واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فراز و فرودِ تاریخ روشنفکری ( قسمت چهارم)شکست روشنفکران مرتجع
گفتار پیشین: آ باکلاه، آ بی کلاه بنابراین، بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعهی روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دورهی پانزده سالهی نهضت اسلامی انجام دادند؛ بکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی، تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند؛ از جمله خود مرحوم "آل احمد" بود؛ حتّی شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلی دورادور حرکتی کردند. میدانید یکی از چیزهایی که هنر و ادبیات را در هر کشوری به شکوفایی میرساند، حوادث سخت، از جمله جنگ است. زیباترین رمانها، بهترین فیلمها، شاید بلندترین شعرها، در جنگها و به مناسبت جنگها سروده شده و گفته شده و تولید شده و به وجود آمده است؛ در جنگ ما هم همینطور بود. زندانها از مردم، از روحانیون ، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر، از کاسب پر بود. تمام طول این سالهای متمادی، بیشترین تعداد زندانیها را، زندانیهای مربوط به نهضت امام تشکیل میدادند؛ چون تلاششان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه میآورد. این چهرههای معروفی که همه میشناسید، زندان رفتند و ساعتهای متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه!البته بعضی از اینها که به خاطر چیز مختصری به زندان میافتادند، تقریباً به فوریت به توبهنامه میرسیدند! الان در میان همین چهرههای معروفی که میخواهند عامل ارتجاع روشنفکری در زمان ما بشوند- که بعد عرض میکنم – کسانی بودند که در زندان نامه مینوشتند و التماس و گریه میکردند! اما اینها را کاملاً از نزدیک میشناسیم؛ خودشان هم میدانند که ما آنها را میشناسیم؛ اما جوانان اینها را نمیشناسند. آن مجموعهی آن روز، تا زمان انقلاب نشان دادند که یک قشر غیر قابل اعتماد برای رهبری فکری مردمند.
البته یکی، دو سال به انقلاب ، حرکتی به وجود آمد. این حرکت هم به این شکل بود که موج نهضت، با بار معرفتی و اعتقادی خودش، وارد محافل گوناگون شد. خیلیها بودند که به اسلام اعتقاد نداشتند؛ اما به برکت نهضت، به اسلام اعتقاد پیدا کردند. خیلی از دختران بودند که به حجاب هیچ اعتقادی نداشتند؛ اما در دوران نهضت، بدون این که کسی به آنها حتّی یک کلمه بگوید، خودشان با حجاب شده بودند؛ یعنی نهضت امام، نهضت اسلامی، با گسترش خودش، با اوج خودش، با کربلایی شدن خودش، هرچه بیشتر تلفات میداد، هرچه بیشتر شهید میداد، هرچه بیشتر فدایی میداد، طرفداران بیشتر و پیام گستردهتری پیدا میکرد. هرچه پیام انقلاب پیش میرفت، پیام نهضت هم- که همان پیام دین و پایبندی به اصول اسلامی و معارف اسلامی بود- گسترش پیدا میکرد، و البته مجموعهیی را هم شامل شد. اینها- اشخاص مشخصی که البته من نمیخواهم اسم بیاورم- وارد میدان شدند، تا انقلاب شد.بعد از پیروزی انقلاب، روشنفکری در ایران بر نیفتاد- روشنفکری وجود داشت- اما در واقع یک روشنفکری نوین به وجود آمد. در دورهی انقلاب، شاعر، نویسنده ، منتقد، محقق، کارگردان، سینماگر، نمایشنامهنویس، نقاش، از دو قشر پدید آمد: یکی از عناصری که انقلاب اینها را به وجود آورده بود، و دوم عناصری که از دوره قبل بودند و انقلاب اینها را بکلی قلب ماهیت کرده بود. برای اولین بار بعد از گذشت تقریباً صدسال از آغاز تحرک روشنفکری در ایران، روشنفکری بومی شد. آن کسانی که در مقولههای روشنفکری فعالترند و در مرکز دایرهی روشنفکری قرار دارند- یعنی نویسندگان و شعرا- تا برسد به قشرهای گوناگون، مثل هنرمندان و نقاشان و ...، اینها برای اولین بار در این کشور مثل یک ایرانی فکر کردند، مثل یک مسلمان حرف زدند، محصول روشنفکری و هنری و ادبی تولید کردند؛ این شد یک دوران جدید.البته مقاومتهایی بود، لیکن حرکت عظیم انقلابی، که همه چیز مقدمهی چنین حرکتی است- این را شما بدانید که هر فکری، هر قلمزدنی، هر کار کردنی، مقدمهی چنین حرکتی است؛ مثل حرکتی که در انقلاب برای کشور پدید آمد- بزرگترین برکات را برای کشور دارد؛ لذا موج حرکت خودی و اسلامی و بومی روشنفکری، با شعبههای گوناگونش در کشور، همه چیز را تحتالشعاع قرار داد؛ از آهنگساز گرفته، تا موسیقیدان، تا هنرمند، تا ادیب، تا شاعر، اسلامی فکر کردند، اسلامی کار کردند؛ لااقل تلاش کردند که این گونه باشند. این، چیز بسیار نو و مبارکی بود؛ و این ادامه پیدا کرد.جنگ، میدانی برای بروز استعدادها در این زمینه شد. میدانید یکی از چیزهایی که هنر و ادبیات را در هر کشوری به شکوفایی میرساند، حوادث سخت، از جمله جنگ است. زیباترین رمانها، بهترین فیلمها، شاید بلندترین شعرها، در جنگها و به مناسبت جنگها سروده شده و گفته شده و تولید شده و به وجود آمده است؛ در جنگ ما هم همینطور بود.
ما در جنگ مظلوم بودیم. ما در جنگ ملتی بودیم یکجا مظلوم و مورد ستم. ما که تجاوزی به کسی نکرده بودم؛ ما هیچ بهانهیی دست کسی نداده بودیم؛ ما حتّی یک تیر هم به داخل مرزهای عراق پرتاپ نکرده بودیم؛ اما طبیعت انقلاب این بود که به ما حملهی نظامی بشود.یکی از رهبران ملی آفریقا، «احمد سکوتره» رئیس جمهوری گینهی کوناکری بود. او در دوران ریاست جمهوری من، چند بار به ایران آمد. یکی از دفعاتی که آمد، زمان جنگ بود. گفت از این جنگی که بر شما تحمیل شده، تعجب نکنید. هر انقلابی که علیه دستگاههای استعماری و استکباری و قدرتهای متنافذ جهانی باشد، وقتی به وجود بیاید، یکی از اولین کارهایی که علیه آن میشود، این است که یکی از همسایگانشان را به جانش میاندازند؛ شما هم مشمول این قانون کلی شدهاید؛ تعجب نکنید. او به من گفت: به شما از یک مرز حمله کردهاند؛ اما به من، از پنج جای مرزم، پنج کشور حمله کردهاند! چون کشور کوچکی است و اطرافش کشورهای متعددی هست. او هم چون یک فرد انقلابی بود و با یک انقلاب سرکار آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود.همهی مردم در جنگ شرکت داشتند. در حادثهی جنگ، نقش رهبری، نقش طراز اول بود. رهبری با خودش، حضور یکپارچهی مردم را آورد. این بسیج، تشکیل سپاه، تحرک عظیم ارتش، کارهای فراوانی که انجام گرفت، کمک مردم، همراهی مردم و ... هم، آن قضایی را که روشنفکری برای رشد و شکوفایی خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشدید کرد.البته اینهایی که میگویم، مسألهی اغلب است- نه عمومی- استثناهایی دارد. در همان دوران جنگ، نویسنده و داستاننویسی، داستانی دربارهی جنگ نوشت؛ لیکن داستانی که ایران را در این جنگ محکوم میکند! ببینید، وقتی کسی حاضر نیست به هیچ قیمتی از مواضع غلط خودش منصرف بشود، این طوری در میآید. ایرانی که اهواز و آبادان و خرمشهرش، بدون اراده و بدون اختیار او، مورد هجوم نظامی دشمن قرار گرفته، و جمهوری اسلامی- از رهبری، از دولت، از نیروهای مسلح و از مردم- با همهی وجود وارد میدان شده است، چه ایرادی باید به این گرفت؟ این رمان، اول تا آخر، ایراد به مردم و مسوولان آن منطقه، و تمسخر و اهانت به آنهاست. از این چیزها، از بعضی از آن قدیمیها صادر شد؛ لیکن روال عمومی این طوری نبود؛ تا بعد از جنگ و تا بعدها، روال عمومی در جهت صحیح بود.در عالم حرکت روشنفکری، این یک پیشرفت و یک ترقی و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود؛ چون روشنفکری طبیعتش پیشروی است؛ و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیماری نجات پیدا کند؛ اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت؛ شرایط انقلاب این تحول را ممکن و عملی کرد. ادامه دارد... منبع: سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]