واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - اسطوره سرباز
سينما - اسطوره سرباز
«چه– قسمت دوم» ارنستو چهگوارا را در اوج قدرت و شهرتش پس از انقلاب كوبا نشان ميدهد. چه، فراتر از يك سرباز، چهرهاي مسحوركننده در عرصه جهاني است. او ناگهان ناپديد ميشود انگار از روي زمين محو شده باشد. چرا كوبا را ترك كرده است؟ كجا رفته است؟ اصلا زنده است يا نه؟ او بهطور ناشناس از بوليوي سر در ميآورد و بدون هويت و كاملا زيرزميني به زندگي ادامه ميدهد. چهگوارا قصد دارد با سازماندهي گروهي كوچك از همپيمانان كوبايي و نيروهاي بوليويايي، انقلابي بزرگ در آمريكاي لاتين به راه بيندازد. داستان مبارزات چه گوارا در بوليوي، حكايت پايمردي، ايثار، آرمانگرايي و جنگ چريكي است كه سرانجام به شكست ميانجامد و به مرگ چه منجر ميشود. با مرور اين داستان درمييابيم كه چگونه چهگوارا نماد آرمانگرايي و شجاعت شد و در قلب انسانهاي سراسر دنيا به زندگي خود ادامه داد.
خلاصه داستان فيلم «چريك»: پس از انقلاب كوبا، چهگوارا به اوج شهرت و قدرت ميرسد. اما ناگهان ناپديد ميشود و بهطور ناشناس از بوليوي سر در ميآورد. او گروهي كوچك از كوباييها و نيروهاي بوليويايي را سازماندهي ميكند تا انقلاب بزرگ آمريكاي لاتين را آغاز كند. جنگ چريكي چه سرانجام به شكست ميانجامد و به مرگ او منجر ميشود.
پسزمينه تاريخي
لورا بيكفورد، تهيهكننده «چه» بر اين باور است كه «چه – قسمت دوم»، بيشتر فيلمي جنايي و «چه – قسمت اول»، بيشتر فيلمي اكشن با صحنههاي پرزرق و برق نبرد است. پيتر باچمن، نويسنده فيلمنامه ميگويد:«بنيتسيو، لارا و استيون 10 سال است كه روي اين پروژه كار ميكنند. بنيتسيو از ابتدا در جريان نگارش فيلمنامه شركت داشت و از آنجا كه تمركز بيشتر روي داستان چه در بوليوي بود، منبع مهمي برايم محسوب ميشد. من هرگز بوليوي نبودهام. بنابراين ناچار بودم تمام پسزمينه و اطلاعات لازم را از روزنوشتههاي چه و همينطور از بنيتسيو و لارا كه آنجا حضور داشتند و پيش از وارد شدن من در پروژه مصاحبههايي انجام داده بودند، بگيرم. منابع مختلفي براي آگاهي از جوانب مختلف ماجرا مطالعه كردم. از جمله مدارك طبقهبندي نشده وزارت امور خارجه در مورد سفر چه به نيويورك، و يادداشتهاي او در بوليوي. بايد ميفهميديم ايالات متحده از شركت چه در جريانات بوليوي چه ميدانست و كي اين اطلاعات را به دست آورده بود؟
بيكفورد ميگويد:«ما با همه طيف سياسي صحبت كرديم. ما با فرمانده بوليويايي كه چه را دستگير كرده بود و همينطور با سه كوبايي (اربانو، بنينيو و پومبو) كه با او به بوليوي رفتند و پس از اعدامش به كوبا گريختند، صحبت كرديم. اربانو كه در اسپانيا زندگي ميكند به عنوان مشاور به اسپانيا آمد.» باچمن چنين ميافزايد: «در آن زمان، گروههاي شورشي مختلفي در چندين كشور آمريكاي جنوبي مبارزات خود را پيش ميبردند. چه ميخواست به بوليوي، مركز قاره، برود، يك مقر اصلي سازماندهي كند و گروههاي مختلف را آموزش دهد. قرار بود آنها شش ماه تا يك سال در بوليوي آموزش ببينند و بعد در مورد زمان شروع عملياتها تصميمگيري شود. انتظار نداشتند كه آنقدر زود دستشان رو شود».
جان لي اندرسن، نويسنده بيوگرافي اصلي چهگوارا كه بقاياي چه را در بوليوي پيدا كرد و به كوبا بازگرداند، اعتقاد دارد كه «فيدل كاسترو بوليوي را انتخاب كرد نه چهگوارا. ممكن بود تئوري ميشل فوكو آنجا جواب دهد. گروهي كوچك كه خط اول مبارزات چريكي را تشكيل ميدهند، مبارزه ميكنند و مرزهايي امن فراهم ميكنند و جهانگرايان كشورهاي اطراف را آموزش ميدهند. مرزها به سمت بيرون، به پرو، آرژانتين، شيلي، برزيل و فراتر از آن گسترش خواهند يافت. گروه چريكي پرو كه از حمايت كوباييها برخوردار بود تازه شكست خورده بود. فوكوي آرژانتين به رهبري جورج ماستي يك سال و نيم پيشتر با شكست مواجه شده بود و اعضايش پراكنده شده بودند و ونزوئلاييها نميخواستند او به آنجا برود. فيدل به چه گفت كه با ماريو مونژه، رئيس حزب كمونيست بوليوي، صحبت كرده است و او موافق است كه چه به آنجا برود. بر اساس اين توافق، چه مخفيانه به كوبا برگشت تا نيروهايي را براي مبارزات كوبا انتخاب و سازماندهي كند.
چه به عنوان يك تاجر اروگوئهاي، با پاسپورت جعلي و چهره تغيير يافته، به بوليوي رفت. اما ظاهرا حضور او در بوليوي چندان هم مخفي نبود. وقتي رژي دبره، چهره شناخته شده چپ در عرصه بينالمللي و از نزديكان فيدل كاسترو، در بوليوي دستگير شد، معلوم شد كه با چه بوده است. يكي از مشكلاتي كه چه در بوليوي با آن روبهرو شد، اين بود كه ماريو مونژه قول همكاري حزب كمونيست بوليوي را شكست. به گفته اندرسون، «مونژه با موسكو هماهنگ بود و با آنچه راديكالهاي جداييطلب ميناميد دشمني داشت. او در ملاقاتش با چه پيمانش را شكست و از بوليوياييهايي كه با او بودند خواست كه حزب را ترك كنند. ننگ بزرگ حزب كمونيست بوليوي اين است كه شبكه حمايت شهرياش را كه شبكهاي بزرگ و ملي بود، در اختيار آنها نگذاشت. ناگهان چه و گروهش تنها گذاشته شدند. آنها مجبور شدند خيلي پيشتر از برنامههايشان و بدون پيوستن نيروهاي بوليويايي وارد جنگ شوند.
آنها شبكه شهري را كه قرار بود غذا و مايحتاجشان را فراهم كند، از دست داده بودند. سختي و انزواي آنها خيلي بيش از حد انتظار بود. تابستان سوزان بود و زمستان خيس و سرد. من خودم آنجا بودهام. چشماندازهاي كج وسيع و خالي از درخت كه ميتوانيد مردم را از چندين مايل دورتر ببينيد. پنهان شدن بسيار دشوار بود. سكنه بسيار اندك بود و آن عده قليل هم درك سياسي خاصي نداشتند. مردمي كه سواد سياسي بيشتري داشتند عمدتا معدنچي بودند كه آنها هم در بخش ديگري از كشور بودند». بوچمان ميگويد: «وقتي رئيسجمهور بارينتوس فهميد كه ارتش چه عمدتا متشكل از كوباييها است، مبارزات آنها را حمله كمونيستهاي كوبايي و بخشي از جنبش بينالمللي كمونيست خواند. اين خبر براي افرادي كه قرار بود چه و گروهش را حمايت كنند رعبآور بود. علاوه بر اينها چه مبتلا به آسم شديد بود و زندگي چريكي حالش را وخيم كرده بود.
گاهي آنقدر ضعيف ميشد كه بايد حملش ميكردند. بدنش خيلي تحليل رفته بود و در روزهاي آخر واقعا نحيف شده بود. بعد از اينكه گارد پشتيباني از بين رفت، فقط يك ستون باقي ماند. از آن به بعد تنها راهشان همراه شدن با معدنچيان و خارج شدن از بوليوي بود. وقتي به لاهيگوييرا و يورو روين رسيدند كاملا نااميد بودند. آنها در اين مدت، هر روز و هر هفته، شاهد كشته شدن نزديكترين دوستانشان در برابر چشمانشان بودند. تنها قدرت اراده آهنين چه بود كه باعث ميشد به راهشان ادامه دهند.
منبع: جزوه مطبوعاتي جشنواره كن
دوشنبه 2 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]