واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: بیست و سومین روز از اولین ماه فصل پاییز به نام روز جهانی نابینایان (عصای سفید) نامگذاری شدهاست تا شاید بهانهای باشد برای ما که بیشتر از این افراد، تواناییها و مشکلاتشان بگوییم. حدود دو سوم از افرادی که دچار معلولیت بینایی هستند کمبینا و حدود یک سوم این افراد به طور کامل نابینا محسوب میشوند.
دلایل نابینایی و کمبینایی در افراد متفاوت است اما آنچه مسلم است افراد کم بینا اغلب نسبت به نابینایان سازگاری بیشتر و بهتری با شرایط خود پیدا خواهندکرد و با مشکلات کمتری روبهرو خواهند بود. ازدواجهای فامیلی، عدم مشاوره ژنتیکی و حوادث بهویژه حوادث جادهای و سوانح شغلی از مهمترین دلایل ایجاد معلولیتهای بینایی هستند. دامنه و شدت آسیب و برخورد اطرافیان بهویژه خانواده و همچنین محیط اجتماعی نقش تعیین کنندهای در واکنش روحی این افراد خواهد داشت.
● چشمهایی که دیگر نمیبینند
کسی را فرض کنید که ناگهان در اثر حادثهای بینایی خود را از دست میدهد، بهطور حتم او و خانوادهاش در ابتدا دچار شوک بزرگی در زندگی خود میشوند و بهراحتی قادر نخواهند بود وضعیت جدید را قبول کرده و با آن سازگار شوند. دکتر سید ابوالقاسم مهرینژاد، روانشناس بالینی در این زمینه میگوید: «افرادی که تا مدتی پیش از نعمت بینایی برخوردار بودهاند، شیوه زندگی خاصی را دنبال میکردند، برنامههایی برای حال و آینده خود داشتند، طبیعی است که وقتی در دورهای از زندگی بینایی خود را از دست میدهند دچار شوک روحی و روانی شده و به سختی با مساله کنار خواهندآمد. این افراد باید شیوه جدیدی برای زندگی خود در پیش بگیرند و در بسیاری از موارد اهدافشان را از نو بسازند».
این روانشناس در ادامه میافزاید: «این افراد در ابتدا دچار اضطراب، پرخاشگری، واکنشهای هیجانی زیاد، تحریکپذیری و سپس افسردگی میشوند و گاه بعد از گذشت یکی، دو سال و حتی بیشتر به سازگاری میرسند. این افراد همچنین ممکن است، دچار مشکلات اجتماعی شوند». حمدالله خواجه حسینی، روانشناس نیز میگوید: «یکی از مهمترین مشکلاتی که سازگاری این افراد را تحت تاثیر قرار میدهد، اشکال در جهتیابی، تحرک و اطلاع از محیط اطراف است که باعث میشود، آنها ایمنی خود را در خطر دیده و به دنبال آن واکنشهای عاطفی، خشم و افسردگی و احساس گناه و انزوا در آنها به وجود آید».این افراد باید سه مرحله شوک یعنی، اضطراب و بیقراری، افسردگی و در نهایت رسیدن به یک سازگاری کارآمد و ناکارآمد را پشت سر بگذارند. مدت زمانی که فرد برای پشت سر گذاشتن هر کدام از این مراحل طی میکند، وابسته به مسائل زیادی از جمله رفتار اطرافیان، اجتماع، نگرش فرد به زندگی و... است.
● ترس از فردا
در دنیا و روزگاری که ترس از آینده و اضطراب ناشی از آن همراه همیشگی ماست و فکر فردا و روزگار پیری و کهولت دغدغه بسیاری از انسانهاست، بسیار طبیعی است که وقتی فردی ناگهان بینایی خود را از دست میدهد این دغدغه برای او به یک مشکل جدیتر تبدیل شود. آنچه سازگاری فرد را با خود و خانواده او تسهیل میکند امکاناتی است که به فرد نابینا و خانواده او در این جهت ارائه میشود. هر اندازه فرد سریعتر تحت خدمات توانبخشی و آموزش مهارتهای لازم قرار بگیرد، زودتر به سازگاری خواهد رسید. حمدالله خواجه حسینی یادآور میشود: «اینکه فرد باور کند، بینایی خود را برای همیشه از دست دادهاست و دیگر قادر به دیدن نیست یکی از مراحل مهم در رسیدن به سازگاری است. متاسفانه بسیاری از این افراد نمیتوانند این واقعیت را قبول کنند و گاهی به خود وعده میدهند که پزشکان اشتباه کرده و به زودی بهبود پیدا خواهند کرد. اطرافیان این فرد باید از کوچک کردن مساله بپرهیزند و به جای کوچک کردن مشکلات فرد را بزرگ جلوه دهند. کوچک نشان دادن مشکل باعث میشود، فرد زوایای مختلف مساله را در نظر نگیرد. باید به خاطر داشته باشیم نخستین گام در رسیدن به سعادت، شناخت است و با نادیده گرفتن و کوچک جلوه دادن مساله جلوی شناخت را خواهیم گرفت. ما باید بپذیریم و عنوان کنیم که مشکل فرد جدی و بزرگ است و به او بهخاطر ناراحتیهایش حق بدهیم. در این حالت به فرد اجازه بروز احساساتش را خواهیم داد که باعث تخلیه هیجانات او خواهد شد».برای دستیابی به یک سازگاری کارآمد لازم است فرد در کنار پذیرش موقعیت جدید خود، راههای مواجهه با این تغییرات را بیاموزد و شیوه جدیدی برای زندگی خود انتخاب کند.
او باید باور کند که در شرایط جدید هم میتواند تجربیات تازه و متفاوتی داشتهباشد. در سازگاری کارآمد فرد متناسب با تواناییها خود بهسوی یک زندگی خوب و مناسب گام برخواهد داشت، اما در سازگاری ناکارآمد فرد دچار آشفته کاری خواهد شد و راهی را در پیش میگیرد که متناسب با تواناییهای او نیست و بیثمر خواهد بود. سازگاری ناکارآمد باعث آسیب شخصیتی و روحی و روانی در فرد میشود. محدودیت حتی محدودیت در بینایی میتواند باعث رشد خلاقیت در فرد شده و توانمندیهای پنهان و پتانسیلهای فرد را به کار گرفته و منجر به خلاقیتهایی در فرد شود، البته اگر فرد بتواند درست با این موقعیت روبهرو شود. در این موقعیت شخص نابینا و خانواده او هر دو باید برخورد درستی با موقعیت جدید داشتهباشند. فرد باید خودش را باور کرده و خانواده هم در این راه پشتیبان او باشند و او را بپذیرند. اگر خود را ضعیف و ناتوان متصور شود و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، به مرور زمان این مساله روی ارتباط او با اطرافیانش هم تاثیر خواهد گذاشت.
● چه کسانی بیشتر آسیب میبینند؟
یکی از عوامل موثر در واکنش عاطفی افرادی که بینایی خود را از دست میدهند، زمان وقوع آن است. معمولا در کودکی و سپس نوجوانی مشکلات کمتر است. در این سنین هنوز شخصیت و عواطف فرد شکل نگرفتهاست و کودک و نوجوان بهتر با وضعیت جدید سازگار میشود. افراد مسن هم نسبت به جوانان و میانسالان نیز چون آمادگی ذهنی و اجتماعی دارند، دچار مشکلات سازگاری کمتری میشوند. این در حالی است که اغلب خطر بیشتری جوانان و میانسالان را تهدید میکند. خواجه حسینی میگوید: «شخصیت جوانان شکل گرفتهاست، اهدافش مشخص است و خود را در اوج توانمندی و تحرک میبیند، در این حالت از دست دادن بینایی میتواند منجر به بحران در فرد شده و نظم زندگی او را بر هم زند». این روانشناس در ادامه با اشاره به نحوه نابینایی (ناگهانی و یا مرور زمان) میافزاید: «کسی که ناگهان بینایی خود را از دست میدهد، هیچگونه آمادگی برای مواجهه این شرایط ندارد و مهارتی در این زمینه کسب نکرده و پیشبینی نداشتهاست. اما کسانی که به مرور زمان بینایی خود را از دست میدهند، کمکم از لحاظ روانی آمادگی پیدا میکنند و توانمندیهای لازم را میآموزند و برای زندگی خود برنامهریزی میکنند، این افراد معمولا راحتتر با مشکل خود کنار خواهند آمد».
● استقلال بهجای وابستگی
توصیه میشود افرادی که به هر دلیلی بینایی خود را از دست میدهند ، خانوادههای آنها حتما به یک مشاور و یا روانشناس مراجعه کنند تا آسیب و دشواری کمتری در مدت زمان کوتاهتر این دورهها را پشت سر بگذارند، برخورد معقولتری با وضعیت خود در پیش گرفته و متناسب با محدودیتها و تواناییهای خود تصمیمگیری و برنامهریزی مناسبی داشتهباشد. در غیر صورت فرد از نظر روانی با مشکلات جدی روبهرو خواهد شد. اگر فرد نتواند به مرور زمان استقلال و اعتماد به نفس گذشته خود را باز یابد و توانمندیهایی متناسب با محدودیت خود کسب کند، دو راه در پیش روی او خواهد بود. این افراد ممکن است یک زندگی کاملا وابسته از نظر اجتماعی و روانی را آغاز کنند و یا رابطه آنها با اطرافیان و خانوادهشان مخدوش شده و آنها و اطرافیانشان مستاصل شده و قادر به برقراری یک ارتباط سالم نخواهند بود. این وضعیت حتی روی روابط سایر اعضای خانواده با هم نیز تاثیر خواهدگذاشت. در این وضعیت بعد از مدتی فرد به انزوا کشیده شده و سلامت و بهداشت روانی خانواده با مشکل روبهرو خواهد شد.
● تولد کودک نابینا فاجعه نیست
به دنیا آمدن یک نوزاد در هر خانوادهای مایه شادی و نشاط خواهد بود. نشاطی وصف نشدنی که با آرزوها و نقشههای والدین نوزاد برای آینده او پیوندی عمیق دارند. اما هنگامی که کودک با یک معلولیت و شاید بهتر است بگوییم محدودیت به دنیا میآید، والدین احساس میکنند خط بطلانی بر تمام رویاهای شیرین آنها کشیده شدهاست و با ناامیدی به فردای فرزند تازه متولد شده خود مینگرند. فردا یی که مانند فردای هر کودک دیگری میتواند روشن باشد یا تیره. اینکه والدین اغلب در این شرایط دچار شوک میشوند، تردیدی نیست.
در واقع شوک حاصل مواجهه با موقعیتهای بحرانی و غیرقابل پیشبینی است. اما آیا به راستی ما اجازه داریم به بهانه معلولیت بینایی، فردای - شاید روشن- کودکمان را به سیاهی تبدیل کنیم؟بسیاری از والدین وقتی متوجه معلولیت نوزاد خود میشوند، از باب انکار وارد میشوند. آنها مدام به خود وعده میدهند که اشتباهی در تشخیص پزشکان وجود دارد و هر واکنش بی دلیل کودک خود را توجیهی بر توان بینایی میگذارند. مدام به امیدی واهی بینایی کودک را تحریک میکنند و... . این در حالیاست که هر چه زودتر کم بینایی و یا نابینایی کودکمان را بپذیریم، بهتر و راحتتر با آن کنار خواهیم آمد. هنگامی که کودکی با هر معلولیتی متولد میشود، والدین او باید هر چه زودتر به مددکاران و کارشناسان روانشناس مراجعه کنند. هنگامی که والدین دید روشنتری نسبت به معلولیت فرزند خود داشتهباشند، بهتر میتوانند با شرایط روبهرو شوند. از دیگر مکانیزمهای دفاعی که خانوادهها در این موقعیتها در پیش میگیرند، میتوان به اغراق و انزوای اجتماعی اشاره کرد.
در این شرایط خانواده نیاز به کمک دارند. اگرچه ممکن است این خانواده بعد از مدتی ـ که ممکن است گاهی طولانیتر از حد معمول شود ـ مراحل شوک را پشت سر بگذارند، اما شاید پیامدهای روانی آن برای مدت طولانی و گاه همیشه باقی بمانند. کودکی متولد شده، شاید او ناتوان در تماشای دنیا با چشمهایش باشد اما سایر تواناییهای او را نمیتوان انکار کرد. او میتواند بیندیشد، میتواند خلق کند و میتواند با تکیه بر تواناییهایش مستقل باشد و مفید. نوزاد درکی از معلولیت خود ندارد، اگر اطرافیان و جامعه طی سالها اعتماد به نفس او را نگیرند، استعدادهای او شکوفا خواهند شد. باید به تواناییهای او فکر کرد و وی را متناسب با معلولیتش برای زندگی آینده آموزش داد. نابینا میتواند بخواند و بنویسد، حتی اگر آن خط بریل باشد. میتواند به مدرسه و دانشگاه برود، هنرمند باشد، دانشمند باشد اگر بخواهد و بخواهیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]