واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: به مناسبت سالروز ولادت حضرت علياكبر(ع)او كه شبيهترين مردم به پيامبر(ص) بود در خَلق و خُلق/ 1
گروه گزارش: صفحات تقويم يكي پس از ديگري ورق ميخورند و روزها از پي يكديگر ميآيند تا خود را به روزي برسانند كه بر اساس شواهد تاريخي، سالروز ولادت جواني بزرگمرد است كه شبيهترين مردم به پيامبر(ص) بود در خَلق و خُلق.
چهارشنبه، 23 مرداد ماه همزمان با 11 شعبان، سالروز ولادت حضرت علي اكبر(ع) است، او كه به گواه تاريخ شباهت فوقالعاده اي به پيامبر(ص) داشت، روز عاشورا با روحيه جانبازي خاصي كه در راه حق از خود نشان داد، رشادت، رزمآوري و بصيرت ديني خويش را به خوبي متجلي كرد و بعد از گذشت صدها سال هنوز هم الگويي بيبديل به شمار ميرود. گزارش زير قصد دارد تا علاوه بر بيان زندگينامه و روايت شهادت حضرت علياكبر(ع) به برخي پرسشها از جمله اينكه مراد از «عليبنالحسين» در فراز «السلام علي عليابن الحسين» زيارت عاشورا حضرت علي اكبر است يا امام سجاد(ع)؟ همچنين آيا اگر علي اكبر(ع) شهيد نميشدند با توجه به كبر سن نسبت به امام سجاد(ع) جايگزين ايشان در امامت بعد از امام حسين(ع) ميشدند؟ پاسخ دهد.
علياكبر(ع) كه بود
حضرت علي اكبر (ع) فرزند بزرگ امام حسين(ع) در سال ۳۳ هجري قمري در مدينه ديده به جهان گشود. مادر بزرگوار وي ليلا دختر ابي مره است. ليلا براي امام حسين پسري آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيهترين كس به رسول خدا، رويش روي رسول، گفتوگويش گفتگوي رسول خدا، هر كسي كه آرزوي ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مينگريست تا آنجا كه پدر بزرگوارش ميفرمايد: «هرگاه مشتاق ديدار پيامبر ميشديم به چهره او مينگريستيم»؛ به همين جهت روز عاشورا وقتي اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين چهره به آسمان گرفت و گفت: «اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الي رؤيهٔ نبيك نظرنا اليه...».
حضرت علي اكبر(ع) در كربلا حدود ۲8سال سن داشت. برخي راويان سن وي را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفتهاند. او اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود. شجاعت و دلاوري حضرت علي اكبر و رزمآوري و بصيرت ديني و سياسي او در سفر كربلا به ويژه در روز عاشورا تجلي كرد. سخنان و فداكاريهاي وي نيز به خوبي مؤيد اين مطلب است.
باكي از مرگ در راه حق نداريم!
وقتي امام حسين (ع) از منزلگاه «قصر بني مقاتل» گذشت، روي اسب چشمان مباركش را خوابي ربود و پس از بيداري «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهي را تكرار كرد. حضرت علي اكبر وقتي سبب اين حمد را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سواري ميگويد: اين كاروان به سوي مرگ ميرود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. حضرت علي اكبر گفت: «فاننا اذن لا نبالي ان نموت محقين» پس باكي از مرگ در راه حق نداريم!
روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين كسي كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداي دين كند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهلبيت(ع) و بر امام بسيار سخت بود ولي از ايثار و روحيه جانبازي او جز اين انتظار نبود. وقتي به ميدان ميرفت، امام حسين(ع) در سخناني سوزناك به آستان الهي، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولي تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد.
چه كسي سزاوارتر است به خلافت
ابوالفرج از مغيره روايت كرده كه يك روز معاويه در ايام خلافت خويش گفت: سزاوارتر مردم به امر خلافت كيست؟ گفتند جز تو كسي را سزاوارتر ندانيم، معاويه گفت نه چنين است بلكه سزاوارتر براي خلافت علي بن الحسين عليه السلام است و جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
بالجمله آن نازنين جوان عازم ميدان شد و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبيد، حضرت او را اذن كارزار داد. علي(ع) چون به جانب ميدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأيوسانه به آن جوان كرد و بگريست و محاسن شريفش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: اي پروردگار من گواه باش بر اين قوم هنگامي كه به مبارزت ايشان ميرود جواني كه شبيهترين مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پيغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق ميشديم به ديدار پيغمبر تو نظر به صورت اين جوان ميكرديم، خداوندا بازدار از ايشان بركات زمين را و ايشان را متفرق و پراكنده ساز و در طرق متفرقه بيفكن ايشان را و واليان را از ايشان هرگز راضي مگردان چه اين جماعت ما را خواندند كه نصرت ما كنند چون اجابت كرديم آغاز عداوت نمودند و شمشير مقاتلت بر روي ما كشيدند.
علي اكبر(ع) همرديف آدم و نوح
آنگاه بر ابن سعد (ملعون) صيحه زد كه چه ميخواهي از ما، خداوند قطع كند رحم تو را و مبارك نفرمايد بر تو امر تو را و مسلط كند بر تو بعد از من كسي را كه تو را در فراش بكشد براي آنكه قطع كردي رحم مرا و قرابت مرا با رسول خدا صلي الله عليه و آله مراعات نكردي، پس به صوت بلند اين آيه مباركه را تلاوت فرمود: اِنَّ اللهَ اصْطفي آدمَ وَ نُوحاً وَ الَ اِبراهيمَ وَ الَ عِمرانَ عَلي العالمينَ ذُرِيّهً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللهُ سَميعٌ علَيمٌ.
و از آن سوي جناب علي اكبر(ع) چون خورشيد تابان از افق ميدان طالع گرديد و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش كه از جمال پيغمبر (ص) خبر ميداد منور كرد. پس حمله كرد، و قوت بازويش كه تذكره شجاعت حيدر صفدر ميكرد در آن لشكر اثر كرد و رجز خواند: همي حمله كرد و آن لئيمان شقاوت انجام را طعمه شمشير آتشبار خود گردانيد. به هَر جانب كه روي ميكرد گروهي را به خاك هلاك ميافكند، آنقدر از ايشان كشت تا آنكه صداي ضجه و شيون از ايشان بلند شد و بعضي روايت كردهاند كه 120 تن را به خاك هلاك افكند. اين وقت حرارت آفتاب و شدت عطش و كثرت جراحت و سنگيني اسلحه او را به تعب درآورد، علي اكبر عليه السلام از ميدان به سوي پدر شتافت. عرض كرد كه اي پدر تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به تعب عظيم افكند آيا ممكن است كه بشربت آبي مرا سقايت فرمايي تا در مقاتله با دشمنان قوتي پيدا كنم؟ حضرت سيلاب اشك از ديده باريد و فرمود «واغوثاه» اي فرزند مقاتله كن زمان قليلي پس زود است كه ملاقات كني جدت محمد صلي الله عليه و آله را پس سيراب كند تو را به شربتي كه تشنه نشوي هرگز و در روايت ديگر است كه فرمود: اي پسرك من بياور زبانت را پس زبان علي را در دهان مبارك گذاشت و مكيد و انگشتر خويش را بدو داد و فرمود كه در دهان خود بگذار و برگرد به جهاد دشمنان.
پس جناب علي اكبر عليه السلام دست از جان شسته و دل بر خدا بسته به ميدان برگشت و اين رجز خواند:
وظَهَرَتْ مِنْ بَعْدِها مَصادِق
جُمُوعَكُمْ اَوْ تُعْمَدَ الْبَوارِقُ
الْحَرْبُ قَدْ باَنَتْ لَهاض الْحَقايِقُ
وَاللهِ رَبّ الْعَرْشِ لانُفارِقُ
تجلي اوج پاكي در شهادت
پس خويشتن را در ميان كفار افكند و از چپ و راست همي زد و همي كشت تا هشتاد تن را به درك فرستاد، اين وقت مره بن منقذعبدي لعين فرصتي به دست كرده شمشيري بر فرق همايونش زد كه فرقش شكافته گشت و از كارزار افتاد و موافق روايتي از مرة بن منفذ چون علي اكبر عليه السلام را ديد كه حمله ميكند و رجز ميخواند، گفت: گناهان عرب بر من باشد اگر عبور اين جوان از نزد من افتاد پدرش را به عزايش نشانم، پس همينطور كه جناب علي اكبر عليه السلام حمله ميكرد به مره به منقذ برخورد مره لعين نيزه بر آن جناب زد و او را از پا در آورد. و به روايت سابقه پس سواران ديگر نيز علي (ع) را به شمشيرهاي خويش مجروح كردند تا يك باره توانائي از او برفت. دست در گردن اسب در آورد و عنان رها كرد اسب او را در لشكر اعداء از اين سوي بدان سوي ميبرد و هر بيرحمي كه عبور ميكرد زخمي بر علي (ع) ميزد تا اينكه بدنش را با تيغ پاره پاره كردند.
و به روايت ابوالفرج همينطور كه شهزاده حمله ميكرد بر لشكر تيري به گلوي مباركش رسيد و گلوي نازنينش را پاره كرد. آن جناب از كار افتاد و در ميان خون خويش ميغلطيد و در اين اوقات تحمل ميكرد تا آنگاه كه روح به گودي گلوي مباركش رسيد و نزديك شد كه به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند كرد: يا اَبَتاه عَلَيْكَ مِنّيِ السًّلامُ هذا جَدّي رَسُولُ الله يَقْرَؤُكَ السَّلام وَ يَقُولُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَيْنا.
ملاقات با پيامبر(ص)
و به روايت ديگر ندا كرد: يا اَبَتاه هذا جَديّ رَسُولُ اللهِ صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ قَدْسَقاني بِكَاْسِهِ الاَوْفي شَرْبَه لااَضْمَأ بَعْدَها اَبَداً وَ هُوَ يَقُولُ العَجَلَ العَجَلَ فَاِنَّ لَكَ كَاساً مَذْخوُرَه حَتّي تَشْرِيَهَا السّاعَه. يعني اينك جد من رسول خدا صلي الله عليه و آله حاضر است و مرا از جام خويش شربتي سقايت فرمود كه هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و ميفرمايد: اي حسين تعجيل كن در آمدن كه جام ديگر از براي تو ذخيره كردهام تا در اين ساعت بنوشي پس حضرت سيدالشهداء عليه السلام بالاي سر آن كشته تيغ ستم و جفا آمد، به روايت سيد بن طاوس صورت بر صورت او نهاد و فرمود خدا بكشد جماعتي را كه تو را كشند، چه چيز ايشان را جري كرده كه از خدا و رسول نترسيدند و پرده حرمت رسول را چاك زدند، پس اشك از چشمهاي نازنينش جاري شد و گفت: اي فرزند عَلَي الدُنيا بَعَدَكَ العفَا بعد از تو خاك بر سر دنيا و زندگاني دنيا.
شيخ مفيد(ره) فرموده اين وقت حضرت زينب سلام الله عليها از سراپرده بيرون آمد و با حال اضطراب و سرعت به سوي نعش جناب علي اكبر ميشتافت و ندبه بر فرزند برادر ميكرد، تا خود را به آن جوان رسانيد و خويش را بر روي او افكند، حضرت سر خواهر را از روي جسد فرزند خويش بلند كرد و به خيمهاش بازگردانيد و رو كرد به جوانان هاشمي و فرمود كه برداريد برادر خود را پس جسد نازنينش را از خاك برداشتند و در خيمهاي كه در پيش روي آن جنگ ميكردند گذاشتند.
مؤلف گويد: كه در باب حضرت علي اكبر عليه السلام دو اختلاف وجود دارد؛ يكي آنكه در چه وقت شهيد گشته، شيخ مفيد و سيد بن طاوس و طبري و ابن اثير و ابوالفرج و غيره ذكر كردهاند كه اول شهيد از اهل بيت عليهم السلام علي اكبر بوده و تاييد ميكند كلام ايشان را زيارت شهداء معروفه« السَّلامُ عَليكَ يا اَوّل قَتيل مِن نَسْلِ خَير سَليل» ولي بعضي از ارباب مقاتل اول شهيد از اهل بيت را عبدالله بن مسلم گفتهاند و شهادت علي اكبر را در اواخر شهداء ذكر كردهاند.
علي اكبر(ع) به هنگام شهادت؛ 19 يا 25 ساله؟
دوم اختلاف در سن شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت 18 ساله يا 19 ساله بوده و از حضرت سيد سجاد عليه السلام كوچكتر بوده يا بزرگتر و به سن 25(28) سالگي بوده؟ و مابين فحول علماء در اين باب اختلاف است و بهر تقدير اين مدتي كه در دنيا بود عمر شريف خود را صرف عبادت و زهادت و اطعام مساكين و اكرام وافدين و سعه در اخلاق و توسعه در ارزاق فرموده است.
علي اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاي شجاعانهاي با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسين صورت بر چهره خونين حضرت علي اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد . حضرت علي اكبر، نزديكترين شهيدي است كه با امام حسين دفن شده است. مدفن او پايين پاي اباعبد الله الحسين قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام شش گوشه است.
ادامه دارد...
دوشنبه 21 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]