واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: «هنر مفهومی» دستاوردی از آوانگاردگرایی در هنر مدرن است. در جریان گرایشات مدرنیسم، اكثر نقاشان مدرنیسم در زمینه مجسمه سازی، ماتریال شناسی، گرافیك و حتی انیمیشن و سینما تجربه هایی كسب كردند و در نهایت آثاری مفهومی را ارائه دادند كه تاثیرات مشتركی از تمام شاخه های هنری داشت.اگرچه آغازگران این گرایش را به هنرمندان آمریكایی انگلیسی دهه ۶۰ و ۷۰ همچون جوزف كاسوت، لارنس وینر، استنلی براون و... مربوط می دانند ولی باید گفت كه هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد. مفهومی كه فرای ظاهر و صورت اثر بوده و ارائه معنا می كند. القای معنا در هنر مفهومی ممكن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. این قسمتی از اندیشه جهانی شدن هنر است و در جستجوی مفهوم برای مخاطب عام.
چرا كه مخاطب بر خلاف هنر كلاسیك و اندیشه هنر برای هنر، اگر چه برای اثر هنری قائم به ذات بودن را می پذیرد، ولی در اندیشه این هنر (مفهوم گرایی) با اثر هنری ارتباط و درگیری شخصی پیدا كرده و خود را در اثر یافته ومعنای شخصی ای از آن پیدا می كند كه با تمام داشته های روحی و ذهنی و شخصیتی او همسو است. به عبارتی دیگر مخاطب با خالق اثر رابطه برقرار نمی كند، بلكه با خود اثر مرتبط شده و خود را در آن می یابد. گویی مخاطب جزئی از اثر بوده و اثر بدون حضور وی ناقص است. چرا كه بنا بر اندیشه معاصر هنر، هنری كه درك نگردد و ارتباط برقرار نكند، كامل نیست. همانطور كه بیان شد هر اثر هنری باید حاوی یك مفهوم باشد، ولی نامگذاری هنر مفهومی به دلیل ارجعیت معنا بر تصویر اثر و گاهی موضوع بر اثر و در مواردی فقط ارائه اندیشه خارج از هر فرم و ساختاری است. از سوی دیگر پیرامون «گرافیك محیطی» باید گفت تاریخ مشخصی برای پیدایش این شاخه از هنر به صورت مستقل وجود ندارد.گرافیك محیطی یك سبك نیست، بلكه یك فرآورده و نتیجه است. فرآورده هنرهای تجسمی كه با فنون دیگر در آمیخت و امروزه نیز از هنر مفهومی تاثیر پذیرفت.
چرا كه گرافیك محیطی نیز زاده تمام جریانات مدرنیسم در هنر و پیدایش گرافیك دو بعدی است. به تفسیری می توان پیشینه گرافیك محیطی را به دیوارنگاره های انسانهای اولیه مربوط ساخت. از همان زمانی كه انسان سعی در هماهنگی و حتی چیره شدن بر پدیده های محیط در پیرامون خود را داشت. از همان زمان كه انسان محلی برای ثبات و زندگی خود در نظر گرفت برای ارتباط پیدا كردن بیشتر با محیط و شناخت بیشتر آن و پیدا كردن یك تعریف برای حضور خود در محیط به آراستن آن پرداخت و به مرور زمان با كلنجار بیشتری در محیط سعی در دست یافتن به سهولت بیشتر برای زندگی داشت. حتی مفهوم گرایی در آثار انسان های اولیه نیز قابل بررسی است. همانطور كه سرنوشت گرافیك را نقاشان قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی رقم زدند، شاید بتوان گفت كه گرافیك محیطی نتیجه گرایشات چند رسانه ای و مفهومی فعالیت هنرمندان همین دوره هاست. اولین تابلوهای مغازه ها، سردر فروشگاه ها و تابلوهای راهنمایی كه به قصد اطلاع رسانی محض، بدون خلاقیت و اندیشه هنری ساخته شده اند و تاریخی نامشخص ولی بسیار دورتر از تاریخ شروع گرایشات هنر مفهومی دارند نشان می دهد كه گرافیك محیطی قدمتی بسیار دارد. در نتیجه این طور استنباط می شود كه گرافیك محیطی زاده هنر مفهومی نیست ولی هنر مفهومی تاثیرات زیادی در عصر حاضر بر آن داشته است. نقطه مشترك گرافیك محیطی و هنر مفهومی، حضور مستمر مخاطب در اثر است.
همانطور كه در هنر مفهومی مخاطب به درك می رسد، قصد گرافیك محیطی در فضای حاضر ایجاد سهولت در درك وی است. به نوعی هنرمند مفهوم گرا و طراح گرافیست همیشه به دو عامل اثرگذار توجه می كنند و برای آن راهكار می یابند نخست، محیط و سپس مخاطب. اگر در هنر مفهومی، هنرمند سعی می كند كه مخاطب را به امری شخصی و یا حتی عمومی راهنمایی كند و به نوعی در هنر مفهومی، فضای هنرمند بر مخاطب احاطه می گردد، در گرافیك محیطی نیز مخاطب در این فضا حضور پیدا كرده و تاثیرات روحی و روانی ای از محیط دریافت می كند؛ تاثیراتی كه قصد طراح گرافیك محیطی آن فضا بوده تا بر مخاطب وارد گردد و در فضا و این محیط مطابق هدف هدایت شود. نكته مشترك دیگر هنر مفهومی و گرافیك محیطی چند رسانه ای بودن آن و نداشتن محدودیت در بكارگیری ماتریال، سلیقه، نگرش و اجرا است.
در هر دو می توان از انواع راهكارها استفاده كرد. همانطور كه در آثار مفهومی وقتی یك اثر در محیطی باز خلق می شود تا طبیعت نیز از عناصرتاثیرگذار بر آن باشد، به نوع و جنس و شیوه اجرای آن اهمیت داده می شود تا هدف و نگرش هنرمند را به سرمنزل خود برساند در گرافیك محیطی نیز این مهم نیز مد نظر قرار می گیرد. نقاط مشترك در هنر مفهومی و گرافیك محیطی به حدی است كه گاهی نمی توان این دو را از هم تمیز داده و به نوعی همانطور كه یك اثر، مفهوم گرایی خود را حفظ كرده، به دلیل دائمی بودن آن اثر در محیط، خود به عنوان گرافیك محیطی یاد می شود و تنها با درك هدف و اندیشه خالق اثر و نوع كاربرد آن، این تفاوت درك شده و مشخص می شود كه اثر، گرافیك محیطی است یا یك اثر مفهومی. شاید یكی از نكاتی كه باعث جداسازی این دو مقوله از هم گردد استمرار اثر در فضا ومحیط خود است.
معمولا ولی نه به صورت همیشگی ،آثار مفهومی با اندیشه صرفا نمایش در زمانی محدود بر پا می شود در حالیكه گرافیك محیطی بصورت دائمی و مختص همان محیط طراحی می شود. این در حالی است كه آثار بسیاری به عنوان هنر مفهومی ارائه گردیده است كه برای محیطی خاص و به صورتی دائمی همیشه برپاست و تمام خصوصیات گرافیك محیطی را داراست. تفاوت دیگر گرافیك مفهومی و هنر مفهومی، «سفارش» است. طراح گرافیك محیطی معمولا بر اساس سفارش و دیدگاه سفارش دهنده خود دست به خلق می زند، این در حالی است كه اكثر آثار هنر مفهومی بر اساس درگیری ذهنی و انتقادی هنرمندان كانسپچوال خلق گشته اند، نه بر اساس سفارش. از سوی دیگر اگر در هنر مفهومی ایده و مفهوم اولویت دارد، در گرافیك محیطی سهولت و سرعت در درك این ایده و مفهوم توسط مخاطب بسیار اهمیت دارد.
شاید یك اثر مفهومی برای مخاطبین متفاوت درك متفاوتی ایجاد كند، چه بسا كه این درك بسته به طراح آن به سرعت و سهولت نیز صورت نگیرد، ولی در گرافیك محیطی اندیشه طراح عمدتاً با قصد اشتراك درك در تمام مخاطبین و در عین حال با قصد سرعت بخشیدن به رفتار آنها و ایجاد سهولت در آنها صورت می پذیرد و به نوعی كاربردی تر است. ساختار هنر امروز بی حد و مرز است و تقسیم آن از طریق تفاوت در گرایشات هنری و سبك در تكنیك و نحوه ارائه اثر اشتباه است. امروز تشخیص فاصله بین نقاشی با گرافیك، مجسمه با معماری و... امری بسیار مشكل است. امروزه یك نقاشی به سرعت یك پوستر اطلاع رسانی می كند. یا یك ساختمان مسكونی از بیرون خصوصیات یك مجسمه در فضای مشخص شده خود را كسب می كند. چرا كه مفهوم و اندیشه و تنوع نگرش در هنر و مقوله زندگی همه اینها را در هم تنیده است
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]