واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در جستجوي عشق نويسنده: مهدي مصطفوي نگاهي به فيلمنامه «هشت زن» فيلمنامه نويسان: فرانسوا اوزون و مارينا دو وان، برمبناي نمايشنامه اي از رابرت توماس، کارگردان: فرانسوا اوزون، بازيگران: کاترين دنوو، ايزابل هوپر، امانوئل بئار،محصول 2002 ، فرانسه مارسل کارخانه دار ميانسال و ثروتمندي است که با همسرش گبي، دخترانش سوزون و کاترين ، خواهر زنش آگوستين ، مارد زنش مامي، آشپزش شانل و پيشخدمت تازه واردش لوئيز، زندگي مي کند. در هيمن حال، به خواهرش، پيرت، به دور از چشمان گبي، کمک مالي مي کند. چند روز مانده به کريسمس، سوزون براي تعطيلات از دانشگاه به خانه مي آيد. وقتي لوئيز صبحانه مارسل را مي برد، با جنازه او روبه رو مي شود. پس از مدتي ،پيرت نيز با ابراز اين که طي تلفن مشکوکي خبردارشده که برادرش به قتل رسيده، به هفت زن ديگر ملحق مي شود. تلفن قطع شده است و هيچ کدام از اعضاي خانه به دليل بارش برف نمي توانند خارج شوند. کم کم از شواهد (پارس نکردن سگها و...) مشخص مي شود که قاتل يکي از هشت زن داخل خانه است . همگي با دلايلي که دارند، همديگر را متهم به قتل مي کنند. در خلال اتهامات، علاقه آگوستين به مارسل، بارداربودن سوزون، سرقت جواهرات مادربزرگ، رابطه گبي با شريک مارسل و رابطه پنهاني لوئيز با مارسل و... برملا مي شود. در پايان کاترين، دختر هفده ساله مارسل، اعتراف مي کند که پدرش زنده است و شاهد همه اين مکالمات بوده است و او اين صحنه سازي را براي اين ترتيب داده که پدرش بفهمد زنهاي زندگيش چقدر به او علاقه دارند، ولي وقتي به سراغ پدرش مي رود، او خودش را ، اين بار واقعاً با هفت تير مي کشد. وقتي که در گره گشايي پاياني داستان، کاترين از پله ها بالا مي رود و با ژستي مصنوعي به زنهاي ديگر نگاه مي کند و به زبان انگليسي و با لهجه فرانسوي مي گويد: That s the question» بيش از پيش ممکن است اين حس به مخاطب دست دهد که با اثري پليسي، معمايي و از نوع رمانهاي آگاتا کريستي سروکار دارد، به خصوص که عناصر داستان نيز آگاهانه در خدمت اين ژانر قرار دارند: قتل در خانه اي ويلايي، چرخيدن انگشت اتهام به سوي تمامي شخصيتها، به جا ماندن رد پاي قاتل در جاهاي مختلف ،توطئه از پيش طراحي شده، انگيزه هاي قتل مثل پول، حسادت و اخاذي ، همه و همه اين جنبه داستان را تقويت مي کنند. اما اگر اين گونه فکر کنيم، چشم خود را به روي اثري عالي فروبسته ايم. هشت زن با ظرافت تمام در اين دام(تکرار کليشه پليسي) نمي افتد، بلکه در حقيقت بامعما (گره افکني) آغاز مي شود ، با طنز و کمدي (بدنه) پيش مي رود و با تراژدي (گره گشايي) پايان مي پذيرد و صرفاً از قتل مرد خانواده به عنوان مستمسک يا به بيان بهتر بستري براي تعريف داستان و حرفهايش استفاده مي کند. ممکن است در آغاز، حواس مخاطب به سمت قتل برود، اما در بسياري از لحظات ، کاملاً تمرکز روي شخصيتها و رابطه شان با يکديگر و مارسل قرار گرفته است. فيلمنامه هشت زن، کاملاً شخصيت محور است؛ شخصيتها داستان را پيش مي برند. ترفندي که آفرينندگانش از آن استفاده کرده اند، شبيه کردن فيلمنامه به نمايشنامه و فيلم به تئاتر است. البته با علم به اين که فيلمنامه از روي نمايشنامه رابرت توماس اقتباس شده ، اين امر خيلي عجيب به نظر نمي رسد. خانه ويلايي مانند صحنه تئاتر و هشت شخصيت فيلم مانند شخصيت تئاتر هستند. در فواصل فيلم (تقريباً مساوي) هريک از شخصيتها آوازي مي خواند که دقيقاً به مونولوگ بازيگران تئاتر شباهت دارد و زماني که درآخرين صحنه سکانس پاياني، هشت شخصيت رو به بيننده و به رديف مي ايستند، انگار که روي صحنه تئاتر و در انتظار تشويق نهايي ايستاده اند. حتي وقتي در پايان ، کاترين به مرور حوادث شب گذشته وگره گشايي مي پردازد، از هر حادثه (مانند تئاتر) به عنوان يک پرده ياد مي کند. نکته جالب در موردآوازها، تناسبشان با شخصيتها و زمان اجرايشان است. انگار که ما از خلال آوازها، شخصيتها را مي شناسيم و اين امر ، به خصوص در مورد آوازهاي اوليه (که در مورد شخصيتها شناخت چنداني نداريم) مثمر ثمر ونتيجه بخش است. متن آوازها نيز ، به نوعي، حديث نفس و دفاع از خود و عقايد خود در برابر اتهامات است. آواز کاترين ، شاد وسرخوشانه، آواز آگوستين، همچون شخصيتش تلخ ولي در باطن صادقانه و گرم ، آواز پيرت، نمايشي و جلوه گرانه ، آواز سوزون ، رمانتيک و عاشقانه، آواز شانل-همان گونه که در تنهايي هم اجرا مي شود. بيانگر انزوا و تنهايي، آواز لوئيز، اغواگر و وسوسه انگيز، آواز گبي، متين و افشاگرانه و آواز مادربزرگ، تأثربرانگيز و نوستالژيک است. علاوه بر اين ، زمان اجراي آوازها در خدمت داستان است. اولين آواز (کاترين) پيش از کشف قتل مارسل اجرا مي شود و خبر از فيلمي شاد و جذاب ميدهد و آخرين آواز نيز(مادربزرگ) پس از خودکشي مارسل اجرا مي شود که بيشتر به مرثيه شباهت دارد. ضمن اين که مجراي اولين آهنگ، کوچکترين عضو خانواده و مجري آخرين آهنگ پيرترين عضو خانواده هستند؛ انگار که در طي فيلم شخصيتها به بزرگي و بلوغ فکري رسيده اند. کاربرد ديگر آوازها، همانند تمهيدي که در رقصنده در تاريکي نيز جواب داد. تغيير حال و هواي قصه است. البته فيلمنامه اشکالاتي هم دارد. به نظر مي رسد که بعضي جاها روند داستان از نفس مي افتد، انگار که نويسندگان، هر سکانس را جداگانه نوشته اند وي در ربط دادن سکانسها به يکديگر مشکل دارند ، هرچند که با تشبيه کردن سکانسها به پرده هاي تئاتر و استفاده از آوازها براي پايان بخشيدن به برخي از سکانسها، اين عيب تاحدي پوشيده شده است. وقتي در سکانس پاياني ، کاترين از پدرش دفاع مي کند، مي گويد: «يکي بود، يکي نبود. مرد مهرباني با هشت زن زندگي مي کرد که او را شکنجه مي کردند. او با آنها مي جنگيد ولي هميشه آنها پيروز مي شدند. ديشب مرد بيچاره به رختخوابش رفت، خسته تر و مفلستر و تنهاتر از هميشه و هشت زن زندگيش نوبتهاي شبانه خود را شروع کردند.» ظاهراً قرار است هر يک از اين هشت زن در آن شب، به نوعي مارسل را آزار داده باشد (يا حداقل به غير از خود کاترين که پنهاني ناظر ماجرا بود) ولي غير از اعتراف گبي به رابطه عاشقانه اش با همکار مارسل و تصميمش براي ترک مارسل و تهديد پيرت براي گرفتن پول از برادرش و اعتراف سوزون به بارداري، بقيه موارد خيلي ضعيف تر و در مواردي حتي آبکي هستند. مثل اين که در پايان داستان، نويسندگان بعد از تعريف کردن اين همه توطئه و خيانت ديگر کم آورد ه اند! جداي از اين ايرادات، نمي توان اشکال ديگري از فيلمنامه گرفت. حوادث به موقع روي مي دهند و ديالوگها بجا از زبان شخصيتها خارج مي شوند. کوران ديالوگها زماني است که در يک سکانس نسبتاً طولاني، هشت شخصيت فيلم، به مرور شب گذشته مي پردازند و يکديگر را متهم مي کنند و از خلال ديالوگها مي توان علاوه بر اتهامات، طعنه ها و تسويه حسابهاي شخصي فراواني را برشمرد. شايد وقتي خيلي ساده به فيلم نگاه کنيم، زناني را ببينيم که فقط در پي رفع اتهام از خود و متهم و رسوا کردن ديگران هستند، ولي وقتي از بالا نگاه کنيم، هشت زن را مي بينيم که عاجزانه در جست وجوي دوست داشتن و دوست داشته شدن هستند. همه شخصيتهاي فيلم يا در حال تجربه عشق اند يا در جست وجوي آن و اين در حالي است که هيچ شخصيت مرد سخنگويي در داستان وجود ندارد. زماني انتخاب صحيح فيلمنامه نويسان در انتخاب زبان زنانه براي توصيف عشق، برايمان مسجل مي شود که لوئيز به آگوستين، آيين دلبري را مي آموزد و مي گويد: «جذابيت زن، آموختني نيست» فرانسوا اوزون ، فيلمنامه نويس و کارگردان 36 ساله فرانسوي، با کمک مارينا دو وان فيلمنامه هشت زن را از روي نمايشنامه رابرت توماس اقتباس و سپس تبديل به فيلم کرده است.وي تاکنون، در نگارش فيلمنامه همه فيلمهايي که ساخته، شرکت داشته است. اين نخستين بار نيست که اوزون فيلمنامه اقتباسي مي نويسد، پيشتر فيلمنامه Water Drops on Burming Rocks را نيز از نمايشنامه فاسبيندر اقتباس کرده بود. او بعد از هشت زن ، فيلم استخر شنا را نويسندگي و کارگرداني کرده، که در جشنواره کن امسال حضور داشته است. منبع: نشريه فيلم نگار-ش12 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 512]