تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس غمى از غم‏هاى دنيا را از مسلمانى برطرف نمايد، خداوند غمى از غم‏هاى روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813340180




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آراگورن (Aragon)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 آراگورن (Aragon)
آراگورن (Aragon)     سلطان متفکر شناسنامه چهره بازيگر: ويگو مورتنسن خالق: جي.آر.آر.تالکين، پيتر جکسون، فرن والش، استيون سينکلر، فيليپا بوينس. فيلم ها: سالار حلقه ها: ياران حلقه (2001)، سالار حلقه ها:دوبرج(2002)، سالارحلقه ها: بازگشت سلطان(2004). اهميت چهره: هيکلي تنومند و عضلاني پرورش يافته به همراهي قوه تفکر بالا و تمامي خصيصه هايي که بين اين دو مورد مي گنجد را داراست. يان ناتان(نويسنده امپاير): تيم سازنده سالار حلقه ها در بد مخمصه اي گير افتاده بودند: بازيگر اصلي نقش آراگورن استوارت تاونسند ديگر سرکار نمي آمد و يک دفعه همکاري اش را با گروه سازنده فيلم قطع کرده بود. حالا تيم سازنده سالار حقله ها همچنان بدون حضور بازيگر يکي از شخصيت هاي اصلي به کار تصويربرداري ادامه مي دادند و در اين ميان براي پر کردن اين جاي خالي اسم بازيگران بسياري به ميان آمد و جرقه اصلي زماني زده شد که از ويگو مورتنسن ياد شد.تماسي تلفني با اوگرفته شد؛ بيشتر از سر اميدواري بود تا اينکه انتظار نتيجه مثبتي داشته باشند. پيتر جکسون با خنده ميگويد: «حالا که ويگو را از نزديک مي شناسم، بايد بگويم نحوه حرف زدن آن روز اول اش، دقيقا به سبک مخصوص خودش يعني "ويگويي" بود؛ در آن لحظه لحن حرف زدنش نشان مي داد که دارد سر مي دواند. او از من اطلاعاتي درباره شخصيت خواست؛ مثل اينکه آراگورن چند وقت با اِلف ها زندگي کرده است؟ پدر و مادر او کجا هستند؟ اگر جواب سئوال هايش را نمي دانستم، چيزي از خودم درمي آوردم و زود مي گفتم. بعد سکوتي بلندمدت و دلهره آور حاکم شد، فکر کردم که تلفن قطع شده، بعد او دوباره يک سئوال ديگر پرسيد و بعد باز هم بيش از سي ثانيه سکوت برقرار شد. درآخر گفتگوي تلفني مان فکر کردم که حالا بايد چه خاکي به سرمان بريزيم و بعد که دوباره سکوت بلند مدتي را پشت سر گذاشتيم، ويگو گفت: "به گمانم سه شنبه همديگر را مي بينيم.»" اينطور که مي گويند، هنري، پسر مورتنسن، دليل اصلي پذيرش اين نقش از طرف او بوده است؛ چون به طور قاطع به پدرش مي گفته که بايد اين نقش را قبول کند و بازي اش کند. مورتنسن درباره آن روزها چنين مي گويد: «اصلا نمي شد. حدس زد که فيلم قراراست به چنين اثر پرفروش و محبوبي تبديل شود. تا جايي که به فيلم مربوط مي شد، ستاره هاي چنداني در فيلم نبودند. بايد در همان لحظه تصميم مي گرفتم و من اصلا کتاب ها را نخوانده بودم. گمان مي کنم دست آخر براي اين قبول کردم، چون پيش خودم فکر کردم که اگر اين کار را نکنم، هميشه احساس يک بزدل را خواهم داشت. روز بعد از پاسخ مثبت دادن، بايد راهي سرصحنه مي شدم؛ اين طوري شد که سوار هواپيما شدم و کتاب غول پيکر سالار حلقه ها را هم دست گرفته ام و پيش خودم مي گويم که "عجب غلطي کردم!"» جکسون مي گويد: «دست آخر اين خودت هستي که شانس ات را رقم مي زني. تقدير خودش پا پيش مي گذارد و وارد مي شود. وقتي با ويگو به نتيجه رسيديم، تقدير کمک شاياني به ما کرد. حالا که به کل ماجرا نگاه مي کنم، مي بينم که ويگو مناسب ترين فرد براي اين فيلم بود. او را به صورت اتفاقي پيدا کردم و يک دفعه متوجه شديم که آراگورن رو به روي ما ايستاده است.» ماجراهاي مربوط به غرق شدن ويگو مورتنسن در نقش آراگورن حالا شهره خاص و عام است: او کنار اسب اش مي خوابيد، به جنگل مي رفت تا طلوع آفتاب را آنجا باشد، شمشيرش را همه جا با خودش مي برد، زبان اِلف ها را ياد گرفته و روان صحبت مي کرد و دل اش مي خواست که در مراسم تاج گذاري خودش آواز بخواند. مورتنسن آهي مي کشد ومي گويد: «البته طوري نوشته اند که انگار من هميشه مشغول بازي اين نقش بوده ام. اصل قضيه اين است که دلم مي خواست از فرصت حضورم در نيوزيلند به نحو احسن استفاده کنم، به همين خاطر بعضي اوقات به پياده روي و ماهي گيري مي رفتم و شب ها در جاهاي خاصي مي خوابيدم. جالب اين است که مردم فکر مي کنند که من در تمام مدت در حال تعويض لباس و بازي کردن نقش ام بوده ام. چون من شانس تمرين را که ديگران داشتند، از دست داده بودم، از همان اول در نقش ام حل شدم و فکر کردم که بهتر است به همين روش ادامه بدهم.» گيلا ديکسن، طراح لباس ها، از تعويض بازيگر نقش آراگورن چنين خاطراتي دارد: «يک دفعه آمدند و گفتند که استورات رفته و اين آقا به جاي اوآمده. اين طوري شد که هفته پيش از فيلمبرداري، ويگو وارد اتاق من شد و هيچ کدام از ما خيلي حرفي براي گفتن نداشتيم. انگار ذهن همديگر را مي خوانديم، مثلا من مي گويم که حالا اين لباس را تن ات مي کنم تا ببينيم چي پيش مي آيد.» ويگو يکي از لباس هاي موقتي آراگورن را به تن مي کند و جلوي آينه کمي جلو و عقب مي رود، پيش از آنکه برگردد و از چهره ي ديکسن بخواند که لباس ها کاملا اندازه تن اش هستند. ديکسن مي گويد: «ويگو در همان لحظه از روح و جانش به آن لباس دميد.» وقتي مورتنسن روز اول سرصحنه فيلمبرداري مي رود، تيم در حال گرفتن صحنه هايي در پرنسينگ پوني بوده اند. کاستا بوتز، يکي از مستندسازان پشت صحنه فيلم، تعريف مي کند که «کار فيلمبرداري در نقطه دوردستي از پوني در حال انجام بود که من متوجه شخصي شدم که کلاه تيره رنگ اش را روي صورت اش پايين کشيده بود، پيپ مي کشيد و تنها در گوشه اي از صحنه دور از چشم بقيه نشسته بود. کمي بعد متوجه شدم که ويگو است. به حضور او در اين صحنه نيازي نبود و او فقط آنجا نشسته بود و جنب و جوش صحنه را تماشا مي کرد. او درست مثل مرد تنها و بيگانه اي بود که پشت سرگروه به راه افتاده بود و همه را زيرنظر داشت، بي آنکه کسي با او حرفي بزند.» جکسون درباره ويژگي هاي فيزيکي مورتنسن چنين توضيح مي دهد: «ويگوخصيصه قهرماني غير هاليوودي دارد، درست مثل راسل کراو. قهرمان ها دو دسته اند: هاليوودي و غير هاليوودي که از اين دو من به قهرمانان غير هاليوودي علاقه بسياري دارم. آنها مثل قهرمانان کلاسيک چندان خوش قيافه نيستند اما مي توانند نقش قهرمانان پر دردسر، آسيب پذير و خطاکار را به خوبي بازي کنند.آراگورن همان قدر فکر مي کند که نبرد مي کند. ويگو داراي خصيصه هاي پررمز و راز، گرفته وآرام است. اوخيلي درون گرا و باهوش هم هست. خيلي ها بودند که مي گفتند اين فيلم ها از ويگو يک ستاره تمام عيار مي سازد، من هم سري تکان مي دادم و لبخندي مي زدم چون مي دانستم کم اهميت ترين چيزي که ويگو دنبال اش بود، همين ستاره شدن بود.» وقتي ويگو مي شنود که نام او در بين 50 جذاب ترين هنرپيشه قرارگرفته، آهي مي کشد و پاسخ مي دهد: «اي بابا، اينها همه اش بحث بازاريابي ست. با اين حساب، خيلي راحت مي شود، ليستي از 50 کوله کش خوش چهره هم تهيه و عرضه کرد.» مورتنسن درباره اين عبارت مي گويد: «اين ترکيب را از يکي از مربيان شمشيرزني ام شنيدم و بايد بگويم که به نظرم بسيار به کار ما مرتبط بود. در تمامي دوره فيلمبرداري همين عبارت به کارم آمد؛ بايد با تغيير وضعيت هوا خودت را تطبيق مي دادي يا اينکه مثلا صحنه عوض شده است. مدام اسباب غافلگيري هاي بي پايان جور بود و درست همان وقتي که فکر مي کردي به موفقيتي دست يافته اي، مانع بلندتري خودش را نشان مي داد. اين حالت درست مثل يک بازي کامپيوتري احمقانه بود که هر مرحله که جلوتر مي روي، کار دشوارتر مي شود. ما کثيف بوديم داشتيم از سرما يخ مي زديم و گاهي هم از سرما جان مان به لب مي آمد. اما از اين کار لذت مي برديم، چون همين چيزها زيبايي آن است.» مورتنسن صورت اش را درهم مي کشد و مي پرسد: «خيلي وحشتناکه؟» او تا به حال مجسمه سه اينچي آراگورن را به دقت ورانداز نکرده بود: «شبيه به منه؟ تا وقتي که شباهتي به من نداشته باشد، خطر جنبل و جادو هم وجود ندارد.» يکروز پيتر جکسون همکلاسي هاي پسر هشت ساله اش را سرصحنه آورد و همانطور که آنها در زمين مملو از اسب هاي مرده مصنوعي بالا و پايين مي رفتند، از آنها فيلم مي گرفت. همه بچه ها مدام مي پرسيدند که «آيا مي شود ما آراگورن را ببينيم؟ آراگورن کجاست؟آيا آراگورن هم اينجاست؟» و در همين لحظه است که ويگو وارد مي شود. جکسون مي گويد: «رفتار ويگو با بچه ها عالي ست .او شمشيرش را به بچه ها نشان داد و بعد يکي از آنها با هيجان زياد به خنجر ويگو اشاره کرد و گفت اين همان خنجري ست که آراگورن در فيلم سالار حلقه ها: ياران حلقه با آن لرتز را کشت. بعد هم ويگو يک دفعه خنجرش را با حرکتي نمايشي بيرون کشيد در طي همين ديدار بود که يکي از بچه ها به سمت هم کلاسي اش برگشته و پرسيده که آيا «آراگورن از بچه ها هم پرستاري مي کند؟» اليجا وود مي گويد: «مردم اغلب درباره ميزان جذبه و ذکاوت ويگو حرف مي زنند و او را تحسين مي کنند. بايد بگويم او واقعا همانطور است که مي گويند. او کاملا بالا خانه اش را اجاره داده است.» اورلاندو بلوم يکي از خاطرات جالب اش از پشت صحنه سالار حلقه ها را چنين تعريف مي کند: «شبي مهتابي به همراه ويگو و پسرش براي خودمان در بيشه زاران نيوزلند پيک نيکي برپا کرده بوديم که يک دفعه به رودخانه خروشان اشاره اي کرد و پيشنهاد داد که از اين طرف رودخانه به آن طرف اش برويم. پيش خودم در اين فکر بودم که اصلا محال است چنين کاري کنيم و ازش خواستم که بي خيال قضيه شود اما خيلي نگذشت که متوجه شدم زده ايم به رودخانه و تا کمر درآب هستيم و داريم پابرهنه از روي سنگ هاي ريز کف رودخانه رد مي شويم تا به سمت ديگر آن برويم. من داشتم اين کار را انجام مي دادم چون احمقي بيش نبودم و داشتم از فرمان او پيروي مي کردم. راست اش را بخواهيد او هم احمقي بيش نبود. به همين خاطر است که انسان فوق العاده اي ست. نمي دانم اين ماجرا تا چه ميزان علاقه من به او را نشان مي دهد.» جکسون مي گويد: «ويگو آنقدر در نقش آراگورن جا افتاد بود که پس از پايان کار سخت بود که او را به چشم ويگو مورتنسن ديد. تا به آن وقت نديده بودم هنرپيشه اي تا اين حد وارد عالم نقش خودش بشود.» منبع:دنياي تصوير - ش 188 /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن