واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: دانش - وقتي جان بچه در خطر است
دانش - وقتي جان بچه در خطر است
آن راسا/ ترجمه طاهره رنجبر: در بيابان «تارو»ي كنيا ساعت سهونيم بعدازظهر بود و انگار كه درون لندكروزمان تنور روشن كرده بودند. من از سپيدهدم آنجا نشسته بودم و داشتم غيرعاديترين گروه خدنگهاي كوتولهاي را كه تا به حال ديده بودم، تماشا ميكردم. اين گروه برخلاف اكثر گروهها كه 8 تا 12 جانور بالغ دارند، فقط از دو خدنگ بالغ و دو بچه تقريبا سه تا چهار هفتهاي تشكيل ميشد. ميدانستم كه بهطور عادي در گروه، بالغهاي زيردست به نگهداري از بچههاي مادههاي غالب كمك ميكنند، بدين ترتيب كه نرها نگهباني ميدهند و مادهها، بچهها را ميپايند. با همه اين مراقبتها، باز هم تلفات در بين بچهها زياد است و اكثر آنها توسط پرندگان شكاري صيد ميشوند. با اين حساب اين دو خدنگ بالغ كه اسمشان را سندباد و سارا گذاشتم، چطور دست تنها ميخواستند از عهده مراقبت از بچههايشان برآيند.
كپه كمارتفاع موريانهها، كه اين گروه كوچك از شر گرماي روز درون آن پناه گرفته بودند، حالا ديگر كموبيش در سايهسار دلپذير درخت كاميفورا قرار گرفته بود و زير اين سايه چيزي تكان ميخورد. با دوربينام كه نگاه كردم، توانستم كله سندباد را كه از يكي از سوراخها تهويه كپه موريانهها بيرون آمده بود، ببينم. يك مرتبه، چيزي با زور از كنارش رد شد و تاتيتاتيكنان بالاي كپه رفت. او دماغ - سياه كوچولو بود، يكي از دو بچه كه به راحتي ميتوانستم آن را از روي رنگآميزي تيرهتر اطراف سوراخهاي بينياش از خواهرش، دماغ - روشن تشخيص دهم.
پيش از آنكه حتي فرصت كنم زمان دقيق پديدار شدن گروه را بنويسم، سايهاي مثل گلوله از بالاي ماشين رد شد. چيزي كه بلافاصله بعد از آن ديدم اين بود كه يك قوش آوازخوان رنگپريده دارد به طرف بچه خدنگ شيرجه ميرود و در يك چشم بر هم زدن آن را با چنگالهايش قاپيد. قوش شكاري، بچه را چهار يا پنج متر دورتر از كپه برد و در آنجا محكم روي علفها فرود آمد در حالي كه بچه هنوز در چنگالهايش اسير بود. بعد، قوش شروع كرد به خوردن. من فقط ديدم كه سرش را برد پايينتر و به لاشه نوك زد، چيزي را كند و قورت داد. بلافاصله بعد از حمله، سندباد و سارا شانه به شانه هم روي كپه سرپا ايستاده بودند و موهاي تنشان مثل شيشهشور سيخسيخ شده بود. آنها چهارنعل به طرف قوش تاخت زدند. سندباد با دست به سينه قوش زد. شتاب حركت خدنگ ريزجثه آنقدر زياد بود كه حتي يك پرنده بزرگتر را هم از پشت نقش بر زمين ميكرد. قوش با گستراندن بالهايش سعي كرد تعادلش را حفظ كند. همين كه سندباد به سينه قوش ضربه زد، سارا هم از پشت منقار بالايي زردرنگ پرنده را گاز گرفت و بعد هر دو خدنگ برگشتند و به طرف كپه موريانه فرار كردند. خدنگها چنان در سوراخ كپه چپيده بودند كه چند لحظهاي طول كشيد تا بفهمم كه آنها دوتايي رفته بودند اما حالا سهتايي برگشته بودند. سندباد و سارا در آن اقدام تقريبا خودكشيوارشان، از عهده نجات دماغ - سياه برآمده بودند. حالا ديگر تشخيص دماغ سياه از قبل هم آسانتر شده بود: او دمش را از دست داده بود، اين همان چيزي بود كه من ديدم قوش گاز گرفت و قورت داد. به غير از اين قطع عضو به نظر ميرسيد كه آسيب ديگري نديده است. سارا بلافاصله او را از پس گردن گرفت و با هم درون كپه ناپديد شدند، دماغ - روشن هم چسبيده به آنها، دنبالشان رفت. سندباد اما بيرون ماند و شروع كرد به سروصدا و آواهاي هشداردهنده به قوش آشفته و پريشان، تا اينكه بالاخره پرنده از زمين برخاست و در ميان درختان از نظرها غيب شد. هرچند كه در سالهاي بعد هم شاهد چندين مورد از اين نوع تلاشهاي موفقيتآميز براي نجات جان بچهها بودم، اما خاطره هيچكدامشان به اندازه اين ماجراي خاص در ذهنم واضح و زنده نيست. در تمام آن موارد، كل گروه با پرنده درگير ميشدند و سرعتشان آنقدر كم بود كه پرنده با شكارش موفق به فرار ميشد و در ضمن احتمال اينكه يك خدنگ تنها آسيب ببيند كم بود. اما آن اقدام سندباد و سارا كه تك و تنها براي نجات كودكشان، خودشان را به طرف دشمني پرتاب كردند، كه ميتوانست آنها را بكشد يكي از شجاعانهترين كارهايي بود كه تا به حال ديده بودم از اين خدنگهاي كوچك سر بزند. اما عمر موفقيت آنها خيلي كوتاه بود. چون بهرغم همه مراقبتهاي والدينشان، هيچ يك از دو كودك طي 10 روز اول زندگيشان روي زمين زنده نماندند. آنها يكي پس از ديگري توسط پرندگان شكاري گرسنه كشته و برده شدند. در برابر اين همه دشمن، تنها دووالد، هر چقدر هم كه زندگيشان را وقف بچهها كنند، باز هم كافي نيست.
Rasa. A. 2000. Against All Odds, in The Smile of dolphin (ed.M. Beckoff). Discovery Books
دوشنبه 27 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]