تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى‏دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819161470




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حيات طيبه و مبانى كلامى انقلاب اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: حيات طيبه و مبانى كلامى انقلاب اسلامي
اسماعيل آجرلو

پديده‌هاى مختلف تاريخى و اجتماعى مى‌توانند ريشه‌ها و مبانى مختلفى داشته باشند. آشنايى با اين مبانى از آن جهت اهميت دارد كه ما را به شناخت كاملتر و صحيح‌ترى از امور مى‌رساند. در اين دنيا تقريبا هيچ پديده‌اى خارج از اين قاعده متصور نيست. چرا كه هر پديده‌اى علتى دارد و معلول چيزى مى‌باشد. در اين زمينه يعنى شناخت مبانى و ريشه‌هاى امورى بويژه امور اجتماعى در ميان انسان‌ها، بررسى تاريخ آنها بسيار مفيد است و يكى از راهكارها مى‌باشد لكن در اينجا و در بررسى انقلاب اسلامى قصد ما شناسايى جنبه‌هاى تاريخى وقوع انقلاب اسلامى نيست. هرچند تاريخ انقلاب هم جايگاه خود را دارد. اما همان طور كه عنوان اين مقاله نشان مى‌دهد در اينجا در پى شناسايى و آشنايى با مبانى كلامى انقلاب اسلامى هستيم. در اينجا انقلاب اسلامى از آن جهت كه در پى ايجاد حيات طيبه براى انسان‌هاست و براساس تعريف حيات طيبه به وجود مى‌آيد مدنظر قرار دارد. مولفه‌هاى زيادى را در مبانى كلامى انقلاب اسلامى مى‌توان برشمرد. برخى از آ‌نها به صورت فهرست‌وار عبارتند از:

دين و مذهب به طور كلي، فطرت، آرمان و زندگى عرفى مردم، وجود انسان كامل و الگوى آن و به طور كلى شناخت به همه اينها در بستر فلسفه تاريخ تشيع.

شناخت اين مولفه‌ها و در نظر گرفتن نوع ربط آنها بسيار مهم است كه به آن مى‌پردازيم. اولين مطلب آن است كه انقلاب اسلامى ايران يك انقلاب مذهبى بود و از همين لحاظ هم مطمئنا داراى مبانى كلامى خاص خود است. اين مبانى به طور عميق در شعارها، سياستگذارى ها و برنامه‌ريزى‌هاى انقلاب سخت مورد توجه و كاربرد بود. آشنايى با اين چارچوب معرفتى مى‌تواند ارائه كننده معيارهاى بسيار خوب و عميق درباره انقلاب اسلامى و حركت‌هاى قبلى و بعدى باشد. بنابراين اولين فرضيه آن است كه دين قدرت معنا بخشى به اين حركت‌ مردمى يعنى انقلاب اسلامى را دارد. وگر نه نمى‌توان آن را انقلاب اسلامى و مذهبى دانست.

“جهان آينده هرگونه كه باشد، يا ديده شود، مذهب و آينده آن نيز همان‌گونه ديده مى‌شود. پس “جهان ديد” ضرورتى براى مذهب است و شايد به همين دليل است كه مذاهب براى نوع “جهان ديد” آينده‌اى براى خود دارند و اين جهان ديد مختص به مذاهب و يا فلسفه شبيه مذاهب (مثل هگل) مى‌باشد. كه علت آن نيز معنابخشى اين “جهان ديد” بر زندگى انسانى است.” (ابراهيم فياض - نشريه پگاه حوزه.)

اولين مبناى انقلاب اسلامى را در اين زمينه بايد فطرت دانست. فطرت به معناى يك نوع معرفت شهودى و وجودى و يا علم حضورى يا خلقت هدايت يافته است. كه دين و مذهب، ملت و دولت، نژاد و قوميت و ... در آن دخالتى ندارند. هرچند همه اينها از باب ذكر و يادآورى و يا غفلت از فطرت در آن دخالت دارند. حركت اجتماعى و امور مربوط به جامعه انسان‌ها همگى بازگشت دارند به عامل تشكيل دهنده آنها يعنى انسان و در انسان‌ها هم نقطه مشترك او يعنى فطرت بايد در نظر گرفته شود. فطرت با زندگى رابطه مستقيم دارد. چرا كه مردم از آن جهت مردم ناميده مى‌شوند كه در يك محيط و جغرافياى فرهنگى و با فرهنگ خاص خود زندگى مى‌كنند، پس فطرت رمز و راز زندگى مردم است.

در فرهنگ و معرفت شيعه مفهوم انسان كامل مطرح مى‌شود و ستون اصلى اين جبهه معرفتى است كه بر زمينه محكم فطرت و زندگى قرار دارد و شناخته مى‌شود. انسان كامل از آن جهت كامل است كه فطرت كامل دارد (چون گفته شد كه فطرت شاكله اصلى انسان است) و چون او فطرت كامل دارد اين فطرت در بستر زندگى است لذا همو داراى زندگى كامل است. در همين جا مى‌توان نتيجه گرفت كه انسان كامل مردم‌ترين مردم است. در نظر ما انسان كامل از مردم بر خودشان اولى است و از آن روست كه شوق و عشق و اشتياق او هم به مردم از خودشان بيشتر است.

انسان كامل از باب شفقت بر خلق خدا و مردمان از آنها پيشى گرفته است نه از باب حكومت و برتري.

حال حكومت انسان كامل با اين توصيف نسبت به مردم خود چگونه است. مهمترين ويژگى‌ آن است كه حكومت او حكومت جباره نيست. بلكه يك حكومت و دولت كريمه است و بر كرامت مردمان از آن جهت كه مردمان هستند اهتمام مى‌ورزد. بدين‌ترتيب در حكومت انسان كامل هيچ ظلمى بر مردم اعم از يهودي، مسيحى يا مسلمان نمى‌رود و همه آنها در امنيت و عدالت و معنويت غرق‌اند. نمونه آن نيز نحوه برخورد امام علي(ع) در قضيه زن يهودى است كه خلخال از پاى او در آوردند و امام فرمود كه اگر مردمى (مسلمين) از اين ظلم بميرند جايز است.

حال كه انسان كامل بر مبناى فطرت انسانى و در بستر زندگى بشرى حكومتى اين چنين ايجاد مى‌نمايد مهمترين هدف و نتيجه اين حكومت چيست؟ پاسخ آن است كه دولت كريمه در پى ايجاد حيات طيبه و زندگى پاك است. و اين امر نيز از جنس آرمان مردم در زندگى روزمره‌شان است. يعنى مردم همه روزه آرمانى‌ مشخص را در بستر زندگى عرفى خود در نظر دارند و آن زندگى سعادتمندانه و پاك است. آرمانى كه اگر نباشد زندگى به يكنواختى و بى‌معنايى مبتلا مى‌گردد. آن چنان كه امروزه فقدان معنا و الگوى كامل در ارائه اين معناى متعالى و البته خاكى - افلاكى يعنى حيات طيبه در مغرب زمين آن چنان مشهود است كه استرس، اضطراب، نا اميدى و افسردگى مسئله و بيمارى اول آنان است. هرچند ممكن است بعضى اشكال كنند كه با مطرح شدن آرمان و آرمان‌گرايى مسئله خشونت مطرح مى‌شود و لزوما اين آرمان خشونت را در اين چارچوب معرفتى و حكومتى مطرح شده در پى خواهد داشت. اما اين سوال بر مفروضى غلط استوار است. آرمان اگر خارج از فرايند زندگى بر آن وارد شود ممكن است خشونت و تنگ‌نظرى را به همراه داشته باشد، كه در آن صورت هم ديگر آرمان نيست. زيرا آرمان به معناى واقعى آن از خود زندگى برآمده و از آن خارج نيست و لذا خشونت نيست. زيرا خداوند حيات و زندگي، تجاوز كنندگان و تعدى‌گران را دوست ندارد و انسان كامل كه منادى اين آرمان و حيات طيبه است نيز فقط در حال ذكر است و اين ذكر همان يادآورى و بازگشت به فطرت و توبه به درگاه الهى خداوند زندگى است. برعكس خشونت زمانى بروز مى‌كند كه عده‌اى بخواهند از اين بازگشت به ذكر و يادآورى حيات طيبه جلوگيرى نمايند.

به هر حال تمام اين مولفه‌ها كه به شكلى تئوريك بيان شد و ربط آنها مورد اشاره قرار گرفت و مبانى كلامى انقلاب ‌اسلامى را تشكيل مى‌دهد همگى در بسترى خاص معنا پيدا مى‌كنند و اصولا در ستيزى معين مى‌توانند بررسى شوند و آن فلسفه تاريخ شيعه است.

يعنى همه اينها در قالب يك مبناى كلامى ديگر رخ مى‌دهد و آن فلسفه تاريخ شيعه است. فلسفه تاريخى كه خود بر نها مورد

مبناى مفهوم انسان كامل و ظهور او در هر زمان شكل مى‌گيرد. در بررسى ريشه‌هاى انقلاب اسلامى در اين دوران بايد به فلسفه تاريخى‌اى رجوع كرد كه با تجلى دو انسان كامل شروع مى‌شود و خاتمه مى‌يابد. شروع آن، تجلى انسان كامل در عاشورا و در حادثه كربلا بود و اين به نوعى مبدا شروع فلسفه تاريخى شيعه بود و اين سير در زيارات امام حسين(ع) تا تجلى انسان كامل ديگر در آخرالزمان كه همان مهدى موعود است ادامه مى‌يابد. اين فلسفه تاريخى تعيين كننده تمامى حركت‌هاى شيعه است.

به اين معنا كه هر حركتى در اين ميان، بايد هويت نهضتى حسينى داشته باشد و حركتى براى ظهور باشد. همان طور كه گفته شد مبناى كلامى انقلاب اسلامى بر الگوى حكومت انسان كامل شكل مى‌گيرد كه دستاورد ملموس آن در اين عالم همان حيات طيبه و زندگى پاك است. پس انقلاب اسلامى نيز براى همين هدف واقع شده و در اين فلسفه تاريخى هم معنا پيدا مى‌كند. انقلاب اسلامى را بايد حركتى براى شكل‌دهى فرايند رسيدن انسان به سعادت و حيات پاك دانست كه از مبدا عاشورا شروع و به مقصد معنابخش مهدويت ختم مى‌گردد. در غير اين بازه معنايى و تاريخى مسلما رهاوردى كه انقلاب اسلامى نويدبخش آن است ديگر حيات طيبه نيست و اين معيارى جهت بررسى و شاخصى جهت سنجش انقلاب اسلامى در مسير خود است.

بنابراين هرگاه انقلاب اسلامى باتوجه به معيارها و فاكتورهاى مشخص از مسير ايجاد و گسترش حيات طيبه بر مبناى الگوى انسان كامل و برپايه فطرت و آرمان زندگى عرفى مردم خارج شود، مى‌توان گفت كه انقلاب اسلامى از مبانى حكمى و كلامى خود دور شده است و هر حركت و انقلاب و آرمانى كه از ريشه‌ها و مبانى خود ببرد و دور شود هرچند حيات ظاهرى با صلابتى را هم داشته باشد اما در درون و باطن خود از حركت ايستاده و دچار سكون شده است. و اين يعنى آغاز دوران قهقرايي، بازگشت به گذشته و شكست. تاريخ تمدن‌ها و ظهور و سقوط آنها نيز به روشنى اين امور را نشان مى‌دهد. حال با اين ترسيم از مبانى كلامى انقلاب اسلامى و برشمردن فاكتورهاى آن و آشنايى با سير و ربط حركت انقلاب اسلامى مى‌توان عملكرد گروه‌ها و افراد معاند و حتى جاهل در درون نظام معنايى و حكومتى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى را ديد و شناخت. مثلا در اين ميان كسانى از باب روشنفكري، بركنارى مى‌نشينند و هيچ حركتى نمى‌كنند، مسلما داراى اين حيات طيبيه نخواهند بود و در مقابل، كسانى كه زمينه را براى ظهور با حركت مقدمه‌سازى و امتحان شروع مى‌كنند، آنها داراى حيات طيبه هستند. حتى كسانى كه از باب پيشرفت و توسعه يا هر مضمون ديگرى بستر زندگى عرفى و فطرتى مردم را به هم مى‌ريزند و شكاف طبقاتى را رونق مى‌دهند در واقع دانسته يا ندانسته با تقليد از مبانى كلامى نظام بيگانه و غربى در حال ريشه دواندن حيات خبيثه هستند نه حيات طيبه. زندگى خبيثه‌اى كه از معنابخشى و ريشه‌سازى انسان‌گرايان غربى نشات مى‌گيرد و ثمره آن است كه هرگز با مبانى كلامى انقلاب اسلامى منطبق نيست.

در پايان بايد اشاره كنيم كه اين نوشتار هرچند خلاصه، تلاشى بود در جهت آشنايى كوتاه خوانندگان محترم با فهرستى از معيارهاى بازشناسى مبانى كلامى انقلاب اسلامى و در دست دادن نمادهايى جهت سنجش عملكرد انقلاب و مسئولين در اين زمينه.

براى مطالعه بيشتر مراجعه شود به “سرمقاله نشريه پگاه حوزه - دكتر ابراهيم فياض”
 جمعه 24 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن