تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر گاه يكى از شما وضو بگيرد و بسم اللّه الرحمن الرحيم نگويد. شيطان در آن شريك است...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836154829




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان قمری‌ها، نوشته رسول آبادیان


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من و تو رو بگو كه اولش فكر می‌كردیم رفقا خواستن غافلگیرمون كنن، اونم دو روز پس از عروسی... سه تار را از روی قفسه كتاب‌ها برداشت، چند مضراب چپ و راست، حس اش نبود، صدایش را بلند كرد... بی خیال لم داد روی راحتی و چشم دوخت به صفحه تلویزیون كه داشت چند پلنگ را در حال پشتك و وارو زدن در یك سیرك نشان می‌داد. توی دلش فكر كرد كه بعضی پلنگ‌های این دور و زمانه درست مثل بعضی آدم‌ها تعریف‌ها و چارچوب‌ها را شكسته اند و حیثیت تمام پلنگ‌ها را لگدمال می‌كنند. با خودش گفت پلنگی كه برای یك تكه گوشت آن همه ادا و اصول در بیاورد باید اسم دیگری داشته باشد.   كانال عوض كرد و دید یك دلقك تلویزیونی آشنا دارد مثل فیلسوف‌ها حرف می‌زند. از خیر تماشای تلویزیون گذشت، همانجا دراز كشید و زور زد سر حرف را باز كند. "اون قمری یه بازم پشت پنجره حموم تخم گذاشته، ناكس انگار با این جا قرارداد داره." و منتظر ماند، جوابی نیامد. "البته می‌گن قمری اومد داره، حالا مگه می‌خواد تخماشو رو سر ما جوجه كنه، كار هر سالشه دیگه، من كه فكر می‌كنم اومدش اومدن تو بود، تو چی فكر می‌كنی؟" و منتظر ماند، جوابی نیامد.   "كجایی؟ نكنه بازم تو مراقبت و مدیتیشن و این حرفایی؟" نفس عمیقی كشید، پشت دست را روی پیشانی گذاشت و كمی‌جا به جا شد. "بابا پولاتونو نریزید تو حلق این قالتاقا، قدیمی ‌شده این حرفا، می‌ترسم چند روز دیگه تصمیم بگیری مثل مرتاضا چهل روز تو قبر بخوابی". پوزخندی زد و پایش را روی آن پا انداخت. "تصور كن یه روز خاك آلوده و توی كفن بیایی و زنگ بزنی و من یه هویی درو باز كنم و چشمم بیفته بهت، هه هه، وقتی پس از چهل روز از زیر گل دربیای قیافه ات درست مثل همین دسته گل می‌شه كه چهل روزه كك انداخته توی تنبون جفتمون، راستی خشك خشك شده‌ها، دیدیش تازگیا؟"   فكر كرد حالا وقتش رسیده كه قال قضیه را بكند. "این بار كه صغرا خانم اومد یه چیزی بهش بده ورش داره ببره بیرون، گناه داره بیچاره هی دور و بر اینو تمیز كنه." و منتظر ماند. دنبال كلمه ای می‌گشت كه بتواند جمله بعدی را شروع كند. "فكر نكنم صاحاب ماهاب داشته باش، آخه اون عنتری كه دسته گل به این بزرگی رو ول می‌كنه و می‌ره به امون خدا، فكر نمی‌كنه ممكنه جلوی دست و پای ما رو بگیره؟"   زیر لب بر مردم آزار لعنتی گفت و رفت توی آشپزخانه و لحظه ای به غلغل قوری شیشه ای روی گاز چشم دوخت، بعد دو تا چای ریخت و فنجان خودش را برداشت و داغ اداغ هورت كشید. "آخه چرا جلوی در آپارتمان ما؟ تو بالاخره نفهمیدی كار كیه؟" حس كرد كه صدای قندله شده در زیر دندان‌هایش به تمام زوایای خانه رسیده است. جرعه ای دیگر چای نوشید. "با اون دست خط اجغ وجغش".   صدای له شدن یك حبه قند دیگر توی خانه پیچید. "برای تو كه هنوز مال منی." چشم‌هایش را تنگ كرد. "تحفه!" از حس سردی سرامیك‌ها در كف پاهایش فهمید كه پا برهنه است.   "من و تو رو بگو كه اولش فكر می‌كردیم رفقا خواستن غافلگیرمون كنن، اونم دو روز پس از عروسی... " سه تار را از روی قفسه كتاب‌ها برداشت، چند مضراب چپ و راست، حس اش نبود، صدایش را بلند كرد: "صدای ساز ناكوك از فحش بدتره، مگه نه؟" چای را یك جرعه سر كشید. "برای تو كه هنوز مال منی". ساز را گذاشت سرجایش و رفت در آپارتمان را باز كرد و نگاهی به سراپای دسته گل انداخت، دست خط اجغ وجغ یكوری شده بود. "برای تو كه هنوز مال منی."   دستش را به چارچوب در تكیه داد و از گوشه شكسته شیشه دری كه در انتهای پاگرد به پشت بام ختم می‌شد گوشه مبهمی‌از آسمان را دید. "حالا كه مطمئن شدیم مال همسایه‌ها نیست بهتره بندازیمش دور، من می‌گم منتظر صغرا خانم نمونیم، نمی‌تونم این آینه دقو تا هفته دیگه تحمل كنم." نفس عمیقی كشید و پنجه اش در لای برگ‌ها و گل‌های خشكیده فرو رفت، مكثی كرد و دوباره طرح مبهم آسمان را از لای شیشه شكسته نگاه كرد.   پاگرد منتهی به پشت بام را دوید و لحظه بعد خودش را داخل خانه انداخت و به غلغل قوری شیشه ای روی گاز چشم دوخت. زیر لب غرید: "برای تو كه هنوز مال منی." طبق معمول سر صحبت را باز كرد: "حالا صاحابش می‌تونه از كف خیابون جمعش كنه." از پنجره به هیبت پژمرده دسته گل پخش شده در كف خیابان نگاه كرد. دست خط اجغ وجغ توی هوا معلق بود و انگار هر لحظه به پنجره نزدیك تر می‌شد...  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن