واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: تربيت دينى فرزندان چرا وچگونه نصيحت اندك درتربيت
[محمدجوادانبيايى/ بخش دوم ]
قرآن كريم داستان ايام جوانى حضرت يوسف(ع) را بازگو مى كند كه چگونه در دوران حساس بلوغ (اوايل دوران جوانى ) در معرض سخت ترين امتحان و خطرناك ترين واقعه تاريخى زمان خود قرار گرفت و با اراده قوى و ايمانى راسخ از اين آزمون الهى سربلند خارج شده، در قله شرافت و عفاف جاى مى گيرد و شخصيتش براى نوجوانان به عنوان اسوه و نمونه اى كامل هميشه جاويد، باقى مى ماند.
نوجوان و جوان مؤمن با بينش صحيحى كه از اسلام، الهام گرفته است، مى داند كه هر واقعه ناگوارى كه در زندگى انسان اتفاق مى افتد درصورتى كه خود مسئول پديد آمدن آن نباشد در حكم آزمايش و ابتلايى از طرف خداوند، تلقى مى شود كه هدف آن سازندگى و رشد و كمال انسان است. عَلى(ع) فرمود: «ألمُؤمِنُ يَبتَلِى بِأنواعِ البَلاءِ. مؤمن به انواع گرفتارى ها مبتلا مى شود.» همچنين فرمود: «ألبَلاءُ لِلظالِم أدَب و لِلمُؤمِن إمتِحان و َلِلأولِياءِ دَرَجَة؛ بلا و ناگوارى در زندگى براى ستمگر، تنبيه و مجازات و براى مؤمن، آزمايش و امتحان و براى دوستان خدا درجه [يا موجب كسب درجه بالاتر] است.»
با مراجعه به زندگى رهبران و دانشمندان و انسان هاى بزرگ در طول تاريخ، ملاحظه مى شود كه بيشتر آنان آگاهانه، با دشوارى ها و حوادث گوناگون زندگى، دست و پنجه نرم كرده اند و موفقيت شان در بزرگسالى مرهون صبر و استقامتى است كه در برابر سختى ها در دوران كودكى و نوجوانى از خود نشان داده اند.
دين اسلام پايه هاى تربيت را در درون افراد بنيان گذارده و آنها را به رعايت اصولى سفارش كرده است كه درصورت تحقق آنها در وجود افراد، نظام اجتماعى از ثمراتى چون: تعادل، روابط پايدار، محبت متقابل، نظارت و مراقبت اجتماعى بهره مند مى شود.
تقوى، برادرى، عفو و بخشش، ترحم و دلسوزى، رعايت حقوق ديگران، جرأت و شهامت داشتن، ايثار و گذشت، مشورت كردن و تعاون و همكارى جزء اصول تربيت اجتماعى است كه اسلام به آنها سفارش كرده است و بى هيچ ترديدى خانواده اولين نهادى است كه اين اصول در آن تجربه مى شود و كودكان و نوجوانان در رفتار اعضاى خانواده آنها را به نظاره مى نشينند.
پيشوايان دين پس از رعايت اصول تربيت، نظارت دقيق و مداوم در مورد فرزندان خود داشتند و سعى وافر مى كردند تا آنها را متدين، متعهد و فعال پرورش دهند.براى تحصيل چنين آثارى، هرگز نسبت به آنها بى تفاوت نبودند و در وهله اول با آنها دوستى و رفاقت مى كردند و با كمال محبت با آنها رفتار مى نمودند، يار و ياور آنها بودند و در دشوارى ها دست آنها را مى گرفتند. رسول اكرم (ص)فرمودند«:رَحِمَ اللهُ عَبداً أعانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّّهِ بِالإحسَانِ إلَيهِ وَ التَاَلُّفِ لَهُ وَ تَعلِيمِهِ وَ تَادِيبِهِ؛ خداوند رحمت كند بنده اى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش يارى كند به اينكه به او احسان نمايد و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.» مردى به محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت:«مَا قَبَّلتُ صَبِيّاً؛ من هرگز كودكى را نبوسيده ام.»وقتى كه رفت رسول خدا(ص)فرمود: «هَذا رَجُل عِندِى إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ؛ اين مردى است كه در نزد من از اهل دوزخ است.»
در وهله دوم پيشوايان دين در مسير تربيت فرزند هرگز آنها را تحقير نمى كردند بلكه به آنها شخصيت مى دادند، غريزه رشد جويى آنها را سركوب نمى كردند و از هرگونه كارى كه موجب عقده حقارت فرزند مى شد دورى مى نمودند. زيرا مى دانستند كه هر كس براى خود شخصيتى قائل نيست به هر انحراف و گناهى دست مى زند. از سوى ديگر اگر كسى در خود احساس شخصيت كند، آن را با گناه نابود نمى كند. چنانكه امير المؤمنين (ع) فرمود: «مَن كرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ لَم يُهِنهَا بِالمَعصِيه»؛ كسى كه خود را گرامى مى دارد آن را با گناه خوار نمى كند.» در وهله سوم همواره فرزندان خود را نصيحت و امر به معروف و نهى از منكر مى كردند. و در اين راستا اصرار داشتند و از هر فرصتى اذهان صاف فرزندانشان را با حكمت ها و مطالب سازنده و عميق بارور مى نمودند.
پيشوايان و الگوهاى دينى، گوش جان فرزندان عزيزشان را با حكمت هاى ژرف مى نواختند چنانكه قرآن كريم نصايح لقمان حكيم به فرزندش را با خطاب زيباى«يَا بُنَيَّ» گزارش مى كند. امام على (ع) هم در نامه اى اندرزهاى خود را به امام حسن(ع) با ده بار خطاب «يَا بُنَيَّ» همراه مى كند و امام حسين (ع) به معلم فرزندش به نام عبد الرحمن بن سلمى كه سوره حمد را به فرزندش آموخته بود و اندكى او را تعليم و تربيت نموده بود، هزار دينار جايزه داد و دهان او را پر از گوهر نمود. شخصى به آن حضرت گفت: آن همه جايزه دادى ! امام حسين (ع) در پاسخ فرمود: «وَأينَ يَقَعُ هَذا مِن عَطائِهِ؛ اين مبلغ اندك از كجا ارزش تعليم او را جبران مى كند »
«نكته مهمى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار داد اين است كه در تربيت نوجوان لازم است نصيحت و انتقاد را به حداقل رساند و از خطاهاى جزئى و كم اهميت فرد تربيت شونده صرف نظر كرد و هر ايراد جزئى را در نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد و اعتراض قرار نداد. بلكه با بلند نظرى و بزرگوارى از كنار آن گذشت تا بتوان موارد مهم تر را با قاطعيت جلوگيرى كرد. از اين روش در تعليم و تربيت اسلامى به «تغافل»تعبير مى شود. تغافل يعنى اينكه خطاهاى كسى را ناديده گيريم و دانسته چنين وانمود كنيم كه اين اشتباهات را نديده ايم.
با به كارگيرى اين روش احساسات نوجوان با تذكرهاى پى درپى ما جريحه دار نمى شود و او از دست ما به ستوه نمى آيد و در نتيجه لجاجت و ستيزه جويى در او زمينه رشد نمى يابد.تغافل سبب مى شود كه پرده حجاب و حياى فطرى در نوجوان دريده نشده، فرصت جبران و ترميم از او گرفته نشود. تغافل نوعى برخورد بزرگوارانه و كريمانه است. امام على (ع) آن را از برترين كمالات انسان هاى بزرگوار مى شمارد و مى فرمايد: «أشرَفُ أخلاقِ الكَرِيم تَغافُلُهُ عَمَّا يَعلَم؛ از برترين اخلاق انسان بزرگوار، تغافل او از دانسته هاى خويش است.» نبايد فراموش كرد كه تغافل نيز حدى دارد. اگر نوجوان خطاها را تكرار كند بايد به گونه اى از كار او جلوگيرى كرد.»
منابع در روزنامه موجود است
چهارشنبه 29 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]