واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نويسنده: نصيف ناصري
ترجمه از عربی: علیرضا موحدی
"نصيف ناصري" شاعر عراقی الاصل، دوران خدمت سربازی خود را به طور کامل در جنگ عراق با جمهوری اسلامی سپری کرده است. وی که درحال حاضر ساکن سوئد می باشد، اقدام به نگارش قسمت هايی از خاطرات خود از ايام جنگ در صفحات وب شخصی خويش نموده است که ترجمه آن در سايت ساجد منتشر می گردد.
بدون شک نگاه و خاطرات سربازان دشمن به جنگ هشت ساله تحميل شده بر جمهوری اسلامی ايران، برای اهل فن و مخاطبين ايرانی و حتی عراقی، نکات جالب و ارزشمندی را در برخواهد داشت.
فصل اول:
زندگی من
در دفترچه خدمت و كارنامه نظاميام درج شده كه به تاريخ 5/5/1979، براي انجام خدمت وظيفه وارد ارتش شده و به تاريخ 5/5/1991 ترخيص شدهام و اگر جنگ اول كويت پیش نمی امد ، خدا ميداند كه کی از اين خدمت شوم كه 12 سالِ تمام ازدوران جوانيام را گرفت، مرخص ميشدم. تمام دوره سربازيام كه به 12سال ميرسيدرا در جبهههاي جنگ گذرانده و در نبردهاي زير شركت كردم:
1- نبرد "التطبيقيه" ـ واقع در محور حاجعمران در تاريخ 19/9/1985
2- نبرد "الاكتساحالعنيف" (تارومار شديد) در تاريخ 23/4/1986 در منطقه سيدكان
3- نبرد "الغضب الهادر" (خشم خروشان) در تاريخ 13/5/1986 در منطقه حاج عمران
4- نبرد "حاج عمران" در سيدكان در تاريخ 1/9/1986
5- نبرد سوم ارتفاع "گردمند" در تاريخ 3/3/1987
6- نبرد ارتفاع "گردكوه" در تاريخ 23/11/1987
7- نبرد ارتفاع "احمد رومي" در تاريخ 15/1/1988
8-و نبرد ارتفاعات "گوجار" و "كردي هلكان" در تاريخ 17/3/1988
باید بگویم در اين هشت نبرد، كه در سمت يك سرباز كماندويي در آنها شركت كردم؛ از تنفگ كلاشينكف ام جز چهاربار شليك نكردم که آن هم در شب پانزدهم ژانويه سال1988و در بالاي ارتفاع "احمدرومي" در سليمانيه بود.فکر می کنم دليل آن هم يا فرار از جبهههاي نبرد و يا مخفي شدن در جايي بود كه احدی جز شيطان جایم را نداند
یکی از در راه كارهاي نظامي كه در جنگ ايران و عراق مورد استفاده قرار می گرفت این بود که تیپ های کماندویی و نیرو های ویژه یک موقعیت پدافندی را براي يك مدت زمان طولاني نگه نميداشتند و مسئوليت آن را به تیپ های پیاده محول میکردند ودر صورتیكه تيپهاي پياده، با حمله شديدي از سوی دشمن مواجه شده و تاب وتوان مقاومت در برابر آن را نداشتند؛ پيش از آنكه طرف مقابل موفق به احداث خاكريزها و استحكامات لازم شود ، نوبت به حمله تهاجمي كماندوها ميرسيد.
ارتش عراق بالغ بر هفت سپاه بود كه هر کدام داراي یک تيپ كماندويي بودند وگاها برخي از اين سپاهها همچون سپاه پنجم در "اربيل" و سپاه اول در "سليمانيه" داراي دو تيپ کماندویی بودند.
ماوقتي براي انجام حملات ضد حملات از ارتفاعات بالا ميرفتيم، بسياري از سربازان از ترس كشته شدن و بمباران شديد توپخانه، در نزديكي نقاط مسيرتوقف کرده و عقب ميماندند و به طور كل بسياري از همین سربازان نميدانستند كه وقتی بوي متعفن ضد حملات بلند شود ؛ توپخانه سنگين و توپخانه صحرايي، خمپارهها و هواپيماها براي متوقف كردن و ممانعت از حمله دشمن، بمباران شديد خود را اغاز کرده و در نتيجه بمباران هر چه بيشتر بر روي نقاط مسير و جادههاي خاكي و آسفالته كه ستون نيروها و خودروها و تانكها از آن ميگذرنداین سربازان بودند که در معرض یک قتل عام تمام عیار قرار ميگرفتند .و می توان گفت بيشترين تلفات ارتش عراق در جنگ ايران و عراق در جبهه شمالي، در مواضع عقبه جبهههاست، نه در خطوط مقدم.
در ارتش عراق، ساختاري نظامي وجود دارد كه شايد در طرف ايراني نيز موجود باشد و آن هم اين كه: وقتي يك يگان نظامي دست به یک حمله تها جمی ميزند،در ابتدای امر توپخانه ماموریت دارد که عمليات "چهارگوش" را به انجام برساند. این عملیات بدين ترتيب است كه توپخانه با گلولههاي جهنمي خود، هدفي را كه تصرف آن مدنظر است رازیر اتش گرفته و از تمام جهات ان را میکوبد و به عبارتی هر 25 سانتيمتر (يك چهارم متر) از زمين را با يك گلوله سنگين ميزندو يا اين كه چهار گلوله را در يك متر مربع مورد استفاده قرار ميدهد تا هیچ پشهاي در هوا و هیچ موشي در عمق زمين قادر به حیات نباشد. با علم به اين نكته كه تركشهاي يك گلوله تا مساحت بيش از 50 متر منتشر ميشوند.
در اولين حملات، با خواندن كتبي در مورد راه كارها و شيوههاي نظامي _ که به وسیله وزارت دفاع و فقط برای استفاده افسران ستاد و فرماندهان به یگان های ارسال می شد _تجربه بیشتری پیدا کردم. در نتيجه بعدا فهميدم وقتي كه يك يگان ،جنگ كوهستاني را آغاز ميكند؛ نيروهاي یگان بايد هرچه سريعتر به طرف هدف پيشروي كرده،و در پشت خاكريزها و سنگرها پناه بگيرند؛ چرا که در صورت اغاز بمباران كه چندين ساعت به طول خواهد انجاميد، انان به طور حتم کشته خواهند شد. و همچنین فهمیدم كه "بيلي" را كه يك نيروي كماندو حمل ميكندرا دور نيندازم؛ چرا که درحفر سنگر و پناه گرفتن در آن ،این بیل كمكم خواهدكرد.
لازم است بگویم ؛در اثنای بمباران شديد، خیلی از اوقات پیش می امد که از جمع نیروها جدا شده و از ترس پست نگهباني، به تنهايي در محلی مخفي ميشدم. و نيز از برخي كهنه سربازان يادگرفتم كه از دستورات فرمانده گروهان يا فرمانده دستهام اطاعت كنم تا اگر خواستم فرار كنم، يا اینکه موضع پدافنديام را ترك کنم، هوايم را داشتهباشدو بعد از اتمام نبرد، برضدم گزارش رد نكرده ویا بازجوييام ننمايد. و مرا متهم به عدم پيشروي در اثناي حمله نكند و يا مدعی نشود که در بحبوحه عملیات مرا ندیده است. چرا كه در اين صورت مورد مجازات اعدام قرار میگرفتم.
در هر حمله، به همراه ديگرنیروها به جلو پيشروي ميكردم؛ اما به مجرد اين كه حمله شروع ميشد، از ميدان معركه فرار ميكردم. مثَل من، به مانند كساني است كه مایل نیستند در میدان جنگ کشته شوند .
همیشه مساجد، كليساها و قهوهخانههاي منطقه "ديانا" واقع در اربيل، از ما كه از ترس حملات دشمن فرار ميكرديم، پر ميشدو ما براي اینکه اطلاعات سپاه پنجم از موضوع فرار مان مطلع نشده و ما را تحت تعقيب قرار ندهد، ريش مان را نميتراشيديم،و صورت مان را نميشستيم و از ترس اين كه اطلاعات تيپ و يا لشكر مارا متهم نكند، در ستاد عقبه يگان حاضر نميشديم. از آنجا كه تيپهاي كماندويي بعد از تصرف هدف ، ان را به یک تیپ پیاده تحویل داده و به منظور بازسازي وسازماندهي ، به مقرهاي عقبه بازميگشتند ، پس از اینکه یگان ما نیز باز می گشت؛ ما خودمان را در ميان نيروها ديگر جای داده و وانمود میکر دیم که اتفاقی نیافتاده است و در صورتیکه کسی از ما میپرسید :شما كجا بوديد؟ به او جواب ميداديم:
ـ در گردان يكم بوديم كه در محاصره بمباران شديد قرار گرفتيم و نتوانستيم پيشتان بیائیم .
يا اينكه: "من در گروهان سوم بودم، از فلاني و فلاني بپرسيد."
طبعاً اگر از فلاني و فلاني پرسیده میشد ، ما به عنوان افسراني بزدل و ترسو شناخته ميشديم.
عليايحال، به همينصورت در هشت نبرد شركت كردم و فقط چهاربار تيراندازي كردم. يكبار هم در بالاي ارتفاع "احمدرومي" در سليمانيه، از ناحيه گونه راست مجروح شدم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]