واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
رشد و نمو علم نیوتنی در دوران روشنگری كه باعث تفسیری مكانیستی و مادی از جهان گردید چالش بزرگی در مقابل اخلاق و دین به عنوان اموری غیرقابل تبیین ایجاد كرد. سپس این چالش از اخلاق و دین به سمت متافیزیك به عنوان پشتیبان این دو مقوله متوجه شد با وجود نظرات بعضاً متضادی كه در عرصه متافیزیك وجود داشت این شاخه از معرفت را دچار تشكیك ها و مشكلات بسیاری كرد.
در این میان كانت به منظور حفظ اخلاق و دین در مقابل این حملات به بررسی متافیزیك و محدود كردن حیطه عمل آن پرداخت تا از یك سو آن را به نحوی برای حفظ اخلاق و دین اثبات نماید و از سوی دیگر ادعاهای نابه جای آن را كه موجب این چالشها گردیده حذف كرده و عرصه عمل متافیزیك را مشخص و محدود كند. مطلبی در این باب نگاشته شده كه از پی می آید:در دوران روشنگری با پیدایش تضاد و اصطكاك میان علم نیوتنی، تجربه گرایی شكاك و نگرش علمی از یك جهت و متافیزیك لایب نیتسی، عقل گرایی جزم گرا و اخلاق و دین از جانب دیگر، تناقضات درونی متافیزیك آشكار شد و موجبات تزلزل نهضت روشنگری كه نهضتی ذاتاً عقل گرا بود فراهم گردید.همچنین این جریانات در ارتباط مستقیم با مساعی كانت در تفكر پیش انتقادی وی بود و به دلیل همین تعارضات وی عرصه تفكر متافیزیكی را عرصه نبرد و پیكار می خواند. وی اذعان داشت كه تجربه تاریخی ما را بر آن می دارد كه نتایج شك آمیزی در مورد متافیزیك بگیریم، از قبیل این كه آن را ناممكن بدانیم یا نسبت به پرسش های آن بی تفاوت گردیم، اما تشكیك در امكان متافیزیك یا بی تفاوتی نسبت به پرسشهای آن را صحیح نمی دانست. در نظر كانت هرچند متافیزیك به مثابه یك علم وجود ندارد اما به عنوان سرشت طبیعی انسانها وجود دارد و عقل انسان نیز توسط همین نیازهای درونی راهبری می شود لذا نمی توان نسبت به پرسش های آن بی تفاوت بود.در حقیقت نادیده گرفتن متافیزیك از آن جا كه منجر به اضطراب عقلانی ما می شود ناممكن است، زیرا عقل ما دغدغه هایی فلسفی دارد كه تنها از طریق فلسفه قابل تسكین است. همچنین تشكیك در امكان متافیزیك نیز قابل تأیید نیست زیرا متافیزیك امری است در ساحت عام معرفت و شناخت و بنابراین به طور جداگانه قابل نفی نیست.پژوهش متافیزیكی از همان توانایی شناختی استفاده می كند كه در عرف عام و احكام علمی در مورد جهان تجربه از آن استفاده می شود. ما از همان اصول استدلالی كه در احكام تجربی مثل جدول ضرب استفاده می كنیم، به صورت ناب تری در احكام متافیزیكی مثل احكام مربوط به خداوند و نفس استفاده می كنیم. اصول متافیزیكی آن قدر متعارف و مقبول اند كه انسان های معمولی هم به راحتی آن را می پذیرند لیكن متافیزیك برای رسیدن به توضیحات كامل تر، این اصول را به پیش می برد و تا رسیدن به آنها دست از این اصول برنمی دارد؛ لذا پیچیدگی تفكر در تأملات متافیزیكی مربوط به نقصی در آن ها نیست؛ چرا كه تأمل متافیزیكی صرفاً از اصولی شروع می شود كه در مورد تجربه چاره ای جز به كارگیری آنها نیست و تجربه استفاده از آنها را به وفور موجه دانسته است. حال اگر درمورد احكام تجربی و متافیزیك از یك قوه عقل استفاده می شود و استفاده تجربی هم از عقل صحیح است پس استفاده متافیزیكی از آن نیز صحیح است. از سوی دیگر اگر نتایج متافیزیكی متناقض باشند پس به طور كلی عقل دچار تناقض درونی می شود و نفی متافیزیك در حكم نفی شناخت به عنوان پدیداری عقلانی است.هیوم نیز پیش از كانت و همانند او به همبستگی و التزام میان متافیزیك و شناخت در حالت كلی معتقد بود و در پایان جلد اول «رساله» به عنوان نتیجه بحث اش می گوید: بررسی عمیق كثرت تناقضات و نقص ها در خرد انسانی چندان تأثیری بر من گذاشته است كه می توانم تمامی باورها و استدلالها را نفی كنم... اما خوشبختانه با وجود این كه عقل از زدودن این ابرها ناتوان است خود طبیعت برای این منظور كافی است و بیماری و هذیانهای فلسفی را شفا می دهد.با این حال كانت برخلاف نظر هیوم در مورد عدم توانایی عقل در ایجاد بنیانی برای حكم كردن، نوع دیگری از عقل را جهت جلوگیری از فروافتادن در دستان نجات بخش طبیعت ارائه می كند. به نظر كانت اگر سعادت اخلاقی انسان در متافیزیك مورد بحث قرار می گیرد پس مجاز نیستیم متافیزیك را نفی كنیم و معضلی كه با متافیزیك ایجاد می شود باید از راه دیگری به جز نفی آن حل شده و به هر حال متافیزیك باید ممكن باشد. در نتیجه هنگامی كه وی در كتاب «نقد عقل محض» در پی صورت بندی پاسخ به این پرسش برمی آید كه آیا متافیزیك به عنوان یك علم و نه به عنوان سرشت طبیعی انسان ممكن است؟ مسأله مورد نظر او را باید درست فهمید، زیرا گرچه در مورد امكان متافیزیك به معنای شناخت خدا و نفس همان طور كه در سیستم لایب نیتسی ولفی مطرح بوده، در كتاب نقد عقل محض كانت بعداً باید تصمیم گیری شود؛ اما امكان متافیزیك به معنای امری كه برای عقلانیت شناخت و نیز اخلاق لازم است نزد كانت برخلاف هیوم محل شك نیست.در حقیقت، در این مورد اخیر پرسش از امكان متافیزیك تبدیل به پرسش از چگونگی امكان آن می شود. (البته در این صورت استفاده كانت از اصطلاح متافیزیك مبهم می شود زیرا او مطمئن نیست كه بگوید فلسفه انتقادی او متافیزیك را به پایانش می رساند یا این كه نشان می دهد چه متافیزیك جدیدی ممكن است) اما از آنجا كه باید در مورد مشروعیت متافیزیك تصمیم گرفت و نه واقعیت آن، نمی توان به آن به صورت تجربی پاسخ داد و نیز از آنجا كه پرسش در مورد امكان خود متافیزیك است، این پاسخ نمی تواند مبتنی بر ادعا یا پیش فرضی متافیزیكی باشد.كانت استدلال می كند چون مسأله متافیزیك نهایتاً مربوط به ارتباط عقل با خویش است، زمینه پاسخ آن نیز باید برگرفته از تأمل باشد. به عبارت دیگر، عقل باید خود را بیازماید و برای انجام این كار باید از جست وجو برای شناخت واقعیت خودداری كند و درعوض، مسأ له شناخت را به عنوان موضوع پژوهش فلسفی در نظر گیرد. بدین ترتیب كانت عقل را بر آن می دارد تا بار دیگر به سخت ترین وظیفه اش؛ یعنی خودشناسی بپردازد و دادگاهی تأسیس كند تا در آن مطالبات مشروعش تضمین شوند. حال این دادگاه كه در نظر دارد تا عقلانیت یك دادگاه را جایگزین نامعقولیت موجود در عرصه نبرد متافیزیك نماید چیزی نیست جز «نقد عقل محض» .این عبارت بسیار عجیب كه عنوان كتاب كانت است، معنای پیچیده ای دارد. كلمه «نقد» برای كانت متضمن یك ارزشگزاری منفی برای عقل نیست بلكه صرفاً به معنای پژوهشی نقادانه است كه نتیجه آن ممكن است مثبت هم باشد. كلمه «محض» در فلسفه كانت اصطلاحی فنی است و به معنی در بر نداشتن چیزهایی است كه از تجربه حسی به دست آمده باشد.كلمه «عقل» نیز در اینجا به صورت فنی استعمال شده است تا بر آن عناصر مفهومی شناخت دلالت كند كه از تجربه به دست نیامده است اما در تجربه به كار می رود و در زبان كانت به آنها عناصر مفهومی پیشینی می گوییم.(البته این كاربرد گسترده تر كانت از اصطلاح عقل است.) بنابراین نقد عقل محض، پژوهشی انتقادی درباره توانایی شناخت ما صرفاً توسط عقل یا توانایی شناخت عقل بدون استفاده از تجربه حسی است و اگر بخواهیم به صورت خاص تری بگوییم نقد عقل محض به پژوهش در مورد توانایی شناخت ما از اشیاء فراتر از حیطه تجربه حسی می پردازد مثل توانایی شناخت ما از خداوند و نفس. اما به حكم در مورد شناخت ما از چنین اشیایی در قسمت دوم نقد عقل محض به نحو صوری پرداخته می شود البته پس از آن كه كانت شرح مفصلی از شرایطی كه تحت آنها شناخت به صورت كلی ممكن است به دست می دهد.به نظر كانت اگر سعادت اخلاقی انسان در متافیزیك مورد بحث قرار می گیرد پس مجاز نیستیم متافیزیك را نفی كنیم و معضلی كه با متافیزیك ایجاد می شود باید از راه دیگری به جز نفی آن حل شده و به هر حال متافیزیك باید ممكن باشد.شاید به نظر حیرت انگیز بیاید كه كانت چرا با فرض ضدتجربه گرایانه وجود عناصر پیشین در شناخت باعث ایجاد مناقشات بسیار در فلسفه اش شده اما به نظر می آید كه وی این ادعا كه چندان قابل دفاع نیست را با مجموعه ای از استدلال ها حمایت می كند.وی زمان زیادی صرف می كند تا نشان دهد كه اگر بنیانی پیشین در شناخت نباشد، شناخت ناممكن است. در این صورت، توجیهی موقت جهت این فرض كانت این است كه اگر چنین عناصری به صورت پیشین موجود نباشند بالضروره شناخت متافیزیكی فراتجربی از اشیا ناممكن است.كانت جهت برنامه ریزی پروژه خود در مقدمه كتاب نقد عقل محض در مورد نتایجی كه دادگاه عقل به آنها می رسد و نیز لوازمی كه توسط آنها معضل متافیزیك حل می شود نشانه های محكمی ارائه می كند. به نظر وی رأی نهایی صرفاً این خواهد بود كه عقل صلاحیت دارد اشیا را در حیطه تجربه بشناسد و نمی تواند خارج از حوزه تجربه چیزی را بشناسد. درحقیقت، كانت جهت حل معضل متافیزیك به دنبال یافتن مبنایی است كه براساس آن میان كاربرد مشروع و نامشروع عقل تمایز بگذارد و تمایزی اساسی میان انواع متافیزیك ایجاد كند.این مبنا توسط تجربه فراهم می شود. به عبارت دیگر عقل هنگامی مشروع است كه در مورد مواد حاصل از تجربه به كار گرفته شود و اگر از تجربه جدا شود دچار تناقض درونی و نامشروعیت می شود. بنابراین حدود شناخت كاملاً منطبق با حدود تجربه است. یعنی ما آنچه را می توانیم بشناسیم كه برای ما قابل تجربه است و هر چیزی كه برای ما قابل تجربه نباشد برای ما قابل شناخت نیست.بنابراین در كتاب نقد عقل محض، كانت برخلاف هیوم از متافیزیك دفاع می كند منتهی به شرط این كه در حیطه تجربه باشد و این متافیزیك عبارتست از اصولی كه در احكام تجربی عرف عامی پیش فرض گرفته می شوند و چاره ای نیز جز به كارگیری آنها نداریم مثل اصل علیت. با این حال، وی از سوی دیگر با این تعریف، كاربرد عقل در تأملات متافیزیكی غیرمحدود به تجربه از قبیل اثبات وجود خداوند را معتبر نمی داند و در این زمینه با هیوم به توافق می رسد.در این صورت متافیزیكی كه كانت به آن حمله می كند متافیزیك نظری یا استعلایی (فراتجربی) است كه همان ویژگی تفكر عقل گرا یا راسیونالیستی است و متافیزیكی كه وی از آن دفاع می كند، متافیزیك درون تجربی یا متافیزیك تجربه است. در نهایت در نظر كانت متافیزیك تجربه ممكن و متافیزیك فراتجربی ناممكن می شود.بدین صورت، با پروژه كانت عقل به واسطه خودآزمایی اش همزمان از دست تناقضات درونی رها می شود و نیز كاربرد تجربی خود را حفظ می نماید.به دیگر سخن، بلندپروازی های متافیزیك فراتجربی مهار می شوند و نیز شك هیومی از بین می رود و به جزم گرایی و شك گرایی اجازه می دهیم كه در نوسان باشند. البته نتایج مثبت و منفی كتاب نقد عقل محض به نحو استواری به یكدیگر وابسته اند؛ زیرا دلایلی كه بر اساس آنها كاربرد عقل در حیطه تجربه نامشروع است دقیقاً همان دلایلی هستند كه براساس شأن اثبات می شود كه كاربرد عقل خارج از حیطه تجربه تناقض زا و نامشروع است.در پایان نیز بهایی كه جهت امنیت شناخت تجربی باید بپردازیم، سرخوردگی و ناكامی تمایل مان به شناخت متافیزیكی فراتجربی است.به نظر كانت، این فرصت استثنایی درباره شناخت امری است كه چاره ای جز آن نداریم زیرا معضل متافیزیك باید حل شود و راه حل آن محتاج انقلابی كپرنیكی است كه ملزومات آن شرح داده شد.بخش پایانی برنامه كانت عبارت است از نشان دادن این امر كه چون انقلاب كپرنیكی برای اخلاق نیز تمامی پشتوانه های متافیزیكی لازم را فراهم می آورد پس این انقلاب راه حل كاملی برای حل معضل متافیزیك است.
شاهد طباطبایی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]