تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836459274
جامعه - شهرنشيني در جهان سوم و تنگناهاي آن
واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: جامعه - شهرنشيني در جهان سوم و تنگناهاي آن
جامعه - شهرنشيني در جهان سوم و تنگناهاي آن
اميرعباس ميرزاخاني:مباحث شهر و شهرنشيني نيز مانند هر مطلب ديگري نظرات مختلفي را بهدنبال دارد عدهاي به ذم شهر پرداختهاند و عقيده دارند كه شهر به مثابه يك دوزخ واقعي است. آنها ميگويند شهر كانون همه بيرحميها و محروميتهاست و در نهايت منشاء سقوط همان تمدني است كه خود پرورش داده است. در مقابل عدهاي به مدح و تعريف آن پرداختهاند و معتقدند كه شهر كانون اصلي همه ميراثهاي فرهنگي، عواطف و احساسات بشري است. شهر تجليگاه نظام ارزشهاي انساني، اعتقادات و اميدهاست. رشد سريع شهرهاي بزرگ دركشورهاي جهان سوم، توجه بسياري از محققان را به عدمتعادلها و نابسامانيهاي ناشي از اين رشد، به خصوص در زمينه مسائل مربوط به عدمتعادل عرضه و تقاضاي سطح مسكوني و خدمات شهري – كه جزء مشهودترين مسائل شهري ميباشد – معطوف ساخته است. توجه به اين مسائل و روبهرو شدن با افزايش حاشيهنشيني در شهرها، باعث بهوجود آمدن تحليلهاي انتقادي بسياري شده است كه در اغلب آنها به جاي يافتن ريشههاي موضوع، شهرنشيني در كشورهاي توسعهنيافته مورد حمله قرار گرفته است به همين خاطر اين تحليلهاي انتقادي عملا از موضعي ضد شهري به مسائل مينگرند و بهطور كلي شهرنشيني را مورد سوال قرار ميدهند. در مقابل عللي كه سبب اين وضع شدهاند، هر چند كه نميتوان وخامت و جدي بودن مسائل شهري و تاثيرات آن را بر جمعيت شهرنشين – كه هر روز دست بهگريبان مسائل بيشتري ميگردد – انكار كرد، اما ديدگاههاي ضدشهري و ضدصنعتي شدن يا فقط شهري شدن را نيز نميتوان پذيرفت.
بيان مسئله
بحث در زمينه شهرنشيني در جهان سوم اگرچه گسترده است و با توجه به محدوديتهاي اطلاعاتي سهل و ساده نيست بدين خاطر در اين نوشتار سعي شده است صرفا به ابعادي از مسائل شهرنشيني پرداخته شود و آن هم در قالب چند سوال، تا بتوانيم با صراحت بيشتري به آنها پرداخته و از پراكندهگويي در اين زمينه محفوظ بمانيم. تحقيق حاضر كه شهرنشيني در جهان سوم نام گرفته است داراي مفاهيم شهر، شهرنشيني و جهان سوم است كه هر كدام نياز به توضيح دارند. از شهر تعاريف متعددي مطرح گرديده است كه ما در اينجا به تعريف شهر از ديد يك جامعهشناس اكتفا ميكنيم « شهر جامعه پيچيدهاي است كه داراي يك وجود جمعي خاص، متمايز و منفصل است كه روي تكتك عناصر سازندهاش داراي كنترل ميباشد. و شهرنشيني يعني زندگي در چنين مكاني كه شهر به آن اطلاق ميشود.» جهان سوم به كشورهايي كه از نظر اقتصادي، سياسي بيرون از گروه كشورهاي پيشرفته سرمايهداري و كشورهاي سوسياليستي قرار گرفتهاند، اطلاق ميشود. اين عنوان با مفاهيم گوناگون به همه كشورهاي در حال توسعه در قاره آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين اطلاق ميگردد. اگر چه خود كشورهاي جهان سوم را نيز به سه يا چهار گروه تقسيم كردهاند اما در كل ويژگيهاي مشترك دارند. فاوا در كتاب خود بهنام « جامعه شهري » تحقق سه شرط را براي ارتقاي هر نقطهاي از سرزمين به مكان شهري و پيدايش و رشد شهرها الزامي ميدانند. اين سه شرط عبارتند از: اول مساعدت محيط طبيعي يا محيطي گشاده دست و پربركت. دوم درجهاي از تكامل دانش فني و بالاخره سومين مسئله سازمان اجتماعي مبتني بر تقسيم كار. اما پيششرط ارتقاي آگاهانه دانش فني و دستيابي به سازمان اجتماعي مبتني بر تقسيم كار، مازاد توليد است. به عبارت ديگر آنها دستيابي به مازاد توليد را مهمترين شرايط ايجاد شهر دانستهاند. (1) شكوهي در تاثير تكنولوژي و سازمان ميگويد: سازگاري انسان با محيط زيست خود به وسيله تكنولوژي امكانپذير ميگردد. تكنولوژي انسان را قادر ميسازد تا نسبت به توانايي تكنولوژي خود محيط زيست را آماده زندگي دلخواه نمايد. زماني كه تكنولوژي جديد جايگزين تكنولوژي دورههاي گذشته ميشود، اكولوژي شهري نيز چهره تازه به خود گرفته و تغيير مييابد چنانكه در شهرهاي گذشته محل كار و مناطق مسكوني از هم فاصله زيادي نداشت... اما به موازات گسترش تكنولوژي، اين ساخت بههم خورد... بدون وجود سازمان در شهرها بينظمي و آشفتگي ظاهر ميشود و به صورت ناآرامي، انقلاب و دگرگونيهاي سريع اجتماعي جلوهگر ميگردد. (2) مطالعه شهري شدن جهان سوم بايد با عنايت به دو دوره متمايز صورت پذيرد و بعد در ارتباط با جهان غرب مورد بررسي قرار گيرد. دوره اول شامل دوره شهري شدن درونزا يا ارگانيك منطقه ميگردد و دوره دوم را شهريشدن تحميلي، مشروط و از خود بيگانه. گذشته جهان سوم مشخص است كه بعضي مناطق شهرنشيني داشتهاند، مانند خاورميانه كه ميتواند مدعي طولانيترين تاريخ تكامل مستمر شهري باشد. اما بعضي از مناطق فقط زندگي عشايري داشتهاند در گذشته معمولا نبود تكنولوژي مناسب، منابع محدود آب به عنوان عامل اصلي توزيع جمعيت عمل ميكرده است. در دوره شهري شدن درونزا، معمولا اغلب شهرهاي مهم كشورهاي جهان سوم در داخل خشكيهاي آن پاگرفته و تكامليافته بودند.
در دوره شهري شدن درونزاي جهان سوم، معمولا سه عامل بيش از همه در شكلگيري شهرنشيني تاثير داشتهاند اين عوامل عبارتند از:
1 - عامل سياسي: پديدآمدن حكومتهاي متمركز با ارتش حرفهاي
2 - عامل اقتصادي: رونق تجارت در مسيرهاي دور و نزديك
3 - عامل عقيدتي يعني مذهب
روي آوري بشر به يك جانشيني متعاقب كشف كشاورزي، نظام دهنشيني را بهوجود آورد. اما با توجه به عامل جغرافيايي، خصوصا منابع محدود آب و همچنين نبود تكنولوژي مناسب، هر ده جمعيت محدودي را در خود جاي ميداده، از طرف ديگر وجود نظام ايلي در كنار نظام دهنشيني، هميشه تهديدي براي روستا بوده است – كه روستاييان را به چارهانديشي واداشته بود. همچنين توجه به افزايش توليد، همگام با افزايش كند جمعيت ايجاد اتحاديههاي ارادي دفاع و سازماندهي جمعي توليد را الزامي ساخت. از اين رهگذر اتحاديههاي عشيرهاي پديد آمد كه نوعي حكومت ملوكالطوايفي كوچك بهشمار ميرفت. وجود دائمي جنگ و گاه به عهده داشتن امور مذهبي زمينه تمركز قدرت را فراهم ميآورد. حكومت مالك كليه زمينها ميشد و استثمار روستاييان و حتي خود شهر كه حاكميت در آن اسكان گرفته به وسيله حاكميت متمركز عملي ميگشت و هر سه ركن جامعه يعني ايل، ده، شهر زير سلطه حاكميت متمركز فردي قرار ميگرفتند. كاستللو در اين زمينه ميگويد: « نظام اقتصادي معيشتي خاورميانه تا قبل از قرن نوزدهم بر اساس قرارداد تصرف زمين استوار بود. يعني مالكيت زمين از آن دولت بود و كشتكاران و نخبگان روستايي حق بهرهبرداري از آن را نداشتند. در امپراتوريهاي عثماني و ايران، زارعان ميتوانستند به كشت اراضي حكومت مبادرت ورزند اما اين امر براي ايشان حق دائمي پديد نميآورد. درآمد مستقيما به حكومت تعلق داشت و از نظر تئوري نميتوانست به اخلاف زارعيني كه ماليات ميپرداخته تعلق گيرد.» (3) دكتر پيران ميگويد: « رونق تجارت، شهريشدن خاورميانه را بهشدت تسريع كرد و ناتواني وسايل طي فواصل جغرافيايي، سبب گرديد تا ايستگاههاي سرراهي محل اقامت كاروانيان در موارد متعدي به شهر تبديل شود. پس عامل تجارت در كنار حكومت به پيدايش شهرهاي بسياري منجر شد و شبكهاي از شهرها در مسير راههاي اصلي اتصال شرق به غرب آن زمان پديد آمد. تاثير مذهب بر حيات شهري چه در دورهاي كه مذهب و سياست نهاد واحدي بهشمار ميرفتند و چه در دوران جدا شدن و تمايز اين دو، بسيار تعيينكننده بوده است... پس تركيب سه عامل يعني عوامل سياسي، اقتصادي و عقيدتي يا مذهب، زمينهساز پيدايش شهرهاي بسياري در منطقه گرديد كه يا از توسعه روستاها پديد آمدند يا آگاهانه و انديشيده (توسط شاهان ) از صفر بنا شدند. اين شهرها در صورت وجود امنيت و ثبات، توسعهاي در خور تجربه ميكردند و با از ميان رفتن ثبات سياسي و امنيت و حمله اقوام بيابانگرد، شهرها از نظر تكامل اجتماعي به عقب بازگشته و اين تكرار ميشده. » (4) اما بايد دانست كه موثرترين عامل همان حكومت است و شهرهايي رشد ميكردند، كه اراده سلطان به آن تعلق ميگرفت. اما اينكه اين نوع شهرنشيني متعادل بوده است يا خير، قضاوت مشكلي است اما هر چه بوده وابستگي شهرهاي امروزي را نداشته است. با شروع شهري شدن از خود بيگانه و مشروط و تحميلي، آهنگ تغييرات بهشدت تند شد و تحولات همهجانبهاي در اركان جوامع پديد آمد. ليكن تحولات حادث شده بهگونهاي نبود كه رنج و ستم تاريخي را پايان بخشد و عقبماندگي قرنها را جبران نمايد. بلكه در حقيقت مشكلات كهن با لباسي نو، دوباره و با ابعادي به مراتب گستردهتر ظاهر شدند و همان حاكميت گذشته كه مالك همه چيز بود، در شبكه امپرياليسم جهاني نيز مالك همه چيز شد. و اضافه بر آن سبب از همگسيختگي شبكه شهري، ظهور تقدم و تسلط يك يا دو شهر در شبكه شهري كشورها، اتكاي آنها به واردات كالا و ادغام اقتصاد و جامعه گاه به جبر در اقتصاد آزاد جهاني شد. اين دوره از شهرنشيني اگر چه خود به مراحل شهر استعماري، شهر تجارتي و شهر صنعتي تقسيم شده است. اما در كل ويژگيهاي مشتركي دارند آن چنانكه ديدم، در دوره اول شهرهاي بزرگ در داخل خشكيها به وجود ميآمد و ديوار شهرها اهميت حياتي داشت، اما اينبار بنادر رشد مييابند و مركز اخراج منابع ميشوند به سوي دول استعمارگر، همچنين شهري شدن مجزا از روستا صورت گرفته است.
بهطور كلي عواملي كه سبب ايجاد شهرها در اين دوره شد، عبارتند از:
1 - عامل سياسي به اضافه عوامل وابستگي
2 - اخذ تكنولوژي و گسترش صنايع نفت و غيره
3 - بهبود حمل و نقل
علل به وجود آمدن شهر استعماري فقط حفظ و كنترل ساير مناطق و اخراج منابع توليد شده و تخليه كالاهاي ساخت غرب بود. بدين سبب، بيشتر به بنادر توجه داشتند. چون بنادر محل تلاقي راههاي دريايي با راههاي زميني و راهآهن بود. شهرهاي استعمارزده، هر نقشي كه در دوره استعمار ميپذيرفتند تنها در جهت نياز استعمار به آن نقش شهري بود. اما از آنجا كه حاكميت گذشته، همانطور مالك همه چيز باقي ماند و همه چيز را رقم ميزد، حيات شهرها نيز به دست او در گردش بود. ايجاد پايتختهاي جديد، اسكان اجباري عشاير، ايجاد مراكز نظامي مسائلياند كه حيات شهرهاي جديد را ورق ميزنند. كاستللو در مورد ايران ميگويد: ايران يك جامعه سرمايهداري است. شاه هم رئيس دولت و هم حاكم است. اما بزرگترين صنعت كشور يعني نفت در مالكيت دولت است و دولت در هدايت توسعه اقتصادي تاثيري فزاينده دارد. از اين رو قدرت دولت مركزي زياد است. كاستللو اضافه ميكند كه نقش شهر در آفريقا با نقش آن در خاورميانه تفاوت دارد. رشد شهرها در آفريقا در حال حاضر تا حد زيادي معلول سرازير شدن روستايياني است كه بين شهر و روستا در رفت و آمدند. در آن قاره در درجه اول نيروهاي اقتصادي خارجي در ايجاد دگرگوني اجتماعي نقش داشته اند، نه دولت. شهر مدرن آفريقايي، كاركردهايي دارد كه وظايف طبيعي و خود انگيخته آن نيست بلكه ناشي از ملزومات نظام جهاني، روابط تجاري بينالمللي است. شهرهاي بزرگ به عنوان نقاط تماس با كشورهاي صنعتي كه براي بهرهگيري از منابع مواد خام اين كشورها آمده اند، عمل ميكنند اگر چه نسبت كل جمعيتي كه در مناطق شهري زندگي ميكند هنوز بهطور نسبي كم است. اما اندازه شهرهاي درجه اول بسيار بزرگ است مثلا جاكارتا و مانيل بيش از شش ميليون نفرجمعيت دارند. (5) «مانوئل كاستل» همه تغييرات را ناشي از وابستگي اقتصادي دانسته و ميگويد: «وابستگي كشورهاي آمريكاي لاتين، پس از خلاصي آنها از سلطه استعمار و پيوستن به بازار سرمايهداري جهاني به شكلهاي گوناگوني چون اقتصاد تك محصولي و غيره، متنوع شده و گسترشيافته است. به نظر او هر كدام از اينگونه فعاليتهاي اقتصادي نوعي شهرنشيني خاص خود را سبب ميشود. ( 83/ اقتصاد سياسي شهرنشيني ) به نظر كاستل تمام مصائب و سختيهاي شهرنشيني اين قاره، نتيجه وابستگي به سرمايهداري بينالمللي است. (6) اخذ تكنولوژي و گسترش صنايع از ديگر عواملي است كه سبب ايجاد يا گسترش بعضي از شهرها گشته است. صنعت يكي از عوامل عمده شهرنشيني است كه سبب تغيير در ساختار شهرهاي جهان سوم گرديد. اما آنچه اهميت دارد، توزيع بهينه موسسات اقتصادي است كه اين امر كمتر در جهان سوم يافت شده است و علت آن نيز به مالك بودن حاكميت و همچنين صرفهجويي در مخارج و بهرهگيري بيشتر از امكانات، باز ميگردد. دكتر شكوهي ميگويد: « به سبب بهكارگيري همه سرمايهها و درآمدها در شهرهاي استعمارزده سابق به همراه اخذ تكنولوژي جديد، فعاليتهاي اقتصادي و ساختماني در شهرهاي بزرگ متمركز ميگردد. بدينسان با شدتيابي نابرابري ميان شهر و روستا، مهاجرتهاي روستايي آغاز ميشود و بدون استثنا در همه شهرهاي بزرگ استعمارزده و همه شهرهاي جهان سوم مناطق زاغهنشين و حاشيهنشين تشكيل ميشود. (7) اگر شيوه مديريت سياسي مستبدانه باشد و مالك «همه چيز» شود تمام ساختار جامعه را نامتعادل نموده و بعد از آن هم مشكل را بهگردن ديگران خواهد انداخت، غافل از آنكه با تمركز اقتصادي، ساختار متعادل جمعيتي به هم ميخورد. در دنياي معاصر مشاهده ميشود كه در كشورهاي جهان سوم سيل مهاجرت به شهرها جريان دارد و تنها علت موجود نيز عوامل ركودي نيست. مشكل زماني آغاز ميشود كه اين جمعيت هدايت نشده و از تمركز موسسات اقتصادي كاسته نشود. به قول: «فرايد من» كه ميگفت: سيستم شهري زماني متعادل است كه خرده سيستمهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي، جمعيتي مركز با حاشيه همسنگ باشند. اين امر در جهان سوم به علت بد بودن مديريت و همچنين دخالت امپرياليسم، غيرممكن است. چون پيشرفت كشورهاي صنعتي مبتني بر عقبماندگي و محروميت جهان سوم بوده است. و تا زماني كه چنين رابطهاي همچنان محفوظ و دست نخورده بماند، دل بستن به توسعه جهان سوم عبث خواهد بود و قطع اين رابطه غرب با جهان سوم، نيازمند ايجاد جهان نويني است كه آثار آن در چشماندازهاي آينده نزديك مشاهده نميشود. بهبود و تغيير حمل و نقل و گسترش آن سبب توسعه بنادر و شهرهايي كه فرودگاه بينالمللي دارند، شد. برعكس گذشته كه شهرهاي درون مرزي رشد ميكردند. از آنجا كه سيستم شهري در ارتباط با سيستم مواصلاتي است، هرچقدر سيستم ارتباطي متعادل و صحيح باشد، سيستم شهري نيز تصحيح ميشود. در حالي كه سيستم مواصلاتي جهان سوم به شكل يك درخت است كه به تنه بزرگ (شهر بزرگ ) وصل ميشوند و آن تنه نيز به بازار جهاني كه اين امر سبب عقبماندگي ساير شهرها و رشد شتابان يك شهر ميگردد. وقتي صحبت از تفاوت شهرنشيني در جهان سوم و كشورهاي توسعهيافته ميشود، بيشتر به تفاوتهاي ظاهري كه ملموساند توجه ميشود، تا به علل اساسي كه سبب بسياري از مشكلات شده است. مثلا آهنگ تغييرات تكنولوژيكي و توسعه شهري را سريعتر و با شتاب بيشتري مطرح ميكنند، در حالي كه در كشورهاي توسعهيافته در دوره طولاني و به تدريج اين حركت رشد مييابد. يا اينكه در كشوهاي توسعهيافته. اكثر مردم با اقتصاد بازار يگانه شدند. اما در جهان سوم گروه بيشتري در بخش معيشتي فعاليت دارند. ديگر اينكه در كشورهاي توسعهيافته حجم مهاجرتها بيشتر متاثر از عوامل تغييردهندهاند. در بعضي از كشورهاي جهان سوم كه بخش معيشتي آنها وسيع ميباشد، قسمت اعظم جريانهاي مهاجرتشان به مناطق شهري، ناشي از عوامل ركودي است. در اين كشورها مسئله حاشيهنشيني مهاجران همواره قابل اهميت و متناسب با اوضاع، بحراني و نگرانكننده بوده است، احتمالا وضع پرو، كلمبيا و شمال شرقي برزيل بدين شكل ميباشد. گروه ديگر، كشورهاي توسعه نيافتهاي هستند كه بخش معيشتي آنها نسبت به كل فعاليتهاي اقتصادي محدودتر ميباشد. در اين كشورها جريانهاي مهاجرتي، اغلب ناشي از عوامل تغييردهندهاي است كه در اثر سرمايهگذاري در مناطقي كه داراي اقتصاد معيشتي هستند، پديدار شده است. در اينگونه كشورها حاشيهنشيني شهري كاملا به صورت ديگري است و همواره وضعي موقتي داشته است. احتمالا ميتوان گفت: آرژانتين و جنوب مركزي برزيل داراي چنين وضعيتي هستند. (8) در حالي كه واقعيت امر بر علل شكلگيري در شهرنشيني غرب است كه آن را متفاوت از شهرنشيني شرق ( جهان سوم ) ميگرداند و اين تفاوت صرفا در تاخير زماني خلاصه نميگردد. شهرنشيني در غرب معمولا معلول وجود مازاد توليد، غارت و صنعت است. بدين صورت كه در غرب وجود تضاد شهر و روستا در قالب بورگرها و فئودالها سبب گسترش شهرها شده نه اراده سلطان. چون در غرب قدرت با گروههاي اجتماعي يكي بوده و يكديگر را متاثر ميساختند و قدرت در اختيار نماينده خوانين بود. بر خلاف شرق كه قدرت از گروههاي اجتماعي جداست و از گروهها متاثر نميشود قدرت نماينده طبقه خاصي نبوده و شهر و روستا به جاي تضاد، دو بوم انباشت ثروت براي قدرت استبدادي بودهاند. در شرق شهر و روستا هر دو استعمارگر اريكه قدرت بودند و حق تحرك نداشتند. مازاد روستايي نيست كه شهر را به وجود آورده است بلكه بر اساس فرآمين دولتي شهرهايي رشد كردند. نتيجه اين تضاد بين بورگرها و فئودالها، انقلاب صنعتي و غارت ساير جهان بود كه در شكلگيري شهرنشيني جهان غرب تاثير بسزايي داشته، در توضيح غارت عدهاي گفتهاند كه وجود اين تضاد سبب بالا رفتن توان نظامي و رزمي آنها شده كه توانستند از آن در غارت بقيه ملل استفاده كنند. خلاصه اينكه شهر اروپايي زماني پا ميگيرد كه حاكميت استبدادي كه مالك «همه چيز» باشد بر آن حكومت نميكند، بلكه پايان فروپاشي چنين حكومتي است و اضافه بر آن همراه با قانون رشد ميكند. مشخص ميشود كه علل شكلگيري شهرنشيني در جهان سوم با جهان غرب متفاوت بوده است و علل شكلگيري شهرنشيني در جهان سوم با گذشته چندان فرق نداشته بلكه دخالت امپرياليسم جهاني نيز به آن افزوده شده است و مديريتهاي مستبد همچنان عدم وجود شهرها را تضمين ميكنند. معمولا طرح بعضي از مسائل ساختاري جامعه مثل جمعيت، موقعيت جغرافيايي و نحوه معيشتي و معرفي آنها به عنوان موانع توسعه نيافتگي بهطور كلي راهگشا نيست. چون بعضي از ساختارها هستند كه تغييرناپذيرند و طرح آنها به عنوان مانع توسعه ضمن اينكه مسئله را لاينحل ميسازد، انسان را از پرداختن به عوامل عمده، دور و گاه اصل قضيه توسعهنيافتگي را مشكل طبيعي و لازم در حيات بشر و غير قابل بحث ميگرداند و در جواب اينكه گفته ميشود مديريت سياسي به خاطر اين عوامل ساختاري راهي جز استبداد نداشته است، بايد گفت آنچه دولت را مستبد ساخته، فرهنگ موجود و استقلال مالي دولت و مردمي نبودن آن بوده است، نه مسائل ساختاري. حتي جهان غرب دموكراسي خود را از دامن جامعه استبداد زده فئودالي گرفت كه مانع رشد و شكوفايي بود. خلاصه اينكه زماني به تعادل نظام شهري دست خواهند يافت كه مديريتهاي جهان سوم آگاه و مردمي باشند و مانع تمركز سياسي، اقتصادي و فرهنگي شوند و دست از ظلم و ستم و اختناق بر تودهها بردارند چون به گفته ابنخلدون « ظلم نابودكننده عمران و آبادي است.»
پينوشتها:
1- پيران، پرويز – مقدمه شهرنشيني در خاورميانه – ص 6
2 - شكوهي – جغرافياي اجتماعي شهرها – تهران: انتشارات دفتر مركزي جهاد دانشگاهي – ص 10 و 11
3 - كاستللو، شهرنشيني در خاورميانه، ترجمه پرويز پيران، ص 62
4- همان، ص 12- 10.
5 - همان – ص 208 – 195
6- پل، سينجر، اقتصاد سياسي شهرنشيني، ص 171
7 - جغرافياي اجتماعي شهرها، ص 134
8 - پل، سينجر – اقتصاد سياسي شهرنشيني – ص 59 - 55
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2390]
-
گوناگون
پربازدیدترینها