واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی - همه چیز مهیای جشن بود. آنها حتی خوانندهشان را هم انتخاب کرده بودند. همه میگفتند کریکت گراوند، جایی برای پرواز فوتبال استرالیاست. بعد از آن تساوی یک - یک، امیدی به این نداشتیم که در جهنم ملبورن، کاری از پیش ببریم. نگاه مردمی که سالها در قحطی افتخار، دلشان را به روزهای طلایی گذشته و داشتههای آرشیوی فوتبال خوش کرده بودند، فقط به این تیم بود. به تیمی بیافتخار که میخواست دومین تیم ایران باشد که طعم جام جهانی را میچشد... و همه میدانستند رسیدن به این آرزو چقدر دشوار است. شروع بازی، حقایق را بیشتر به چشم آورد. امیدها کمرنگ بود ولی انگار زلالی دلها به داد رسید. مردانی که نگاه ملتی پشت سر آنها بود، برگی را در تاریخ ثبت کردند که باورش برای خودشان هم ممکن نبود. سربازان ما در حالی جنگیدند که یک ملت برای آنها دعا کرد. این تنها کاری بود که از دست مردم برمیآمد. مادربزرگها با اصرار کوچکترها سر نماز ظهر، برای تیمی دعا کردند که بازیکنانش را حتی نمیشناختند. همه مردم اینگونه بودند. آنها انگار فقط میتوانستند برای بازیکنانشان دعا کنند... و دعا، معجزهاش را نشان داد تا ویرای برزیلی بگوید «خدا را در ورزشگاه احساس کرده.»بازی آنطور پیش رفت و تمام شد که خوشبینترین فوتبالدوستان ما هم انتظارش را نمیکشیدند. بازی با سوت داور مجار تمام شد تا دایی در غیر متعارفترین کار در فوتبال حرفهای، داور را غرق بوسه کند... و همه میدانستند که این کار، در کنترل او و هیچکس دیگر نبود. کریکتگراوند حالا به جای آنکه محل پرواز استرالیاییها باشد، میدانی شد برای معرفی فوتبال ایران به دنیا. ایران برنده بازی پلیآف شد تا فوتبال اولین جشن ملی خود را در خیابانها برگزار کند. جشن بینظیری که هیچ ایرانی وطندوستی از آن عقب نماند. همه در خیابان بودند و همه شاد. نسل طلایی فوتبال ایران حالا اجازه داشت در میان 32 تیم برتر جام جهانی به رؤیاهای طلایی و آقاییاش فکر کند. رؤیاهایی که البته به دلیل اتفاقاتی که همیشه در این فوتبال میافتد، ابتر ماند تا شایستهترین تیم 30 سال اخیر ما نتواند به دور دوم جام راه پیدا کند. به اتفاقات جام جهانی کاری نداریم برای ما هرچه بود در همان کریکتگراوند تمام شد. برای ایرانیها همهچیز در حماسهها خلق میشود و بازی ملبورن مثل بازی با آمریکا در جام جهانی یک حماسه بود. میگویند برد، هزار پدر دارد ولی هیچکس صاحب انفرادی آن برد جاودانه نبود. نه خداداد که بعدها در ادبیات فوتبالی ایران به حماسهساز ملبورن مشهور شد، نه علی دایی که آن پاس تاریخی را داد، نه کریم باقری که اولین گل ما را زد تا امیدوارمان کند و نه هیچکس دیگری، صاحب برد نبودند. تیم ملی در زیباترین شکل ممکن به جام جهانی رسیده بود و این برای همه مردم قشنگ بود و کسی نمیخواست با این سؤال که این برد را باید به نام چه کسی بنویسد، ذهنش را خسته کند. آن بازی، مثل یک حماسه ملی ماند تا متعلق به همه ما باشد. چهار سال بعد این فرصت در اختیار فوتبال ایران قرار گرفت که در یک بازی پلیآف دیگر، بخت خود را برای حضور در جامجهانی بسنجد، اما نه آن تیم ملی، نسل طلایی 98 شد و نه دوبلین، ملبورن. بازی دوبلین مطابق خواست ایرلند به پایان رسید تا حماسه ملبورن، دست نخورده باقی بماند. یکی برای تمام تاریخ فوتبال ما... تا در روزهای بیهنری فوتبال، دوباره به افتخارات گذشته و حماسههای جاوید دل خوش کنیم. 151 ب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]