسلامى وجود پيدا كند نه جمهورى، نه جمهورى دمكراتيك; يعنى جمهورى غربى; يعنى بىبند و بارى غرب، اين تقليدها را كنار بگذاريد، اين غربزدگىها را كنار بگذاريد، بگذاريد ملتبا اين سيرى كه گرفته است استقلال خودش را تمام كند. (23) اين مواضع امام خمينى(س) به شدت مورد حمايت مراجع و فقهاى اصولى شيعه قرار گرفت و آنان در سخنان و اعلاميههاى خود ضمن حمايت از جمهورى اسلامى به عنوان نظامى مطلوب از مردم مىخواهند تا به آن راى دهند و آن را ضامن حاكميت احكام اسلام و سعادت مردم مىدانند. در اين باره آيت الله گلپايگانى و آيت الله خوئى (دو تن از مراجع بزرگ شيعى) ضمن اشاره به اينكه اكثر مردم ايران شيعه بودهاند و بايد قوانين موافق مذهب آنان باشد، حمايتخود را از جمهورى اسلامى اعلام كردند. (24) آيت الله شريعتمدارى نيز جمهورى اسلامى را دمكراسى واقعى و خواست همه مردم دانست و معتقد بود دمكراسى به معناى غربى; يعنى حاكميت مردم بر مردم، در حالى كه جمهورى اسلامى شامل دو بعد حكومتخدا بر مردم و مردم بر مردم مىباشد; يعنى مردم نمايندگان خود را انتخاب مىكنند و نمايندگان نيز ملزمند كه بر اساس خواست مردم مسلمان، قوانين و احكام اسلام را مراعات كنند. وى تاكيد دارد كه دمكراسى در ايران بايد متناسب با مفاهيم فكرى و عقيدتى مردم ايران باشد و دمكراسى واقعى در چهارچوب انقلاب اسلامى خواست مردم است كه در قالب جمهورى اسلامى به نحوى تحقق خواهد يافت. (25) آيت الله طالقانى نيز معتقد بود جمهورى اسلامى; يعنى مال همه مردم، نظر همه مردم و بر طبق موازين اسلام (كه خواست همه مردم است). وى مىافزايد: دمكراسى و دمكراتيك غربى از نظر اسلام يك حكومت مردمى نيست. زيرا در غرب سرمايه و تبليغات تسلط دارد و فحشاء و فساد را گسترش مىدهد و ما آن چنان دمكراسى را نمىخواهيم. ما دمكراسى اسلامى; يعنى جمهورى اسلامى را كه بر طبق معيارهاى اعتقادى و اخلاقى و انسانى و آزادى همه مردم استخواستاريم. (26) در همين حال برخى از روحانيون حتى عنوان جمهوريت را نيز نپسنديده و از حكومت اسلامى به عنوان رژيم مورد علاقه خود نام بردند. در اين باره آيت الله روحانى طى مصاحبهاى با كيهان اعلام كرد كه من به حكومت اسلامى راى مىدهم چون كيفيتحكومت اسلامى به نفع عامه مردم است. (27) اين مشاجرهها و حمايت گسترده رهبران مذهبى و مردم از الگوى سياسى پيشنهادى «جمهورى اسلامى»، باعثشد تا برخى از جريانهاى سياسى مانند كمونيستها، رفراندوم را تحريم كنند. (28) و برخى نيز مانند سازمان مجاهدين به صورت مشروط به جمهورى اسلامى راى دهند. (29) برخى ديگر نيز مانند جبهه ملى موضع خود را تعديل و حمايتخود را از جمهورى اسلامى اعلام كنند. (30) به طورى كه سنجابى دبير كل جبهه ملى، جمهورى اسلامى را طبيعىترين ثمره انقلاب دانست (31) .در نهايت رفراندم با استقبال گسترده مردمى روبهرو شد و 99% از راى دهندگان از جمهورى اسلامى حمايت كردند. (32) نگاهى گذرا به مباحث مذكور حول «نوع رژيم سياسى» در ايران بعد از انقلاب نشان مىدهد در حالى كه دو گروه مدرنيستها و حداكثر گرايان مذهبى از دو منظر متفاوت بر عدم قابليت تلفيق اسلام و دمكراسى و اسلام و جمهوريتسخن مىگفتند، ديگر نيروهاى اصلاحطلب بومى مذهبى قائل به تلفيق اسلام و دمكراسى بودند كه بين اين جريان نيز دو گرايش مختلف را مىتوان ديد. حداقلگرايان مذهبى، با تاكيد بر جمهورى دمكراتيك اسلامى، اسلام را تنها در قالب يك فضاى فرهنگى كه تاثيرات خود را بر رفتار تصميمگيران سياسى بر جاى خواهد گذارد مىديدند. آنها قرائت دمكراتيكى از اسلام را مورد توجه قرار مىدادند كه تفاوتى با دمكراسى در غرب نداشت. اما علماى اصولى بويژه امام خمينى(س) با تاكيد بر جمهورى اسلامى، معتقد بودند كه اسلام خود دمكراسى واقعى را در بر دارد و بر برخى تفاوتها بين دمكراسى غربى و دمكراسى واقعى كه در اسلام است اشاره مىكردند و جمهورى اسلامى را در بردارنده نوعى قرائت دمكراتيك از اسلام مىدانستند كه با قرائت غربى آن متفاوت است. بر اين اساس هدف نوسازى سياسى اين گروه رسيدن به يك نظام ايدهآل سياسى بود كه از آن مىتوان به عنوان يك الگوى تاسيسى تلفيقى نام برد. اين الگو هر چند وجوه مشتركى با دمكراسى غربى (يعنى حاكميت مردم بر مردم) داشت، اما به طور كامل بر دمكراسى غربى انطباق نداشت و داراى تشابهات و تعارضات خاصى با آن بود و اما الگوى مستقلى را تشكيل مىداد كه در نوع خود منحصر به فرد بود. امام خمينى(س) به عنوان مهمترين ايدئولوگ اين جريان فكرى در اين باره بر وجه مشترك منظور خود از «جمهورى» با قرائت ديگران از «جمهورى» اشاره مىكند و مىگويد: اما جمهورى به همان معنايى است كه همه جا جمهورى است لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى متكى است كه قانون اسلامى مىباشد اينكه ما جمهورى اسلامى مىگوييم اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مىشود اينها بر اسلام متكى است لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم، همان جمهورى است كه همه جا هست. (33) اين چالشهاى نظرى مجددا هنگام انتخابات و تدوين پيش نويس قانون اساسى جمهورى اسلامى تشديد شد و جريانهاى فكرى مختلف فوق الذكر تلاش كردند ديدگاههاى خود را درباره نحوه تلفيق جمهوريت و اسلاميت و ويژگيهاى نظام سياسى آينده كشور مطرح كنند.
تركيب نمايندگان منتخب مجلس خبرگان قانون اساسى موجب شد تا اين چالش عمدتا بين حداقلگرايان مذهبى از يكسو و اعتداليون كه اكثر نمايندگان مجلس را تشكيل مىداده و از طرف امام خمينى(س) و بسيارى از فقهاى شيعى و روحانيون نيز حمايت مىشدند، بروز كند. هر چند كه در اين چالشهاى نظرى، نئومدرنيستهاى راست و چپ و حداكثرگرايان مذهبى (در بيرون مجلس و در مطبوعات) نيز شركت داشتند و نظريات خود را مطرح مىكردند.
نحوه تلفيق اسلام و جمهوريت، حد و حدود آزاديهاى فردى و اجتماعى، آزادى مطبوعات، احزاب و گروههاى سياسى، ويژگى نظام اقتصادى از جمله مباحث مهمى بود كه مورد چالش قرار مىگرفت و باعث مىشد كه جريانهاى فكرى به ارائه ديدگاههاى خود بپردازند.
در اين مباحثات امام خمينى(س) معتقد بود كه چون مردم به جمهورى اسلامى راى دادهاند در حقيقت مردم به حاكميت اسلام و اسلامى كردن سياست، اقتصاد و فرهنگ راى دادهاند كه داراى ويژگيهاى مربوط به خود است و مىتواند وجوه مشترك يا مغايرى با اهداف نوسازى مدرنيستها داشته باشد. اين نگرش در مقابل ديدگاههايى قرار داشتند كه يا بر ارزشهاى مدرنيستى تاكيد مىكردند يا از نوعى «مدرنيزم اسلامى» (34) به عنوان هدف اصلاحات، ياد كرده و تلاش Islamic Modernism (مىكردند قرائتى از اسلام را مطرح كنند كه با ارزشهاى مدرنيستى نيز هيچگونه مخالفتى نداشته باشد.
امام خمينى(س) به عنوان هدايت كننده اصلى جريان به تدريج از همان ابتدا به شكل شفافترى به تبيين اين آرمان پرداخت. وى در سخنان خود اعلام كرد: مسير ما اسلام است ما اسلام را مىخواهيم... آزادى و استقلال بىاسلام به چه دردمان مىخورد... آيا شما شهادت را براى خودتان فوز مىدانيد براى اينكه مثل مثلا سوئيس بشويد؟ (35) وى همچنين مكررا خواستار «تحقق محتواى اسلام در جمهورى اسلامى» (36) مىشود و معتقد است كه تحقق اسلام موجب تحقق آزادى واقعى، دمكراسى واقعى و رشد و تعالى انسان مىگردد كه با الگوى غربى آن متفاوت است. وى كه «الگوى غربى كردن» (37) را متفاوت از الگوى «اسلامى كردن» قلمداد مىكند به نقد آن Westernization (الگو مىپردازد و مىگويد: ما مىخواهيم يك مملكت اسلامى درست كنيم ما نمىخواهيم يك مملكت غربى درست كنيم... (38) مملكت اسلامى بايد قانونش اسلامى باشد.... بعد از اين همه شهيد، اگر بياييم يك قانون امريكايى يا اروپايى و غربى درست كنيم خون جوانها هدر مىرود... (39) مقصد اين نبود كه رژيم پهلوى برود و مثل يك رژيمى كه در اروپاست (مثل فرانسه) كه كارى به اسلام ندارد جايگزين آن بشود ... رژيم آزادمنش بسيارند كه استقلال هم دارد و آزادى هم مىدهند اما نه بر وفق اسلام، و عدالتبه آن طورى كه در اسلام است نيست. ما همچو چيزى را نمىخواهيم. (40) وى معتقد است الگوى نوسازى غرب نمىتواند الگوى مناسبى براى جامعه اسلامى باشد. زيرا پيشرفت غرب رو به توحش دارد نه تمدن و انسانها را به صورت حيوانى درنده بار مىآورند. (41) غرب حيوان بار مىآورد آن هم نه حيوان آرام بلكه يك حيوان وحشى، پيشرفت غرب پيشرفت انسانى نيست. پيشرفتحيوانى است. تربيت اساسى نيست. غرب پيشرفت كرده تا حيوان تربيت كند.... آنكه انسان درست مىكند مكتبهاى الهى است پيشرفت غرب پيشرفتهاى مادى است. (42) هدف اسلام ساختن انسان است اما هدف غرب ساختن طياره استبه انسان كار ندارد. (43) وى در عين حال به وجوه مشترك تمدن اسلامى و غربى اشاره دارد و مىگويد: اسلام آمده است كه اين طبيعت را به طرف روحانيتبكشد اين جور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد. تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش و لهذا حكومتهايى كه در اسلام بودند يك حكومتهايى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنهابوده است.... همان چيزهايى كه در ممالك متمدنه مىباشداسلام آنها را قبول دارد و كوشش هم برايش مىكند. در عين حال هدف آنها فقط رسيدن به اينهاست اما اسلام از اين بالاتر، سعى در كشاندن طبيعتبه طرف توحيد دارد.حدود آنها همين طبيعت است اما اسلام كاملتر از آنهاست ديدش تا آخر است.... آنها به افراد كار ندارند اما انبياء به افراد كار دارند تا آنها را انسانى الهى كنند. (44) اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست... اسلام با محدود شدن به دنيا و دلبستگى به آن مخالف است كه همه آمال و آرزوهاى ما همين باشد همه هم ما همان علفمان باشد. تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم خوب بخوابيم و خوب شهوترانى كنيم... همه مظاهر تمدن را انبياء قبول دارند لكن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند جلوى اطلاقش را گرفتند جلوى رهايى و آزادى آن را گرفتند.... اين آزادى را كه شما مىگوييد در غرب حل شده است همانى است كه حيوانات در صدر خلقتحل كردهاند و آزاد بودهاند انبياء آمدند تا آن را مهار كنند والا اصلش را مخالف نيستند. (45) ما مخالف با ترقيات نيستيم... آنى كه آنها مىخواهند به ما بدهند تمدن نيست. (46) وى سپس با انتقاد از روشنفكرانى كه معتقد به «عدم قابليت اجراى اسلام هستند» (47) ،آنان را غربزده مىداند و مىگويد: اى غربزدهها، اى اجنبىزدهها، اى انسانهاى ميان تهى به خود آئيد همه چيز خودتان را غربى نكنيد.... هى دم از غرب مىزنيد، بايد احكام اسلام را با احكام غرب بسنجيم؟ چه غلطى! روشنفكر غربى نباشيد روشنفكر وارداتى نباشيد. (48) «غربزدهها نمىتوانند تصور كنند كه اسلام مىتواند كشور را اداره كند.» (49) «خيلى افراد باورشان شده كه بايد همه چيز ما غربى باشد از جمله نظام سياسى ما» (50) ، «ما را همچو مؤمن به غرب بار آوردهاند كه حاضر نيستم غير از مطالب غرب چيزى را قبول كنيم.» (51) «امروز مملكت ما غربزده است كه از زلزلهزده بدتر است امروز بعضى اشخاصى در اين مملكت مىخواهند نگذارند اسلام تحقق پيدا كند.» (52) «تمدنى كه بسيارى از روشنفكرهاى بىعلاقه به اسلام دنبال آن هستند همان تمدن شاه است.» (53) امام با تاكيد بر بازگشتبه هويت اسلامى مىگويد: هم آنهايى كه كتاب مىنويسد از خودشان بىخبر شدهاند و هم ماها و مردم از خودمان تهى شديم و به جاى يك موجود شرقى اسلامى، يك موجود غربى بر ما تحميل شده كه خودمان را گم كرديم و به جاى مغز شرقى مغز غربى نشسته است اين يك مرضى است در شرق كه تا اين مرض هستشرق نمىتواند صحيح باشد تا اين مرض هستشرق انگل است تبع است. (54) اسلام را هم وقتى مىخواهند بشناسند با حرفهاى اروپايى مىشناسند. حرفهاى غربيها را مىآورند فلان غربى اسلامشناس، اسلامى كه غربيها برابر ما معرفى كردهاند. اين براى اين است كه ما خودمان را باختهايم در مقابل غرب. تا از اين خود باختگى بيرون نياييم تا شرق محتوا و خودش را پيدا نكند نمىتواند مستقل باشد.... مغز خود آدم مال خودش باشد. (55) وى در اين مقطع در كنار انتقاد از الگوى رقيب به تشريح و تبيين الگوى «اسلامى كردن» مىپردازد و معتقد است: اسلام متاع با ارزشى در مقابل اين مكتبهاى به اصطلاح مترقى است كه ما آن را عرضه نكردهايم اگر عرضه شود نه تنها ايران و ممالك اسلامى بلكه همه دنيا آن را مىپذيرند. (56) وى هر چند معتقد است دمكراسى و سرمايهدارى به آن معنايى كه در غرب است در اسلام نيست (57) و آزادى اسلامى با آزادى غربى متفاوت است (58) نگاه اسلام به انسان، جهان و طبيعت متفاوت از غرب است، (59) اما در عين حال وجوه مشترك اسلام و غرب را نيز نفى نمىكند و با ديدى مثبتبه دمكراسى، آزادى، رشد علوم و تكنولوژى و ترقى در صنعت و ... مىنگرد و معتقد است اين ارزشها در غرب مسخ شدهاند و اسلام موجب دمكراسى و آزادى واقعى خواهد شد به نظر وى اگر اسلام در ايران پياده شود الگوى دمكراسى واقعى و آزادى واقعى تجسم خواهد يافت زيرا به نظر وى آنچه كه در اين قالب در غرب مطرح است اغفال ديگران است. (60) بر اين اساس در يك جمعبندى نهايى از اين نگرش مىتوان گفت هدف الگوى نوسازى امام خمينى(س) كه به وسيله جريان غالب در مجلس خبرگان حمايت مىشد اسلامى كردن همه ابعاد اقتصادى، سياسى و فرهنگى و اجتماعى كشور بود كه داراى وجوه اختلاف و اشتراك با الگوهاى ديگرى همچون غربى كردن (61) يا «مدرنيسم اسلامى» (62) (كه مبتنى بر تطبيق مفاهيم westernization.) Islamic Modernism (اسلامى بر الگوى مدرنيستى است) مىباشد. اما به طور كلى الگوى منحصر به فردى است.
اين الگو مبتنى بر جهانبينى و معرفتشناسى متفاوتى از الگوهاى ديگر است و بر اين اساس نگرش متفاوتى به انسان و جامعه دارد. بر خلاف ديدگاه مادىگرايان گروه رقيب قائل به وجود حقيقت مطلق بوده و براى انسان رسالتى خاص قائل است كه هرگونه اصلاحات اجتماعى بايد مبتنى بر رساندن انسان به آن هدف باشد و در اين قالب از دمكراسى و آزادى واقعى سخن مىگويد. اين ديدگاه در عين حال با واقعبينى، نيازهاى مادى انسان را نيز مىپذيرد و مايل به استفاده از ترقيات مادى و تكنولوژى غرب مىباشد اما تكنولوژى را بدون ايدئولوژى غرب طلب مىكند «كالبدى بىروح مىخواهد كه در آن روح ديگرى بايد دميد.» (63) اين نظريات صريح امام خمينى(س)، جريان تجددگراها و حداقلگرايان مذهبى را در انفعال خاصى قرار داده بود. اما اين امر مانع از اظهار نظر آنان در مطبوعات و مجلس خبرگان نمىشد. به طورى كه در تصويب بسيارى از مواد قانون اساسى مباحثات جدى بين هواداران امام خمينى(س) (اعتداليون) از يكسو و حداقلگرايان اسلامى، حداكثر گرايان و تجددگرايان از سوى ديگر مطرح شد.
مهمترين و حساسترين مناقشات و بحثها پيرامون اصل پنجم يا اصل معروف ولايت فقيه درگرفت كه به نظر تجددگرايان مغاير با حاكميت مردم (به عنوان يك اصل مهم در نظامهاى دمكراتيك) بود. اين اصل در پيشنويس قانون اساسى ذكر نشده بود به تدريج در آستانه انتخابات خبرگان از جانب برخى صاحبنظران و علماى مذهبى مورد بحث قرار گرفت. در تابستان سال 58 به تدريج مساله ولايت فقيه كه در سال 48 به وسيله امام خمينى(س) مطرح شده بود، در روزنامهها از سوى صاحبنظران مجددا بيان شد (64) و برخى متن پيشنويس قانون اساسى را به دليل عدم ذكر اين مساله نارسا مىدانستند و پيشنهاد گنجاندن آن در قانون اساسى را داده بودند. در اين مورد آيت الله گلپايگانى طى اطلاعيهاى اعلام كرد: اگر قانون اساسى به طور كامل طبق قوانين شرع تدوين نشود و مساله اتكاى حكومتبه نظام امامت و ولايت فقيه روشن نشود حكومتبر اساس طاغوت و ظالمانه يا آيت الله مرعشى نجفى معتقد است كه بايد «ولايت فقيه جامع الشرايط» به اصول قانون اساسى افزوده شود. (66) آيت الله منتظرى نيز طى اطلاعيهاى با اشاره به اعتقاد شيعه اماميه در عصر غيبت معتقد بود: حكومت، قضاوت و تشخيص قوانين كلى و جعل قوانين و دستورات جزيى در زمان غيبت ولىعصر به فقيه عادل آشنا به حوادث و مسائل روز تفويض شده است.. .. حكومت و قانون بايد به فقهايى كه عادل و آشنا به حوادث روز باشند منتهى شود.... سه قوه مقننه و مجريه و قضاييه از يكديگر جدا نمىباشند و هر سه به فقيه عادل آشنا به مسائل روز منتهى مىشوند. (67) همچنين حدود يكصد و ده نفر از علماء حوزه علميه قم نيز طى نامهاى خواستار درج ولايت فقيه در قانون اساسى شدند. آنان اعلام كردند قانون اساسى دوره مشروطه به مراتب متينتر و اسلامىتر از پيشنويس فعلى مىباشد و افزودند ملت عالىترين مقام كشور را جز در مرجعيتشيعه نمىداند. (68) محمد خاتمى (يكى از روحانيون هوادار امام خمينى(س) كه هم اكنون رئيس جمهور ايران است) طى مقالهاى در روزنامه كيهان نوشت: در پيشنويس قانون اساسى آنچه كه نيست اسلام استبختيار هم طالب چنين قانون اساسى بود; يعنى خواستار يك حكومت جمهورى به جاى پادشاهى بود. (69) بر اين اساس به دنبال پيشنهادات واصله به دبيرخانه مجلس، بررسى نهايى قانون اساسى و نظر مساعد خبرگان منتخب مردم اصل ولايت فقيه در گروه اول مجلس خبرگان (كه متكفل مباحث مقدمه و فصل اول قانون اساسى بود) مطرح شد. سپس در جلسه مشترك كمسيونها و گروههاى مجلس خبرگان با حضور اكثر نمايندگان مورد بحث قرار گرفت. (70) هنگام بررسى اين اصول، گروههاى مختلف در داخل مجلس خبرگان و خارج از آن به ارائه نظريات خود پرداختند. در داخل مجلس سحابى (عضو نهضت آزادى و نماينده تهران) از موضع حداقلگرايان دينى، ضمن تاكيد بر اينكه نظارت اسلامشناسان در اصل شوراى نگهبان قابل قبول است گفت: اما ولايت فقيه نوعى حاكميت و سرپرستى بدون رقيب در مقابل دولت است و قابل قبول نيست زيرا اولا هيچ فردى معصوم نيست ثانيا قدرتى در مقابل دولت است و جامعه را به دو قطب تقسيم مىكند و نظم جامعه را به هم مىزند ثالثا روحانيت را در قدرت قرار مىدهد و آنها مجبورند مروج دين دولتى شوند كه اين باعث افول اسلام و جدايى روحانيت از مردم مىگردد. (71) وى معتقد بود كه ولايت فقيه در امر استخراج احكام است، رد فروع بر اصول است و در مقام اجرا نيست ولايت فقيه مترادف با اين نيست كه فقيه حتما در اجراى سياست در توزيع قدرت سياسى در جامعه عمل و نظارت بكند... فقيه به سبب نوع كارش از يك سرى خصوصيات بايد برخوردار باشد كه اين ويژگيها براى اداره كشور لازم هست اما كافى نيست; يعنى حاكم داراى خصايص بالاترى است... حوزه كار رئيس جمهور با ولايت فقيه اصولا متفاوت است. وى افزود بحثهايى كه در زمان مشروطه تحت عنوان مشروطه و مشروعه بوده اكنون دوباره تحت عنوان «ولايت فقيه» و «دمكراسى» تكرار مىشود. (72) يكى ديگر از مخالفين; يعنى مقدم مراغهاى معتقد بود: اگر اصل مبناء و حكومت را كه آراء عمومى استبه حكومت فقيه تبديل كنيم در ساير اصول تاثير مىگذارد و آن وقتبايد كليه اصول بر اساس اين اختلاف اصولى تغيير كند. و مىافزايد: اسلام ازلى، ابدى و متحرك است و اگر اصول آن را در قالب قانون اساسى بياوريم خدمتى نكردهايم چون اصول اسلام پشتوانههاى محكمترى دارد. وى اصل ولايت فقيه را موجب در انحصار قرار گرفتن اسلام در دستيك طبقه خاص روحانى دانست. معتقد بود امام خمينى(س) استثناء است اما ممكن استبعدا موجب سوء استفاده قدرت طلبان قرار گيرد. (73) بنىصدر (نماينده تهران) نيز با طرح اين شبهه كه: «كجاست آن فقيهى كه بتواند جامعيت امام را داشته باشد؟» (74) افزود: اگر بنا باشد به فقيه حقوق خاص و اختيارات ويژه بدهيم پس احزاب آزاد حرف مفت است ديگر قانون اساسى لازم نيست. (75) در خارج مجلس نيز مدرنيستهاى راست و چپ مانند جبهه ملى و گروههاى چپگرا و همچنين حداقلگرايان اسلامى با طرح متضاد بودن «ولايت فقيه» با «حاكميت مردم» اين مباحث را تشديد مىكردند. جبهه ملى طى اطلاعيهاى اعلام كرد كه نظام آينده سياسى و حكومتى ايران بر مبناى تضاد قرار دارد. يكى مبناى غير انتخابى كه شامل ولايت امر و شوراى نگهبان و حكومت فقهاء و مجتهدين است و ديگر مبناى انتخابى كه دلالتبر انتخاب رئيس جمهور و مجلس و تشكيل شوراها از طريق انتخابات دارد. در اين اطلاعيه آمده است اين قانون فاقد اصول و مشخصات لازم براى جايگزين ضوابط انقلابى مترقى با نيازهاى امروز جامعه به جاى ضوابط و روابط نظام مطرود و مردود است. (76) در مقابل اين انتقادات كه عمدتا مبتنى بر مغايرت ولايت فقيه با اصل حاكميت ملتبود، موافقان طرح ضمن رد اين مغايرت معتقد بودند كه ولايت فقيه در راستاى حاكميت ملتى است كه به جمهورى اسلامى راى دادهاند. آيت الله بهشتى (مسئول حزب جمهورى اسلامى و نماينده تهران) به عنوان مدافع طرح گفت: هدف اصل پنجم (ولايت فقيه)، نفى آراء عمومى و از بين بردن آزاديها و اختصاص حكومتبه قشر معينى و به روحانيون نيست و اين اصل اين معانى را نمىرساند... چون ما مىخواهيم نظام اجتماعى اسلامى در آينده داشته باشيم اين اصل را پيشنهاد دادهايم و به اين معنى است كه مركز ثقل حكومت جامعه و رهبرى فقهى مدير و مدبر است كه مردم او را انتخاب كرده باشند. وى افزود: نظامهاى سياسى اجتماعى دو گونه هستند: يكى مبتنى بر اصل آراء مردم بدون هيچ قيد و شرط كه به آن جامعه دمكراتيك يا ليبرال گفته مىشود و بر اساس آن حكومت تنها يك مبنا دارد و آن آراء مردم است; يعنى اگر در يك مقطع زمانى مردم به سمت فسادگرايش پيدا كردند، رهبران حكومتى به خاطر احترام به آراء آنها ناچارند آن طور كه اكثريت را خوش آيد قانون بگذرانند. دوم جوامعى كه آنها را مىتوان مكتبى و يا ايدئولوژيك ناميد مردم آن جامعه قبل از هر چيز مكتبى را انتخاب مىكنند و با اين انتخاب اعلام مىكنند كه از اين به بعد بايد همه چيز ما در چهارچوب اين مكتب باشد. در اين جوامع انتخاب اول (انتخاب مكتب) انتخابهاى بعدى را در چهارچوب مكتب محدود مىكند. جمهورى اسلامى يك نظام مكتبى است كه با جمهورى دمكراتيك فرق دارد اينكه تمام اختيارات را بدون هيچ قيد و شرطى به آراء عامه بايد داد متناسب با قانون اساسى نظام مكتبى نيست چون مردم در انتخاب اول، جمهورى اسلامى را انتخاب كردند. به خاطر اين انتخاب، قانون اين جامعه بايد مبتنى بر اسلام باشد و رهبر آن هم بايد اسلام شناس، مدير و مدبر باشد. (77) در نهايتبا توجه به اينكه از مجموع 72 نفر مجلس خبرگان 41 نفر مجتهد، 12 نفر دوره خارج فقه و اصول خوانده، 3 نفر آشنا به سطح و 2 نفر آشنا به مقدمات بوده و جمعا 58 نفر تحصيلات حوزوى داشتند اصل ولايت فقيه به آسانى در آن مجلس به تصويب رسيد. به طورى كه 5/80 درصد از نمايندگان داراى تحصيلات حوزوى بوده و در مجموع نيز اين اصل با 5/81 درصد آراء به تصويب رسيد. (78) نزديك بودن درصد آراء موافق اصل پنجم با درصد كسانى كه داراى تحصيلات حوزوى بودند نشاندهنده آن بود كه حمايت از اين اصل از اجماع بالايى در ميان فقهاى شيعى برخوردار بوده است.
بحث درباره نحوه تلفيق حاكميت ملى و ولايت فقيه هنگام طرح در اصول ديگر قانون اساسى نيز بازتابهاى خود را نشان داد. هنگام بررسى اصل ششم و هفتم كه بر اساس آنها «در جمهورى اسلامى امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومى اداره شود.» (79) و «شوراها از اركان تصميمگيرى و اداره امور كشور شناخته شده بود.» (80) برخى از نمايندگان اين اصول را مغاير با اصل پنجم; يعنى ولايت فقيه دانستند.
يكى از نمايندگان معتقد بود: اصل 5، اصول 6 و 7 را منتفى مىكند. (81) اما در پاسخ دكتر آيت (نماينده مردم تهران و از اعضاء حزب جمهورى اسلامى) معتقد بود: تضادى بين اين اصول وجود ندارد در اصل پنجم ولايت امر به عهده كسى است كه مردم او را انتخاب كردهاند ملاك در ولايت فقيه اكثريت آراستشورا را هم مردم انتخاب مىكنند. (82) دكتر بهشتى نيز اضافه كرد: از آنجا كه مردم جمهورى اسلامى اسلام را پذيرفتهاند، اصل 6 با اصل 5 مباين نيست. بلكه بيان كننده دايره نقش آراء عمومى پس از مرحله انتخاب اول است. آراء عمومى و انتخاب آزاد با رعايت واقعبينانه مراحل، نقش خود را داراست. (83) در عين اين توضيحات اين اختلاف پايهاى بين مدرنيستهاى اسلامى و اسلامگرايان اعتدالى درباره نحوه تلفيق حاكميت مردم و ولايت فقيه ادامه يافت. گروه اول حاكميت مردم را اصل گرفته و خواهان قرائتى از اسلام بودند كه با آن تطبيق كند و گروه دوم خواهان قرائتى از حاكميت مردم در چهارچوب اسلام بودند.
اين نظريات مجددا حول مباحث اصل پنجاه و ششم قانون اساسى (حق حاكميت ملى) بروز كرد و نسبتحق حاكميت ملى و ولايت فقيه مورد عنايتخبرگان واقع شد. (84) خبرگان اتفاق نظر داشتند كه حاكميت مطلق از آن خداوند است. دسته اول از خبرگان معتقد بودند كه خداوند اين حق را به تمام مردم تفويض كرده است كه در چهارچوب دين آن را اعمال كنند. اما دسته دوم از خبرگان بر اين باور بودند كه حق حاكميت در عصر غيبت تنها به بندگان صالح (فقهاى عادل) تفويض شده است. لذا اصل حاكميت ملى با ولايت فقيه اختلاف دارد زيرا در اصل پنجم ما حق تعيين سرنوشت را به فقيه دادهايم. حالا چگونه مىتوان حق حاكميت را ناشى از ملت دانست؟ لذا اين متن (اصل 56) خلاف شرع است و سرنوشت ملتبه طور مطلق به او واگذار نشده است. (85) دسته اول پذيرفتند كه واژه ملى را از كنار حاكميتبردارند و بر مبناى استدلال زير، مدعى سازگارى دو اصل بنيادى قانون اساسى شدند: اين اصل [حاكميت ملى] با اصل پنجم [ولايت فقيه] منافات ندارد زيرا در ولايت فقيه ما آن را به انتخاب اكثريت مردم ذكر كرديم. (86) اما دسته دوم پاسخ دادند: مساله رهبرى انتخابى نيست. خدا يك قدرتى به او داده است. مساله پذيرش غير از انتخاب است. (87) بههرحال اصل 56 قانون اساسى به صورت زير با 51 موافق (6 مخالف و 9 ممتع) به تصويب رسيد. حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشتخويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمىتواند اين حق الهى را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهى خاص قرار دهد. و ملت اين حق خداداد را از طرقى كه در اصول بعد مىآيد اعمال مىكند. (88) در ادامه كار، مباحث ذير اصل 110 قانون اساسى (وظايف و اختيارات رهبرى) نيز اين ديدگاههاى دوگانه از منظرى ديگر مطرح شد و به وضوح نشان داد كه در مجلس خبرگان درباره ولايت فقيه دو نظر متفاوت فقهى اسلامى وجود دارد (89) كه عبارتند از: انتصاب ولى فقيه از سوى شارع و انتخاب فقيه از جانب مردم. در مجلس خبرگان همچنين در مورد انتخاب رهبر دو نظر وجود داشتبرخى معتقد به «نظريه كشف» و انتصاب ولى فقيه از سوى شارع بودند و برخى بر «نظريه توكيل» و انتخاب رهبر از سوى مردم تاكيد داشتند كه نظر دوم با موضع حداقلگرايان نيز نزديك بود و در نهايت نيز تلفيقى از دو نظريه به تصويب رسيد كه بر اساس آن مردم خبرگان را و خبرگان رهبر را تعيين مىكند كه در اصل رهبر غير مستقيم به وسيله مردم انتخاب مىگردد. در اين باره يكى از فقهاى مجلس گفت: ولايت فقيه را اگر درست پياده كنيم با حاكميت مردم و اصل شورا كاملا سازگار است، اما اگر بد پياده كنيم به اين اصل شورا پايان مىدهيم و اين امر قابل دوام نيست. (90) بههرحال هرچند مباحث نظرى درباره تئوريزه كردن مناسبتر اين الگو هنوز ادامه دارد، اما حمايت از الگوى نوسازى سياسى كه بتواند حاكميتخدا و حاكميت مردم را در برداشته باشد الگوى جديدى در نظام سياسى بود كه از جانب جريان اسلامگرايان اعتدالى مطرح و حمايتشد و در مقام عمل در جمهورى اسلامى به اجرا درآمد. اين الگو نوعى الگوى تاسيسى تلفيقى است كه از يكسو متاثر از مبانى فكرى شيعى و انديشه امامت است و از سوى ديگر متاثر از قابليتها و تواناييهاى بالاى فقه شيعى در پذيرش امور عقلايى در حوزه سياسى اجتماعى و اقتصادى مىباشد و به همين دليل نيز به نظر مىرسد اين الگو با حفظ چهارچوب اصولى خود از انعطافپذيرى و قابليت انطباق با دستاوردهاى فكرى جديد و عقلانى نيز برخوردار است.
يادداشتها
1)* دكترى علوم سياسى و عضو هيات علمى پژوهشكده امام خمينى(س) و انقلاب اسلامى.
2) الگوهاى يكسانانگار بر يكسان بودن الگوى نوسازى در همه جوامع و لزوم تقليد تجربه غرب در همه جوامع تاكيد دارد (مانند نظريات مكتب مدرنيزاسيون).
3) الگوهاى يكتاانگار بر تجربيات تاريخى و بىنظير هر كشور در روند نوسازى تاكيد مىكنند (مانند نظريات پستمدرنها).
4) صحيفه نور، تهران: انتشارات سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ دوم، 1370، جلد 2، 8/9/57، ص 476.
5) همان، جلد 2، 9/9/57، ص 482.
6) همان، جلد 2، 22/8/57 و 13/9/57، ص 351 و 503.
7) همان، جلد 2، 20/9/57، ص 529.
8) همان، جلد 2، 30/9/57، ص 568.
9) روزنامه كيهان، 30/11/57.
10) صورت مذاكرات شوراى انقلاب جمهورى اسلامى، اساسنامه ماده يك.
11) روزنامه كيهان، 2/12/57، ص 4.
12) همان، 12/12/57، ص 8.
13) همان، 5/12/57، ص 6 و همان، 6/12/57، ص 8.
14) همان، 6 /12/ 57، ص 5.
15) همان، 7/12/57، ص 6.
16) همان، 16/12/57، ص 6.
17) همان، 8/1/58.
18) صحيفه نور، پيشين، جلد 3، ص 359.
19) همان، جلد 3، ص 368 و 369 و 385.
20) همان، ص 399.
21) همان، جلد 3، ص 359 تا 483 (طى فاصله زمانى 9/12/57 تا 12/1/58 حدود 30 سخنرانى و اعلاميه از نامبرده درج شده است كه در بيش از 20 مورد آن به جمهورى اسلامى اشاره دارد).
22) همان، جلد 3، 18/12/57، ص 414.
23) همان، ص 418 و 419.
24) روزنامه كيهان، 9/1/58.
25) همان، 20/12/57، ص 4.
26) همان، 26/12/76، ص 3.
27) همان، 24/12/57.
28) رجوع شود به 9/1/58، ص 2، بيانيه چريكهاى فدائى خلق و روزنامه كيهان، 7/1/58، ص 3.
29) روزنامه كيهان، 9/1/58، ص 1، «بيانيه سازمان مجاهدين خلق».
30) همان، 22/12/57، «اعلاميه جبهه ملى».
31) همان، 9/1/58، ص 2.
32) همان، 14/1/58.
33) صحيفه نور، جلد 3، ص 145.
34) Islamik Modernisem
35) صحيفه نور، جلد 4، 3/3/58، ص 272.
36) همان، جلد 4، 8/3/58، ص 334.
37) Westernization
38) صحيفه نور، جلد 4، 27/3/58، ص 445.
39) همان، ص 269، جلد 5، 3/5/58.
40) همان، 12/3/58، جلد 4، ص 350.
41) همان، 21/3/58، جلد 4، ص 393.
42) همان، 21/3/58، جلد 4، ص 391.
43) همان، جلد 4، 20/3/58، ص 373.
44) همان، جلد 5، 13/4/58، ص 27.
45) همان، جلد 5، 16/4/58، ص 94.
46) همان، جلد 5، ص 508.
47) اشاره به سخنان حسن نزيه كه اجراى اسلام را نه ممكن و نه مفيد دانسته بود. (رجوع شود به روزنامههاى آن تاريخ).
48) صحيفه نور، جلد 4، 15/3/58، ص 360.
49) همان، 20/3/58، ص 373.
50) همان، جلد 4، 21/3/58، ص 393.
51) همان، 21/3/58، جلد 4، ص 393.
52) همان، 25/3/58، جلد 4، ص 431.
53) همان، جلد 4، 8/4/58، ص 554.
54) همان، جلد 4، 12/6/58، ص 363.
55) همان، جلد 5، 10/6/58، ص 354.
56) همان، جلد 5، 5/7/58، ص 573.
57) همان، جلد 5، 4/7/58، ص 555.
58) همان، جلد 4، 8/3/58، ص 318.
59) همان، جلد 5، 13/4/58، ص 32.
60) همان، جلد 5، 23/4/58، ص 154.
61) Westernization
62) Islamik Modernisem
63) حسين بشيريه، دولت عقل، تهران: انتشارات علوم نوين، 1374، ص 298.
64) به عنوان نمونه رجوع شود به اطلاعيه آيت الله منتظرى، روزنامه كيهان، 2/4/58 و مصاحبه آيت الله صدوقى، روزنامه كيهان، 10/4/58 و اطلاعيه آيت الله شيرازى، روزنامه كيهان، 24/4/58 و قطعنامه كنگره قانون اساسى، روزنامه جمهورى اسلامى 25/4/58.
65) جمهورى اسلامى، 30/3/58.
66) روزنامه كيهان، 1/5/58.
67) روزنامه جمهورى اسلامى، 24/4/58.
68) روزنامه اطلاعات، 13/4/58، ص 1.
69) همان، 21/4/58، ص 9.
70) رجوع شود به مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى، سخنان آيتالله بهشتى، تهران: 1368، جلد 4، ص 3 و 23 و 384 و 1379.
71) روزنامه اطلاعات، 28/6/58، ص 2.
72) مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى، دبيرخانه مجلس، جلسه چهارم.
73) همان، جلسه پانزدهم.
74) همان.
75) همان، به نقل از اطلاعات 28/6/58، ص 2.
76) روزنامه اطلاعات، 7/9/58، ص 2، اطلاعيه جبهه ملى.
77) همان، مشروح مذاكرات بررسى نهايى قانون اساسى، جلسه پانزدهم.
78) راهنماى استفاده از صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، تهران: اداره تبليغات و انتشارات مجلس شوراى اسلامى، 1368، ص 471.
79) اصل ششم قانون اساسى.
80) اصل هفتم قانون اساسى.
81) رجوع شود به جلسه شانزدهم سخنان ميرمراد زهى.
82) همان.
83) همان.
84) رجوع كنيد به مشروح مذاكرات قانون اساسى، جلد اول، ص 20 و 21 و 510 تا 544.
85) رجوع كنيد به: همان، سخنان حضرات آقايان سيد ابوالفضل موسوى تبريزى و كرمى و لطف الله صافى در همان جلسه.
86) نظر آيت الله دكتر بهشتى، ص 522 تا 524.
87) نظر آيت الله سيد ابوالفضل موسوى تبريزى، ص 539.
88) همان، جلد 4، ص 125 و 54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]
-
گوناگون
پربازدیدترینها