تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، بزرگ‏ترين ـ فرمود ـ يا با عظمت‏ترين نام خداوند است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846394661




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حديثِ « اَلْقَدَريّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة » (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حديثِ « اَلْقَدَريّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة » (2)
حديثِ « اَلْقَدَريّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة » (2) نويسنده: سيد مجتبى آقايى بخت‏گرايى و جبرباورى در «يادگار بزرگمهر» نيز به آشكارگى وجود دارد:( پرسش :) چيزى كه به مردمان رسد به بخت بُود يا به كنش؟ ( ... پاسخ :) بختْ علّت، و كنشْ بهانه چيزى (است) كه به مردمان رسد.(29)نشانِ ديگرِ جبرگرايىِ ايرانيان كهن را مى‏توان در باورهاى هزاره‏گرايانه ايشان جست. آنان معتقد بودند كه عمر جهان از آغاز تا فرجام آن دوازده هزاره است و بر اين باور بودند كه اشوزرتشت در رأس دهمين هزاره به دنيا آمده است و فرجام اين هزاره دهم را قرينِ انواع مصائب و بدبختيها مى‏دانستند.در كتابى پهلوى موسوم به زندِوُهومن‏يَسْنْ yasnizand-(30)vohuman اين مصائب و بدبختيها كه جبراً و در آن‏هنگام نازل خواهند شد، چنين پيش‏بينى شده است:درآن پست‏ترين زمان، يكصد گونه، يكهزار گونه و ده‏هزار گونه ديوان گشاده‏موىِ خشم‏تخمه برسد. پست‏ترين نژادها از سوى خراسان به ايران تازند، درفش برافراشته‏اند، سلاح سياه برند و موى گشاده به پشت دارند (...) اى زرتشت سپيتمان، بن و زادِ آن تخمه خشم پيدا نيست. به سرزمين‏هاى ايران كه منِ اورمزد بيافريدم، به جادوگرى بتازند. چنان كه بسيار چيز سوزند و خانه خانه‏داران، ده دهقانان، آبادى و بزرگى و دهقانى و راست دينى و پيمان و زنهار و رامش و همه آفرينش، كه منِ اورمزد آفريدم، تباه كنند.اى زرتشت سپيتمان، هنگامى كه سده دهم تو سرآيد، خورشيد راست‏تر و تنگ‏تر و سال و ماه و روز كوتاه‏تر (...) و تخم، بَر ندهد و بَرِ دانه‏ها در دَه، هشت بكاهد (...) و خوردنى و دار و درخت بكاهد (...) اى سپيتمان زرتشت، اندر آن سده دهم، كه هزاره تو به پايان رسد، همه مردم آزپرست و ناراست دين باشند و ابرِ كامگار و بادِ مقدس را به هنگام و زمانِ خويش، باران كردن نشايد. ابر و مِه همه آسمان را تيره كند و باد گرم و باد سرد رسد و بَر و تخم دانه‏ها را ببرد.و اندر آن زمان شگفت، شب روشن‏تر باشد و سال و ماه و روز بكاهد و سپندارمذ يعنى زمين، بالا آيد و خطر مرگ و نيازمندى در جهان سخت‏تر باشد (...) خورشيد نشانِ تيره بنمايد و ماه از گونه بگردد. در جهان مِه و تيرگى و تارى باشد. در آسمان نشانه گوناگون پيدا باشد و زمين‏لرزه بسيار باشد و باد سخت‏تر آيد.خواجه نظام‏الملك، نيز از زبانِ موبدِ سالخورده‏اى كه با مزدك به مناظره نشست، جمله‏اى را نقل مى‏كند كه نشان واضحى از عمقِ باورهاى جبرىِ ايرانيانِ زرتشتى - در هيأتِ اعتقاد به «قِران» - دارد:مزدك را غلط افتاده است، اين كار نه او را نهاده‏اند كه من او را نيك شناسم و قدر دانش او را دانم و از علم نجوم اندكى داند وليكن در احكام او را غلط افتاد، در اين قِران كه درآيد، دليل كند مردى آيد و دعوى كند پيغامبرى را و كتابى آورد و معجزهاى عجيب كند (...) و مزدك را تمنّى چنان افتاده است كه مگر اين مرد او باشد.(31)از مجموعه اين گواهيها كه آورديم، چنين برمى‏آيد كه در هنگامِ صدور روايت قدريّه، مجوس برخلاف آموزه‏هاى اشوزرتشت، كاملاً بر مدارِ جبرباورى مى‏گرديده‏اند. بنابراين مى‏توانيم گفت كه قدريّه نيز در آن روايت، از آنجا كه به مجوس تشبيه شده‏اند، بر جبرگرايان - و نه اختيارگرايان - دلالت دارد. اين نتيجه‏گيرى را مى‏توان در گواهيهاى مندرج در احاديث و مكتوباتِ كهن اسلامى نيز بازجست. به‏عنوان نمونه، كلينى در روايتى، هنگام بيان باورهاى مجوسى، دقيقاً همين جبرگرايى مجوس را در بيانى كه راه به زروان‏باورى آنان مى‏برد، مورد تأكيد قرار ميدهد:كما انّ المجوس قائلون بكون فاعل الخير و الشرّ جميعاً غير الانسان ... .(32)نيز بايد به توصيفى كه ابن‏ابى‏الحديد راجع به باورهاى مجوس ارائه داده، اشاره كرد:القول الثالث قول المجوس ان الغرض من خلق العالم أن يتحصن الخالق جل اسمه من العدو و أن يجعل العالم شبكة له ليوقع العدو فيه و يجعله فى ربط و وثاق و العدو عندهم هو الشيطان و بعضهم يعتقد قدمه و بعضهم حدوثه. قال قوم منهم ان البارى تعالى استوحش ففكر فكرة رديئة فتولد منها الشيطان. و قال آخرون بل شك شكا رديئا فتولد الشيطان من شكه. و قال آخرون بل تولد من عفونة رديئة قديمة و زعموا أن الشيطان حارب البارى سبحانه و كان فى الظلم لم يزل بمعزل عن سلطان البارى سبحانه فلم يزل بزحف حتى رأى النور فوثب و ثبة عظيمة فصار فى سلطان‏الله تعالى فى النور و ادخل معه الافات و البلايا و السرور فبنى الله... .(33)اگر اين توصيف را با اسطوره زروان كه پيش‏تر آورديم، مقايسه كنيم، بى‏درنگ درمى‏يابيم كه او در حالِ بازگويىِ وجوهِ مختلفِ همان اسطوره به‏عنوانِ باورهاى مجوسان است. نيز، اين روايت كه مجلسى نقل كرده، نمايانگر روحيه دهرگرايىِ ناشى از باورهاى زروانى است:أحرص الناس على حياة و أحرص من الذين أشركوا على حياة يعنى المجوس لأنهم لايرون النعيم الا فى الدنيا، و لا يأملون خيرا فى الاخرة، فذلك هم اشد الناس حرصا على حياة.(34)همچنين است توصيفى كه در اين گفتار از باورهاى مجوسى وجود دارد:قال ابومحمد رضى الله عنه و هذا امر لا تعرفه المجوس بل قولهم الظاهر هو اين البارى تعالى و هو اوورمن و ابليس هو اهرمن و كام و هو الزمان و جام و هو المكان و هو الخلاء ايضاً و نوم و هو الجوهر و هو ايضاً الهيولى و هو ايضاً الطينة و الخميرة خمسة لم تزل و ان اهرمن هو فاعل الشرور و ان اورمن فاعل الخير و ان نوم هو المفعول فيه كل ذالك. و قد أفردنا فى نقض هذة المقالة كتاباً فى نقض كلام محمد بن زكريا الرازى الطبيب فى كتابه الموسوم بالعلم الالهى. و المجوس يعظمون الانوار و النيران و المياه الا انهم يقرون بنبوه زرادشت و لعم شرائع يضيفونها اليه... .(35)به‏علاوه، شمار زيادى از اسامىِ مرتبط با زروان در منابع اسلامى يافت مى‏شود كه نشان‏دهنده عظمت و پرستش زروان در نزدِ ايرانيان در قرون نخستينِ اسلامى است. برخى از اين اسامى چنين‏اند: «الوليد بن زروان»(36) و «أبويعقوب اسحاق بن زوران بن قهزاد السيرافى»(37) و «محمد بن عبدالرحمن ابوبكر البغدادى» كه به «زروان» شهرت داشت‏(38) و «أبوالحسن على بن الحسن بن أبى زروان»(39) و «عبدالرحمن بن زروان»(40) و «محمد بن ابراهيم بن عبداللّه بن بكر بن زوران ابوبكر بغدادى»(41) و «ابوالحسن على بن الحسن بن على بن ميمون الدمشقى كه به «ابن ابى زروان» شهرت داشت‏(42) و «ابوالحسن الربعى» كه او را «ابى زروان» مى‏گفتند(43) و «الزروانى»(44) و بالاخره «زروان المدائنى»(45). آشكار است كه نامگذارى به زروان، تنها هنگامى رخ مى‏داده كه باورى ژرف به قدرت آن در كار مى‏بوده است.يك فرضيهبى‏گمان براى تازيانى كه پيش از اسلام مى‏زيستند، نگرشهاى جبرى ناشناخته نبوده است. بسيارى از آنان، بدويانِ بيابانگردى بودند كه زندگى‏شان بسته به قانونِ كون و فسادى بود كه در صحرا جريان داشت: چشمه‏اى كه از دل ريگزارهاى مهيب مى‏جوشيد با خود حيات به‏همراه مى‏آورد و چون مى‏خشكيد، تباهى و سرگردانى را ناگزير مى‏كرد. بدوى در برابر اين‏همه، چه مايه‏اى از اختيار داشت؟ حتى رونقِ تجارت كه زندگىِ بدوىِ سابق را در قرارگاهها و ماندگاههاى شهرىْ بس ديگرگون كرده بود، چندان در كف و اختيارِ او نبود: روم و ايران كه به راهِ جنگ يا صلح مى‏رفتند، احوالِ تاجرِ عرب هم عوض مى‏شد و البته در آن‏همه ، او جز محكومى ناگزير نبود.ناگفته معلوم است كه دشواريهاى زندگى در ميانه صحراها و واحه‏ها و ماندگاههاى شهرى، در عين اينكه هيچ‏گونه سازمان مدنى‏اى را اقتضا نمى‏كرد، بدوى را به‏طرزى خاص بار آورده بود: تزلزل زندگىِ آكنده از فقر، و ترسِ دائمى از قانونِ كون و فسادى كه بر بيابان حاكم است ، وى را ديرباور و البته سخت مادّى و خودپرست بار آورده بود. بدوى رستاخيز را باور نداشت و مكاشفات غيبى را انكار مى‏كرد. بتها را مى‏پرستيد، چون به اين كار عادت كرده بود؛ به آنها هديه و قربانى تقديم مى‏كرد، چون در بيم و ترسْ راه توسل به آنها را همين مى‏دانست، اما پروا نداشت كه وقتى خطر را از سر گذراند، برجاى آهويى كه نذر كرده بود، گوسفندى قربانى كند يا بتِ برساخته از خرما و آرد را در هنگام تنگدستى از هضم‏رابع بگذراند! رابطه او با بتهاى متعددى كه مى‏پرستيد، يك رابطه دو جانبه و متقابل بود. گاه كه مراد نمى‏گرفت، بر بتان سنگ و ناسزا مى‏باريد و ساختگى بودنشان را يادآور مى‏شد؛ و آن‏وقت كه كامروا مى‏گشت، سخاوتمندانه هدايايى نثار آنان مى‏كرد. تنها چيزى كه مى‏توان گفت بدوى به آن اعتقاد واقعى داشت، يكى اجنّه بود كه همه كارى را به‏دست آنان ممكن مى‏دانست و ديگرى قضا و قدر كه از آن به «منيّه و منّون» تعبير مى‏كرد.(46)اين‏گونه، جبر و جبرگرايى در ميان تازيانى كه بعدها به اسلام گرويدند ، ريشه به دشواريهاى زيستى در شبه‏جزيره مى‏رساند و نتيجه گريزناپذيرِ آن بود. از همين رو، از ميانِ آنان، كسانى بودند كه چون مرتكبِ زشتكاريهايى مى‏شدند، عذر به جبر و خواستِ خدا مى‏آوردند و باز از همين روست كه گفته‏اند آيه 28 از سوره اعراف در سرزنشِ همين كردارِ ايشان نازل شده است.بارى، با اسلام، عرب از نو متولد گشت و هويتى بى‏سابقه يافت. روشن است كه انقلابى كه اسلام در احوال عرب پديدار مى‏ساخت با نگرشهاى جبرگرايانه كهن سازگارى نداشت: جبرگرايى فى حد ذاته در پىِ حفظ وضع موجود است و اين با ديگرگونى و اصلاح، جور در نمى‏آيد. در نتيجه، پر بيراه نيست اگر بگوييم تا آن هنگام كه خودكامگى در نظم حكومتىِ عرب پديدار نشده بود، انديشه‏هاى جبرگرايانه نمى‏توانست مورد پذيرشِ مسلمانانِ آرمانگرا قرار گيرد. يعنى از اساس، بحث بر سَرِ اين كه انسان مجبور است يا مختار، محلى از اِعراب نداشت. از همين‏روست كه مى‏بينيم چنين مجادلاتِ كلامى‏اى در عصر خلفاى راشدين و نيز صحابه نخستين، رواجى نداشت و تنها از هنگام استيلاى بنى‏اميه بر اركان حكومت بود كه به تدريج، دولتِ غاصب براى توجيه خود، مروج انديشه‏هاى جبرى گشت كه البته در مقابل واكنشهايى را برانگيخت.اين‏گونه، كسانى كه روايت قدريّه را "به ياد" آوردند، همانها بودند كه مى‏خواستند جبرگرايى را بكوبند و از همين‏رو واژه قدريّه را در معناى اصيل خود و در همترازى با صفاتِ جبرىِ مجوسى كه از نزديك ايشان را مى‏شناختند، به كار بستند. اينان ديده بودند كه مجوس در هنگام يورشهاى پياپىِ مسلمانان، شكستهاى خود را به ناگزيريهاى فرجامِ هزاره و بخت و تقدير نسبت مى‏دادند و در عين حال، در كاربردِ واژه مجوس طعن و ضربى حس مى‏كردند كه نيك به كارِ لگدمال‏كردنِ مخالفانشان مى‏آمد.اما دستگاه قدرتمند تبليغاتىِ بنى‏اميه در "تعكيس" يد طولايى داشت: نه روزگارى توانسته بودند مردم را به تارك الصلاة بودنِ على (علیه السّلام) باورمند كنند؟ چنين بود كه هم پيشوايانِ اختيارگرايان - چون معبد الجهنى (م 80 ق) و غيلان دمشقى (م 125ق) - را از دم تيغ گذراندند و هم صفت قدرى را به خود ايشان و پيروانشان نسبت دادند.پی نوشت ها :29. ترجمه ماهيار نوابى از يادگار بزرگمهر، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى تبريز، سال يازدهم، شماره سوم، ص 313.30. بنا بر پاره‏اى نشانه‏ها، نسخه نخستينِ اين كتاب بايد در زمان خسروانوشه‏روان نوشته شده باشد؛ اما آنچه اكنون در دست است، احتمالاً در فاصله ميان قرن يازدهم و چهاردهم ميلادى پديد آمده است. از اين‏رو مى‏توان انديشيد كه برخى از نشانه‏هايى كه در اين كتاب آمده و با يورش تازيان به ايران‏زمين تطبيق دارد، بعدها به اصل كتاب افزوده شده‏اند. با اين وصف، مايه‏هاى كهن در زندوهومن‏يسن فراوان است و به همين دليل اين كتاب سند ارزشمندى براى كاوش در انديشه‏هاى هزاره‏گرايىِ ايرانيان باستان است.31. سياست‏نامه، ص 244 - 245.32. اصول الكافى، ج 1، ص 211.33. شرح نهج‏البلاغه، ج 5، ص 160.34. بحارالانوار، ج 17، ص 221.35. الفصل فى الملل و الاهواء، ابن حزم، ص 27.36. سير اعلام النبلاء، الذهبى، ص 521؛ تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، المزى، ص 6118؛ التاريخ الكبير، البخارى، ص 1436. برخى منابع از او با نام الوليد بن روزان ياد كرده‏اند كه بايد اشتباه در كتابت باشد. از جمله، ر.ك: المحلى، ابن حزم، ص 205. ابن حجر العسقلانى در لسان‏الميزان (ص 420) و الزبيدى در تاج العروس (ص 4206) درباره اَشكال مختلفِ ضبط اين نام بحث كرده‏اند.37. الاكمال، ابن ماكولا، ص 384.38. الاكمال، ابن ماكولا، ص 64739. بغية الطلب فى تاريخ حلب، ابن‏العديم، ص 5.40. غاية النهاية فى طبقات القراء، ابن الجزرى، ص 529.41. غاية النهاية فى طبقات القراء، ابن الجزرى، ص 522.42. تذكرة الحفاظ، الذهبى، ص 643.43. مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، ص 4575.44. الانساب، السمعانى، ص 992: «الزروانى» بضم الزاى و سكون الراء و الواو المفتوحه بعدها الالف و فى اخرها النون هذه النسبه الى زروان و هو اسم لجد ابى بكر حمد بن ابراهيم بن زروان الانطاكى الزروانى من اهل انطاكيه يروى عن الحسين اسحاق روى عنه محمد بن احمد بن جميع الغسانى و حدث عنه فى معجم شيوخه.»45. نام زُروان المدائنى (= گاه زُرقان المدائنى) در شمار راويان احاديث شيعىِ عهد امام‏رضا(ع) آمده‏است. براى آگاهى بيشتر ر.ك: عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 533 ؛بحارالانوار، ج 14، ص‏74.46. براى آگاهى بيشتر از وضع ديانت بدويان شبه جزيره عربستان، ر.ك: تاريخ ايران بعد از اسلام، ص‏216 - 220.منبع:www.hadith.net/ن





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن