واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آهوی وحشی ( ارسالی از طرف یكی از كاربران )
آنانكه ظهور و حضور بی واسطه تو را ای جان درك خواهند كرد بی گمان مردمی خوشبختند. چه فارغند از غم چه شادند از گسترش عدل و چه خوشخبتند. آنها آیا حال ما را درك خواهند كرد. آیا بر این زمانه ی ما كه آكنده از رنج، ظلم، بی عدالتی و منكوب شدن كرامت های انسانی نظری خواهند افكند. در میان این هجوم درد تنها امیدم كلامی است از تو ای پاك ای یگانه كه گفته ایی " ما در رعایت حال شما كوتاهی نمی كنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم".تو می آیی و به انسان معنا می بخشی ، تو می آیی و حق را عریانِ عریان عرضه می داری ، تو می آیی و داد را كه اینك سكه ای بی بهاست دوباره به گردش می آوری، تو می آیی و لبخند را و نان را و عشق و آزادی و آگاهی را قسمت می كنی. تو می آیی و راه دروغ و ریا و تزویر و زر و زور را مسدود می كنی، تو می آیی و با آمدنت بهشت را بر زمین نازل می كنی. ما را كه فرو رفته در تلخكامی رنجیم دریاب، دریاب، دریاب ای جان.سر هوای یار دارد، من كیم؟لب نوای یار دارد، من كیم؟چشم با اشكش بگوید، من كیم؟دل هماره خود بجوید، من كیم؟من كیم؟ یك عاشق زار و نزارهوشم از كف رفت و گردیدم خمارلاله را دیدم بسان لعل اوسوسن صحرا چو او از رنگ و بوسرورا دانم كمان از قامتشدست من كی می رسد بر ساحتشمذهب او نیست راندن از بَرَشعاشق خود كی براند از درشعشق خواندم كار خود را!؟ وای وای!پس روا باشد بگریم های هایدر بَرش راضی شدم بر بندگیمانده ام اینجا ز شور زندگیسرورم آیا به پیش پای خودمی شود خوانی مرا شیدای خود؟گربخوانی، پر گشایم بر فلك آنچنان تا من شوم رشك ملكگویمت: آقای من، مولای منای فدای پای تو بالای منآهوی وحشّی طبعم پا گرفتذكر «یا مهدی» من بالا گرفتگر كنی بهر شكارش پهن دامدام تو در چشم او مانند جام؛جام می، لبریز و سرشار از سرورمی رود در دام با فخر و غرورمی كند سر را بلند او از فرود خواند او با خود؟ نه، با تو این سرود:آمده اینك به سویت واله اتشمع من بنگر منم پروانه اتگر بِرانی من بگویم مرحبا وركشی اینك بگویم هَبَّذاكشتنم؟ آری، بُود تفسیر عشقبهر كشتن چیست به؟ شمشیر عشقعشق تنها مردن و خندیدن استعشق تنها مرگ را بوسیدن استعشق یعنی گریه چون ابر بهارعشق یعنی سالها در انتظارعشق یعنی گریه بر راه عزیزعشق یعنی سر به درگاه عزیزعشق یعنی جستجویی ناتمامعشق یعنی گفتگویی با امامعشق یعنی بهر او زندان شدنعشق یعنی جانب یزدان شدنعشق یعنی استغاثه از خداعشق یعنی از جهان گشتن جداعشق یعنی فارغ از دنیا شدن عشق یعنی بهر او هر جا شدنعشق یعنی جستجو از بهر یارعشق یعنی عاشقی چون مهزیارعشق یعنی با خودش گفتن نیازعشق یعنی بهر او رفتن حجازعشق یعنی سینه را فانوس كن چشم خشك خویش اقیانوس كنعشق یعنی باب مهرش بازكن عشق یعنی دردِ دل آغاز كنعشق یعنی یك شبی بی خواب شوعشق یعنی از تبش بی تاب شوعشق یعنی قفل دل را باز كنعشق یعنی نغمه ات را ساز كنعشق یعنی در گذشتن از سهاعشق یعنی رفتنت تا سامراسامرا گفتم دلم بی تاب شدفكر و ذكرم باز آن سرداب شدآتش عشقش مرا سوزانده تنأیّها النّاس! اسمعوا لی لحظةًآخر ای مردم! كجا غایب شد او؟ آخر ای مردم! چرا غایب شد او؟آخر ای مردم! فراقش تا به كی؟ دوری از رخسار ماهش تا به كی؟آخر ای مردم! یتیمی تا به كی؟گفتن از درد قدیمی تا به كی؟آخر ای مردم! جفا را كم كنیدگونه را گُل، اشك را شبنم كنیددست بردارید از بهر دعارحمت واسع بخواهید از خدارحمت واسع، خدا را مهدی استدیگر اینجا، نی گه بد عهدی استآری، آری، مهدی آن ساقّی عشقكرده ما را با نگه باقّی عشقعشقِ مهدی را ز مهد آموختیماز شرار عشق او، خود سوختیماو گُل و ما بلبلان عاشقشاو چو شمع و ما همه پروانه اشگر بیاید جان خود را می دهیمسر به درگاه جلالش می نهیمسرورم، مهدی، گُل باغ وجودای همه عالم به پایت در سجودروز و شب از جام عشقت گشته مستهر كه مهرت گوشه ی قلبش نشستجان ما قربانی دیدار شدبی مه رویت جهان غمبار شدمهدیا! بازآ و ما را شاد كننغمه ی آزادگی فریاد كنمهدیا! بگذر كلامم قاصر استعشق تو، آری، همویم ناصر است.محمدحسین نوروزیبا تشكر از آقای مسعود شریف زاده كه این شعر را ارسال كرده اند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]