واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ابعاد ضديت با امريكا - بخش دوم
بخش اول اين مطلب روز شنبه چاپ شد، در اينجا بخش دوم آن را مي خوانيد كه به بررسي عوامل ضديت با امريكا مي پردازد.---جنبش هاي ضدامريكايي افراطيضديت با امريكا از نوع افراطي بر اين باور است كه هويت امريكا آنگونه كه در اقتصاد داخلي و مناسبات نيروهاي سياسي و رفتار بنيادين اين كشور منعكس شده است، اطمينان مي دهد كه رفتار امريكا در برابر وجود و توسعه ارزش ها و رسوم در ديگر مناطق جهان دوستانه نخواهد بود. بنابراين در راستاي دستيابي برخي از جوامع به توسعه اقتصادي، جامعه امريكا بايد از درون يا بيرون متحول شود.ضديت با امريكا از نوع افراطي مشخصه كشورهاي ماركسيستي- لنينيستي همچون شوروي سابق، كوبا و كره شمالي است. در دوره يي كه انقلاب ماركسيستي پرطرفدار بود اگر هدف، انقلاب هاي خشن ايالات متحده نبود، حكومت هاي مورد حمايت آن هدف قرار داشتند. امروزه طرفداران ماركسيست- لنينيست به قدري ضعيف هستند كه تنها به لفاظي مي پردازند. به هر حال به نظر مي رسد نوع جديدي از تضاد فعال با امريكا تحت رهبري هوگو چاوس در حال شكل گيري است كه تا حدودي بر اصول ماركسيستي استوار است.گونه ديگري از تضاد افراطي پديده يي است كه از آن به عنوان غربگرايي تعبير مي شود. افراطي ترين گونه هاي غربگرايي معتقد به اصولي همانند برتري مسيحيت، برابري براي زنان و نمايش آزادانه بدن در انظار عمومي است كه شديداً خطرناك است. ايالات متحده به عنوان رهبر غرب، هسته اصلي شرارت محسوب مي شود. بنابراين ضديت با امريكا از نوع افراطي سكولار و الهام گرفته از مذهب معتقد به تضعيف و تغيير و تخريب ساختار سياسي و اقتصادي ايالات متحده است. مرز متمايزكننده دوگونه ذكر شده از تضاد افراطي، ميل به تغييرات بنيادين در ساختار جامعه امريكا است. تنها گفت وگوهاي بلندمدت ميان مذاهب با مشاركت فعال امريكا مي تواند به نحو موثري به حل تضاد با امريكا از نوع غربگرايي كمك كند. به هر حال نبايد انتظار محو كامل اين پديده را داشت، چرا كه نظام ارزش هاي موجود همچنان در تضاد قرار خواهند داشت. هر دو طرف بايد بياموزند ويژگي هاي فرهنگي يكديگر را پذيرش و تحمل و در صلح زندگي كنند. در غير اين صورت جنگ تمدن ها ممكن است به تسلط فرهنگي يك طرف و مخالفت پايدار ديگري منتهي شود. انقلاب ايران نمونه بارزي از اين ادعاست.از سوي ديگر حل تضاد افراطي با امريكا از نوع ماركسيستي بسيار مشكل است زيرا اين امر مستلزم تغييرات بنيادين در نظام اقتصادي و سياسي با ايالات متحده است و از آنجايي كه اين كار امكان پذير نيست، اين پديده حياتي طولاني همچون حاميان خود خواهد داشت، اما ايالات متحده مي تواند با ايجاد جامعه يي برابر كه عدالت و آزادي را براي همه به ارمغان آورد به كاهش تاثيرات آن اقدام كند.جنبش هاي ضدامريكايي نخبگاناين نوع تضاد برخاسته از كشورهايي همانند فرانسه است كه نخبگان آن سابقه اي طولاني در تحقير فرهنگ امريكا دارند. از نظر اين افراد امريكايي ها يا مادي گراياني هستند كه با هر ترفندي به دنبال منافع شخصي هستند يا مذهبيوني افراطي كه چندان اهل استدلال نيستند.خاستگاه جنبش هاي ضدامريكايي نخبه گرا در اروپا قرار دارد. از آنجايي كه اين ضديت ريشه در هويت هاي گوناگون دارد، حاميان آن اميد يا اشتياقي نسبت به تغيير رفتار امريكا ندارند. در مقابل، مشاهده ضعف هميشگي امريكا در پايبندي به «فرهنگي بالا» حسي از برتري در نخبگان و كشورهايشان ايجاد مي كند. علاوه بر اين با توجه به ويژگي نظام آموزشي متوسط امريكا به ويژه تاثير فراگير رسانه ها ي جمعي تبليغاتي، مطمئناً بسياري از جنبه هاي جامعه امريكايي به مذاق نخبگان فرهنگي جهان خوش نخواهد آمد.به رغم اينكه اين نوع ضديت با امريكا حضور چشم گيري در مسائل بين المللي ندارد، با اين وجود پايبندي جدي تر به «فرهنگي بالا» از سوي امريكا و برنامه مبادلات فرهنگي مي تواند زيربناي فرهنگي و هويت محكم تر و عميق تري را با اروپا و ساير ملل ايجاد كند و در نتيجه كاهش ضديت با امريكا از سوي نخبگان را به همراه آورد. به هر حال ذكر اين نكته ضروريست كه امريكا در مقايسه با گذشته همكاري بهتري در پايبندي به «فرهنگي بالا» از خود نشان داده اما اين تمام آن چيزي نيست كه در توان امريكا است تا مانع افرادي شود كه خود را تنها صاحبان «فرهنگي بالا» مي دانند و ايالات متحده را صاحب فرهنگي پايين مي شمارند.
دوشنبه 13 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]