واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: آزادسازي مهران، حماسه ديروز و افتخار ماناي امروز
نامش با مقاومت و پايمردي گره خورده است و ذكر نام آن تاريخي از ايستادگي را در ذهنها متجلي ميسازد.
وجب به وجب خاكش خاطراتي به ياد ماندني و مانا از دوران خون و حماسه را با خود نگاهداشته است.
حديث پايمردي كه از اين منطقه به جاي مانده از دوران دفاع مقدس خود گوياي هزاران خاطرات است تا دلها و يادها را به اوج ايثار و مقاومت بكشاند.
برگ برگ تاريخ اين سرزمين و ذره ذره خاكش پر از خاطرات تلخ و شيريني است كه بازگويي آنان ياد روزهاي خوب پيروزي و نشاط است و يادآوري روزهاي تلخش درس عبرت آموزي است.
وقتي كه رژيم غاصب صدام اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي با تحريك آمريكا و همدستانش با تمام قوا به سمت مرزهاي پرگهر ايران زمين يورش برد شايد نمي دانست كه روياي دست يازيدن بر اين سرزمين خيال خامي بيش نيست.
يقينا از عشق و شور و هيجان مردم اين ديار نسبت به امام و سرزمين پر افتخارشان چيزي نميانديشيد كه بيمهابا وارد جنگ با ايران شد.
از اين سو مردمان اين ديار كه هرگز به گواهي تاريخ اراده و غيرت و مردانگي شان اجازه نداده كه تسليم زور شوند، به فرمان مقتداي خويش امام خميني(ره) راه دفاع از كيان خويش را در پيش گرفتند و تن در برابر گلوله سپر كردند و جان دادند و يك ذره از خاك سرزمينشان به دشمن ندادند.
يك روز خرمشهر به اسارت گرفتند و همه سرسبزيهايش را نابود كردند و روز ديگر مهران، بود كه از تپه ماهورهايش از دشتهاي تفتيدهاش بيهراس گذشتند تا به انديشه كج خودامروز مهران و فردا تهران را به اسارت گيرند.
غافل از همت و غيرت مرداني مرد اين ديار بودند كه جان ميدادند اما شرف و عزت خود كه همان سرزمين و خاكشان بود، به دشمن نميدادند.
مهران مانا و سرفراز همچون دشتهاي تفتيده اش، پر افتخار و مغرور همچون نخلهاي سر بريدهاش و آزاد و استوار به همت مرداني مرد از جنس نور و عشق و ايمان.
خاكش متبرك بوده و جاي جاي اين منطقه پوشيده از لاله زارهايي است كه براي رسيدن به ضريح شش گوشه ابا عبدالله الحسين (ع) سر از پا نشناختند.
بي جهت نيست كه در ورودي شهر مهران نوشته است كه با وضو وارد شويد، چون اين منطقه هنوز هم بوي دوران دفاع مقدس ميدهد.
آزادسازي مهران، حماسه ايثار و شهادت، يادآور جانبازي و دلدادگي به وطن و سرزمين است.
مهران، پر صلابت و با شكوه همچون اراده آهنين مردان و زنان هشت سال جنگ تحميلي، آزاده و سرافراز همچون آرمانهاي بزرگ كودكانش.
آزادسازي مهران قهرمان، يادآور روزهاي سخت و شيرين مقاومت، يادآور تلخيهاي محاصره دشمن و يادآور روزهاي خوب و شيرين آزادي و پيروزي رزمندان اسلام.
مرد و زن اين ديار همگي لحظه لحظه جنگ را به خاطر دارند، سالهاي آوارگي از ديار خويش، روزهاي خرابي خانه خانه شهر را خوب بياد دارند.
كودكان شجاع ديروز جنگ، جوانان سر افراز امروزند، همانهايي كه در زير گلولههاي توپ و تانك در آوارگيها، بمبارانها به آغوش والدين خويش پناه مي بردند و امروز پر غرور تر از ديروز با حفظ آن همه خاطره در ميدان ديگر جنگ يعني صحنه علم و دانش ميكوشند.
روز به روز، هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال سپري ميشد، و جنگ در برخي روزها به اوج ميرسيد و در برخي مواقع ديگر آرامتر از هميشه دنبال ميشد گويي جنگي در كار نيست.
در سحرگاهي كه رژيم بعث صدام با انواع تجهيزات و تانكهاي زرهي خود شهر را محاصره كردند، خانهها را ويران ساختند، خشت خشت گلي بناهاي شهر را كه با هزاران عشق و اميد و آرزو روي هم بنا شده بود تا مامن و سايبان زنان و مردان اين ديار باشد، با بيرحمي تمام نيست و نابود كردند، استخوان در گلو فشرديم و خار در چشم چون نميتوانستيم ببينيم بخشي از وطن و سرزمينمان را كه از جان بيشتر دوست ميداشتيم از دست دهيم.
آنها كه خود را فاتح مهران خواندند و در ذهنشان قادسيهاي ديگر را پس از هزاران سال صحنهسازي كرده و سر ميزدند امروز مهران، فردا تهران ، غافل از اين بودند كه مردان جان بر كف اين ديار طاقت ننگ را ندارند و همچون هميشه براي آزادي، آبادي و استقلال ذره ذره خاك وطنشان از پاي نمينشينند.
جاي جاي شهر پيكر مطهر شهدا بود و خون ريخته بر زمينشان كه بيانگر هزاران فرياد بود، فرياد آزادي، فرياد استقامت و ايثار، فرياد از جان گذشتگي براي ميهن است، از اين رو است كه بر سر دردب تابلوي ورودي شهر نگاشته شده جايگاه شهدا با وضو وارد شويد خود حاكي از قداست و پاكي اين ديار است.
رژيم بعث صدام كه سرخي خون شهدا را در جاي جاي شهر جايگزين سبزي و شادابي و سرزندگي مردمان اين ديار كرده بود، بدينسان خود با دست خود و خط نازيباي قلمهاي خشنشان كه جز گلوله نمينوشت، بر روي اسم زيباي مهران خط زدند و بجايش نوشتند خونين شهر تا همه بدانند كه مردان قهرمان و آزاده مهران تا آخرين قطره خون خود از اين شهر دفاع كردند.
خيلي ها، زن و فرزند خود را رها كردند، بسياري هم با بدرقه مادرانشان به جبهه شتافتند و عدهاي عاشقانه شناسنامههاي خود را دست كاري كردند تا مشكل سن كمشان مانعي براي رفتنشان نباشد.
اما مردم هم مهران قهرمان را فراموش نكردند و نگران و منتظر لحظه شماري مي كردند تا كي شهرشان، پاره تن سرزمينشان آزاد شود.
از دور ميشد ديد كه بعثيها چه بر سر خاك خرم و آباد مهران ميآوردند، شهر را غارت ميكردند و نخل هايش را سر ميبريدند! و سبزه هايش را مي سوزاندند و چاههاي پر آب و گوارايش را ميخشكاندند.
در پشت جبههها در شهرها و نقاط مختلف كشور جنب و جوش عجيبي براي جمع آوري كمكهاي مردمي و ارسال آنها به جبههها بود و صفهاي طولاني اعزام نيز در جلوي مساجد به چشم ميخورد.
همه ميدانستند كه رزمندگان در تدارك حملهاي بزرگ هستند، در تدارك حماسه اي از ايثار و عشق براي باز پسگيري و آزادي مهران سرفراز.
شهر ايلام مانند هميشه شلوغ و پراز هياهو بود، سرو صداي خودروهايي كه در خيابانها تردد ميكردند، بيش از هر چيز به گوش ميرسيد،انگار صداها از هميشه بلندتر بود مهران آزاد شد قلب امام شاد شد.
اين صدا بسان انفجار بزرگ نه در جاي جاي ايران بلكه در همه جهان شنيده شد ، شوق و اشتياق در وجود همه موج ميزد! اشك شوق بر ديده همگان بسان ترنم بهاري گونهها را نوازش ميكرد، نميدانستيم بخنديم، يا گريه كنيم از شوق رهايي سرزمينمان از دست اهريمن؟
تاريخ هرگز دهم تيرماه سال ۱۳۶۵را فراموش نخواهد كرد، زيرا كه در اين روز دلاوران صحنه نبرد در يك حمله قهرمانانه در عملياتي به نام يا ابوالفضل العباس در جبهههاي جنوب حماسه آفريدند و مهران را از اسارت آزاد كردند.
يا ابوالفضل العباس(ع) ادركني رمز آغاز عملياتي به وسعت دشت پرندگان خونين بالي بود كه پروازشان در شب دهم تير ماه سال ۶۵مهران را از لوث دشمن بعثي آزاد كرد.
ارتفاعهاي قلاآويزن، كله قندي و شهركهاي منصورآباد،هرمزآباد و امامزاده سيد حسن (ع) هنوز هم پس از ۲۲سال از زمان انجام اين عمليات غرورآفرين اين نداي مقدس را در جاي جاي خود حفظ كرده اند.ك/۴
شنبه 8 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]